شنبه, ۳۰ تیر, ۱۴۰۳ / 20 July, 2024
مجله ویستا

نظریه گشتالت (پرلز)


نظریه گشتالت (پرلز)

«گشتالت» ((Gestalt واژه­ای است آلمانی به معنای شکل، ریخت یا سازمان و مفهوم ضمنی آن کلیت و تمامیت است.
روانشناسان گشتالت ادراکات را کلها یا الگوهای سازمان یافته میدانند. گشتالت درمانی …

«گشتالت» ((Gestalt واژه­ای است آلمانی به معنای شکل، ریخت یا سازمان و مفهوم ضمنی آن کلیت و تمامیت است.

روانشناسان گشتالت ادراکات را کلها یا الگوهای سازمان یافته میدانند. گشتالت درمانی پرلز از روانشناسی گشتالت مستقیماً سرچشمه نمی گیرد و جز کاربرد واژه ی گشتالت میان این دو نظریه وجه مشترک چندانی نیست.

همه ی جنبه های شخص، گشتالت را تشکیل می دهد و چنانچه مانع تکامل آنها شویم، تمامیت شخصیت درهم می شکند و جنبه های جدا از هم چه بسا معنای خود را از دست بدهند. به اعتقادفروید، غرایز گوناگون سائق انسان قرار می گیرد. حال آنکه پرلز سائق انسان راوضعیتهای ناتمام یا گشتالتهای ناقص می داند. ما به طور منظم به سراغ این گشتالتهای تکمیل نشده می رویم. زیرا آنها را به ترتیب اهمیت منظم کرده ایم. اضطراری ترین وضعیت، تا ارضاء نشود، حاکم چیره گر و هدایت کننده ی افکار و رفتار ماست. سپس مهمترین وضعیت بعدی نمایان می شود و به همین ترتیب ادامه می یابد.

پرلز از یک آتش سوزی که وسط یکی از سخنرانی هایش پیش آمده بود، مثال می زند. در آن لحظه، آتش سوزی به جای آنچه پرلز درباره اش سخن می گفت، اضطراری تر گردید. آتش سوزی به وضعیت ناتمام چیره یا (به اصطلاح متداول) به مهمترین سائق تبدیل شد. حال اگر به سرعت از آتش سوزی فرار کنیم، چه بسا از نفس بیفتیم. این بدان معناست که باز هم « وضعیت ناتمام » تازه ای اولویت یافته است. یعنی به دست آوردن اکسیژن اضطراری تر از خطر آتش سوزی شده است. در این حالت حرکت خود را کند می کنیم و نفس می کشیم. زیرا در این لحظه نیاز به تنفس، حاکم و هدایت کننده شده است.

یک جنبه ی مهم مقابله با وضعیتهای ناتمام، تنظیم خود در برابر تنظیم بیرون از خود است. اشخاص سالم بدون مداخله ی نیروهای بیرونی – خواه نیازها و توقعات دیگران و خواه محدودیتهای یک آیین اجتماعی – قادر به تنظیم خود هستند. با آگاهی کامل از خود می توانیم به ارگانیسمجسم و ذهن خود امکان رهبری و تنظیم رفتارمان را بدهیم. به یک معنا، می توانیم به حکمت وجود اتکا کنیم.

این مستلزم این است که جوششها و آرزوهایمان رابشناسیم و بپذیریم. به اعتقاد پرلز افراد بیشماری از پدر و مادر و فرهنگ خویش آموخته اند که باید انگیزه های خود را فرو نشانند و در نتیجه از بیان انگیزه ها بیم دارند. با این حال جوششهای سرکوب شده به سادگی ناپدید نمی شوند و از راه های دیگری خود را نمایان می سازند.به جای اینکه جوشش های خویش را به طور طبیعی و خودانگیخته بیان کنیم (و بدین ترتیب گشتالتها را کامل سازیم) آنها را به دیگران فرا می افکنیم. دیگران را به آنچه می خواستیم انجام دهیم یا باشیم متهم می کنیم. ترسوها دیگران را به پرخاشگری متهم می کنند. در همه ی این موارد، جوششهای ناپذیرفتنی شخص به دیگری فرافکنده می شود.

برگرفته از: روانشناسی کمال، دوان شولتس، ترجمه گیتیخوشدل، تهران، نشرنو