سه شنبه, ۱۶ بهمن, ۱۴۰۳ / 4 February, 2025
دین و علوم تجربی كدامین وحدت
در این نوشته نگارنده درصدد استبا تشریح سرمشق ادراكی و نگرش به علوم به عنوان پدیدهها و رویدادهای اجتماعی، وجوه تمایز و تقابل آن را با سرمشق زبانی و بهایی كه نگرش ادراكی به روششناسی و معرفتشناسی در علوم تجربی میدهد آفتابی كند. این كار هرچند با تشریح و ایضاح لوازم نگرش نخست، تعقیب میشود اما در عین حال سخن از مقایسه و سنجش مبادی و لوازم دو سرمشق بسیار به میان میآید. اساس نگرش زبانی، بررسی علوم به عنوان رویدادهایی اجتماعی و تبیین نحوه وقوع آنها و ارتباطاتشان با سایر پدیدههاست، بدینترتیب، ظاهرا نمیتواند بدیلی برای سرمشق ادراكی كه در آن دغدغه واقعگرایی و منطقی بودن، بیداد میكند، باشد. از این رو، چگونگی مكمل بودن دو سرمشق بیشتر برای خود جا باز میكند.
در هر حال، مجله با اذعان به برخی ابهامات این نوشته، در طرح سرمشق زبانی مبادرت به نشر این مقاله در فضای علمی ایران اسلامی نمود تا فرزانگان و فرهیختگان وارد گود شده تضارب، آراء پدید آمده و كمال فرهنگی گامی جلوتر رود. مجله برای نشر هر كدام از دو دیدگاه و یا نگرش تلفیقی و یا نقد هریك از آنها به استقبال نشسته است. لا اكراه فی الدین قد تبین الرشد من الغی فمن یكفر بالطاغوت و یؤمن بالله فقد استمسك بالعروهٔ الوثقی لا انفصام لها و الله سمیع علیم. (بقره / ۲۵۶)
پیش درآمد
شالودههای نظری بحثی كه مطرح میشود مبتنی بر آراء اندیشمند فقید فرانسوی میشل فوكو است. این اشاره میتواند كمكی باشد برای كسانی كه میخواهند احاطه جامعتری بر این بحث داشته باشند. وی با ارائه نظریه دانش - قدرت نشان داد كه دانش و قدرت دو روی یك سكه هستند و هر یك موجد دیگری است، او همچنین نظریه «باستانشناسی» و «نسبشناسی» را به جای «معرفتشناسی» و «تاریخ علم» مطرح كرده است. در ضمن بحث اشاراتی به این رویكردها خواهد رفت.
دین چیست و علم تجربی كدام است؟
تعریف مفاهیم دین و علم تجربی دستكم به صورت موقتی در چنین بحثی اجتنابناپذیر میباشد. از آنجا كه هدف اصلی این مقاله كاوش معانی این مفاهیم نیستبلكه تحقیق رابطه مصادیق آنها با یكدیگر است و نیز به دلیل آن كه مصادیق خارجی این دو اموری كموبیش شناخته شده در عرف میباشند، خود را از ارائه تعریفی منطقی و جامع و مانع در اینجا معاف میدارم. (به ویژه در ارتباط با دین و تعریف آن این مقاله ساكتخواهد بود و چون هدف اصلی شناخت علم تجربی استسعی خواهد شد ویژگیهای آن بیشتر به بحث گذاشته شود). (۱) آشنایان به جامعهشناسی و مردمشناسی بینیاز از معرفی اثری در زمینه تعریف دین از دیدگاه این رشتهها میباشند در این مقاله دین اسلام به عنوان مصداق بارز و تام دین برگزیده شده است. گرچه پارهای از آنچه راجع به اسلام گفته میشود ممكن است در مورد ادیان دیگر نیز صادق باشد، در ارتباط با مساله حاكمیتبر سرنوشتخود، اسلام ویژگی خاص خود را دارد كه به خواستخداوند اشاراتی بدان خواهد شد. در هر صورت در این نوشته هر جا سخن از دین میرود مقصود دین اسلام است. هرچند انتخاب اسلام به عنوان مصداق خارجی دین مشكل تعریف را تا حدی ممكن است آسانتر سازد، اما مشكل دیگری باقی میماند و آن این است كه كدامین اسلام؟ با توجه به بحثهایی كه مدتی است در جامعه ایران گرمی خاصی یافتهاند ممكن است گفته شود: قرائتهای مختلفی از اسلام وجود دارد، بنابراین، شاید بهتر باشد به جای آن كه به طور مبهم گفته شود اسلام، جوهر دین تعریف شود و بر اساس آن تعریف رابطه دین و علوم تجربی به بحث گذاشته شود. مساله قرائتهای مختلف و یا به بیانی سادهتر تفسیرها و برداشتهای مختلف دینی گرچه امری است پراهمیت، اما در این ارتباط راه حل سادهای ندارد; زیرا اولا، تعریف جوهر دین، خود بر اساس نظریههایی كه تفسیری بودن فهم را ترویج میكنند نوعی برداشت است. ثانیا، وقتی امری چنان فراگیر و عمیق شد كه گریزی از آن نبود بهتر است دیگر به آن، به صورت محدودیتی برای فهم نگاه نشود بلكه به عنوان وضعیتی هستیشناختانه تلقی شود. به عبارت دیگر، چنین امری بهتر است جزء ثابتهای فهم در نظر گرفته شود، هر چند نوع آن در هر فردی ممكن است فرق كند. از دیدگاهی وسیعتر هر كس به نوعی غوطهور در پیشینهای است و از این جهت مزیتیا نقصانی اساسی نسبتبه دیگری ندارد. درنتیجه، میتوان گفت اگر هر كسی با قرائتی و بردداشتی از اسلام سروكار دارد، نویسنده این مقاله هم بر اساس برداشتخود از اسلام بحثخود را ارائه میدهد. ثالثا، همانطور كه در بحثهای آتی این مقاله روشن خواهد شد اصولا روش پیشنهادی این مقاله بیاعتنایی به كلیه سؤالات و اشكالات معرفتشناختی از این قبیل میباشد.
علاوه بر این، انتخاب اسلام به عنوان مصداق تام و بارز خارجی دین به دلایل دروندینی نیز قابل توجیه است. به كمك آیاتی نظیر:
ان الدین عند الله الاسلام...(۱۹:۳ آل عمران)
و من یبتغ غیر الاسلام دینا فلن یقبل منه و هو فی الآخرهٔ من الخاسرین.(۸۵:۳ آل عمران)
... و رضیت لكم الاسلام دینا...(۳:۵ مائده)
شواهد قرآنی فراوان دیگری میتوان بر این معنا ارائه نمود، اما همین مقدار باید برای مقصود ما بسنده باشد. حال، در خصوص این كه علوم تجربی كدامند و چگونه از غیر خود تمایز بیرونی مییابند و بر اساس چه ملاكی از درون، از یكدیگر جدا میشوند نیز بحثهای فراوانی صورت گرفته است. در این ارتباط نیز این مقاله عهدهدار ارائه نظری مستقل نمیباشد (از این پس هرجا سخن از علم میرود مقصود علوم تجربی میباشد مگر آنكه توضیح داده شود). به نظر نگارنده مهمتر از جمعبندی نظرات رایج در خصوص تعریف علم، معرفی و توضیح دو نوع برداشت كلی مختلف از علم است. برداشت نخست از علم برداشتی معرفتی از علم است از آن جهت كه امری ذهنی است.
هابر ماس (۱۹۴-۱۹۲: (a) ۱۹۹۲) این رویكرد را «سرمشق ادراكی» (paradigm of consciousness) مینامد. در سرمشق ادراكی رابطه مدرك با جهان خارج و پدیدههای خارجی از آن جهت كه مدرك ذهنی میباشند بررسی میشود. تاكید این سرمشق بر معرفتشناسی (epistemology) و روششناسی (methodology) است. در مقابل این سرمشق برداشت دیگری نیز بعد از جنگ جهانی دوم در اروپا رواج یافت كه به سرمشق زبانی (paradigm of language) مشهور گردید (هابرماس، همان منبع; فوكو، ۲۰۲:۱۹۹۳). سرمشق زبانی كه به صور گوناگونی توسط نظریهپردازان مختلف قاعدهمند شده استبه تفهیم و تفاهم به عنوان امری زبانی و به نقش زبان در شكلگیری فهم به طور كل علاقه نشان میدهد. از این دیدگاه، رشته علمی نیز در حقیقت اموری زبانی هستند. (۲)
سرگرمی عمده، سرمشق ادراكی معرفتشناسانه و سؤال اساسی آن چگونگی دستیابی به معرفت مطابق با واقع است و به همین جهت روششناسی را با اهمیتترین بحث محسوب میكند. در این سرمشق «شعور انسان منشا علم و عمل است و این دو، دو روی یك نظام فكری میباشند» (فوكو ۳۰۱:۱۹۹۸). علاوه بر این، سرمشق ادراكی «درصدد است ورای آنچه بیان میشود به قصد و نیت ناطق، به فعالیت آگاهانه او، به این كه چه معنایی را اراده كرده است و حتی به الگوی ناخودآگاهانهای كه خارج از اراده او در گفتار و یا لایههای پنهانی آن رخ مینماید دستیابد» (همان منبع ص۳۰۷).
طرفداران سرسخت علوم تحصلی از سرمشق ادراكی تبعیت میكنند و اهمیت ویژهای برای معرفتشناسی و روششناسی قائل هستند. عدهای مانند آگوست كنت (۷-۶:۱۹۸۸) علم را با روش مشاهده و تجربه معرفی میكنند و برآنند كه با روش تجربی تایید و ابطال گزارههای علمی امكانپذیر است. از طرفی دیگر فردی مانند كارل پوپر نیز كه طرفدار جدی علوم است روش علمی یا استقرایی را كه از مشاهده و آزمایش شروع میشود برای تمایز علم از غیرعلم كافی نمیداند. وی ابطالپذیری را شرط لازم تمایز نظریههای علمی از نظریههای غیرعلمی میداند. به نظر وی این ابطالپذیری نوعی مخاطرهپذیری است كه هر نظریه علمی باید با پیشبینی كردن بدان تن دردهد (كارل پوپر ۹۶ و ۹۲: ۱۹۸۱).
در هر صورت، به نظر میرسد در سرمشق زبانی حداقل نسبتبه شرط لازم بودن مشاهده و آزمایش اجماع وجود داشته باشد، لیكن اگر خواسته باشیم شرط ابطالپذیری را نیز بپذیریم بسیاری از نظریههای علوم انسانی از صلاحیت علمی برخوردار نخواهند بود، و درنتیجه از بحث رابطه دین و علم خارج خواهند شد و حتی شاید بتوان گفت كلیه علوم انسانی به استثناء علم اقتصاد شرط علمی بودن را دارا نمیباشند مگر در پارهای از نظریههای محدود و قابل اغماض. بحث علمی بودن یا نبودن علوم انسانی از لحظه تولدشان تا امروز دامان این علوم را رها نكرده است. معرفتشناسی سرمشق ادراكی كه خود منشاء این مشكل بوده از عهده حل این مساله خودساخته هنوز برنیامده است. گرچه صلاحیت علمی علوم انسانی در سرمشق ادراكی به راحتی قابل به رسمیتشناخته شدن نیست، این مقاله آنها را از بحث «دین و علوم تجربی» بیرون نمیداند; زیرا تلاش این نوشتار بر آن است كه بیرون از سرمشق ادراكی بحثخود را انجام دهد.
بحث این مقاله در سنت زبانی صورت میگیرد و در این سرمشق «تمایز معتبری بین آنچه ما رشتههای علمی مینامیم وجود ندارد» (فوكو ۳۰۳:۱۹۹۸). سرمشق زبانی رویكردی كاملا متفاوت به علم دارد و معرفتشناسی و روششناسی را شالوده فعالیتهای علمی نمیداند و خود را سرگرم سؤالات و مسائلی از این قبیل نمیكند كه: معیار صدق و كذب گزارهها چیست؟ فرق اثبات و ثبوت كدام است؟ آیا امكان مطابقت ذهن و عین وجود دارد؟ رابطه علم و ارزش چیست؟ عینیتگرایی چگونه امكان دارد؟ و نظایر آن. در این رویكرد، تلقی زبانی از علم مطرح است، لذا از تعابیری نظیر «بازیهای و مبحث (Discourse) برای علم استفاده میشود. در این سرمشق علم به عنوان كیفی نفسانی، صورتی ذهنی، مجموعهای از قضایا، یا نحوهای از وجود كه عالم با آن متحد میباشد و یا اموری از این قبیل مدنظر نیست. هر چند این برداشتها بهجای خود ممكن است معنادار و قابل قبول و یا صحیح باشند، متعلق به سرمشق ادراكی میباشند و با تغییر رویكرد اهمیتخود را از دست میدهند و دلیلی ندارد راهبر ما در تمامی بررسیهایی باشند كه از علم داریم. چهبسا برای مقاصدی خاص و مطالعاتی متفاوت این مفاهیم و برداشتها گمراهكننده باشند.
در سرمشق زبانی همان طور كه گذشت اعتنایی به معرفتشناسی نمیشود. معرفتشناسی و روششناسی فرزندان اثباتگرایی میباشند و در خدمت علوم تجربی. تحویل علوم به مباحث و سؤالات معرفتشناسانه افتادن به دامی است كه پوزیتیویسم برای منتقدان خود گسترده است تا آنها را از شناخت دقیقتر ماهیتخود بازدارد.
از میان عناوین و برداشتهای مختلفی كه در سرمشق زبانی در ارتباط با رشتههای علمی مطرح است عنوان «مبحث» ( discourse) و برداشت میشل فوكو از آن ترجیح دارد. برای آشنایی كامل با این رویكرد مطالعه دقیق تمامی آثار فوكو ضروری است، اما ذكر كلیاتی چند در این ارتباط میتواند مفید واقع شود:
۱. مبحث (یا یك رشته علمی) یك رویداد میباشد و در سرمشق زبانی از این حیث مطالعه میشود نه به عنوان یك سنت علمی; نفوذ و تاثیر فكری; تكامل اصلی نظری; و یا روح علمی عصر (۲۱:۱۹۷۲ فوكو). این نوع سنتزها و گروهبندیهای پیشساخته نمیتوانند حقیقت علم را آشكار سازند.
۲. مبحث تابع قواعدی است.
۳. مبحثبرخلاف زبان كه نامحدود است و حد و مرزی ندارد، دارای حد و مرز مشخص و از نوعی وحدت و تشخص برخوردار است (۲۱-۳۰:۱۹۷۲ فوكو).
۴. رویكرد زبانی تمامی وحدتهای شناختهشده معرفتشناسانه را رها میكند و نشان میدهد كه علوم از هیچ یك از وحدتهای معرفتشناسانه برخوردار نیستند. وحدت علوم (مبحثها) ناشی از (۱) وحدت موضوع; (۲) وحدت سبك; (۳) اشتراك در مفاهیم كلیدی; (۴) وحدت تم (دیدگاه); (۵) وحدت مؤلف; (۶) وحدت كتاب و یا مجموعه رسائل; و یا (۷) وحدت منشاء نیست (۳۰۶-۳۰۳:۱۹۹۸; ۳۵-۳۴:۱۹۷۲ فوكو). باستانشناسی نشان میدهد كه هیچ یك از این مقولات تا آنجا كه به مبحث ربط دارند خود از وحدت برخوردار نیستند چه رسد به آنكه منشاء وحدت مبحثباشند. باستانشناسی قائل به انقطاع و بریدگی در این مقولات است و درنتیجه وحدت مبحث را در «رویداد» بودن جستجو میكند (۳۰۶:۱۹۹۸ فوكو). (۳) این وحدت یك رویداد است كه مجموعهای پراكنده از بیانهای كتبی و شفاهی را وحدت میبخشد (همان منبع).
۵. فرق مبحثشناسی با زبانشناسی در آن است كه تحلیل زبانشناسانه درصدد آن است كه بداند: «مطابق چه قواعدی بیان خاصی ساخته شده است و متعاقبا طبق چه قواعدی، بیانات مشابه دیگری میتواند ساخته شود» (۳۰۷:۱۹۹۸ فوكو) . اما توصیف مبحث میپرسد: «چرا این بیان مطرح گردید و نه بیانی دیگر به جای آن؟» (همان منبع). در توصیف بحثبه جای مطالعه و تحلیل فكر در صورتهای ضمیر ناخودآگاه و معانی مخفی و اسرار درونی، پرسیده میشود: «چه چیزی در این موجود قاعدهدار، وقتی گفته میشود، ظاهر میشود و در جایی دیگر ظاهر نمیشود» (همان منبع، ص۳۰۸) .
۶. هدف از تلقی مبحثبه عنوان یك رویداد این نیست كه آن را جدا و در انزوا بررسی كنیم «بلكه بالعكس هدف آن است كه ارتباط این رویداد بحثی را با رویدادهای دیگری كه ذاتا بحثی نیستند بررسی كنیم، رویدادهایی كه ممكن است تكنیكی، عملی، اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و یا به گونههای دیگری باشند» (۳۰۸:۱۹۹۸ فوكو). فوكو معتقد است این رابطهها باید - بدون ارجاع به شكل كلی زبان یا شعور گویندگان - فقط در حوزه رویدادها برقرار شوند (همان منبع).
چنین تحلیلی از رویدادها را فوكو «باستانشناسی» مینامد (۳۱۰-۳۰۹:۱۹۹۸ فوكو) عنوان «باستانشناسی» را وی تا حدودی برای معنایی ویژه وضع میكند برای آنكه روش خود را از «تاریخ علم» متمایز سازد. چراكه تاریخ علم ارتباط بسیار نزدیكی با معرفتشناسی و سرمشق ادراكی دارد (۱۹۵-۱۳۵:۱۹۷۲ فوكو).
۷. باستانشناسی برخلاف معرفتشناسی و تاریخ علم كه به ارتباط افكار و عقاید علاقهمند استبه مطالعه مجموعه قواعدی میپردازد كه «در یك فرهنگ، پدیدا
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست