پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

آدمی یا انسان


آنچه را در باب رابطه فیلسوف بودن و توامان حیوان و خدا بودن گفتیم، می توان به زبان انسان شناس بزرگ فرانسوی كلود لوی استروس (متولد ۱۹۰۸) ترجمه كرد. لوی استروس بین آدمی (man) و انسان (human …

آنچه را در باب رابطه فیلسوف بودن و توامان حیوان و خدا بودن گفتیم، می توان به زبان انسان شناس بزرگ فرانسوی كلود لوی استروس (متولد ۱۹۰۸) ترجمه كرد. لوی استروس بین آدمی (man) و انسان (human being) تمایز می گذارد، این تمایز البته از حیث كاربرد واژه ها كاملاً اعتباری است. همان طور كه در فارسی بین آدمی و انسان تفاوت اساسی در مقام گفت وگو وجود ندارد، در زبان های اروپایی هم بین man و human being (لفظاً به معنای موجود بشری) فرق چندانی نیست.

با وجود این، اجازه دهید پیش از ادامه مبحث به یك نكته لفظی از حیث ریشه لغات اشاره كنیم. آدمی به معنای مطلق بشر در اصل از یك اسم خاص ساخته شده: آدم. و آدم مطابق متون مقدس سامی نخستین انسان است. از این جهت، شاید زبان ما پرتوان تر باشد، چون پیوند قدسی انسان با آدم ابوالبشر در خود واژه آدمی مشهود است، ضمن این كه امروزه ما آدم را دیگر نه فقط به عنوان اسمی خاص كه غالباً در مقام اسمی عام به كار می بریم، یعنی آدم را مساوی با بشر یا انسان می گیریم، تو گویی در زبان امروزمان كلمه ای اصلاً متعلق به فضای قدسی را غیرقدسی (=سكولاریزه) كرده ایم. طرفه این كه Adam (كه در زبان های اروپایی مانند «عدم» در فارسی تلفظ می شود) اشاره به لغزش پذیری ای دارد كه در نهاد بشر سرشته شده است: آدم به عنوان پدر قدسی همه انسان ها (ابنای آدم) هموست كه از فرمان پدر الاهی (خدا) سرپیچی كرد و به كیفر آن هبوط كرد، و تنها پس از آن بود كه با زوجه اش درآمیخت و نسل بشر را در وجود آورد؛ انسان به حكم تبارش كه به آدم برمی گردد (البته در تاریخ قدسی نه در تاریخ واقعی) در معرض لغزش و خطاست و طرفه تر این كه در انگلیسی به نفس اماره - آن بخش از روان كه ما را به سمت گناه می راند - the old Adam می گویند.

نكته دیگر این كه طبق برداشتی شبه اسطوره ای، مرگ نیز كیفری بود كه پدر الاهی برای تنبیه فرزند خویش و زوجه اش در نظر گرفت و در این معناست كه احساس گناه و محكومیت به مرگ و در نتیجه ترس از مرگ به هم گره می خورند. آدمی موجودی است كه پیوسته با این خاطره حتی در نام خود روی درروی می ایستد. ولی این كه آدمی یا آدمی زاد محكوم به مرگ است ناظر به معنای دیگری هم هست و آن همانا تعلق بی چون و چرای او به طبیعت است، انسان خواهی نخواهی جزیی از طبیعت است و از همین روی است كه می میرد اما انسان تنها موجود طبیعت است كه این پدیده به راستی «طبیعی» را با چیزی «دیگر» (مثلاً، احساس گناهكار بودن) ربط می دهد. نیچه همین معنا را در زمینه رنج می گوید: آدمیان همچون همه حیوانات (و بلكه گیاهان) رنج می برد ولی «این خوكرده ترین جانور با رنج، رنج را از آن رو كه رنج است رد نمی كند بلكه رنج را می خواهد و می جوید منتها به این شرط كه «معنا»یی بدان بخشیده شود»، و همین خواهش و جست وجوی غریب است كه انسان را انسان می كند.

صالح نجفی