پنجشنبه, ۱۱ بهمن, ۱۴۰۳ / 30 January, 2025
مجله ویستا

هیستوریسیسم به مثابه یک ایدئولوژی


هیستوریسیسم به مثابه یک ایدئولوژی

تاملی در مفهوم تاریخ باوری در اندیشه پوپر و تاویل پذیری متن تاریخ

۱

تاریخ باوری که در ترجمه تاریخ گرایی هم به کار رفته از واژه ی انگلیسی historicism و آلمانی historiscmus گرفته شده است که در دهه ۱۹۴۰ کاملا جای واژه historico ] وانگیلیسی historism [ که به همراه historicism هردو به معنای تاریخ باوری به کار برده می شد را گرفت.۱ منظور از اصطلاح نخست اشاره به تفکر آلمانی در این زمینه است . واز اصطلاح دوم ترجمه منظور کروچه از کاربرد storicismo ] واژه ایتالیایی [ بود که او در ۱۹۰۲ istorisismo را در زیبایی شناسی به کاربرد ۳و۲

هسته ی تاریخ باوری از این باور تشکیل می شود که تمامی ایده ها و آرمان های انسان در معرض دگرگونی قرار دارند. ] فردیش مای نکه[ هسته ی تاریخ گرایی را درنشاندن رویکرد فردیت بخشیدن ) individiualizing) به جای تعمیم (generalizing) می دید . تاریخ گرایی با توجه خود به فردیت و تحول ،انسان مدرن را از تعریف منجمد غیر تاریخی و فردیت گرایانه انسان و اخلاقیات او رهانیده است که از زمان روم باستان بر تفکر غربی تسلط داشته و به نظر مای نکه هنوز هم بر تفکر و عمل اروپای غربی حاکم است ۴

اما این واژه را کارل پوپر در کتاب فقر تاریخ باروری ( the poverty of historicism) با معنی کاملا متفاوتی به کار برد.چنانکه معنی که او از این واژه استفاده می کند در تضادی آشکار با تاریخ گرایی مرسوم ۵ قرار می گیرد . اگرچه برخی این کاربرد پوپر را طرد کرده و کنار گذاشته اند اما این هرگز به معنای فقر استنباط و اثبات او در این کتاب نبود. بلکه صرفا به خاطر گزینش این واژه با این معنی توسط اوست . به گمان پوپر تاریخ باوری رویکردی است در علوم اجتماعی که فرض می کند پیش گویی تاریخ هدف اصلی این علوم است و این هدف با کشف آهنگ ، مسیر ، قوانین و تکامل تاریخ به دست خواهد داد. به بیان دیگر از نظر پوپر تاریخ باور کسی است که ادعا کند اطلاع از علت رویداد های تاریخی با دقت به نتایج رویدادها ، می توان مسیر اصلی تارخ را کشف کرد واز آن درس گرفت ۶ معنایی که پوپر از تاریخ باوری به کار برد به معنای نظری بود که تاریخ را پیش بینی پذیر و دارای علیت می دانند . که با این معنا در تضادی آشکار با کار برد متداول آن یعنی پرهیز از تعمیم وتوجه به فردیت گرایی قرار می گیرد . اما آنگاه که پوپر دست نوشته ی فقر تاریخ باوری را نوشت واژه historicism هنوز غالبا برای اشاره به سنت آلمانی به کار می رفت و پوپر صریحا کاربرد historicism راز کابرد historism جدا کرد. ۷

۲

منظور مانیز از کاربرد واژه ی historicism نه در معنای رایج آن بلکه در معنایی است که پوپر به کار برد ه است و می توان آن را جزم اندیشی تاریخی یا با اندکی تسامح به قول زیمل تاریخ گرایی افراطی نامید . که از دید او تاریخ گرایی افراطی ادعا می کند که کل مسئله فهمیدن مصنوع انسانی را با بازسازی شرایط و مراحل تحول زمانی اش حل می کند . مسایل مربوط به خصایص عینی و مستقل از زمان هستی به مسایلی فرو کاسته می شوند که درباره ی فرایند رشد و تحول این کیفیت هاست . یعنی مسایل مربوط به شدن ۸ .تاریخ باور در این معنا کسی است که تاریخ رادارای یک هویت مستقل می داند که فراتر از " زمان گذشته " کابرد می یابد .ضدیت پوپر با تاریخ باوری و تاریخ باور را می توان بدین شرح عنوان کرد :

۱) تاریخ باوران تمامیت خواه هستند ،چیزی که باید از آن تمامی احساسات توتالیتا ریستی شان را در یابیم.

۲) این احساس توتالیتاریستی نمی تواند موضوع یک مطالعه علمی باشد.

۳) بنابراین تاریخ باوران کسانی اند که سعی می کنند به مطالعه ] دانشی [ دست بزنند که ] در واقع [ نمی تواند علمی باشد.۸ که از دید هان کولی مخالفت معقول پوپر با تاریخ باوری را باید با نظمی دیگر اینگونه بیان نمود:

الف )تاریخ باوران تمامیت خواهانی هستند که ادعا می کنند جامعه یک ارگانیسم است ( ارگانیسم اجتماعی )

ب )ارگانیسم اجتماعی یک تئوری علمی است اما صحیح نیست .

پ ) بنابراین تاریخ باوران به اشتباه این تئوری را علمی می دانند۱۰

تاریخ باوری با این رابطه ای از تاریخ می گیرد آن را برای آینده هزینه می کند و این رابطه را به عنوان یک قانون واقعی اجتماعی در نظر می گیرد.

در تاریخ باوری " قوانین واقعی اجتماعی قوانین تاریخی اند " و همین ایده ، مقیاس و سنجش بزرگ آینده را رهبری می کند. به بیانی یک نوع پیشگویی مدبرانه .۱۱

ایده ای که پوپر مطرح می کند در واقع بیان این نکته است که تاریخ باوران تاریخ را یک هویت قابل تعمیم می دانند که قواعد پنهان در آن قابل تعمیم به زمان حال است . چیزی که بسیاری فیلسوفان به آن معتقد بودند و با یک دتیرمینیسیم تاریخی ، تاریخ را دارای هویتی فرا زمانی می دیدند .

در حالی که در این نگاه عنصر " زمان" تاریخ فراموش می شود . تاریخ اینجا نه آن چیزی که در گذشته اتفاق افتاده و به پایان رسیده بلکه هویتی است مستقل که ما می توانیم با رابطه ی که میان عناصر آن بر قرار می کنیم ( یا هست) برای امروز مان از آن درس بگیریم . تاریخ باور علاوه بر اینکه میان عناصر تاریخی یک رابطه ی علی قابل تعمیم می بیند ، خود این عناصر رانیز با در نظر گرفتن آن رابطه ی علی ، غیر قابل تاویل می کند و به قول بنیامین اینگونه عناصر تاریخی را از" تاویل پذیری های مکرر" باز می دارد .چرا که اگر او به تاویل های مکرر در متن تاریخ دست بزند آنگاه تاریخ تعمیم پذیر که از دل آن رابطه علی مذکور را بیرون آورده است نقض می کند . تاریخ باور نمی تواند رابطه ی پویای تاریخی را باورداشته باشد و درعین حال متن تاریخ را تاویل کند و اینجاست که ما با یک ایدئولوژی طرف هستم .

۳

ایدئولوژی "تاریخ باوری " تاریخ را فرا تر از"زمان گذشته " ( یا به قول زیمل "در زمانی " ) می داند . تاریخ تنها آن چیزی نیست که در گذشته اتفاق افتاده است بلکه رابطه ای است فراتر از زمان گذشته که می توان آن را با عنصر تعمیم پذیری به زمان حال آورده و از آن درس گرفت . عنصری که پوپر به همراه دو عنصر دیگر آزمایش و تازگی به تاریخ باوری نسبت می دهد و اینگونه به مخالفت با آن برمی خیزد در اولی او شرح می دهد که تاریخ باوران این را مجاز می دانند که در علوم اجتماعی ما می توانیم روی شرایط مشابه برای رسیدن به نتایج مشابه اعتماد کنیم . دومین عنصر این است که آزمایش های اجتماعی هرگز نمی توانند با جدایی از فاکتور های بیرونی موفقیت آمیز باشند. و تکرار پذیری با داشتن صرفا یک سری شرایط مشابه هرگز نمی تواند صورت بگیرد . "تازگی " تنها مبحثی است که با دقت و استادانه در بین این سه شرح داده می شود یک آزمایش تنها اگر به سوژه های جدید تعمیم داده شود معتبر است . این مبحث را پوپر با تاکید بر"عقده ادیپ" حالتی را گرایش به قانونمند سازی در تجارب اجتماعی جهت اصلاح توقعات دارد ،بیان می کند.۱۲

اگرچه تاریخ باوری خود یک ایدئولوژی است که دنیای حال را با باورهای تاریخی می نگرد و با این نگاه در نهایت به قول پوپر به توتالیتاریسم می انجامد ،اما معضل اصلی تاریخ باوری نه به مثابه ایدئولوژی بودن آن است بلکه زمانی است که ایدئولوژی ها تاریخ باور شوند . ایدئولوژی ها زمانی که تاریخ مدار و تاریخ باور شوند تاویل پذیری مکرر از آن ها رخت بر می بندد. و دقیقا توتالیتاریسم از همین جا چهره خودش را نشان می دهد. به گونه ای که ما با یک ایدئولوژی غیر قابل تاویل روبرو می شویم که تمامی عناصر وجودی تاریخی اش را کارگزاران آن بی قیدوشروط ] باید[ بپذیرند . عناصری که گاهی صرفا کاربردی تاریخی دارند و هیچگونه تفسیری نمی تواند آن را برای زمان حال پویا و دینامیک کند . بنابراین ایدوئولوژی هایی که تاریخ مدارند( ودارای تاریخ هستند ) همواره با مشکل توتالیتاریسم مواجه اند چرا که این ایدئولوژی به خاطر عنصر تاریخی اش غیر قابل تاویل برای زمان حال می شود واگر اینبار "تاریخ" تاویل شود به تشتی می انجامد که هرگز نه بر مدار تعمیم پذیری تاریخ خواهد بود و نه بر عنصرمستند تاریخی .چراکه عنصر مستند تاریخی غیر قابل تاویل است . و اگر تاریخ تاویل شود غیر قابل اجماع. بنابراین حذف "تاریخ " از ایدئولوژی تنها راه تاویل پذیر کردن متن آن ایدوئولوژی است...

در مقابل ایدئولوژی هایی که تاریخ ندارند به راحتی می توانند با شرایط زمان تطبیق داده شوند و اینگونه همواره "در زمان " باشند نه اینکه " در زمان" بمانند. اینکه یک ایدئولوژی همواره در زمان باشد به این معنی است که بتوان آن را با زمان حال تطبیق داد حتی با استحاله ای که در نهایت چیزی ازآن ایدئولوژی اولیه باقی نماند و این تنها راه گریز از توتالیتاریسم در یک ایدئولوژی است.

برای تاریخ باور بودن باید این اعتقاد را بدون قید و شرط پذیرفت که داده های تاریخی تعمیم پذیر و تکرار پذیرند . چرا که تنها اینگونه می توان از تارریخ درس گرفت و برای زمانه ی تاریخی چندان ارزشی قایل نباشیم و هویت اصلی تاریخ را فرا تر از زمان بدانیم و همان طور که پوپر می گوید پیشگویی مدبرانه اساس تاریخ باوری است که غیرقابل باور است. چرا که "تاریخ نشان داده که واقعیت های اجتماعی کاملا ] با یکدیگر [ متفاوت اند.۱۳

اگرچه ایده ی فوق خود نوعی تاریخ باوری است ،اما به عقیده پوپر عنصر اساسی تاریخ باوری که همان پیشگویی( prophecy ) است به وسیله خود تاریخ نقض شده است و تاریخ نشان داده است که واقعیت های اجتماعی همواره با یکدیگر کاملا متفاوت بوده اند . بنابراین عنصر تعمیم پذیری خود به خود از بین می رود . چراکه اساس پذیرش عنصر تعمیم پذیری تشابه رویدادهاست .البته نباید از این نکته غافل شد که پوپر تاریخ باوری را با نگاه پوزیتیویستی اش به چالش می کشد و نقد می کند و به همین دلیل به دنبال تایید یا رد "علمی " بودن تاریخ باوری بر می آید . با همان متدولوژی تجربه گرایی پوزیتیویستی . این ایده ی پوپر آنجا مشهود تر است که تاریخ باوری را با نجوم مقایسه می کند . چیزی را که نجوم به عنوان علم اکنون معرفی می کند همیشه علمی است چرا که قلمرویی واقعی را فراهم می کند برای آزمایش های دیگر اما از انجا که تاریخ این قلمرو را برای آزمایش و تجربه های دیگر فراهم نمی کند نمی تواند یک علم باشد.

اما تاریخ باوری را صرفا نباید بانگاه پوزیتیویستی پوپر به چالش و نقد کشید . بلکه زمانی که ما از ایدئولوژی تاریخ باوری وتاریخ باوری ایدئولوژیکی سخن می گوییم در واقع از رویکردی سخن می گوییم که خواسته یا نا خواسته با محوریت قرار دادن تاریخ همه وسایل را برای رسیدن به هدف اش توجیه می کند . هدفی که می توان آن را همان ایدئولوژی نامید .ایدئولوژی که بر مبنای تاریخ باشد همواره در نهاد خود از کثرت گرایی می گریزد .چرا که مبنایی دارد به نام تاریخ که با وجود آن دیگر نمی توان به سادگی عقایدی را که حتی گاهی به صورت عینی مخل پیشرفت و سازگاری اش با زمان می شود بگریزد .

در نگاه نقادانه ی پوپر یک آزمایش تنها زمانی که به سوژه های جدید تعمیم داده شود معتبر است و این قابلیت تعمیم از سوژه ای خاص به سوژه های جدید ) noreL) را یک تاریخ باور می پذیرد و یقیین دارد که سوژه های تاریخی فراتر از زمان خودشان عمل خواهند کرد . بنابراین یک ایدئولوژی که تاریخی مستند دارد به سختی می تواند امروزی شود و چه بسا هرگز نشود .

تاریخ اینجا اگر چه عنصری از ایدئولوژی است اما یک ایدئولوژی تاریخ مدار تاریخ اش نیز خود می تواند یک ایدئولوژی مستقل باشد به گونه ای که این دو رابطه ای دو سویه ( اعم و اخص من وجه) دارند و حذف هر کدام به نابودی دیگر می انجامد .

اگر تاریخ را در دل ایدئولوژی پنهان کنیم و آن گاه آن ایدئولوژی را شاخ و برگ بدهیم هرگز نه می توان بر آن شاخ و برگ ها اعتماد کرد ونه بر کانون آن ایدئولوژی که بر اساس تاریخ یا یک باور تاریخی بوده است یقیین داشت وتنها بایک جزم اندیشی تاریخی می توان آن ایدئولوژی را باور داشت ( یا به گونه ای زنده نگه داشت ) و توتالیتاریسمی که از آن صحبت شد دقیقا به خاطر همین جزم اندیشی تاریخی نسبت به ایدئولوژی هاست . تاریخ باوری نه تنها خود مروج توتالیتاریسم است بلکه زمانی که کانون یک باور- عقیده (ایدئولوژی ) قرار گرفت ، خود نیز عقیده ای توتالیتار یسمی محسوب می شود چرا که نمی توان کثرتی را که "زمان" بر زمانه تحمیل می کند را بپذیرد و این عدم پذیرش است که به توتالیتاریسم بدل می شود.

۴

اگر چه عقیده ای که بر مدار تاریخ و تاریخ باوری شکل گرفته است بسیار تفسیر پذیراست و همین عامل تحریفی می شود که در نهایت به تشتتی می انجامد که هرگز قابل اغماض نیست ، اما هرگز تاویل پذیر نیست . تفاوت تفسسیر و تاویل در این است که تفسیر با پژوهش در متن شناخت و مناسبات و الزامات میان عناصر مادی اثر است در حالی که تاویل چیزی فراتر از تفسیر یعنی کشف آهنگ ناشناخته متن است که گاهی فراتر از متن خواهد بود . تفسیر اگر از دل چارچوب های مادی و عینی متن بیرون می آید تاویل با دخالت خواننده در متن ایجاد می شود . بنیامین ناقد را در واقع همان تاویل گر می داند و در مقاله ای در باره گوته استعاره ای را- که البته نا متفاوت است- برای فهم تفاوت میان تفسیر و نقد به کار برد اگر اثر هنری را به مراسم آتش زدن جسدی تشبیه کنیم مفسر به شیمی دان وناقد یا تاویل کننده به کیمیاگر همانندند . مفسر فقط به چارچوب ها و خاکستر ها توجه می کند و ناقد ]تاویل گر[ به شعله ها.مفسر وضع مادی موجود را می بیند و می سنجد اما تاویل گر با معما روبروست . معمای این که چه چیزهایی باقی خواهد ماند چه چیز ها هنوز زنده است (das lebendigen) .ناقد ]تاویل گر [ در پی محتوای حقیقی یعنی محتوای دگرگون شونده بر می آید . شعله ها بر او خبر از چیزی که "بود" می دهند . اما چیزی راکه هست نیز روشن می کنند . ناقد یا تاویل کننده چیزی راکه هست ولی به بیان در نمی آید یپیش می کشاند. ۱۴

در واقع مفسر می کوشد ازمیان آن چیز هایی که هست و برای همگان قابل درک است به کنکاش در متن دست بزند اما تاویل گر بایداز آن چیز هایی که نمی توان بیان کرد سخن بگوید. مفهوم "به بیان در نیامدنی " Ausdrucklose یکی از نکته های کلیدی اندیشه های بنیامین در زمینه هنر است و به شکل های گوناگون در آثار او مطرح شده است .این مفهوم پیوند دارد با تاویل . هر تاویل چیزی را بیان می کند اما حتی از تمامی تاویل ها ی ارایه شده باز نمی توان به بیان نهایی رسید یا به خود آن چیز پی برد. آن خود، به بیان در نیامدنی است. ۱۵

پس تاویل نیازمند متنی است که تاویل پذیر باشند و امکان ظهور تاویل ها را افزایش دهد. ایدئولوژی های تاریخی اینجا کاربرد اثر هنری بنیامین رادارند و صرفا نیازمند تفسیر نیستند. چرا که تفسیر تا جایی ارزش دارد که متن از دل زمان خود مابر آمده باشد .

اما زمانی که ما می خواهیم ایدئولوژی را که مربوط به زمان مانیست از آن بهره ببریم دیگر صرفا تفسیر برای ما کار ساز نخواهد بود بلکه اینجا ما نیازمند تاویل هستیم و باید با تاویل آن را به زمان خود مان بیاوریم و اینگونه آنرا پویا کنیم . پس یک ایدئولوژی که مربوط به زمان مانیست قابل استفاده در زمان های مختلف است به شرطی که قابل تاویل و تاویل پذیر باشد و ازلازمه ی تاویل پذیری یک ایدئولوژی هم حذف "تاریخیت" آن ایدئولوژی است به گونه ای که باید تاریخ باوری از دل آن ایدئولوژی رخت بربندد. ما برای تاویل پذیر کردن یک ایدئولوژی راهی جز جدایی آن از تاریخ اش (هرچند مستند) نداریم.

شاید این مشکل همواره بوده است که به جای تاویل کردن متن یک ایدئولوزی و چشم پوشی از تاریخ آن برای این منظور همواره _خواسته یا نا خواسته_ تاریخ آن ایدئولوژی تاویل شده است .

در شکل کلی از یک ایدئولوژی (تاریخی) به دو گونه می توان از آن بهره برد.

ـ نخست تطبیق دادن زمان حال به هر شکل ممکن با ان ایدئولوژی

ـ دوم تطبیق ایدئولوژی با زمان و شرایط حال .

در شکل اول به خاطر تاریخ مدار بودن آن ایدئولوژی به سختی می توان آن را امروزی کرد و چه بسا هرگز نتوان و دقیقا این عنصر تاریخ است که مارا از تاویل های مکرر نسبت به آن ایدئولوژی باز می داردواین البته می تواند به راحتی به توتالیتاریسم بینجامد.

چرا که زمان خواه ناخواه نمی تواند بسیار ی از عناصر آن ایدئولوژی که در گذشته کاربرد داشته را بپذیرد و در نهایت برای پذیرش آن صرفا به زور و اجبار ( چه شخصی وچه عمومی ) باید متوسل شد. در واقع زمانی که ما ایدئولوژی را به قیمت چشم پوشی از زمان بپذیریم و برای تطبیق شرایط و زمان با آن ایدئولوژی بر آییم خواه ناخواه به توتالیتاریسم خواهیم رسید .

اما به محض چشم پوشی از تاریخ و تاریخ باوری در یک ایدئولوژی خود به خود به شکل دوم قدم خواهیم گذاشت و عدم پذیرش تاریخ آن ایدئولوژی ( و نه جایگزینی تاریخی دیگر و تحریف تاریخ به شکل دیگر . ) ما آن زمان تاریخی را با زمان حال تطبیق می دهیم و بیشترین بهره را از آن می بریم و همان طور که تاریخ باوری در یک ایدئولوژی به توتالیتاریسم خواهد انجامید، چشم پوشی از تاریخ وتاریخ باوری در یک ایدئولوژی انعطافی به کاربران آن خواهد داد که نیاز زمان را کانون آن ایدئولوژی قرار خواهدداد . در واقع باید اعتراف کرد بر خلاف تصور ایدئولوژی هایی که تاریخ ندارند و نداشته اند و یا تاریخ شان به هر دلیلی کنار گذاشته شده است (مثلا به دلیل تحریف های بسیار در آن که در نهایت به خاطر عدم پذیرش شکاف های کلان میان آن ،پیروان آن آنرا کنار گذاشته اند و از آن چشم پوشید اند.) بیشتر می توانند منعطف و پاسخگوی نیاز های زمان باشند تا ایدئولوژی هایی که تاریخی سراسر مستند و مشخص دارند .

داوود زهرانی

پی‌نوشت

۱- که در آثار کسانی چون فردریش مای نکه ،فردریش شلگل و فئو ر باخ به کاررفته است.

۲- جورج لیشت هایم ،ترجمه مهید ایرانی طلب – فرهنگ تاریخ اندیشه ها جلد دوم ۱۳۸۵ (سایت باشگاه اندیشه )

۳-که این واژه را کروچه در تقابل رویکرد خرد گرایانه یا شکلی به هنر بکار برد.

۴-جورج لیشت هایم فرهنگ تاریخ اندیشه ها

۵-اساسا تاریخ گرایی به معنایی فهمیده می شود که ترولیچ و ما ی نکه به کار بردند و امروز نیز با همین معنی فهمیده می شود .

۶- بابک احمدی-رساله تاریخ ص ۱۰۶ مرکز ۱۳۸۶

۷-فرهنگ تاریخ اندیشه ها

۸- گئورگ زیمل، ترجمه شهناز مسمی پرست –مقالاتی درباره تفسیر در علم اجتماعی ص ۱۵۵ (شرکت انتشار )

۹-Aricle: is karl Poppers Critique of historicism Prof han Coolee/Department of Philosophy sngkan

۱۰-libid

۱۱-The Poverty of historicism p ۴۲ –۴۳ Popper K R London : Ro utledge ۱۹Z۶

۱۲- Article : Poppers critique of marxism micheal burges

۱۳- Popper The Poverty of historicism

۱۴-بابک احمدی –خاطرت ظلمت ص ۵۱ چاپ سوم ۱۳۸۶ نشر مرکز

۱۵ همان