شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا

می بازند , آنها كه می برند


می بازند , آنها كه می برند

نظم بین المللی فعلی ریشه در پیامدهای فلسفی برآمده از پایان جنگ های سی ساله سده ۱۶۰۰ اروپا دارد و از آن به بعد تعامل بین بازیگران به امری بدیهی تبدیل شد تعاملی كه براساس آن همزمان مناقشه و همكاری را می توان مورد ملاحظه قرار داد

نظم بین المللی فعلی ریشه در پیامدهای فلسفی برآمده از پایان جنگ های سی ساله سده ۱۶۰۰ اروپا دارد و از آن به بعد تعامل بین بازیگران به امری بدیهی تبدیل شد. تعاملی كه براساس آن همزمان مناقشه و همكاری را می توان مورد ملاحظه قرار داد. به این ترتیب هر بازیگری در قلمرو روابط بین الملل، هر دو گزینه همكاری و مناقشه را در برابر دارد. با این حال باید توجه داشت كه حق انتخاب محدودتر از آ ن است كه در وهله اول به تصور می آید. چرا كه تصمیم گیرندگان در عین اینكه باید توجه را معطوف به تامین خواسته ها و نیات خود نمایند باید در حدی وسیع تر به واقعیات بین المللی نیز اشراف داشته باشند. به همین روی است كه همیشه امكان پذیر است كه مناقشات طولانی بین كشورها به راحتی به كناری گذاشته شود و سفر ریچارد نیكسون به چین كمونیست در اوایل دهه ۱۹۷۰ در اوج درگیری آمریكا در ویتنام و ارائه مبارزه با كمونیسم در آسیای جنوب شرقی، كاملاً اقدامی در تعارض با روال عادی سیاست خارجی و انتظار مردم آ مریكا بود. شرایط بین المللی و نیاز به تشدید فشار بر اتحاد جماهیر شوروی منجر به این گشت كه مائو تسه تونگ و رهبر آمریكا به این نتیجه برسند كه برخلاف ارزش هایی كه از ۱۹۴۹ به تبلیغ آن پرداخته اند باید به یكدیگر دست دوستی بدهند. با این حال، چارچوبی كه امروزه كشورهای جهان در بطن آن به تعامل می پردازند براساس یك نظم آمریكایی شكل گرفته است. آمریكا به عنوان مسئول نظم جهانی خواهان كمترین هزینه برای عملكرد و تداوم این نظم است. صلح آمریكایی می بایست در بستر این نظم حیات یابد. كشوری كه فزون ترین میزان قدرت را در بخش نرم افزاری و سخت افزاری دارا است مسئولیت هنجارسازی را بر عهده می گیرد. بازیگر نافذ با توجه به الزامات ارزشی خود، الگوهای رفتاری مطلوب را در قلمرو گیتی معین می سازد. آمریكا با توجه به تعریفی كه از منافع ملی خود دارد، این نگاه را مشروعیت بخشیده است كه كشورها برای حل و فصل مناقشات در قالب معیارها و استانداردهای لیبرال می بایستی اقدام كنند كه به مذاكره به عنوان یك «گزینه مطلوب» متوسل شوند. آمریكا به جهت جایگاه مدیریتی كه برخاسته از حجم و ظرفیت توانمندی هایش است این حق را برای خود محفوظ داشته است كه براساس پذیرش هنجارهای لیبرال از همه ابزارها برای پایان دادن به مناقشات بین المللی استفاده كند. این پدیده جدیدی نیز نیست بلكه از آغازین لحظه شكل گرفتن تاملات بین المللی، قدرت همیشه حق را نیز در پی خود یدك می كشیده است. توانمندترین بازیگر، فزون ترین حق ها را نیز برای خود محفوظ می دارد. برهان قاطع در روابط بین الملل از نقطه نظر ماهوی امروزه كاملاً شبیه دوران دولت شهرهای یونان در ۴۰۰ سال قبل از میلاد است. آمریكا به عنوان بازیگری مطرح، درصدد اتخاذ كم هزینه ترین روش برای تحقق خواست های خود چه از جنبه مادی و چه از جنبه ارزشی است. آمریكا بالاترین اشتیاق را برای حل و فصل اختلافات با دشمنان خود به نمایش می گذارد چرا كه به این واقعیت وقوف دارد كه در فضای گفت وگو به لحاظ عدم تقارن قدرت بین آمریكا و طرف مذاكره و ظرفیت پایین تر نظام داخلی كشور طرف مذاكره، آمریكا با تقبل كمترین هزینه برای خود، وسیع ترین هزینه را به طرف مذاكره تحمیل می كند و رابطه شكل می گیرد. این نكته نیز باید مورد توجه قرار گیرد كه هر چند آمریكا، مذاكره را به عنوان گزینه مطلوب برای حل اختلافات تبلیغ می كند اما در رابطه با دشمنان و مخالفان خود در عمل نشان داده است كه این كشورها باید به مذاكره به عنوان «تنها گزینه» متوسل شوند.رقبای آمریكا همیشه فاقد این شانس هستند كه گزینه های متعدد داشته باشند. عملاً معنای دیگر قضیه این است كه رقبای آمریكا به لحاظ توان اندك از شانس كمتری نیز برخوردارند. آمریكا با دنباله روی از این سیاست برای عراق چاره ای جز توسل به جنگ باقی نگذاشت چرا كه سقف خواسته های آمریكا آنچنان بالا بودند كه صدام حسین قدرت را به هر تقدیر می بایستی تفویض می كرد. با این حال برای دیگران این امر باید روشن گردد كه چرا آمریكا مذاكره را تبلیغ می كند. مذاكره با توجه به الگوهای غالب بین المللی و جایگاه امروزی آمریكا حتی برای بازیگرانی كه از هنجارهای لیبرال خوششان نمی آید و آن را در تعارض با ارزش های فرهنگی، بینشی و مذهبی خود می یابند، پذیرش آن به معنای پذیرش هژمونی آمریكا است. آمریكا در طول مذاكرات آنها را وادار خواهد ساخت كه به الگوهای اقتصاد نوكلاسیك، مدل های سیاسی دموكراتیك غربی، تئوری های فرهنگی لیبرال و قالب های اجتماعی مدنی احترام گذارند و از مخالفت با آنها دست بردارند. اما امر انكارناپذیر این است كه در عصر «ابرقدرت تنها» معادلات بین المللی كاملاً به سویی گرایش یافته است كه بازیگران به ضرورت فشارهای ساختاری به مذاكره به عنوان پلی برای پایان مناقشه بین دولت ها بنگرند. یاسر عرفات برخلاف میل باطنی و به دنبال بیش از چهار دهه مبارزه به لحاظ الزامات بین المللی، مذاكره با رهبران اسرائیل را پذیرفت. هر چند كه بسیاری از خواست های اولیه خود را می بایستی نادیده بگیرد. كیم جونگ ایل رهبر كره شمالی با وجود برتری غیرقابل چالش در برابر كره جنوبی به دلیل داشتن بمب اتم با وجود تمامی تاخیرها، چاره ای جز نشستن بر سر میز مذاكره ندارد و تنها خواهان تعهد آمریكا درخصوص عدم حمله به كره شمالی است.در دوران حاكمیت دولت های تجاری و ارزش های لیبرال، گریزی جز تن دادن به مذاكره برای حل وفصل اختلافات نیست. چرا كه جامعه بین المللی به رهبری دولت های غربی و در رأس آنها آمریكا شرایطی را رقم زده اند كه تن دادن به چالش خصمانه هنجارهای بین المللی به شدت هزینه بر است. با توجه به اینكه بازیگران در قلمرو روابط بین الملل عقلانی رفتار می كنند. یعنی اینكه اولویت اول آنان تامین بقا است. گفت وگو به عنوان امری الزامی و معقول جلوه می كند. كشورهایی كه مخالف كلیت فرهنگی غرب هستند، برای اینكه در صحنه جهانی به انزوای سیاسی، عقب ماندگی فرهنگی، محرومیت از جریان سرمایه گذاری جهانی و فشار نظامی گرفتار نشوند، احساس می كنند چاره ای ندارند جز اینكه به فرایند مذاكره هر چند برخلاف میل خود تن دهند. معمر قذافی انقلابی دوران نه چندان دور كه به مدت بیست سال فشارهای فراوان بین المللی را تحمل كرده بود، سرانجام برخلاف منطق فردی و ارزشی خود، امتیازات مورد خواست دشمنان اصلی خود را در دو سوی آتلانتیك با حقارت تقبل كرد. فضای بین المللی بعد از سقوط شوروی بالاخص بعد از پیروزی محافظه كاران در ساختار قدرت داخلی آمریكا پس از ۱۹۹۲ گریزی جز مقبولیت مذاكره در روند روابط كشورها باقی نگذاشته است. اما آنچه باید مورد توجه قرار گیرد، این نیست كه مذاكره از نقطه نظر آمریكایی ها تنها گزینه برای دشمنان آنان است بلكه این نكته حیاتی است كه برای ورود به روند مذاكرات موفق آینده با آمریكا نیاز به داشتن دو توانایی توامان ضروری است. هدف از مذاكره برای هر بازیگری كاهش هزینه ها و افزایش بهره مندی ها است. توانمندتر بودن آمریكا باید مورد پذیرش قرار گیرد و سعی شود آمریكا فرصت نیابد نقاط قوت خود را به روند مذاكرات تزریق كند. در عین حال طرف مذاكره آمریكا باید به طور كامل به ضعف های ساختاری و مدیریتی خود آگاه باشد و شرایطی برای آمریكا ایجاد نكند كه این ضعف ها در روند مذاكرات جلوه بیرونی و عملیاتی پیدا كند.این بدان معنا است كه علت غایی شكل گیری مذاكرات برای تامین منافع عقلانی ترین راه حل است. در حالی كه خود عقلانیت در بطن خود ارتقای جایگاه ارزشی را در صحنه جهانی در پی دارد.از الزامات مذاكره این است كه طرف مذاكره كننده باید توانایی این را داشته باشد كه هرگاه آمریكا توانایی دغدغه های مشروع و حقوق ملی طرف مذاكره را بپذیرد، از آمریكا قدردانی شود. در عین حال، مذاكره براساس پیگیری منافع باید دارای این توانایی باشد كه هرگاه آمریكا از احترام به منافع و دغدغه های حقه طرف مذاكره ابا كند بتوان به ترتیبی آمریكایی ها را تادیب كرد. فقط در شرایطی این دو توانایی امكان ابراز وجود دارند كه طرف مذاكره كننده با آمریكا پایگاه داخلی قابل توجه و اعتبار جهانی عمیقی داشته باشد. كشوری كه مردمش شهروند واقعی هستند وسیع ترین و فزاینده ترین جایگاه را در داخل داراست. چنین مردمی بهره مند از حقوق اجتماعی، حقوق مدنی و حقوق سیاسی هستند. دولت فرانسه در جهت جلوگیری از كاهش هر چه وسیع تر موقعیت این كشور در خاورمیانه در كریدورهای سازمان ملل و فضاهای دیگر درگیر مذاكرات پی در پی و بسیار مشكل با آمریكا شد تا بتواند نقش سازمان ملل را در حل و فصل معضل عراق وسیع تر كند و گزینه نظامی را به آخرین گزینه تبدیل نماید. آ مریكا با وجود اینكه در مقام مقایسه با موقعیت جهانی فرانسه از تفوق وسیع تر و قدرت مانور بیشتر برخوردار است سعی فراوان كرد كه فرانسه را به مسلك حامیان خود ملحق سازد. ژاك شیراك و دولت او از حمایت مدنی مردم فرانسه برخوردار بود. منظور از حمایت مدنی وجود حمایت سازمان یافته غیردولتی به وسیله نهادها و ارگان های اجتماعی از منطق و تحلیل حكومت است. جورج دبلیو بوش با آگاهی به شرایط داخلی فرانسه بود كه با وجود نگرش به شدت منفی نسبت به اظهارنظرهای ژاك شیراك و وزیر خارجه او دوویلپن از هرگونه اهانت شخصی و یا سیاست های خصمانه خودداری كرد.

شرط اولیه و ضروری برای توفیق در هر مذاكره ای با آمریكا حضور در پشت میز مذاكره از موضع قدرت است. صحبت از موضع قدرت ناشی از تعداد سلاح های نظامی، تعداد تظاهرات و یا كثرت جمعیت نیست بلكه بازتاب مستقیم عملكرد ساختارها و ارگان های قدرت و وجاهت داخلی آنها است. برای این كار معیار، استانداردهای جهانی برای ارزیابی حكومت خوب و كارآمد هستند. پایگاه داخلی هنگامی اهمیت و وجاهت دارد كه دولتمردان نسبت به خواسته های گروه هایی كه پایگاه اجتماعی آنها را تشكیل می دهند خود را متعهد بدانند و تلاش كنند این پایگاه را با جلب گروه های اجتماعی دیگر از طریق استفاده انسانی، عادلانه و دموكراتیك از ظرفیت های جامعه وسیع سازند. آمریكا كه نافذترین بازیگر جهانی است، به ضرورت ماهیت و میزان قدرتش در تمامی شرایط سعی می كند كه بالاترین بهره را از كشور های دیگر به نفع خود اخذ كند. شرط اول مذاكره با كشو ری كه هدف اولیه اش كسب بالاترین مزایا است داشتن قدرت مانور برای چانه زنی است. فضای ضروری برای چانه زنی تنها در صورتی شكل می گیرد كه توانایی برای بسیج مردم چارچوبی مدنی داشته باشد. برای تحقق بسیج مدنی دولتمردان باید از این توانمندی برخوردار باشند كه به ویژگی های ارزشی و مادی و نیز به پایگاه اجتماعی خود تعریفی ملی اعطا كنند. پس باید در درجه اول به آرمان های بنیادی خود پایبند باشند و در وهله بعدی سعی كنند با توجه به تحولات داخلی و بین المللی نگرش های سیاسی، اجتماعی و اقتصادی پایگاه اجتماعی خود را در قالب گفتمان های غیر حذفی عرضه كنند. اگر یك آرمانی ویژگی های انسانی عادلانه بودن و دموكراتیك را دربرداشته باشد به ضرورت، بسیج مدنی را ممكن می سازد. دولتمردانی كه الگوهای سیاسی آنها در سطح كشور به جهت خصلت های فوق پذیرش همه گیر دارد از اقتدار لازم برای چانه زنی و مذاكره با آمریكا برخوردار هستند و نباید ابایی از حضور در پشت میز مذاكره داشته باشند. ژاك شیراك و گرهارد شرودر حضور میلیون ها نفر از شهروندان را در خیابان های پاریس و برلین در هنگام چانه زنی برای حل و فصل اختلافات در خصوص موضوع عراق در پشت سر خود داشتند به همین روی اینان الزامی برای دادن امتیاز به آمریكا ندیدند.در حالی كه معمر قذافی و بشار اسد هر چند كه بهره مند از بسیج دولتی و تظاهرات سازمان یافته دولتی در خیابان ها هستند در مذاكرات با آمریكا بالاترین امتیازات را اعطا كردند. رهبر لیبی پذیرفت كه ساف می تواند با اسرائیل وارد مذاكره شود و داشتن بمب اتم غیر منطقی است. سوریه بعد از بیش از ۲۵ سال لبنان را در شرایطی ترك كرد كه آخرین برگ برنده در برابر اسرائیل را بدون گرفتن كمترین امتیازی واگذار كرد. به جهت فرهنگ سیاسی حاكم بر آمریكا، رهبران این كشور در مذاكرات با كشور های خصم كه توانایی بسیج مدنی- بسیج غیردولتی _ را دارا هستند به راحتی امتیاز می دهند.در حالی كه در مذاكرات با كشور هایی كه فاقد این توانایی هستند به گونه ای وسیع از اهرم های زور استفاده می كنند پس باید با درك فرهنگ سیاسی آمریكا و بهره برداری از آن وارد مذاكره با آمریكایی ها شد و این نیز نیازمند به حداكثر رسانیدن استفاده بهینه از ظرفیت های مادی و معنوی ملی است. در كنار مولفه داخلی این نیز باید درك شود كه تنها هنگامی باید وارد فرایند مذاكره با آمریكا برای حل و فصل معضلات شد كه وجاهت بین المللی وجود داشته باشد. این وجاهت برآمده از قدرت نظامی یا كثرت شعار ها نیست بلكه رابطه مستقیم با میزان مشروعیت و اقتدار داخلی دارد. كشوری كه ساختار های سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی كارآمد و پویا را داراست محققاً در صحنه بین المللی هم از حرمت و اعتبار برخوردار است. آنچه به انگلستان، نروژ، هلند، دانمارك و بسیاری از دیگر كشور ها در صحنه جهانی اعتبار می بخشد منزلت بالای داخلی آنها است كه پیامد وجود ساختارهایی با عملكرد مطلوب نظر مردم و مبتنی بر ارزش های انسان محور است. كشوری كه از شأن داخلی و منزلت جهانی برخوردار است از مذاكره با آمریكا نباید هراسی داشته باشد و كشوری كه فاقد حرمت داخلی و به تبع آن محروم از اعتبار جهانی است، تحت هیچ شرایطی برای حل و فصل اختلافات خود با آمریكا نباید وارد مذاكره شود كه آغازی بر اضمحلال آن است.