یکشنبه, ۷ بهمن, ۱۴۰۳ / 26 January, 2025
جامعه ی ایرانی در مواجهه با اعرابِ مسلمان
مقالهی حاضر به منظور دستیابی به شناختی بهتر و فراگیر از چگونگی پیدایش و نشو و نمای فرهنگ و تمدن اسلامی در ایران به بررسی اولین واكنشهای جامعه ایرانی در مواجهه با اسلام و اعراب میپردازد.
اوضاع و احوال ایران در قرون نخستین هجری متأثر از ورود اعراب مسلمان به ایران و حاصل مواجهه دو نظام اجتماعی و دو فرهنگ و آیین متفاوت بود. فرهنگ و تمدن ایرانی - اسلامی كه محققان ظهور و پیدایش آن را از آغاز قرن سوم هجری به بعد در نظر میگیرند، برآیند حداقل دو قرن مواجهه و ارزیابی دو نظام فرهنگی ایرانی و اسلامی با یكدیگر است كه سرانجام به وحدت و همسازی آن دو در نظامی جدید منتج شد. هر چند اصول اساسی این تمدن جدید از اسلام نشأت میگرفت، اما به واسطه دیدگاه جهانشمول اسلام، عناصر و اجزاءِ سازنده آن اغلب خاستگاهی ایرانی داشتند كه از سوی دیانت جدید تأیید شده بود. مهمترین مسأله این دو قرن - كه از آن به دوره انتقال (گذر) یاد میشود - فرایند تغییر كیش هر یك از طبقات اجتماعی است. از اینرو مقالهی حاضر به منظور دستیابی به شناختی بهتر و فراگیر از چگونگی پیدایش و نشو و نمای فرهنگ و تمدن اسلامی در ایران به بررسی اولین واكنشهای جامعه ایرانی در مواجهه با اسلام و اعراب میپردازد.
●مقدمه
تاریخ ایران در اوایل دورهی اسلامی، یكی از مقاطع سرنوشتساز این مرزوبوم است. این مقطع زمانی به واسطهی ماندگارترین تأثیرات (پذیرش دیانت جدید) در تاریخ ایران از حساسیت ویژهای برخوردار است. در واقع جامعه ایرانی در این دوره با بخشی از میراث باستانیاش ترك پیوند كرد. شكل گذشتهی جامعهی ایرانی كه حدود هزار سال از وحدت نسبی برخوردار بود، به تدریج تغییر یافت و چهرهای تقریباً متفاوت با گذشته پیدا كرد. ورود اسلام و اعراب به ایران، در ساختارهای سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و حتی اقتصادی، تأثیرات محسوسی از خود به جای گذاشت كه مدتها - و در بعضی موارد تا عصر حاضر - مسیر تاریخ ایران را به سوی دیگر سوق داد. به عبارت دیگر این دوره، یكی از معدود دورههای انتقالی در سیر تاریخ ایران است: انتقال از عهد باستانی به دورهی اسلامی. هر چند این دو مقطع به طور كامل از یكدیگر ق ابل تفكیك نیست، اما پس از دو قرن كشمكش و تلاقی فرهنگی، از اوایل قرن سوم هجری به بعد، شاهد ظهور فرهنگ تركیبی و مشترك ایرانی - اسلامی هستیم.
جامعهی ایرانی از پس حیرت اولیه ناشی از سقوط نظام قبلی - كه یكی از نتایج آن دگرگونی فرهنگی ناشی از ورود و رسوخ عناصر جدید بود - بار دیگر طی یك فراگرد توانست با جهت دادن به نیروهای موجود خود از تضاد آنها جلوگیری كند. این جامعه به علت برخورداری از انعطاف ویژه توانست پس از دو قرن سیادت عناصر غیر ایرانی، همچنان موجودیت خویش را حفظ كرده و از شدت یافتن تزلزل ناشی از عدم همبستگی میان عناصر فرهنگی در جامعه جلوگیری كند. با گذشت زمان، ایرانیان از طریق تطبیق خود با ارزشها و هنجارهای جدید اجتماعی، كه منبعث از دی ن مبین اسلام بود، تشكل و تمامیت خود را به عنوان یك قوم حفظ كردند و با رسیدن به تعادلی نوین از طریق ادغامپذیری اجتماعی ۲)integration social( و تداخل گروههای گوناگون، به نوعی از سازش اجتماعی و هویت نسبتاً جدید دست یافتند. البته این بار نیز عنصر دین به عن وان یكی از مهمترین مظاهر تجلی وحدت ظاهر شد؛ «وحدتی كه از دوره هخامنشیان و اسكندر مقدونی به بعد، منطقه از آن برخوردار نشده بود.»۳ دین تازه به مثابه پدیدهای خودی تلقی شد و به تدریج از تلاقی فرهنگی ۴)acculturation( بین فرهنگ ایرانی و اسلامی و همسویی آنها ، نوعی وحدت و همسانی میان عناصر این دو فرهنگ به منصهی ظهور رسید و به عبارتی، فرهنگ سومی پدیدار شد كه از قرن سوم به بعد به بار نشست.
در دو قرن اول هجری، چنین به نظر میرسید كه جامعه ایرانی به علت پذیرش امواج تفكر اسلامی و دوری از برخی عناصر فرهنگی گذشته، از یك سو و كسب نكردن هویت فرهنگی جدید، علیرغم افزایش تعداد نومسلمانان ایرانی، از سوی دیگر، دچار از هم پاشیدگی اجتماعی شده است. به عبارت بهتر، از آنجا كه جامعه ایرانی پس از سقوط ساسانیان هنوز شكل جدیدی نیافته و دچار «بیشكلی فرهنگی»۵ بود، با وجود آنكه جزئی از قلمرو جهان اسلام تلقی میشد، به عنوان یك جامعهی اسلامی برخوردار از فرهنگ اسلامی به شمار نمیآمد.۶
از آنجا كه ریشه و منشأ پیدایش فرهنگ و تمدن اسلامی - ایرانی به چگونگی پذیرش دیانت جدید از سوی ایرانیان باز میگردد، در ادامهی بحث، به بخشی از این موضوع كه به اولین واكنشهای طبقات مختلف جامعهی ایرانی در مواجهه با اسلام و اعراب اختصاص دارد، میپردازیم.
فارغ از ابهامهایی كه درباره نظام طبقات اجتماعی ایران - از جمله در دورهی ساسانی - وجود دارد، همانگونه كه كریستین سن نیز متذكر شده، اصولاً ترتیب مقامات و طبقات در این دوره موضوعی بسیار پیچیده و تاریك است۷ كه به ویژه حملهی اعراب مسلمان و فروپاشی بس یاری از زیر ساختهای جامعه از یك سو و اشتباهات مورخان مسلمان در شناخت واقعیت و ماهیت مناصب و عناوین بزرگان ایرانی از سوی دیگر، آن را بیش از پیش غامض ساخته است. با توجه به اینكه - حداقل در ابتدا در جامعهی مسلمانان عرب، بر خلاف نظام ساسانی، قشربندی مشخص با مرزهایی روشن برای جداسازی افراد از یكدیگر وجود نداشت و در برخی مواقع حتی تفكیك آزاد (حر) از بنده (عبد) در میان آنها مشكل مینمود،۸ اعراب در تشخیص صحیح طبقات اجتماعی ساسانی دچار اشتباهاتی شدند كه در گزارش راویان فتوحات نیز دیده میشود. مثلاً در دوره اس لامی اغلب به همهی بزرگان ایرانی «دهقان» میگفتند و احیاناً پادشاه و مرزبان یك شهر را هم به نام دهقان میخواندند.۹
هر چند سرانجام نتیجهی برخورد دو نظام اجتماعی ایران و اسلام، به وحدت و همسازی انجامید، اما طرح نظرات كلی مبنی بر اینكه «فتوحات خیره كنندهی اعراب در ایران ناشی از استقبال عامهی مردم از مهاجمان بوده است»،۱۰ نباید ما را از جزئیات واكنش هر یك از گروههای مختلف جامعه در مواجهه با اعراب مسلمان غافل سازد. البته دشوار نبودن دستیابی به برخی فتوحات، میتواند نتیجه بعضی همدلیهای ایرانیان با فاتحان مسلمان باشد كه خود تا حدی ناشی از این امر بود كه اصولاً در ایران به واسطه قدرت مافوق طبقاتی دولت، طبقات اجتماعی - صرف نظر از تضادها و اختلاف منافع درونی خود - از دولت بیگانه بودند یا به عبارت دیگر دولت را از خود نمیدانستند. از اینرو به هنگام ضعف و تزلزل دولت، یا از آن فاصله میگرفتند یا آن را بیدفاع میگذاردند.۱۱ با وجود این به میزانِ نزدیك بودن هر یك از گروهها ی اجتماعی به مركز قدرت یا دور بودنشان از آن و نیز با توجه به عوامل دیگر، انگیزه و نحوهی برخورد هر یك از لایههای اجتماعی ایران با اعراب و اسلام تقریباً متفاوت از دیگری است. یزدگرد سوم، پادشاه ساسانی كه از همان ابتدا با خشونت و تنفر هر چه تمامتر به درخو است مسلمانان مبنی بر قبول اسلام جواب منفی داده بود،۱۲ با هر شكستی كه متوجه لشكریانش میشد، به اتفاق بستگان نزدیكش یك گام عقب مینشست و در انتظار پیروزی بر حریفان خود بود. شاهزادگان ساسانی حتی سالها پس از سقوط این سلسله، هنوز در سر، هوای سلطنت از دست رفت ه را داشتند و مثلاً خسرو - از نوادگان یزدگرد - در سال ۱۱۰ قمری در حمله تركان به ماوراء النهر، از جمله مهاجمان بود.۱۳ اسپهبدان، امرا و افراد برجستهی ارتش ساسانی و نیز اشراف نزدیك به دربار سلطنتی عموماً در مقابل سپاه مسلمانان ایستادگی میكردند، زیرا موجود یتشان وابسته به حكومت ساسانی بود و راه دیگری برایشان متصور نبود. مقاومت شدید ساسانیان در اوایل فتوحات، بیشتر خواست این گروه بود تا آنجا كه به روایت بلاذری نبردگاه مهران در نخیله «چنان از استخوان كشتگان آكنده شد كه با زمین هم سطح گشته بود».۱۴ نمونهی رس تم فرخزاد، نادر بود. تردید وی در آغاز كردن جنگ۱۵ - و اگر روایت یعقوبی صحت داشته باشد - تمایلش به اسلام۱۶ بیشتر ناشی از شناخت صحیح او از امكانات و شرایط دو طرف بود تا تمایل قلبی او به مسلمانان. چنانكه به روایت دینوری، رستم پس از مذاكره با مغیرهٔ بن شعب ه آنچه را كه با آن روبهرو شده بود بزرگ دانست.۱۷
پس از پیروزی اعراب مسلمان در نهاوند، دیگر شاهد نبردهای منظم میان ارتش ساسانی و سپاه مسلمانان نیستیم. پایداری بدانسان كه در قادسیه و نهاوند دیده شد، در سایر نقاط از جمله خراسان هرگز تكرار نشد. با نابودی سپاه متشكل ساسانیان، مقاومت یكپارچه از میان رفت و از آن پس فقط بعضی از سرداران نظامی كه در پی احراز مقام و موقعیت گذشته خود بودند، در برخی نقاط، مقاومتهای بیهودهای را علیه اعراب ترتیب دادند.۱۸ با این حال گروههایی از سپاهیان ایران به سبب خستگی مفرط از جنگهای مداوم این دولت با همسایگانش، تماس نزدیكشان با جامعهی نظامی مسلمانان و در نتیجه تأثیرپذیریشان از وعدههای جذاب اسلام۱۹ و نیز به امید حفظ موقعیت شغلی خویش به سپاه اسلام پیوستند و اسلام آوردند. اینها جزء اولین گروههای ایرانی بودند كه به دعوت آیین نو پاسخ مثبت دادند. مدارك روشنی در دست است كه گ اه دستههایی از افرادِ نه چندان برجسته سپاه ساسانی به مسلمانان پیوستهاند، چنانكه یك سپاه چهار هزار نفری از لشكر رستم فرخزاد پس از شكست وی در قادسیه گفتند: «ما چون دیگر مجوسان نهایم. ما را پناهگاهی نیست و اینان ارج ما نشناسند. رأی صواب آن است كه به آیی ن تازیان درآییم و بدیشان عزیز گردیم».۲۰ اینان به این نتیجه دست یافته بودند كه: «برادران ما كه از آغازِ كار به مسلمانی گرویدند بهتر و صائبتر از ما بودند».۲۱ بر اساس این روایت، این گروه پس از اسلام آوردن، در جنگ مداین و جلولا مسلمانان را یاری كردند.
اصولاً استفاده و به كارگیری نیروهای بومی، از جمله روشهای نظامی مسلمانان بود. عُمَر به عاملان مرزها نوشته بود، كسانی از «اساوره» پارسی را كه به كارشان حاجت است به كمك گیرند و جزیه از آنها بردارند.۲۲ بر طبق همین سیاست، بخشی از سپاهیان ایرانی از همان آغا ز به خدمت مسلمانان درآمدند و ایشان را در ادامه فتوحات یاری كردند؛ چنانكه از سپاه پنج هزار نفری «احنف» در خراسان، یك هزار نفر از پارسیان نومسلمان بودند.۲۳ این جماعت كه كوچكترین نشانی از همبستگی با دولت قبلی در آنها مشاهده نمیشد و با سقوط ساسانیان، مناب ع درآمد خود را از دست رفته میدیدند، نقش شایان توجهی در راهنمایی مسلمانان برای فتح سایر نقاط ایفا كردند. از جمله سپاه «اسواران» كه در ابتدا سپاهی متشكل از نژاد غیر ایرانی بود كه یزدگرد آنها را از «سندیان» گرد هم آورد و سپس انبوهی ایرانی نیز به آنان پیوست ، همگی طی شرایطی كه جزئیاتش را طبری و بلاذری ذكر كردهاند، اسلام آوردند و در محاصرهی شوشتر با ابوموسی اشعری همراه شدند.۲۴ مدافعان شهر قزوین نیز مانند «اسواران» بصره، اسلام آوردند، یعنی شرط كردند به هر كس كه خواهند، بپیوندند. پس به كوفه رفتند و در آنجا حلیف «زهرهٔ بن خویّه» شدند. این گروه همانهایی هستند كه بعدها «حمراء دیلم» نام گرفتند.۲۵
نویسنده:حسین مفتخری
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست