شنبه, ۴ اسفند, ۱۴۰۳ / 22 February, 2025
مجله ویستا

کیفیت رابطه عقل و دل


کیفیت رابطه عقل و دل

تهذیب نفس و تربیت برای هماهنگ ساختن دو کانون عقل و دل است, این امر مستلزم ضبط و کنترل خواهش های دل است و اساسا نظم و انضباط از کانون عقل ناشی می شود و آشفتگی و خودسری از کانون دل بر می خیزد

تهذیب نفس و تربیت برای هماهنگ ساختن دو کانون عقل و دل است، این امر مستلزم ضبط و کنترل خواهش‌های دل است و اساسا نظم و انضباط از کانون عقل ناشی می‌شود و آشفتگی و خودسری از کانون دل بر می‌خیزد. در روح انسان دو مرکز و دو کانون موجود است که هر یک از این دو منبع یک نوع فعالیتها و تجلیات روحی است. نام یکی از این دو کانون، عقل یا خرد و نام آن دیگری قلب یا دل است. فکر و اندیشه و دوراندیشی و حسابگری و منطق و استدلال و علم و فلسفه از تجلیات کانون عقل است و بعضی دیگر از تجلیات روحی مانند خواستن و شیفته شدن و آرزو کردن و به‌حرکت آوردن از کانون دل سرچشمه می‌گیرد.گاهی میان این دو کانون توافق و هماهنگی حاصل می‌شود، چیزی را دل می‌پسندد و عقل هم خوبی آن را تصدیق و اعتراف می‌کند.

در این گونه موارد انسان دچار اشکال نمی‌شود ولی بسیار اتفاق می‌افتد که این توافق و هماهنگی حاصل نمی‌شود، مثلا دل چیزی را می‌پسندد و شیفته و مایل می‌شود، ولی عقل دوراندیش و حسابگر تصدیق و امضا نمی‌کند یا آنکه عقل خوبی چیزی را تصدیق می‌کند و گواهی می‌دهد ولی برای دل ناپسند و دشوار است اینجاست که کشمکش و تنازع بین قلب و عقل در می‌گیرد و اینجاست که افراد با یکدیگر مختلف می‌شوند،بعضی فرمان عقل را می‌پذیرند و بعضی دیگر فرمان دل را.مثال ساده ای برای کشمکش و تنازع ذکر می‌کنیم؛ هر کسی به حکم غریزه به فرزند خود علاقه مند است و احساسات محبت‌آمیزی نسبت به فرزند خود دارد و روی همین علاقه و محبت، آسایش و راحتی فرزند خود را می‌خواهد تا حدی که به خودش رنج می‌دهد تا آسایش او را فراهم کند. پای تربیت این فرزند به میان می‌آید، زیرا مطابق حسابی که عقل دارد تربیت هر اندازه هم که ملایم باشد خواه‌ناخواه مستلزم ناراحتی هایی برای بچه در ابتدا هست.

گاهی باید پدر و مادر رنج دوری فرزندخود را تحمل کنند. بر دل گران است که رنج فراق فرزند را تحمل کند.اگر انسان بخواهد فرمان دل خود را بپذیرد باید از تربیت فرزند خود که یگانه وسیله سعادت آینده اوست صرف نظر کند و اگر بخواهد فرمان عقل را بپذیرد ناچار باید بر خلاف رضای دل خود رفتار کند.از این بالاتر تربیت و تهذیب نفس خود انسان است.

تهذیب نفس و تحصیل اخلاق آدمیت از هر چیزی دشوارتر و سخت‌تر است، زیرا در اینجا غالبا عقل و دل در دو قطب مخالف قرار می‌گیرند. مبارزه کردن با نفس اماره سر پنجه ای بسیار قوی‌تر از عقل و ایمان می‌خواهد. پیامبر(ص) به جمعی از جوانان عبور کرد، دید سنگ بزرگی را برای وزنه‌برداری انتخاب کرده اند، با بر داشتن آن سنگ زور خود را می‌آزمایند.فرمودند؛ می‌خواهید من در میان شما داوری کنم و بگویم از همه قوی‌تر و زورمندتر کیست؟ گفتند بلی یا رسول ا.... آنها گمان کردند که پیغمبر آن کس را معین خواهد کرد که بازویش قوی‌تر باشد، ولی بر خلاف انتظار آنها پیغمبر فرمود؛قوی‌ترین شما آن کسی است که در هنگام غضب و خوشحالی،نفس اماره زمام را از کف عقل او نگیرد. قوی‌ترین شما آن کس نیست که بازوی قوی‌تر داشته باشد،بلکه آن کس است که روحیه قوی‌تر داشته باشد.

در مقام تهذیب نفس و تحصیل اخلاق همیشه یک جنگ و ستیز عجیب بین دو کانون عقل و دل درگیر است. تهذیب نفس و تربیت برای هماهنگ ساختن این دو کانون است،مستلزم ضبط و کنترل خواهشهای دل است.اساسا نظم و انضباط ازکانون عقل ناشی می‌شود و آشفتگی و خود سری از کانون دل.اگر عقل انسان آزاد باشد، در امور آن طور قضاوت می‌کند که در واقع و نفس الامر چنان است که خوب را خوب و بد را بد می‌بیند. اگر تحت تاثیر و نفوذ کانون خواهشهای دل باشد آن طور قضاوت می‌کند که دل می‌خواهد و می‌پسندد نه آن طوری که حقیقت هست. عقل در ذات خود قاضی عادلی است ولی باید استقلال داشته باشد. میلها و خواهشها و تصمیم و اراده‌ها او را دست نشانده خود قرار ندهد.حضرت علی(ع) می‌فرماید:هر کس که به چیزی عشق بورزد و خواهش دلش نسبت به آن چیز طغیان کند،آن عشق موجب شب کوری او می‌شود و روحش را مریض می‌کند. مقصود از این شب کوری این است که در تاریکی‌های حوادث که احتیاج به هدایت و روشنایی عقل و منطق است دیگر نمی‌بیند. حب‌و بغض و دوستی و دشمنی در طرز قضاوت موثر است.

دیدنی که از روی رضا و خوشبینی باشد همه عیب‌ها را می‌پوشاند،همان طوری که دیدنی که ازروی دشمنی و عداوت باشد عیبها را آشکار می‌کند و از همین جهت است که انسان هر چیزی را که متعلق به خودش است با چشم تحسین و اعجاب نگاه می‌کند.به قول سعدی هرکسی را عقل خود به کمال نماید و فرزند خود به جمال. انسان غریزه حب به ذات دارد، به خودش بیش از هر چیز و هر کس علاقه مند است، همیشه خودش را و آنچه وابسته به خودش است با عینک خوشبینی می‌نگرد، یعنی درباره خودش و آنچه مربوط به خودش است طوری قضاوت می‌کند که دلش راضی شود نه آن طورکه حقیقت است. امیرالمومنین علی(ع) می‌فرماید: مومن، شامی را صبح و صبحی را شام نمی‌کند مگر آنکه نسبت به نفس خود و اعمال خود بدگمان است و هر لحظه احتمال می‌دهد که عملی ناپسند از او سر بزند.اگر انسان به مرحله ای برسد که به نفس خویش بدگمان باشد و خود را در معرض صدور گناه و اعمال زشت بداند،خود به خود مراقبت می‌کند و جلوی تجاوز و تعدی نفس خود را می‌گیرد.