چهارشنبه, ۱۰ بهمن, ۱۴۰۳ / 29 January, 2025
مجله ویستا

بررسی ضرورت نگاه راهبردی به علوم انسانی


بررسی ضرورت نگاه راهبردی به علوم انسانی

اما آنچه از آن روز تا به حال در مورد دانشگاه مطرح شده, مسئله اسلامی سازی یا اسلامی شدن دانشگاه و خاصه متون علوم انسانی است وقتی انقلاب اسلامی ومردمی ما پیروز شد, مکتب فکری ای بر روی کار آمد که ۱۴۰۰ سال از حاکمیت بدور بود, طبیعی است که وقتی یک مکتب فکری می خواهد حکومت داری کند, باید در فرآیند زمان پاسخگوی تمامی نیازهای فکری و نظری ارکان مختلف حکومت خود باشد, کشور ما سالیان دراز محل حکومت پادشاهان فاسد بوده ونظام فکری واداری کشور به آن سبک حاکمیت خو گرفته بود

● انقلاب اسلامی و ضرورت دانشگاه اسلامی

مسئله دانشگاه واسلامی بودن یا نبودن آن، تقریباً همزمان با ورود دانشگاه به ایران آغاز شد، اما قطعا بعد از پیروزی انقلاب «اسلامی» و در راس قرار گرفتن تفکر اسلام ناب در حاکمیت کشور، این مسئله اهمیتی چند برابر پیدا کرد. تا آنجا که دانشگاه ها قریب به دو سال(۵۹-۶۱) با عنوان انقلاب فرهنگی تعطیل شدند تا مگر قسمت های حاد این مشکل حل شود، که این حرکت برای مهار تفکرات تند ضد دینی و اقدامات عملی وبعضاً چریکی ضد انقلاب برای به آشوب کشیدن فضای دانشگاه ها، در آن مقطع زمانی لازم و تا حدودی موفق بود.

اما آنچه از آن روز تا به حال در مورد دانشگاه مطرح شده، مسئله اسلامی سازی یا اسلامی شدن دانشگاه و خاصه متون علوم انسانی است. وقتی انقلاب اسلامی ومردمی ما پیروز شد، مکتب فکری ای بر روی کار آمد که ۱۴۰۰ سال از حاکمیت بدور بود، طبیعی است که وقتی یک مکتب فکری می خواهد حکومت داری کند، باید در فرآیند زمان پاسخگوی تمامی نیازهای فکری و نظری ارکان مختلف حکومت خود باشد، کشور ما سالیان دراز محل حکومت پادشاهان فاسد بوده ونظام فکری واداری کشور به آن سبک حاکمیت خو گرفته بود.

بنابرین حال که نظام اداری- اجرایی کشور تغییر یافته والحمدالله اسلام بر آن حاکم گشته است، دانشگاه ما باید بتواند به همراه حوزه به این نیازهای فکری پاسخ دهد و خلا های تئوریک ناشی از حاکم نبودن اسلام ناب دراین سالیان دراز را پر کند. علی القاعده در چنین شرایطی دانشگاه ها خاصه بخش نظری و علوم انسانی آن باید نقش بسیار پر تحرکی را بازی کند (که نمی کند) چرا؟

● حل مسئله بجای تکرار صورت مسئله

مسئله «دانشگاه اسلامی» که باید دانشگاه تمدن ساز واتاق فکر توسعه اسلامی باشد، ضرورتی است که بسیاری آن را درک کرده اند( ویا حداقل به شکل سطحی به آن اقرار کرده اند) اما چرا تاکنون اقدامات عملی چشم گیری در این راستا صورت نگرفته است؟ هرچند که بارها وبارها این ضرورت توسط مقام معظم رهبری مورد تاکید قرار گرفته است و بسیاری از بزرگان وکارشناسان به ان اذعان داشته اند، اما گویی برخورد مسئولین ذی ربط که باید آغازگر این حرکت باشند تکرار صورت مسئله به جای حل مسئله است، که بله این دغدغه ما هم هست اما خوب شرایط فراهم نیست!! این مقاله قصد بررسی چند بُعد از ابعاد وموانع اسلامی سازی دانشگاه را دارد.

● دغدغه حداکثری یا حداقلی؟

وقتی قرار است یک «حرکت وجنبش» شکل بگیرد نخستین گام آن «اعتقاد به احساس نیاز» یا «دغدغه» است، واقعیت این است که بخش عظیمی از جامعه دانشگاهی ما این دغدغه را به طور کامل درک نکرده یا یک درک حداقلی داشته اند که نمی تواند براصطکاک ایستایی این موضوع غلبه کرده و باعث آغاز حرکت درجهت اسلامی سازی دانشگاه شود. مضافا اینکه دغدغه داشتن شرط لازم برای آغاز یک حرکت است ونه الزماً شرط کافی برای موفقیت آن. احساس نیاز که به معنای واقع(ونه در یک سطح حداقل) شکل گرفت،آن جنبش نبرد با مشکلات را آغاز می کند.درمقوله دانشگاه اسلامی نیز همینگونه است، در جاهایی احساس می شود که اصولاً ما هنوز در پیش نیاز ان یعنی اصل احساس نیاز برای دانشگاه اسلامی لنگ می زنیم چه رسد به عمل آن!

● ضرورت نگاه استراتژیک به علوم انسانی

وقتی ما نسبت به مسئله ای احساس نیاز کنیم، احتمالاً سریعاً در پی حل آن مشکل بر می آییم حتی اگر نتوانیم آن مشکل را حل کنیم، مثلاً وقتی دشمن مرتباً بر طبل تحریم بنزین می کوبد چون ملموس است ونزدیک، سریعاً به فکر تاسیس پالایشگاه برای مقابله با تحریم می افتیم. یا وقتی به فکر به انتها رسیدن انرژی فسیلی می افتیم، تکاپو برای دستیابی به انرژی هسته ای را آغاز می کنیم، یا وقتی دارویی کمیاب می شود در پی تولید آن بر می آییم و... این ها همه ناشی از «ملموس بودن» عواقب ناگوار یک مشکل و«احساس نیاز»برای برطرف کردن آن مشکل است.

جنس علوم تجربی(اعم از مهندسی، پزشکی، کشاورزی و...) «ملموس» ونتایجش اغلب در زود هنگام قابل رویت است، اما جنس علوم انسانی «نظری وانتزاعی» است ونتایجش معمولاً بسیار دیر هنگام وبه سختی قابل رویت است، چیزی شبیه به حرکت همان مورچه برروی سنگ سیاه در دل شب! به همین دلیل است که احتمال مغفول واقع شدن علوم انسانی بیشتر از علوم تجربی است.

علوم تجربی، علوم کاربردی هستند وبر روی جزئیات و«مسائل خرد» مطالعه می کنند، حال اینکه علوم انسانی بر روی «مسائل کلان» تمرکز ومطالعه دارند، این مقدمه نوشته شد تا این نتیجه گرفته شود که یکی از دلایل عدم احساس نیاز به تحول در علوم انسانی وحرکت آن به سوی اسلامی شدن، همین ضعف نگاه به علوم انسانی در کشور است، این یک مرحله قبل از دغدغه اسلامی شدن است، طبیعیه که نوع نگاهی که ما به علوم تجربی داریم عمدتا یک نگاه کاربردی وسود آور است، چرا که فلسفه وجودی این علوم سود و افزایش رفه مادی است. نباید این نوع نگاه را به علوم انسانی هم داشته باشیم. اگر علوم انسانی جایگاه حقیقی خود را در نظام آموزش عالی پیدا کند ومحل توجه شود، خود به خود «احساس نیاز» برای تحول واسلامی سازی در این مورد نیز محقق خواهد شد، چگونه انتظار داریم تا چیزی را مهم تلقی نکنیم به فکر تحول در آن بیفتیم؟

در بسیاری از کشورهایی که هضم در نظام تک قطبی بین الملل هستند وحرف نویی برای زدن ندارند واصطلاحاً صاحب نظر نیستند، علوم انسانی صاحب جایگاه ویژه ای است، زیبنده نیست برای کشور ما با وجود منابع سرشار وغنی مکتب متعالی اسلام واز سوی دیگر فرهنگ وتمدنی کم نظیر در جهان، صاحب یک علوم انسانی ضعیف ونحیف باشیم.

علت اهمیت علوم انسانی در کشور هایی که ذکر شان رفت( که عمدتا هم غربی هستند) وجود یک نگاه استراتژیک به علوم انسانی است، به عنوان علومی که مسائل وخطوط کلان جامعه را مشخص می کنند وعلوم تجربی به مسائل خرد در همان راستا وچارچوب می پردازد. وقتی این علوم قرار باشد چارچوب حرکت نظامی را مشخص کند طبعاً باید متناسب با مبانی آن نظام نگاشته وتولید شود، اما اگر کشوری (مثل کشور ما) این نگاه استراتژیک به علوم انسانی را نداشت، التزامی برای هماهنگ ساختن آن با مبانی نظام خود را هم حس نمی کند ونتیجه اش می شود حیاط خلوت شدن علوم انسانی ودانشگاه برای رشد اندیشه های سکولار! پس یک مانع بزرگ بر سر راه اسلامی سازی علوم انسانی عدم نگاه استراتژیک به علوم انسانی در کشور ماست. ما باید قادر به تحلیل این مسئله باشیم که علوم انسانی سیاستگذاری کلان جامعه را محقق می کند، اگر سیاستگذاری کلان جامعه سکولار باشد، رشد وپیشرفت در یک چارچوب سکولار به چه درد یک جامعه اسلامی می خورد؟!

● شهامت تشکیک، آغاز نهضت نظریه پردازی

وقتی برای تهیه مجله تخصصی به گفتگو و مشورت با یکی از صاحب نظران حوزه رفتیم، گفتند: نگویید «اسلامی سازی دانشگاه»، بگویید اسلامی شدن دانشگاه، چرا که دانشگاه باید از متن ودرون اسلامی شود، واینطور مباحث مانند سایر مباحث نیست که از بیرون با بخشنامه ودستور ساخته شود.

واقع این است که دانشجوی ما آنقدرغرق در مدرک گرایی شده است که خیلی در محتوایی که سر کلاس به خوردش می دهند غور نمی خورد و کنکاش نمی کند، ببینید دانشجوی ما وقتی می خواهد کالایی بخرد چندین بارآن را برانداز می کند، اما وقتی سرکلاس محتوایی را به خورد ذهن و فکر او می دهند، به خود زحمت چرا و چگونه گفتن در مقابل آن را نمی دهد (می دهد؟!). یکی از عادات نیکی که طلاب دارند این است که هیچ نکته درسی را بدون استدلال نمی پذیرند وهمواره بحث را قرین درس می دانند، روحیه نقد وکنکاش دانشجویی غیر از بحث سکولار بودن متن دروس و یا اساتید است، اگر دانشجویان روحیه کنکاشی داشته باشند ومثلاً دانشجویان تحصیلات تکمیلی کار پژوهشی روی بعضی از دروس انجام دهند، حتی اگر نتواند متن آن درس سکولار را عوض کنند حداقل در خدشه ناپذیر بودن آن ایجاد تشکیک می کنند وتردید می اندازند. چرا که سکوت دانشجویان باعث بوجود آمدن یک نوع استبداد علمی در بعضی رشته ها و کلاسها شده ، تا جایی که بعضی نظریات غربی( که خودشان نیز منسوخ شدن برخی نظریاتشان را پذیرفته اند) چونان وحی منزل فرض وتدریس می گردد.

● هدفِ دانشگاه اسلامی، با کدام وسیله محقق می شود؟

اگر «هدف» ما تحول در متون درسی دانشگاه واسلامی شدن آن ها باشد، بهترین «وسیله» برای رسیدن به این هدف چیست؟ عمدتاً دوقشر اجتماعی می توانند این کار را انجام دهند:

ا)اساتید: اساتیدی که بنیان های فکری آنها بر پایه مبانی غربیِ عمدتاً سکولار وبیگانه با دین شکل گرفته وچنان سفت شده است که رسوخِ تغییر وتحول در آن عملا بسیار سخت(و نزدیک به بعید) است، می توانند عامل تغییر وتحول در متون درسی باشند؟ استادی که سالیان دراز به تحصیل وتحقیق وتدریس متنی می پردازد عملاً آن متن ومحتوا ذهن وفکرش را فرا گرفته است، حال آیا چاقو دسته اش را می بُرد؟ وقتی فردی اعتقادی به مشکل داشتن متن درسی ندارد، ویا متاسفانه مانند بعضی اساتید مذهبی اشکال درس را می داند لکن منفعلانه با آن برخورد می کند وخود را در موضع مغلوب می بیند، می توان امیدی به اصلاح این دروس توسط این اساتید داشت؟ انتخاب این وسیله برای آن هدف اشتباه به نظر می رسد....

۲) دانشجویان: اگر قرار باشد عموم دانشجویان هم برخورد منفعلانه ای با این دروس داشته باشند باز هم به نتیجه گزینه اول می رسیم. لکن اگر حلقه های پژوهشی- مطالعاتی با «نگاه منتقدانه» وبا «شهامت تشکیک کردن» از بین دانشجویان تشکیل شود، واز ابتدا متون ودروس را الزاماً صحیح ندانند وشروع به نقد آن ها کنند می توان امید داشت بعد از گذشت چند سالی این حرکت باعث آغاز «نهضت نظریه پردازی» در بین دانشجویان تحصیلات تکمیلی وبعضی استید متعهد ومُبَرِز شود. چرا که ذهن دانشجویان منعطف تر بوده وهنوز «تعصب علمی» نظریات خاص را نگرفته است، یا حداقل اگر گرفته باشد از استادی که یک عمر با این نظریات زندگی کرده، کمتر متعصب وبیشتر تغییر پذیر است. البته لازمه نقد این دروس آشنایی با مبانی اسلام ومشورت با اسلام شناس است. واین دقیقاً نقطه آغاز ضرورت وحدت حوزه ودانشگاه است.

● کرسی های آزاد اندیشی، ظرف ِ نقد تفکرات غالب

برای این نقد های دانشجویی که نقطه آغاز تشکیک و نهایتاً نظریه پزدازی است، باید یک ظرف در نظر گرفت، که دارای چند ویژگی باشد:

هر نظری قابلیت مطرح شدن را داشته باشد تا قدرت خلاقیت ونو آوری فرد به کار افتاده وشخصی بخاطر ترس، از بیان نظراتش اجتناب نکند.

در یک محیط علمی ومنطقی انجام شود تا از هوچیگری و آشوب سازی واحساسی شدن فضا جلو گیری شود.

نظرات در یک جمع با تفکرات مختلف طرح شود تا از جهات مختلف چَکش کاری و پخته شود.

با نگاه تولید علم به آن نگاه شود تا بحث به سمت جدل بیهوده سوق داده نشود.

و...

وقتی تمام این ویژگی ها را کنار هم می گذاریم، به کرسی های آزاد اندیشی می رسیم، جایی که می تواند ظرف نقد وتشکیک نظریات غالب موجود باشد ودر یک سطح بالاتر به «نظریه پردازی» یا همان «تولیدعلم» ختم شود.

رامین شمسایی نیا