دوشنبه, ۱۵ بهمن, ۱۴۰۳ / 3 February, 2025
امضای شخصی
در ادبیات دراماتیک که پایه تئاتر مرسوم را میسازد، هر عنصری کارکردی داستانی- دراماتیک دارد. یعنی همه چیز فارغ از کارکردهای برون متنی به سبب عینیت ذاتی پدیده درام همان چیزی است که هست. حتی اگر نماد یا نشانهای در کار باشد پس از توجیه وجودش به سبب الزامات و کارکردهای دراماتیک است که میتوان آن را به لحاظ نمادشناسانه هم مورد خوانش قرار داد.
این عینیت ذاتی درام، سبب میشود که برای رسیدن به مفاهیم، عوالم خیال و بیان نمادین در تئاتر نیاز به گذر کردن از درام باشد. شکستن منطق همیشگی درام و تبدیل شخصیت دراماتیک به مفاهیم و تبدیل درام به حکایت باعث میشود که صحنه تبدیل به شعری مصور شود. در این نوع تئاتر آنچه توسط انسان بازی ساز (که جایگزین بازیگر شده) رخ میدهد، ترجمه مفاهیم به تصویر و نمایش آن اصلی است که حکایت و شعر را میسازد.
نمایش "سربه دار هستی" نوشته و کارگردانی "فهیمه میرزاحسینی" از جمله همین نمایشهایی ست که با گذر کردن از درام سعی در بازتاب تصویری مفاهیم روی صحنه دارند. آنچه حاصل این عبور از درام است توان برهم زدن منطقی است که مخاطب تئاتر آن را میشناسد و به آن عادت کرده است. اینجا بجای منطق دراماتیک و عناصر نشانهشناختی درام، تصویرسازی مفاهیم به کمک عروسک و ماسک حکم فرماست. در واقع آنچه از طریق زبان در طول اثر به شیوهای حکایتگونه روایت میشود برای فهم روی صحنه تبدیل به تصویر میشود.
از اساس، شعر بر هم زدن منطق روایت واقع نماست. به همین دلیل هرگونه فرارفتن از درام و داستان به جهت رسیدن به بیانی سیال به نوعی پیروی از جهان شاعرانه است. اما آنچه در این برهم زدن منطق اساسی است، رسیدن به بیانی است قابل فهم و بیلکنت که مخاطب را وارد جهان اثر کند. مهمترین چیزی که میرزاحسینی با سربه دار هستی به آن رسیده همین فهم پذیری اثر و گنجیدن تجربه شکلی او در ذهنیت مخاطب تئاتر ایرانی است. میرزاحسینی با ایجاد نشانههایی که در ادراک عمومی مخاطب میگنجد، اثرش را با وجود شعرگونگی و شهودگرایی برای مخاطب جا میاندازد.
اما آنچه ماده این نوع از روایت است، در نمایش "سربه دار هستی" مفاهیم عرفانی و حکایات باطنی از پیامبران و عرفاست. آنچه روایت نمایش تلاش دارد به آن برسد، مفهوم وحدت و حقیقت در لایه باطنی جهان در میان حکایاتی پراکنده است. در این راه تصویرسازی خلاقانه و و پایبندی به عنصر نمایش است که اجرا را زنده نگه میدارد و از سخت کردن راههای ارتباطی نجات میدهد. آنچه عنصر بازی را در اثر میسازد، خلاقیتی فانتزی است که مدام کار بازی ساز و عروسکگردان نمایش را برای مخاطب شگفتانگیز میکند.
کارکرد ابزار و عروسکها، جنس و نوع بازی دادن به آنها، کمکرسانی عناصر صوتی به ایجاد فضاسازی صحنه، مفاهیم را با وجود حذف جهانی خودبنیاد و انسان گرایانه، قابل فهم میکند.
آنچه درون نمایش میرزاحسینی جاری است، مفاهیمی است که اساساً فرازمینی و فراانسانی است، لذا در سایه این مفاهیم عنصر فردی و عنصر جمعی هر دو حذف میشوند. در نمایش میرزاحسینی چیزی به نام دغدغه شخصی وجود ندارد. البته که مفاهیم عرفانی دغدغه نویسنده و کارگردان نمایش بوده است، اما اثر روایتی شخصی شده از آنها نیست؛ چرا که شکل مفاهیمی که دغدغه اوست این شخصی شدن را نمیپذیرند. مفاهیم الوهی در جایی فراتر از تضادهای انسانی میایستند و به دلیل خاصیت ایمان گرایانه که در قالب مقولات منطقی نمیگنجد و توجیهپذیری به معنای انسانی آن را بر نمیتابد، عنصر شخصی و فردی را- در کنار امر همگانی- حذف میکنند. با اینکه راهکارهای ادبیات عرفانی ایرانی - اسلامی همیشه فردی و شخصی است و انسان را از امر همگانی و جمعی دور میکند، اما در خود این راهحلهای فردی و غیر اجتماعی، فردگرایی به معنای مدرن آن ملحوظ نیست، چرا که انسان را در اموری چون اراده و منافع فردی وا نمیگذارد و اجتماعی نبودنش اتفاقاً به دلیل همین فردی نبودن به معنای انسان گرایانه آن است. این نگرش به جهان، انسان را در امری نوعی و ماورایی غرق میکند. به واقع در این زاویه فرد تبدیل به هیچ میشود و مفهومی که در آن سیر میکند همه چیز است.
در نمایشهایی از این دست صاحب اثر هم تنها واسطهای است برای مصور کردن مفاهیمی ثابت و تغییر ناپذیر. تنها راه خلاقیت در این نگاه، ابزار و شکل صحنه است که باید ضمن جاذبه، کمترین اعوجاج را در مفاهیم ایجاد کند. به همین سبب است که میتوان چنین گفت که مؤلف به معنای تام در سر به دار هستی وجود ندارد. چرا که او نه مفاهیم را خود ابداع میکند و نه از فرم ابداعی اش به مفاهیم میرسد و در نهایت آنها را به اراده خود نمیسازد. بلکه او مفاهیم ثابت را که بر گرفته از ادبیات عرفانی است در ظرفی میریزد که بیشترین ارتباط و مفاهمه را ایجاد کند. از این جهت تألیف تنها در ساحت رسانه و نوع رسیدن به تصویر معنا مییابد و هنرمندی در درک پذیر کردن خلاقه صحنه. در این ساحت میرزا حسینی توانسته به نوعی به زبان کامل برسد که مفاهیم را در قالبی صیقل خورده و ظریف منتقل کند. پختگی کارگردان در استفاده از ابزار به درستی تا حدی است که ظرفیت بیشتری برای انتقال مفاهیم ایجاد کند و مفاهیم بارها شنیده شده را جذاب ارائه دهد.
وفاداری به نمایش از دیگر عناصری است که اجرای میرزاحسینی را در جایی قرار میدهد که مستقل از معانی مورد نظرش تماشاگر را به لذت دیدن یک نمایش میرساند.در این راه عروسک گردانی نرم و چشم نواز بازی دهندگان و بازی سازان نمایش، موسیقی فضاساز همراه شده با ایماژهای صوتی در کنار رنگ صحنه و طراحی کاربردی کار تجربهای کاملاً تئاتری و لذتی نمایشی را در کنار حکایات راوی ایجاد میکند. در همین خلاقیت نمایشی است که میتوان رسانه را مستقل از محتوایش همچون یک اثر هنری مورد ستایش قرار داد. اگر میرزاحسینی در تألیف اثرش جهانی فردی نمیسازد به جایش موفق میشود در نوع بازتاب جهان عرفانی، امضای شخصی خود را به جا بگذارد.
علیرضا نراقی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست