چهارشنبه, ۱۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 8 May, 2024
مجله ویستا

پابرهنگی در وادی نور


پابرهنگی در وادی نور

موسی به دنیا آمد, در میان هراسی بزرگ و او تنها بود, کودکی که خود مادر خویشتن شد و به تنها نصیبش از دنیا که سبدی چوبین در دل نیل بود رضایت داد و سر بر امواج مهربان نیل او دیگر هیچ پای پوشی نمی خواست

موسی به دنیا آمد، در میان هراسی بزرگ و او تنها بود، کودکی که خود مادر خویشتن شد و به تنها نصیبش از دنیا که سبدی چوبین در دل نیل بود رضایت داد و سر بر امواج مهربان نیل او دیگر هیچ پای‌پوشی نمی‌خواست. استغناء جامه‌ای بود که از همان نخستین نفس‌هایش بر زمین بر تنش پوشاندند.

موسی به دنیا آمد، بزرگ شد، عصیان ورزید، سفر کرد، حذر کرد، دوری چشید، آب آورد، عاشق شد، مناجات کرد و رفت و با نعلینی در پا وادی طور و سور و صیدا و صبرا و شتیلا و... را پشت سر گذاشت.

اما در تمام این روزها، هنگامی‌که با سنگ‌ها سخن می‌گفت، هنگامی‌که با خدایش مناجات می‌کرد، هنگامی‌که چوپانی می‌کرد و رمه‌هایش را در سرزمین‌های دور و نزدیک می‌راند و با عصایش برگ درختان را برای آنها به زیر می‌افکند و در تمام هنگامه‌های زندگی‌اش، نعلینی در پا داشت.

عنوان فایل
پابرهنگی در وادی نور application/pdf
paberahnegi dar vadi nor.pdf
363 KB
دانلود

باران معنوی