شنبه, ۲۲ دی, ۱۴۰۳ / 11 January, 2025
مجله ویستا

حفاری های تمدن ناشناخته حوزه هلیل رود


حفاری های تمدن ناشناخته حوزه هلیل رود

حوزه هلیل رود و جازموریان, نه تنها به این سبب که بعدی از میراث تاریخی و فرهنگ باستان ایران زمین را معرفی می کند, حائز اهمیت است, بلکه از تمدنی خبر می دهد که برای دنیای باستان شناسی تاکنون ناشناخته بوده و هنوز بسیاری از ویژگی هایش همچون یک راز باقی مانده است

تاریخچه: حوزه هلیل رود و جازموریان، نه تنها به این سبب که بعدی از میراث تاریخی و فرهنگ باستان ایران زمین را معرفی می کند، حائز اهمیت است، بلکه از تمدنی خبر می دهد که برای دنیای باستان شناسی تاکنون ناشناخته بوده و هنوز بسیاری از ویژگی هایش همچون یک راز باقی مانده است. این حوزه به سبب نزدیکی جغرافیایی و قومی با منطقه ای که دریاچه بختگان که آثار بزرگ تمدن پارس و سلسله های انشان (یا انزان) و هخامنشی در جوار آن یافت شده اند، در بسیاری از موارد یکی بوده و باید یک حوزه تمدنی شمرده شود و چه بسا حتی سلسله هایی یکسان به هر دو حوزه حکومت می کردند که نمونه بارزش را در دوران سلسله هخامنشیان می توان دید که کرمان ساتراپی جداگانه نبوده، بلکه با منطقه انشان یکی بوده است. در حالی که آثار تمدنی برجسته ای از منطقه انشان کشف و بررسی و شناخته شده، در مقابل از حوزه هلیل رود و جازموریان، چیز زیادی نمی دانیم و اخیراً در چند منطقه حفاری های انجام شده از تمدنی کهن خبر می دهند که جای بسیاری برای کار و پژوهش دارد. همین گونه است، آثار و بقایایی از دیوارها و شهرهایی که به تمدن هارپا (Harappa) نسبت داده می شود و در حوزه ایندوس کشف شده اند.

البته در سال های گذشته پروفسور مجیدزاده و همکاران شان، کارهای باستان شناسی و پژوهشی خوبی با روش های علمی و دعوت از باستان شناسان مطرح دیگر در این منطقه انجام دادند و حضور تمدنی کهن در این منطقه را از حدس فراتر برده و تا سطح فرضیاتی علمی با شواهدی عینی ارتقاء بخشیدند. اما حفاری های انجام شده در حوزه هلیل رود تنها بخش بسیار کوچکی از آثار این تمدن را یافته است که عمدتاً به کنار صندل (Kenar Sandal) و چند تپه دیگر بر می گردد، اما در کمتر جایی دست نخورده از این حوزه است که، حفاری صورت دهید، ولی به بقایای این تمدن نرسید که پاره ای از آن ها را مردم محلی می شناسند. آنان از گذشته های دور، اخباری را مبنی بر کندن مناطقی برای کارهای کشاورزی و ساخت مسکن گزارش می کنند که اتفاقی به این آثار برخوردند و حتی بعضاً از آن یافته ها و به خصوص خشت های بدست آمده شان برای خانه های خود استفاده کردند و این کشفیات اتفاقی هنوز نیز ادامه دارد.

گزارش اولیه: نگارنده طی آخرین سفر تحقیقی به این مناطق به پاره ای از این آثار مدفون که توسط مردم بومی شناخته شده است، دسترسی پیدا کرد. منطقه ساردو (Sardu)، یکی از دست نخورده ترین و بکرترین این مناطق است که نگارنده قبلاً آثار سنگ نگارههای (Petroglyphs) آن مناطق را به باستان شناسی منطقه معرفی کرد. در این ناحیه، تپه هایی هستند که علاوه بر مردم محلی متأسفانه توسط حفاران غیرمجاز نیز شناسایی شده است. از آنجایی که آثار سفالی و سنگی در این مناطق بسیار زیاد است و کمتر جایی است که تکه و پاره هایی از آن را نداشته باشد، حفاران غیرمجاز تنها به دنبال طلا و نقره و سنگ های قیمتی و کتیبه و امثالهم که در بازار قاچاق خریدار دارند، می گردند و عملاً نیز چون در شب و با سرعت و معمولاً ابزار ساده به حفاری می پردازند، در حین حفر مکان، ظروف شیشه ای و سفالی شکسته شده و رها می شود و بخش بزرگی از میراث یا تارج می رود یا خرد و خراب می شود.

در دو تپه ای که در این ناحیه مورد تحقیق نگارنده قرار گرفت، آثار باستانی حفر شده توسط قاچاقچیان به فاصله چند صد متر در تمامی دور و بر تپه خرد و پخش شده بود. با همان بررسی اولیه دریافتم که مکان به احتمال بسیار زیاد کارگاهی بوده که ظروف سفالی و شیشه ای تولید می کرده است و انواع سنگ های سیلیس ذوب شده و به همراه مقداری شیشه که همه جا پخش بود، در کنار ظروف سفالی با رنگ هایی بسیار متنوع، گواه آن بودند. به نظر می رسید که حفاران غیرمجاز چیزی که خود بدنبالش بودند، نیافتند و ترجیح می دادند تا قبرستانی یافته باشند که اشیاء قیمتی و تزئینی در گورها یافت شود، اما در کارگاه های سفالگری و شیشه گری، عتیقه به معنای دیگری خفته است که برایشان قابل درک و استفاده نیست و همه دور و اطراف را نیز حفر و خرد کرده بودند تا کاملاً مأیوس شوند که به جای موردنظرشان نرسیده اند و باید جای دیگری بدنبال اش بگردند.

گمانه نخست: ظروف سفالی و شیشه ای تپه مذکور چنان متنوع و انبوه اند که وجود کارگاه های مربوطه را به ثبوت می رسانند. رنگ های زرد، خاکستری، قرمز، نخودی، سبز، آبی، قهوه ای و بعضاً لعاب کاری شده که با اشکالی که تعدادی از آن ها را در ظروف و سفال و سنگ های صابونی قبلاً بدست آمده از حوزه هلیل رود و همین طور عیلام می شد، دید و تعدادی از طرح ها یا ترکیبی از طرح ها (در کنار هم و در یک سفال) را نیز من در هیچ یک از آثار بدست آمده از این تمدن ناشناخته که تاکنون به نمایش در آمده ندیدیم و کاملاً تازگی داشتند.

جالب تر، هسته های زردآلوی متعدد در کنار هم است که قسمن فوقانی همه شان به شکلی تمیز سوراخ شده است و همچون برخی از نقوش کنده شده بر سنگ های صابونی این تمدن –که قبلاً شناخته شده اند- آنقدر ظریف کار شده که انگار از ابزار و تکنیکی بهره می بردند که امروزه برایمان ناشناخته است، همچنان که کاربری این هسته های زردآلو (چون تنها یک سوراخ دارند، نمی توانند گردنبند در نظر گرفته شوند) ناشناخته اند.

گمانه دوم: سطح تکنیک به کار برده شده در ظروف و ابزار بدست آمده یکسان نیست و این ظن مواجهه با انباشت چند دوره را بر روی یکدیگر قوت می بخشد که متأسفانه توسط حفاران غیرمجاز به شکلی عمودی کنده شده و بیرون ریخته شده است؛ به طوری که در کنار ظروف سفالی ای که مشابهت با ظروف عیلامی مؤخر دارد و هنرمندانه پرداخته و نقاشی شده، ابزارهای ابتدایی از چکش و تبر سنگی را می شد دید که انگار به زمانی کهن تر و تکنیکی بدوی تر تعلق دارند.

گمانه سوم: آجرهایی تکه تکه شده نیز در برخی از مناطق به چشم می خورد که برخی ساده نبوده و دارای طراحی هستند که بعضی از آن ها مشابهتی با طرح های سفال ها ندارند و با وجود حجیم بودن، بسیار سبک هستند و این نوع آجر سبک را امروزه بسیاری از کارگاه ها نمی توانند بسازند. از این سبب، باید احتمال حضور تمدنی با قابلیت های فنی و معماری ای را بیش از آنچه اینک پنداشته می شود، داد و لااقل تحت بررسی قرار داد.

تحقیقات بعدی: نگارنده طی گفتگو با مردم محلی و مشاهدات و شنیده هایشان از این مکان ها دریافت که در گذشته برخی از مردم محلی زمان کندن زمین برای کارهای کشاورزی به این آجرها برخوردند. از آنجایی که آجرها با ابعاد ۵۰ در۵۰ بوده و بسیار سبک و با وجود آن مقاوم بودند، در معماری برخی از ساختمان های محلی استفاده شدند و هر گاه کسی می خواست، ساختمانی را در آن دور و اطراف بسازد، می آمد و با کندن زمین، تعدادی قابل ملاحظه ای از این آجرها را بیرون می آورد و در ساختمان موردنظر بکار می برد و هنوز تعدادی از این ساختمان ها و آجرهای حفر شده از آنجا و به کار رفته در معماری شان وجود دارد و قابل شناسایی اند.

تحلیل اولیه: این آجرهای پخته حتی از نمونه هایی که به تمدن هارپایی (که به تمدنی در نواحی بلوچستان -پاکستان و ایران- تعلق داشته) نسبت می دهند، بزرگتر و بهتر اند و آن احتمال این که یکی از مراکز تمدن هارپایی را –علاوه بر ایندوس- باید در حوزه هلیل رود و جازموریان جست، قوت می بخشد. گذشته از آن که این تنها می تواند به یکی از ادوار تاریخی آن تمدن مربوط شود و چه بسا در ادوار دیگر می توانسته خاستگاه تمدنی مستقل و حتی رقیب برای حوزه ایندوس باشد؛ به ویژه این که مطالعات اخیر علاوه بر ارتباط با عیلام و شوش، نوعی ارتباط را بین این منطقه با ترکمنستان و مگان (Magan) و دیلمون (Dilmun) برای ادواری نشان می دهد.

نگارنده بر این باور است که برای تکمیل یافته های باستان شناسی باید به پیش از تاریخ شناخته شده چنگ زد و آثار مکان ها و اوضاع حاکم بر آن را باید در شاهنامه جست؛ جایی که در شوروی سابق بسیاری از مکان های ذکر شده در شاهنامه در حوزه رودهای جیحون و سیحون و نواحیی از ترکمنستان و ازبکستان یافت شده است، متأسفانه بخشی که به ایران مربوط می شده ناشناخته است و به جز چند نام مشخص همچون زابل و سیستان از بقیه بی اطلاع ایم، چون پژوهش های مکفی صورت نگرفته است.

با این همه، چنان که گذشت سطح تکنیک و ابزار به کار رفته در کنار سبک های طراحی نشان می دهند که یافته ها به یک دوره تعلق نداشته و چه بسا به ادوار مختلفی تعلق دارند (و ما اینک تنها دوره مرهشی را می شناسیم) و حوزه هلیل رود را باید چون بسیاری از رودهای فلات ایران و بین النهرین، خاستگاه تاریخی سلسله های مختلفی با تمدنی کهن و دامنه دار طی هزاران سال شمرد؛ به خصوص که از دیرباز این منطقه یکی از مناطق مهم کشاورزی بوده و هنوز هست و این خود، دلیلی دیگر بر این که بر بستر رودخانه هلیل رود و جازموریان، همچون بسیاری از رودها و مناطق دارای آب شیرین برای خوردن و کشاورزی، مهد تمدنی کهن و سلسله وار خفته است.

دکتر کاوه احمدی علی آبادی

عضو هیئت علمی دانشگاه آبردین با رتبه پروفسوری

دکترای مردم شناسی ازآمریکا