پنجشنبه, ۱۴ تیر, ۱۴۰۳ / 4 July, 2024
مجله ویستا

تعریف فلسفه و كلام


تعریف فلسفه و كلام

علم كلام, مدافع و سنگربان دین است كلام و فلسفه در بسیاری از مسائل و حتی به قول بعضی از بزرگان, مانند حكیم لاهیجی, در موضوع نیز با یكدیگر اشتراك دارند

ما با چند اصطلاح روبه‏روییم: فلسفه، كلام، فلسفه علم دین و فلسفه دین. روشن شدن این اصطلاحات، راهگشای رفع ابهامات است.

هركدام از اینها دانشهای خاص و مستقلی هستند كه برای خود موضوع و هدف و قلمرو ویژه‏ای دارند و هرچند در پاره‏ای از مسائل مشترك باشند، ولی هركدام از جنبه خاصی به مسائل می‏نگرند.

● فلسفه

فلسفه دانشی است‏برین كه درباره عوارض ذاتی موجود - بما هو موجود - بحث می‏كند.

چنان‏كه از تعریف فوق برمی‏آید، موضوع فلسفه، موجود - بما هو موجود - است. یعنی موضوع آن، مقید به هیچ‏یك از حیثیتهای تقییدیه نیست. موجود جسمانی یا موجود كمی یا موجود كیفی، مقید به یكی از حیثیتهای تقییدیه شده است و صلاحیت این كه موضوع فلسفه باشد، ندارد. بلكه می‏تواند موضوع طبیعیات یا ریاضیات یا علوم جزئی دیگر باشد.

این كه موضوع فلسفه، موجود - بما هو موجود - است، به این دلیل است كه اولا می‏تواند محور تمام مسائلی باشد كه در فلسفه مورد بحث واقع می‏شوند و ثانیا نیاز به تعریف و اثبات ندارد (۱) . به همین دلیل است كه تمام علوم جزئی به خاطر تعریف و اثبات موضوع به فلسفه نیاز دارند، ولی فلسفه به لحاظ بداهت تصوری و تصدیقی موضوع، نیاز به هیچ علمی ندارد. فلسفه نسبت‏به سایر علوم، علم برین محسوب می‏شود و سایر علوم، نسبت‏به فلسفه، زیرین، فلسفه در محفل علوم، بالادست و صدرنشین است و علوم، زیردست و زیرنشین.

در عین حال، هیچ مانعی نیست كه فلسفه در صغریات مسائل خود، از قضایای علمی بهره گیرد و با ضمیمه كردن كبریات فلسفی به آنها، نتایج فلسفی بگیرد. منتهی صحت آن نتایج را به‏طور مطلق، تضمین نمی‏كند، بلكه می‏گوید: صحت این نتایج، منوط ست‏به صحت صغریاتی كه از علوم استفاده شده است و لذا اگر روزی معلوم شود كه آن قضیه علمی باطل بوده است، فلسفه متضرر نمی‏شود. زیرا به قول معروف : «تنخواه بد به ریش صاحبش است!» .

با توجه به آنچه گذشت، می‏توان قلمرو فلسفه را به شرح زیر تبیین كرد:

الف) اثبات همه حقائق وجودی. مانند وجود خداوند و توحید و اسما و صفات وافعالش، یعنی ملائكه و كتب و رسل و آخرت و همه مخلوقات او.

ب) اثبات مقولاتی كه برای موضوع فلسفه، به منزله انواعند نه خود انواع. مانند جوهر و كم و كیف و...

ج) اثبات امور عامه كه برای موضوع فلسفه، به منزله اعراض خاصه‏اند نه خود اعراض. چرا كه امور عامه، از معقولات ثانی شمرده می‏شوند و اعراض، از معقولات اول. به عبارت دیگر: امور عامه محمول بالضمیمه‏اند، نه محمول بالضمیمه (۲) .

بهترین تعریف امور عامه این است: آن چه بدون واسطه در عروض یا حیثیت تقییدیه، عارض موجود - بما هو موجود - شود. مانند وحدت شیخ‏الرئیس در كتاب «تعلیقات‏» خود نیز حكمت را به معنای معرفت وجود واجب (۳) - كه موجود اول است - و به معنای معرفت وجود حق (۴) - كه همان واجب‏الوجود است - دانسته و صدرالمتالهین نیز گفته است: بحث از علتهای غائی از حكمت، بلكه از افضل اجزای حكمت است (۵) .

می‏توان حكمت را بدین لحاظ، برترین علم به برترین معلوم دانست كه معلوم آن، همان علت غائی است. چرا كه برای غایت می‏توان چهار معنی در استعمالات فلاسفه به دست آورد:

الف) خداوند همان‏طوری كه فاعل است، غایت نیز هست; چرا كه نمی‏توان مانند اشاعره مدعی شد كه فعل او معلل به هیچ غرضی - چه عین ذات و چه زائد بر ذات - نیست و نه همچون معتزله فعل خدا را معلل به اغراض زائد بر ذات دانست. پس چاره‏ای نیست جز این كه گفته شود: فعل او معلل به غرض است و غرض عین ذات است.

ب) غایت‏به معنای علم او به نظام خیر است و علم عین ذات اوست.

ج) غایت‏بدین معنی است كه ذات مقدس او مطلوب و مقصود و معشوق همگان است.

د) غایت‏بدین معنی است كه خارج از ذات فاعل است و به ماهیت‏خود، سبب فاعلیت فاعل و به وجود خود، معلول اوست (۶) .

بنابر سه معنای اول، غایت‏شناسی فلسفه، یعنی خداشناسی و بدین لحاظ است كه بازهم فلسفه، افضل علم به افضل معلوم است.

كثرت، تقدم و تاخر، قوه و فعل، علیت و معلولیت، امكان و وجود و...

ه) اثبات مبادی عالیه موجودات، یعنی علت فاعلی و علت غائی و علت صوری و علت مادی. چرا كه موجود - بما هو موجود - نه تقوم به علیت دارد و نه تقوم به معلولیت و به همین لحاظ است كه علت‏بودن و معلول بودن، از عوارض ذاتیه موجود - بما هو موجود - است و باید بحث از علیت، در حوزه فلسفه مطرح شود. بلكه بحث درباره علت نخستین، افضل بحثهای فلسفه و از والاترین اجزای حكمت، محسوب می‏شود (۷) .

بحث از علت نخستین یا واجب‏الوجود بالذات، به اندازه‏ای اهمیت دارد كه شیخ‏الرئیس در تعریف خود از فلسفه، تنها به همین مساله توجه كرده و گفته است: «افضل علم بافضل معلوم‏» (۸) . فلسفه برترین علم، به برترین معلوم است. علم برتر است; چرا كه مفید یقین است و معلوم آن، برتر است; چرا كه معلوم آن، ذات مقدس ربوبی است. بحث از سایر اسباب و علل و بحث از سایر موجودات و عوالم هستی، به طفیل اوست، كه اگر او و عنایات او نبود، هیچ نبود. آری:

به اندك التفاتی زنده دارد آفرینش را

اگر نازی كند از هم فرو ریزند قالبها

● كلام

علم كلام، مدافع و سنگربان دین است. كلام و فلسفه در بسیاری از مسائل و حتی به قول بعضی از بزرگان، مانند حكیم لاهیجی، در موضوع نیز با یكدیگر اشتراك دارند. او می‏گوید:

«اعلم ان المتقدمین من علماء الكلام جعلوا موضوع الكلام الموجود بما هو موجود لرجوع مباحثه الیه‏» (۹) .

«بدان كه متقدمان از علمای كلام، موضوع علم كلام را موجود - بما هو موجود - قرار داده‏اند; چرا كه مباحث علم كلام، همه بازگشت‏به آن دارد» .

او در توضیح مطلب بالا می‏گوید: متكلم به اعم اشیا - یعنی موجود - می‏نگرد و آن را به قدیم و حادث تقسیم می‏كند. حادث را به جوهر و عرض و عرض را به آن چه مشروطبه است، - مانند علم و قدرت - و آن چه مربوطبه نیست، - مانند طعم و رنگ - و جوهر را به حیوان و نبات و جماد تقسیم می‏كند و توضیح می‏دهد كه اختلاف جواهر یا به انواع است‏یا به اعراض. آنگاه در قدیم می‏نگرد و توضیح می‏دهد كه او تكثر و تركیب نمی‏پذیرد و تمیز او از حادث، به صفات واجب و امور ممتنع - یعنی صفات ثبوتیه و سلبیه - و احكامی كه نه واجبند و نه ممتنع، می‏باشد. عالم حادث و خداوند، فاعل قادر و محدث عالم است. او بر بعثت پیامبران و تعریف صدق آنها به معجزات، قادر است و عقل باید از آنها تبعیت كند (۱۰) .

با توجه به آن‏چه گذشت، فلسفه و كلام هیچ‏گونه تمایزی از یكدیگر ندارند. به‏خصوص اگر تمایز علوم را به تمایز موضوعات بدانیم.

اگر تمایز علوم را به تمایز اغراض بدانیم، كلام و فلسفه به لحاظ غرض از یكدیگر تمایز و تباین آشكار دارند. چرا كه كلام، دغدغه اثبات عقاید دینی و دفاع از آنها دارد و خود را در برابر شبهاتی كه بر دین وارد می‏شود، متعهد می‏داند كه دفاع كند و حریم مطهر دین خدا را از تهاجم شبهه‏آفرینان و عوامل ضعف ایمان و از لوث شك و ریب پاك سازد. ولی فلسفه چنین دغدغه‏ای ندارد. متكلم، درد دین دارد و فیلسوف بی‏درد است. اگر فیلسوف، به دفاع از دین بپردازد، متكلم شده است.

فلاسفه بزرگ اسلامی مانند فارابی و شیخ‏الرئیس و ابن رشد و صدرالمتالهین را نمی‏توان افراد بی‏دردی معرفی كرد كه به دین - آن هم دینی چون اسلام كه به عقل و برهان اهمیتی بسزا می‏دهد - بی‏اعتنا باشند. اینان كاملا توجه به دین داشته‏اند.

پس یا باید اینان را هم فیلسوف و هم متكلم بنامیم، یا باید بگوییم: متكلم مسلمات دینی - هرچند مسلمات به نظر خودش - را می‏گیرد و برای اثبات آنها به جستجوی دلیل می‏پردازد. ولی فیلسوف، هیچ‏یك از قضایا و احكام را - هرچند قضایا واحكام دینی - قبل از اقامه برهان، مسلم فرض نمی‏كند. بلكه تلاش می‏كند كه به روش استدلال، از بدیهیات به نظریات برسد و با نردبان نظریات مبرهن و اثبات شده، به نظریات دیگری نائل آید. معنای این روش، مخالفت‏با دین نیست، بلكه فیلسوف مسلمان در برابر پیامبر خدا صلی الله علیه وآله و اولیای دین زانو می‏زند و از معارف دینی الهام می‏گیرد و تبعیت از دین را همواره وظیفه خود می‏شمارد.

دكتر احمد بهشتی

پی‏نوشت‏ها:

۱) الشواهد الربوبیهٔ به تصحیح استاد آشتیانی، ص ۱۴ و ۱۵.

۲) امور عامه اعراضی هستند كه ما به ازای خارجی ندارند، بلكه صرفا منشا انتزاع دارند. امكان، چیزی نیست كه د رخارج‏ضمیمه موضوع بشود، بلكه از راه تحلیل ذهنی به دست می‏آید. و لذا سفیدی را محمول بالضمیمه و امكان را محمول بالضمیمه می‏گوئیم. اصطلاح عوارض تحلیلی و تركیبی هم در اینجا مناسب است.

۳) التعلیقات به تصحیح عبدالرحمان بدوی. نشر مكتب الاعلام الاسلامی قم، ص ۲۰.

۴) همان، ص ۶۱.

۵) الحكمهٔ‏المتعالیهٔ به تصحیح استاد حسن‏زاده آملی، ج‏۲، ص ۳۴۰.

۶) همان، ص ۳۴۱ تا ۳۴۷.

۷) نگاه كنید به الشواهدالربوبیهٔ، ص ۱۵ و ۱۶.

۸) الالهیات من كتاب الشفاء، المقاله، ج‏۱، الفصل/ ۲، ص ۲۴ به تصحیح استاد حسن‏زاده آملی.

۹) شوارق الالهام، چاپ و نشر مكتبه فارابی، ص ۱۱.

۱۰) همان ماخذ.

۱۱) الالهیات من الشفاء، (پیشین) ص ۴۶۰ تا ۴۶۲، المقاله ۹، الفصل ۸.

۱۲) همان مدرك، ص ۴۶۲.

۱۳) همان.

۱۴) الاشارات و التنبیهات، النمط ۵، آخرین عبارت از آخرین فصل.

۱۵) همان، از شرح خواجه.

۱۶) شوارق الالهام (پیشین)، ص ۱۱.

۱۷) رجوع شود به كتاب رؤیت ماه در آسمان از نصرالله پورجوادی كه به بررسی تاریخی مساله لقاءالله در كلام و تصوف پرداخته است. او می‏گوید: روایت مشهور این حدیث كه در بسیاری از كتب حدیث و كلام نقل شده است (از جمله صحیح بخاری و صحیح مسلم و مسند احمد بن حنبل) چنین است: «انكم سترون ربكم كما ترون هذاالقمر» (ص ۳۹) .

۱۸) شوارق الالهام (پیشین) ص ۱۱ و ۱۲.


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.