یکشنبه, ۲۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 12 May, 2024
بنیادهای معرفت شناختی رسانه
بهرغم این واقعیت آشکار که ما هر روز بیش از پیش به طیف گسترشیابنده رسانههای ارتباطی وابسته میشویم، لیکن صرف نظر از اظهارنظرهایی پیش پا افتاده درباره رسانهها، ما به فرآیند رسانهای شدن عمیقاً نمیاندیشیم. در میان ما ایرانیان، در مورد رسانه به مثابه رسانه بیاعتنایی عمیقی به چشم میخورد. ما صرفاً درباره رسانه صحبت میکنیم، بیآنکه درباره آن بیندیشیم.
پژوهشهایی که در حوزه رسانهها و ارتباطات انجام میشوند، به جای تحلیل سرشت و ماهیت رسانه به عنوان یک پدیده همچنان چارچوب اصلی تحلیلشان را از دیگر رشتهها و چارچوبهای نظری، همچون علوم سیاسی و اجتماعی و مطالعات فرهنگی وام میگیرند. از این رو معمولاً رسانه را در خدمت چیز دیگری، مثلاً قدرت، انباشت سرمایه، ایدئولوژی، تعامل اجتماعی و فرهنگ عمومی میپندارند. در اغلب اوقات با رسانهها به منزله یک واسطه میان شرکتها یا قدرتها و مصرفکنندگان مواجه میشوند. اما در روزگار ما خود رسانه به یک مساله فلسفی تبدیل شده است. بیشتر پژوهشها در حوزه مطالعات رسانهای بر رویکردهای تاثیرگرا، محتواگرا و متنگرا (یعنی رویکردی که بر توجه به بافت و سیاق اجتماعی رسانه تاکید میورزد) تاکید میکنند یا آنکه فرآیندهای رسانهگری را از جنبه نظری و تجربی کاوش کرده، از دید انتقادی به تحلیل آنها میپردازند. وجه مشترک این رویکردها، این است که خود رسانه را به صورت فرستنده صرف پیام فرض میگیرند و به هیچوجه به این واقعیت توجه ندارند که خود رسانههای مدرن دستگاه تولید معنا بوده، و هر گونه پیامی را در چارچوب مبانی وجودشناختی و معرفتشناختی خاصی، مشخصاً چارچوب وجودشناختی و معرفتشناختی مدرن درمیآورند.
به بیان دیگر تحلیل رسانهها به طور کلی بر پایه این فرض استوار است که گویی رسانهها صرفاً ظرفهایی توخالی هستند که محتوا را در خود نگاه میدارند بیخبر از آنکه آنها محتوا را به شدت تحت تاثیر قرار داده، همواره محتوای پیام را ماهیتاً و به نحو ریشهای تغییر میدهند. لیکن تاکید ما بر این است که رسانههای مدرن به متعلق پژوهشی فلسفی نیز تبدیل شدهاند، چراکه هم جهان ما و هم نحوه هستی ما اساساً رسانهای شده است. در غالب مواجهههای غیرفلسفی، رسانهها صرفاً به ابزاری برای دستیابی به نتایج اجتماعی و سیاسی تقلیل داده شده، عمق اثرگذاری وجودشناختی و آنتروپولوژیک آن مورد غفلت قرار میگیرد. بنابراین آنچه نقطه اشتراک بسیاری از رویکردهای موجود برای درک رسانههاست، نوعی تقلیلگرایی نیرومندی است که تکنولوژی را به منزله امری تسهیلکننده، ابزار یا وسیلهای در خدمت امری دیگر به شمار میآورد. این «امری دیگر» چیزی اساسیتر از خود رسانه و رسانهگری پنداشته شده، در نتیجه، فرآیند رسانهگری به یک پدیدار ثانوی تقلیل مییابد. به علاوه، نکته بسیار جالب توجه دیگر در این رویکردها این است که حتی اگر این «امر دیگر» شکل یک فرآیند اجتماعی، فرهنگی یا ارتباطی به خود بگیرد، در نهایت این امر سیاسی است که به شکل «نیرو»ی برتر، انگیزاننده و اثرگذار پدیدار میشود.
رویکرد فلسفی/ پدیدارشناختی به رسانهها به ما این امکان را میدهد تا آنچه را رویکردهای اصلی در نظریهپردازی رسانهای در بیشتر اوقات بدیهی میشمرند، مانند ادراک حسی، شناخت، احوالات و انس و آشنایی، مورد چند و چون قرار دهیم. در رویکرد پدیدارشناختی، برداشتی ریشهایتر از «امر سیاسی» وجود دارد که از ایدئولوژیها، نهادها و قوانین بسیار فراتر میرود. اگرچه امر سیاسی به هیچ روی موضوعی بیارتباط با مطالعات رسانهای نیست، لیکن باید از مفهوم و سرشت رسانهها از حیث رسانه بودنشان نیز سخن گفت. به بیان دیگر رسانهها نه صرفاً به منزله وسیله یا ابزار بلکه به معنای «عاملان» فرآیندهای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی باید تلقی شوند. به همین دلیل لازم است تغییر کانون تحلیل رسانهها را با پدیدارشناسی رسانه بر اساس تکنولوژی آغاز کنیم. در این رویکرد مساله سیاست (رسانه به مثابه ابزار سیاسی یا اسباب فریبکاری) و مساله تاثیرات رسانه (رسانه به مثابه انتقالدهنده محرکها یا عرضهکننده خدمات) در درجه دوم اهمیت قرار میگیرد و آنچه بیشتر حائز اهمیت است، تحلیل هستیشناختی الزامات رسانههاست.
● جهان رسانهای و انسان رسانهای
هایدگر در کتاب پرسش از تکنولوژی اظهار داشت: «جوهر تکنولوژی نحوهای از آشکار کردن هستی است.» در مورد تکنولوژیهای رسانهای نیز هیچ سخنی نمیتواند بیش از این به حقیقت نزدیک باشد و دلیل وجودی این تکنولوژیها دقیقاً همین است که با تبدیل رویدادها و رویاروییهای ما با جهان، به «بازنمودها» یا تصورات، جهان را «آشکار میسازد». اما این آشکارسازی، نوعی «نظم بخشیدن» یا «قالببندی» خاص جهان (به تعبیر هایدگر گشتل) نیز هست. در اینجا تعبیر نظمبخشی در معنای دوگانه هم ایجاد ساختار و هم به زیر فرمان درآوردن کنشهای خاص به کار رفته است. این نکته شامل همه تکنولوژیهای رسانهای مدرن نیز میشود. همچنین از نظر هایدگر دیگر تکنولوژی در روزگار ما در اختیار ما نبوده، بلکه خود به معنای خاصی از نوعی عاملیت برخوردار شده تا آنجا زندگی انسانها را تابعی از فرآیندهای خویش قرار داده، و به همه چیز انتظام و قالببندیها و چارچوبهای خاص خویش را میبخشد.
تکنولوژی رسانهای از منظری انتقادی (طرح مباحثی در حوزه مطالعات فرهنگی و رسانهای)، اثر یوست وانلون کتاب ارزشمندی در حوزه پژوهشهای رسانهای و حاوی بسیاری از موضوعاتی است که در عرصه این پژوهشها در دوران ما وجود دارد. وانلون استاد تحلیل رسانه در موسسه تحلیل فرهنگی دانشگاه ناتینگهامترنت است. آثار او به خوبی تاثیرپذیریاش از دیدگاههای متفکر بزرگ روزگار ما، مارتین هایدگر را نشان میدهد. این کتاب به خوبی این تاثیرپذیری را آشکار میسازد.
نویسنده کوشیده است مفهوم گشتل (به معنای چارچوب و چارچوببندی) در تفکر هایدگر را در حوزه تکنولوژی رسانهای به کار ببرد. هایدگر تکنولوژی دوره جدید را به منزله گشتل، یعنی به منزله آنچه به همه چیز و همه کس چارچوب و انتظام میبخشد، فهم میکند. لون نیز در اثر خویش خواهان است تا نشان دهد، تکنولوژیهای رسانهای جدید نیز هم جهان ما و هم نحوه هستی (دازاین) خودمان را رسانهای کردهاند. به تعبیر سادهتر همان گونه کههایدگر نشان میدهد تکنولوژی جدید در معنای عام کلمه را نباید صرفاً به منزله مجموعهای از ابزارها فهمید، لون نیز در این اثر خواهان است این حقیقت را اثبات کند که تکنولوژیهای رسانهای جدید صرفاً ابزارهایی برای انتقال پیام یا اطلاعات نبوده، بلکه آنها جهان و نحوه هستی خود ما را در معنا و مفهومی وجودشناختی نه صرفاً به معنای جامعهشناختی و روانشناختی تغییر دادهاند. رسانههای مدرن پدیدارهایی تکنولوژیک هستند، اما پدیدارهایی صرفاً تکنولوژیک نیستند. فهم رسانهگری به معنای تکنولوژی ما را قادر میسازد شیوه خاص نظم یافتن جهانی را که در آن زندگی میکنیم، درک کنیم. محیط تکنولوژیکیای که ما با رسانهها ایجاد کردهایم نیز متن و سیاقی را پدید میآورند که صرفاً در آن میتوانیم این جهان را بشناسیم و هستی امروز و فردایمان را پدید آوریم. این مفهوم در جمله مشهور دیگر مکلوهان انعکاس یافته است: «رسانه پیام است».
این سخن به این معناست که رسانههای جدید صرفاً منعکسکننده واقعیات جهان نبوده بلکه سازنده واقعیات جهان نیز هستند. رسانهها در جهان کنونی همچون عینک یا لنزی هستند که ما از پس آنها با جهان مواجه میشویم، بیآنکه وجود آنها را احساس کنیم و بیآنکه التفات داشته باشیم که آنها رنگ خاص خود را به جهان ما منتقل میکنند. در روزگار کنونی هیچ کس نمیتواند به نحو اصیل و در جهانی خارج از جهان مجعول رسانهها زیست کند. زیستن اصیل، یعنی در جهانی مستقل از جهان مجعول رسانهای به معنای پذیرش مرگ است. رسانهها حتی سرشت خود ما را نیز دستخوش تغییر و تحول قرار دادهاند. ما بار دیگر با پرسش «انسان چیست» روبهروییم. ما باید از هرگونه پاسخ ذاتگرایانه (اسانسیالیستی) به این پرسش برحذر باشیم و با توجه به تاثیر انقلاب دیجیتالی بر ذهن انسان و شکلهای اجتماعی حاصل از این انقلاب به پرسش مذکور پاسخ دهیم. مفهوم انسان بودن به نحو شگفتآوری تغییر کرده است؛ انسانی که «با سیم» به تلماتیک جهانی متصل است ارگانیسمی متفاوت از انسانی است که به این سیستم متصل نیست. علاوه بر این، از آنجا که فضای تلماتیک، ماهیت جهتگیری مکانی و زمانی ما را نسبت به دنیا تغییر داده، این تغییر بر شیوه ادراک، تفکر و معناسازی ما تاثیر گذاشته است.
● رسانههای مدرن و بسط نهیلیسم
میان تکنولوژی رسانهای و محتوای پیام همبستگی بنیادینی وجود دارد. مکلوهان در اثبات این همبستگی تا آنجا پیش میرود که اظهار میدارد «رسانه پیام است». ما باید نسبت به هرگونه نگرش ابزارگرایانه به رسانهها موضعی انتقادی اختیار کنیم. رسانهها به شکلگیری منطقهای خاصی بر اساس شیوه ادراک، تفسیر و استدلال کمک میکنند. رسانههای مدرن با نوع خاصی از وجودشناسی، معرفتشناسی و انسانشناسی- مشخصاً با هر آنچه منطبق با عقلانیت مدرن است- سازگاری دارند. رسانههای مدرن از اساس نمیتوانند امکان مواجهه آدمی با خویشتن اصیل خویش یا مواجهه و رویارویی با خود هستی را برای آدمی امکانپذیر سازند. این رسانهها فقط میتوانند انتقالدهنده آگاهیها و اطلاعات باشند لیکن هرگز نمیتوانند خودآگاهی و بصیرتهای بنیادین غیرمفهومی از جهان و خویشتن را منتقل کنند. رسانههای مدرن آگاهانه یا- بیشتر- ناآگاهانه، منابع اصیل معناسازی را از میان میبرند. به تعبیر بودریار رشد شبکه به معنای انفجار بیمعنایی در سراسر جهان است.
مساله این است که همه چیز را نمیتوان به شبکه یا روی آنتن ارسال کرد. زبان الکترونیکی و دیجیتالی توانایی انتقال همه مفاهیم و اندیشهها و احساسها را دارا نیست. هرگونه تفکری را نمیتوان به اطلاعات و دیتا تقلیل داد تا قابل انتقال در شبکه یا به واسطه آنتن باشد. سوال این است: آیا اطلاعات همان دانایی است؟ آیا در جوامع کنونی که به اصطلاح جوامع دانایی- محور خوانده میشود، به راستی دانایی وجود دارد؟ آیا حضور دینی و شاعرانه و نسبت حضوری آدمی با جهان را میتوان بر روی آنتنها و در شبکهها یافت؟ آیا برای این انسان رسانهای یا انسان آنلاین که در شرف ظهور است، دیگر مجالی برای تامل، تفکر و اندیشهای معنوی باقی مانده و خواهد ماند؟ ما با جهان دوگونه میتوانیم رابطه داشته باشیم؛ دوگونه رابطهای که با کمک از اصطلاحات سنت فلسفی خودمان میتوانیم آنها را رابطه حضوری (بیواسطه) و رابطه حصولی (مفهومی یا قیاسی) بنامیم. با غلبه تفکر متافیزیکی، به خصوص در دوره جدید و با سیطره تفکر تکنولوژیک، رابطه حضوری و بیواسطه آدمیان با جهان، آنچنان که فرضاً خود را در یک اثر هنری مینمایاند، از بین رفته و رابطه حصولی و مفهومی فراگیر میشود.
معنای ساده این سخن این است که در دوران جدید هنر میمیرد و علم و تکنولوژی به نحو روزافزون رشد مییابد. رسانههای مدرن به ساحت عوالم باطنی حیات آدمی و حوزه خلق و آفرینش هنری، حضور شاعرانه یا ساحت معرفت قدسی راه ندارد. نکته دیگر اینکه رسانهها در اختیار قدرتها سیاسی و اقتصادی است. این قدرتها میکوشند به واسطه قدرت رسانهها، جهان و حقایق را برای ما شکل دهند. آنها خواهان تولید حقیقتاند. جهان ما نیز جهان رسانهای است، یعنی ما در جهانی زندگی میکنیم که حقایق آن را قدرتها شکل دادهاند. این آگاهی به قدرت رسانهها در خلق یا جرح و تعدیل حقایق در میان انسانهای دوره معاصر کاملاً شکل گرفته است. همین حساسیت، پرسش بنیادینی را آگاهانه یا ناآگاهانه، برای تودههای وسیعی از انسانها شکل داده است: آیا حقیقتی مستقل از رسانهها و مستقل از اراده قدرتها وجود دارد؟ در روزگار ما اراده معطوف به قدرت و اراده جعل و تولید حقیقت آنچنان جایگزین اراده معطوف به حقیقت شده که ایمان به نیل به حقیقتی محض یا اساساً اعتقاد به وجود «ذات حقیقت» متزلزل شده است. واتیمو از تعبیر نیچه، یعنی «افسانهسازی جهان» برای توصیف وضعیت کنونی ما بهره میگیرد. همه رسانههای مدرن آگاهانه یا به نحو ناخودآگاه در جهت بسط نهیلیسم و مرگ حقیقت گام برمیدارند.
● نتیجه
تحولات اخیر در حوزه تکنولوژی رسانهای، همراه با تغییر و تحولاتی که در حوزه نظر و فرهنگ صورت گرفته و ما از آن میتوانیم به شرایط پستمدرن تعبیر کنیم، ضرورت کوشش برای دستیابی به یک نظام اندیشگی و یک نظام وجودشناختی و معرفتشناختی جدید را برای ما اثبات میکند. ما دیگر نمیتوانیم در چارچوب مدلهای پیشین خویش به فهم جهان کنونی و جهان پیشرو و کنش فعالانه و خلاقانه با آن نائل شویم. ما ایرانیان اسیر نوعی تاخر زمانی و تاریخی نسبت به جهان و انسان رسانهای شده کنونی هستیم. ما باید بر این تاخر زمانی و تاریخی غلبه کنیم، در غیر این صورت، بسیاری از امکانات تاریخی خویش را همچون گذشته از کف خواهیم داد.
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
پیچ و مهره پارس سهند
تعمیر جک پارکینگ
خرید بلیط هواپیما
مجلس شورای اسلامی ایران مجلس صادق زیباکلام انتخابات مجلس دوازدهم انتخابات مجلس انتخابات مجلس دوازدهم دولت انتخابات مجلس شورای اسلامی ستاد انتخابات کشور رهبر انقلاب
تهران قتل هواشناسی فضای مجازی شهرداری تهران سیل زلزله سازمان هواشناسی پلیس وزارت بهداشت آتش سوزی سلامت
خودرو قیمت دلار قیمت طلا قیمت خودرو بازار خودرو سایپا گاز حقوق بازنشستگان بورس نمایشگاه نفت ایران خودرو بانک مرکزی
کتاب نمایشگاه کتاب تهران دفاع مقدس نمایشگاه کتاب رضا عطاران کیانوش عیاری سینمای ایران تلویزیون نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران سینما سریال کتابخانه
خورشید فناوری تجهیزات پزشکی
رژیم صهیونیستی اسرائیل غزه فلسطین جنگ غزه آمریکا حماس روسیه سازمان ملل افغانستان رفح اوکراین
پرسپولیس فوتبال استقلال رئال مادرید لیگ برتر هوادار باشگاه پرسپولیس سپاهان لیگ برتر فوتبال ایران لیگ برتر ایران بازی تراکتور
هوش مصنوعی همراه اول شفق قطبی دبی ناسا ایلان ماسک نوآوری اپل تبلیغات گوگل طوفان خورشیدی
سرطان درمان و آموزش پزشکی کاهش وزن رژیم غذایی زیبایی فشار خون بارداری توت فرنگی هندوانه