پنجشنبه, ۲۸ تیر, ۱۴۰۳ / 18 July, 2024
مجله ویستا

وضع حقوقی فرزندخواندگی در ایران


وضع حقوقی فرزندخواندگی در ایران

فرزندخواندگی نهاد قانونی است كه به موجب آن رابطه خاصی بین فرزندخوانده و پدرخوانده و مادرخوانده به وجود می آید این امر در طول تاریخ حقوق, سابقه نسبتا طولانی دارد و در ادوار مختلف با اهداف گوناگون مورد توجه قرار گرفته است

فرزندخواندگی نهاد قانونی است كه به موجب آن رابطه خاصی بین فرزندخوانده و پدرخوانده و مادرخوانده به وجود می‏آید.این امر در طول تاریخ حقوق، سابقه نسبتا طولانی دارد و در ادوار مختلف با اهداف گوناگون مورد توجه قرار گرفته است.

این تاسیس حقوقی پس از سیر تحولاتی در حال حاضر به صورت‏های كامل و ساده یا ناقص در حقوق كشورهای غربی با آثار متفاوت پذیرفته شده است.

در ایران با وجود سابقه پذیرش این نهاد در دوران حكومت‏ساسانیان و اعتبار آن در نزد زرتشتیان، با نفوذ اسلام منسوخ گردید ولی به علت فواید فردی و اجتماعی و نیاز مبرم جامعه و استقرار عدالت و حمایت از اطفال بدون سرپرست تحت عنوان «سرپرستی اطفال بدون سرپرست‏» با آثار حقوقی مشخصی احیا گردیده است.

● مقدمه :

پیش از ورود در بحث فرزندخواندگی و آثار حقوقی آن در حقوق ایران، لازم است‏به منظور روشن شدن بیشتر موضوع، بویژه چگونگی به وجود آمدن نهاد فرزندخواندگی در نظام حقوقی ایران، مفهوم فرزندخواندگی و چگونگی پیدایش این نهاد حقوقی و تحول تاریخی آن - گرچه به اختصار - مورد بررسی قرار گیردد. ۲. مفهوم فرزندخواندگی فرزندخواندگی عبارت از یك رابطه حقوقی است كه بر اثر پذیرفته شدن طفلی به عنوان فرزند، از جانب زن و مردی به وجود می‏آید; بدون آنكه پذیرندگان طفل، پدر و مادر واقعی آن طفل باشند.

(۱) در لسان حقوقی، فرزند به كسی گفته می‏شود كه از نسل دیگری باشد و بین آنها رابطه خونی و طبیعی وجود داشته و بین پدر و مادر او جز در موارد استثنایی رابطه زوجیت ایجاد شده باشد.ممكن است زن و شوهری فرزند غیر را به فرزندی بپذیرند كه در این صورت قانون گذار چنین كودكی را در حكم فرزند این خانواده به شمار می‏آورد و آثاری برای این رابطه حقوقی مجازی می‏شناسد. تفاوت فرزند واقعی و فرزند حكمی یا ظاهری در این است كه پیوند موجود بین فرزند حقیقی و پدر و مادر وی پیوندی طبیعی و ناگسستنی است و رابطه حقوقی بین آنها هرگز از بین نخواهد رفت، ولی پیوند بین فرزند و پدر و مادر خوانده به آن محكمی نیست و عواملی نظیر انحلال خانواده و غیره بسته به سیاست قانونگذار ممكن است رابطه حقوقی موجود را زایل كند. ۳. سابقه تاریخی فرزندخواندگی فرزندخواندگی نهادی است كه به اشكال گوناگون، در بین جوامع و تمدنهای متنوع تاریخی، نسبتا سابقه طولانی دارد.محققان برای پیدایش آن علل متفاوتی ذكر كرده‏اند.بیشتر پژوهشگران بر این عقیده‏اند كه فرزندخواندگی، ریشه در نیاز نظامی و اقتصادی داشته و گاهی عوامل روحی و معنوی یا عاطفی موجب پیدایش آن شده است; در حال حاضر نیز این نهاد براساس نیازهای معنوی خانواده و كودك بدون سرپرست استوار است. در گذشته دور، رؤسای قبیله‏ها به منظور تقویت‏بنیه دفاعی و زیاد شدن قدرت قبیله‏ای و داشتن جمعیت فراوان، خانواده‏ها و اعضای قوم را به داشتن فرزند زیادتر تشویق می‏كردند و به افراد كثیرالاولاد، صله قابل توجهی می‏بخشیدند كه بتدریج، داشتن فرزند وظیفه‏ای مقدس و سنتی حسنه شناخته شد و ارزش مذهبی پیدا كرد، به نحوی كه افراد بدون فرزند در خود احساس كمبود می‏كردند و دچار مشكلات روحی می‏شدند.و متفكران برای حل این مشكل و جبران این كمبود، راه حلی اندیشیدند و چنین مرسوم گردید: افرادی كه با وجود اشتیاق و علاقه فراوان به داشتن فرزند از این موهبت محروم بودند، فرزند خواندگانی انتخاب و جانشین فرزند واقعی نمایند.كم‏كم این طرز تفكر در ذهن مردم به عنوان سنت‏حسنه رسوخ كرد.

از طرف دیگر در میان اقوام گذشته، خانواده براساس قدرت پدری یا پدر شاهی (patrin cat) استوار بود و رئیس خانواده قدرت فوق‏العاده‏ای داشت; به طوری كه قادر بود به میل خود افراد و اعضای خانواده را تعیین و به هر ترتیبی كه می‏خواست، خانواده خود را شكل می‏داد و حتی قادر بود اطفال و فرزندان واقعی و طبیعی خود را از خانواده اخراج و بیگانه‏ای را به فرزندی بپذیرد.در رسم قدیم به منظور حفظ آیین دینی و مراسم و شعائر مذهبی و استقرار آداب خانوادگی و ایجاد نیرو و توانمندی لازم و همچنین برای نگاهداری و نگهبانی اماكن متبركه و تامین قوای كافی در جهت تامین این اهداف، فرزندخواندگی از اهمیت فراوانی برخوردار بود و كثرت و تعدد فرزندخواندگان سبب افزایش ارزش و اعتبار خانواده‏ها می‏گردید.در میان رومیان قدیم نیز چنین مرسوم بود كه بعد از فوت رئیس خانواده، پسر وی یاست‏خانواده را عهده‏دار می‏گردید.به همین دلیل، داشتن فرزندان ذكور اهمیت فراوانی داشت; زیرا تصور مردم چنین بود كه اگر مردی فوت شود و پسر نداشته باشد، كانون خانواده از هم پاشیده خواهد شد و نیز معتقد بودند دختر هر خانواده با ازدواج كردن باید آداب و آیین خانواده اصلی خود را ترك كند و الزاما به آیین خانواده شوهر بپیوندد; بنابراین دختر قادر نبود آداب و سنن خانواده اصلی خود را حفظ كند; در نتیجه هر مرد رومی و رئیس خانواده، داشتن پسر را یك نیاز حتمی و امری ضروری می‏دانست و اگر پسری نداشت‏یا قادر نبود صاحب فرزند شود، بر حسب ضرورت، پسر شخص دیگری را به فرزندی می‏پذیرفت و برای به دست‏آوردن فرزندخوانده ناچار بود با یكی از رومیان دارای پسران متعدد، توافق كند تا یكی از پسرانش را به وی بفروشد و از تمام حقوق خود نسبت‏به آن پسر صرفنظر كند.

تشریفات چنین بود كه طرفین و طفل در دادگاه حضور می‏یافتند و پدر كودك در نزد قاضی سه مرتبه اظهار و اعلان می‏كرد پسرم را به مرد حاضر در دادگاه فروختم و با این اعلان دیگر هیچ گونه حقی بر آن فرزند نداشت و سپس پدرخوانده تسلیم كودك را به عنوان پسرخوانده خود از وی می‏خواست و قاضی دادگاه سكوت پدر واقعی طفل را حمل بر رضایت وی بر این اقدام می‏كرد و كودك را به پدرخوانده تحویل می‏داد.با طی این تشریفات، رابطه طفل با خانواده اصلی به طور كامل زایل و قطع شده، رابطه حقوقی وی با پدرخوانده برقرار می‏گردید و در نتیجه، نام و مشخصات خانوادگی پدرخوانده بر فرزندخوانده نهاده می‏شد، ولی لقب خانوادگی قبلی وی به مشخصات خانوادگی جدید اضافه می‏گردید. (۲) در حقوق مسیحیت، خانواده براساس ازدواج استوار بود و نهادی تحت عنوان فرزندخواندگی در مذاهب گوناگون دین مسیح پذیرفته نشده بود; لذا در حقوق مبتنی بر مذهب در كشورهای اروپایی از جمله در حقوق قدیم فرانسه فرزندخواندگی اعتماد و ارزش قدیم خود را از دست داده و یا بسیار ضعیف شده بود.

(۳) در فرانسه بعد از وقوع انقلاب كبیر، مقرراتی در زمینه فرزندخواندگی به وسیله مجمع قانون گذاری آن كشور در در تاریخ ۱۸ ژانویه ۱۷۹۲ پیش بینی گردید، ولی در سال ۱۸۰۴، «تدوین كنندگان مجموعه قانون مدنی‏» (Codsivil) پذیرش فرزندخواندگی دچار تردید شدند، ولی به توصیه ناپلئون بناپارت این نهاد حقوقی در مجموعه قانون مدنی و در نهاد خانواده جای خود را پیدا كرد و قرار شد بین فرزند واقعی و فرزندخوانده تفاوتی نباشد.اما كمیسیون تدوین قانون مدنی، شرایط بسیار سنگین و دقیقی برای تحقق فرزندخواندگی در نظر گرفت و آثار محدودی برای این تاسیس حقوقی پیش بینی‏كرد. (۴) شرایط سخت و سنگین جامعه فرانسه سبب شد كه فرزندخواندگی نتواند موقعیت و رشد مناسبی پیدا كند، ولی بعد از جنگ بین‏الملل اول (۱۹۱۸- ۱۹۱۴) كه مشكلات عدیده اجتماعی پیش آمد، به منظور حمایت و سرپرستی كودكان قربانی حادثه جنگ، در مقررات و شرایط فرزندخواندگی تحولاتی پیش آمد و از شدت شرایط و مشكلات سابق آن كاسته شد.لذا در ۱۹ ژوئن ۱۹۲۳ آثار حقوقی بیشتری برای فرزندخواندگی در نظر گرفته شد و تسهیلاتی در زمینه فرزندخواندگی فراهم گردید.همین امر باعث‏شد كه فرزندخواندگی گسترش و افزایش قابل توجهی پیدا كند.بتدریج در سالهای ۱۹۳۹ و ۱۹۴۱ و ۱۹۵۷ و ۱۹۶۳ و ۱۹۶۶ و.. ...، تغییرات و تحولات اساسی به منظور حمایت از اطفال بدون سرپرست و استحكام بخشیدن به كانون خانوادگی و سالم سازی جامعه در امر فرزندخواندگی به وجود آمد و سرانجام دو نوع فرزندخواندگی «ساده‏» و «كامل‏» با آثار حقوقی متفاوت در حقوق كشور فرانسه و دیگر كشورهای اروپایی متاثر از حقوق فرانسه برقرار گردید.

«فرزندخواندگی كامل‏» ، نهادی است كه در این نهاد بین فرزندخوانده از هت‏حضانت و تربیت و ولایت و حرمت نكاح و توارث و استفاده از نام خانوادگی پذیرنده كودك، با فرزند واقعی تفاوتی وجود ندارد و رابطه فرزندخوانده كامل با خانواده اصلی وی كاملا قطع می‏شود. (۵) ولی «فرزندخوانده ساده‏» (۶) فقط از بعضی از مزایای فرزندواقعی بهره‏مند می‏شود; این نوع فرزندخواندگی قابل فسخ است و رابطه كودك با خانواده اصلی وی نیز قطع نمی‏شود (۷) در ایران قبل از حمله اعراب و پیش از استقرار ضوابط اسلامی، فرزندخواندگی توام با اعتقادات مذهبی مرسوم بود.زرتشتیان كه بیشتر مردم ایران را تشكیل می‏دادند، بر این باور بودند كه فرزند هر كس پل ورود او به بهشت است و افراد فاقد اولاد در روز قیامت و دنیای دیگر پلی ندارند تا از طریق آن وارد بهشت گردند; این گونه افراد عقیم و بدون‏فرزند می‏توانستند از راه فرزندخواندگی برای ورود به بهشت پل‏سازی نمایند.در ایران سه نوع فرزندخواندگی مرسوم بود:

ـ نخست: «فرزندخوانده انتخابی‏» و آن فرزندخوانده‏ای بود كه پدر و مادر خوانده فاقد فرزند، در زمان حیات خود، او را به فرزندی می‏پذیرفتند. ـ دوم: «فرزندخوانده قهری‏» زن ممتازه (۸) یا دختر منحصر متوفایی بود كه آن متوفی برادر یا پسری نداشت كه در این صورت آن زن یا دختر بدون اراده و به طور قهری فرزندخوانده متوفی محسوب می‏گردید.

ـ سوم: فرزندخوانده‏ای كه ورثه متوفای بدون اولاد بعد از فوتش برای او انتخاب می‏كردند. فرزندخوانده از هر نوع كه بود به قائم مقامی متوفی، مراسم مذهبی را انجام می‏داد و تمام اختیارات و قدرت متوفی به فرزند خوانده وی انتقال می‏یافت. در بین اقوام و قبایل عرب و شبه جزیره عربستان قبل از ظهور اسلام تبنی و فرزندخواندگی مرسوم بود و فرزندخوانده «دعی‏» نامیده می‏شد. (۹) قبایل و اعراب بدوی در صحرای سوزان عربستان به شكل چادرنشینی زندگی می‏كردند و غالب قبایل عرب با توجه به موقعیت مكان و سرزمین خشك و بی‏آب و علف، زندگی مناسبی نداشتند و قتل و غارت، بویژه هجوم به كاروان‏ها و غارت اموال آنها برای امرار معاش امری عادی تلقی می‏شد و چون اقوام و كاروان‏ها و خانواده‏هادر معرض تهاجم و غارت قرار می‏گرفتند، داشتن نیروی تهاجمی یا دفاعی امر ضروری به حساب می‏آمد و برای تامین این نیاز و ایجاد اقتدار لازم در نظر قبایل، پسر از بعد نیروی جنگی، ارزش فراوانی داشت; ولی دختر موجودی ناتوان بود كه نه قدرت دفاعی داشت و نه قادر بود به قبیله یا كاروانی حمله و اموال آنها را برای امرار معاش به غارت ببرد، بلكه به عكس در آن موقعیت زمانی و مكانی در معرض تجاوز مهاجمان قرار می‏گرفت.بنابراین اعضای قبیله برای محافظت از دختر ضمن مصرف كردن بخشی از نیرویشان، از تحصیل معاش نیز باز می‏ماندند.

دختر از دیدگاه آنان موجودی مزاحم بود و اعراب از تولد دختر نه تنها خوشحال نمی‏شدند، بلكه فوق‏العاده عصبانی و خشمگین می‏شدند و از ترس هتك حیثیت و شرافت‏خانوادگی ناشی از ربوده شدن دختر و تجاوز به وی، دختران معصوم و بی‏پناه را زنده‏به‏گور می‏كردند; اما با ولادت پسر جشن می‏گرفتند و شادی می‏كردند.آنها هر چه بیشتر صاحب پسر می‏شدند بر قدرت آنها افزوده می‏شد و اگر خانواده‏ای پسر نداشت‏یا تعداد آنها كم بود، از طریق فرزندخواندگی این كمبود را جبران می‏كرد; لذا داشتن پسرخوانده امری پسندیده به شمار می‏آمد و بین پدرخوانده و فرزندخوانده یا مادرخوانده و پسرخوانده براساس سنت دیرینه روابطی وجود داشت و ضوابطی حاكم بود; از جمله اینكه، فرزندخوانده از پذیرنده فرزند ارث می‏برد و زوجه فرزندخوانده مثل زوجه فرزند واقعی عروس پدرخوانده محسوب می‏گردید; پس ازدواج پدرخوانده با زوجه پسرخوانده مباح و مجاز نبود. بنابراین اگر فرزندخوانده‏ای زوجه خود را طلاق می‏داد و یا در اثر فوت یا كشته شدن فرزندخوانده زوجه‏اش بیوه می‏شد، پدرخوانده مجاز نبود با زن پسرخوانده ازدواج كند كه این طرز تفكر در میان مردم قوت داشت و در ابتدای پیدایش اسلام نیز با شدت و تعصب فراوان رعایت می‏گردید ولی با رشد و توسعه اسلام در زمینه‏های مختلف اجتماعی از جمله در فرزندخواندگی تحولاتی به وجود آمد و بنابر قولی فرزندخواندگی در اسلام منسوخ گردید.اساس تلاش اسلام و پیغمبر صلی الله علیه وآله بر شكستن بت‏های نفس و نابود كردن بسیاری از معیارهای غلط دوران جاهلیت و جایگزین كردن ارزش‏های واقعی و كرامت‏های انسانی بر مفاخر واهی قبیله‏ای و عشیره‏ای و برتری دادن تقوا بر قدرت مادی و ظاهری و استقرار عدالت و ریشه‏كن كردن اختلاف طبقاتی استوار بود و برای نیل به این اهداف، پیغمبر صلی الله علیه وآله طرق مختلفی را می‏پیمود و از ابزار متفاوتی استفاده می‏كرد.از جمله اقدام ایشان برای استوار كردن عقیده «ان اكرمكم عندالله اتقیكم‏» این بود كه از زینب - دختر عمه خود، كه مادرش از قبیله قریش و پدرش از قبیله معروف اسدی بود برای زید فرزندخوانده خود خواستگاری كرد.

دكتر اسدالله امامی ، مدیر گروه حقوق خصوصی دانشگاه قم

پی‏نوشت‏ها:

۱) در حقوق فرانسه این رابطه حقوقی (adoptian) و پذیرنده فرزند (adoptant) و فرزندخوانده (adopte) نامیده می‏شود.

۲) تاریخ آلبر ماله و ژوال ایزاك، ترجمه غلامحسین زیراك‏زاده، ص ۱۵۲ به بعد.

۳) Nouveau Danizart/T/۱/Vo adoptin, SS۳.Merlin/ Ropert/Vo adoption, SS۱.

۴) Planiol(M), Ripert(G), Traite Pratioque de droit Civil Frarcais/T, N ۱۰۰۳, Mazeaud (J. L.H) ef Michelde Juglart, Lecons de droit Civil,T.۱,V,N ۱۰۴۶,۱۰۴۹,۱۰۵۲,۱۰۵۸, Weill, Alen, Droit Civil Precis Dalloz, T۱/N۱۰۴۱,a۱۰۴۴,۱۰۴۵.

۵) Weill Alen Droit Civil/T.۱,N ۱۰۴۱a ۱۰۴۵, Mazeand, Op, cit.

۶) Weill Alen/ Op - Cit/ N ۱۰۶۶,۱۰۶۸,۱۰۶۷۱, Mazeaud Op Cit/N ۱۰۴۹,۱۰۴۵


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.