سه شنبه, ۹ بهمن, ۱۴۰۳ / 28 January, 2025
مجله ویستا

حکایت ( آنکه شنید ، آنکه نشنید)


حکایت ( آنکه شنید ، آنکه نشنید)

مردی متوجه شد که گوش همسرش سنگین شده و شنوائیش کم شده است . به نظرش رسید که همسرش باید سمعک بگذارد ولی نمیدانست این موضوع را چگونه با او در میان بگذارد . بدین خاطر نزد دکتر خانوادگی …

مردی متوجه شد که گوش همسرش سنگین شده و شنوائیش کم شده است . به نظرش رسید که همسرش باید سمعک بگذارد ولی نمیدانست این موضوع را چگونه با او در میان بگذارد . بدین خاطر نزد دکتر خانوادگی شان رفت و مشکل را با او در میان گذاشت . دکتر گفت برای این که بتوانی دقیقتر به من بگویی که میزان ناشنوایی همسرت چقدر است آزمایش ساده ای وجود دارد . این کار را انجام بده و جوابش را به من بگو : ((ابتدا در فاصله ۴ متری اوبایست و با صدای معمولی مطلبی را به او بگو .

اگر نشنید همین کار را در فاصله ۳ متری تکرار کن . بعد در ۲ متری و به همین ترتیب تا بالاخره جواب دهد.))

آن شب ، همسر آن مرد در آشپزخانه سرگرم تهیه شام بود و خود او در اتاق تلویزیون نشسته بود. مرد به خودش گفت الان فاصله ما حدود ۴ متر است . بگذار امتحان کنم .

سپس با صدای معمولی از همسرش پرسید : عزیزم شام چی داریم ؟ جوابی نشنید بعد بلند شد و یک متر جلوتر به سمت آشپزخانه رفت و دوباره پرسید : عزیزم شام چی داریم ؟ بازهم پاسخی نیامده باز هم جلوتر رفت و از وسط هال که تقریباً ۲ متر با آشپزخانه و همسرش فاصله داشت گفت : عزیزم شام چی داریم ؟ باز هم جوابی نشنید . بازهم جلوتر رفت و به در آشپزخانه رسید . سوالش را تکرار کرد و

بازهم جوابی نیامد . این بار جلوتر رفت و درست از پشت سر همسرش گفت : عزیزم شام چی داریم ؟ زنش گفت : مگه کری ؟ برای پنجمین بار میگم : خوراک مرغ !

نتیجه اخلاقی !

مشکل ممکن است آنطور که ما همیشه فکر می کنیم در دیگران نباشد و شاید در خود ما باشد.