چهارشنبه, ۲ خرداد, ۱۴۰۳ / 22 May, 2024
کودک بشوید و زندگی را بچشید
خیلی جالب است! تا وقتی که بچه هستیم مدام میخواهیم بزرگ شویم و تمام آن کارهایی را انجام دهیم که دوست داریم اما وقتی بزرگ میشویم و شانههایمان را بار مسوولیتی که به دوش داریم سنگین میکند...
مشتاقانه سر به عقب برمیگردانیم و با اندوه به روزهای کودکی نگاه میاندازیم که سبکبال و بیخیال روزها را میگذراندیم؛ روزهای خوب کودکی را.
بیشک ما خیلی چیزها را از دست دادهایم تا این «بزرگی» را بهدست آوردهایم؛ اما میتوانیم با نگاهی به دنیای کودکی و همه آن چیزهایی که بیخیالیها، عشقها و دوستیها را بنا میکرد باز هم تنی به دریاچه پاک کودکی بزنیم. این مطلب برای همه آدم بزرگهایی است که دلشان هوای کودکی کرده است.
● لحظه زندگی
«جهان همین امروز آغاز میشود، با رویای زیبا و آسمانی پر از پرنده»
پاتریک کاواناگ، استاد نورولوژی دانشگاه هاروارد
در حالی که ما رشد میکنیم، ذهنمان کمکم عادت میکند به اینکه به دیروز یا فردا فکر کند. گویی ما به پرستاری تبدیل شدهایم که با اندوه درباره تمام اتفاقهای بدی میاندیشد که میتواند اتفاق بیفتد؛ اتفاقهایی که به همان اندازه که امکان رخدادنشان هست، امکان عدم وقوعشان هم وجود دارد اما برای یک کودک، هیچچیز غیر از آنکه در مقابل چشمش وجود دارد، معنی ندارد؛ او هنوز هنر از پادرآمدن توسط آینده و گذشته را نیاموخته است. من هیچوقت خاطره آن روزی که با دوستانم به گردش رفته بودیم و با هم مشغول بدمینتون بازی بودیم را از یاد نبردهام. وقتی که برادر ۴ ساله یکی از دوستانم با اصرار از او میخواست تا راکت را برای لحظهای به او بدهد و برادر بزرگتر هر بار او را به بهانهای کنار میزد تا اینکه پسربچه شروع کرد به گریهکردن. آنچنان هقهق میکرد که انگار باارزشترین وسیله زندگیاش را از او گرفته باشند اما چیزی نگذشت که در میان هقهقهایش زیرچشمی نگاهی به اطراف انداخت. از جا بلند شد و به طرف توپ پری رفت که گوشهای افتاده بود. آن را برداشت. با خوشحالی به آسمان پرتابش میکرد، دوباره آن را در دستانش میگرفت و... من واقعا با دیدن این لحظه شگفتزده شدم که چگونه و با چه سرعتی تمرکزش را از روی خواستهای که به آن نرسیده بود، برداشت و به جای آن با نیمنگاهی به اطراف برای خودش دلخوشی دیگری پیدا کرد. در حالی که اگر این اتفاق برای ما آدم بزرگها میافتاد معلوم نبود تا چه زمانی میخواستیم برای آنچه بهدست نیاوردهایم اندوهگین باشیم.
● قانون کشف
«من نمیدانم در نگاه دیگران چگونه به نظر میرسم اما در نگاه خودم یک کودک کوچک هستم بر ساحل بیکرانه دانش؛ که هرازگاهی یک سنگریزه کوچک پیدا میکنم و با آن شادمان میشوم.»
● افلاطون، فیلسوف بزرگ یونانی
برای بچهها دنیا در حالت طبیعی و روزمره خودش یک کشف خالص و ناب است؛ یک سیب ممنوعه که هوس خوردن آن مدام در ذهنشان وجود دارد. همهچیز؛ حتی تمام اتفاقهای روزمره و عادی زندگی کنجکاوی آنها را میتواند برای هزارمین بار تحریک کند؛ همین است که گاهی سروصدای بزرگترها را درمیآورد که مگر داخل این کمد وسیله تازهای است که مدام آن را میگردی یا مگر تو این را تا حالا ندیدهای؟ در صورتی که حق با شما نیست؛ آنها هر روز به همهچیز نگاهی از نو دارند و این شما هستید که این را نمیدانید. شاید زندگیکردن در لحظه برای آدمبزرگها سخت باشد چون به هر حال فکر آینده و اندوه گذشته را برای همیشه ترککردن، اندیشه محالی به نظر میرسد اما «کشف» میتواند برای ما بیشتر اتفاق بیفتد چون بیشتر از دنیای کودکی در معرض مکانها، روابط و اشیای تازه و جدید هستیم و یکی از سادهترین راهها برای بازگشت به کودکی عوضکردن طرز نگاهمان است به زندگی. همین الان به یکی از وسایلی که در کنارتان دارید نگاهی کاشفانه بیندازید. حتما از دیدن آنچه که تا قبل از این ندیده بودید شگفتزده میشوید.
● در قلب زندگیکردن
«از دستدادن قلب کودکانه، از دستدادن همهچیز است.»
سری جینموی یکی از رهبران معنوی هند
ما مغزهایمان را انباشته از اطلاعات میکنیم. با همدیگر بر سر این اطلاعات میجنگیم. به دانشگاه میرویم، درس میخوانیم، نمره میگیریم. یاد میگیریم که شک کنیم، تردید به دل راه بدهیم و بعد در مقابل سوالهایی که از ما میشود مکث کنیم، شروع کنیم به تصمیمگیری که آیا باید جواب بدهیم یا نه. در حالی که کودکان شک ندارند، تردید نمیکنند، زندگی برای آنها یک فصل طولانی رقص و بازی است. میتوانید امتحان کنید و بعد که بچهها و بزرگترها هستند بپرسید: «کی میخواهد نقاشی کند؟» بدونشک همه بچهها دستهایشان را بالا میبرند. در حالی که در میان بزرگترها حتی یک نفر هم دستش را بالا نخواهد برد. آنها فقط میتوانند درباره پیکاسو، گوگن، ونگوگ و سبکهای نقاشی حرف بزنند؛ آنها مغزشان را پر کردهاند و مجالی به قلبشان نمیدهند.
● راز عشق غیرشرطی
«ذرهای کوچک، عشق به کودکان بدهید و یک دنیای بزرگ عشق باز پس بگیرید.»
جان راسکین شاعر معروف انگلیسی
وقتی که به کسی عشق میورزیم، محبت میکنیم یا حتی کار کوچکی برایش انجام میدهیم ناخودآگاه منتظر هستیم ببینیم او برای ما چه میکند اما وقتی زمان میگذرد و او کاری برای ما انجام نمیدهد، محبتی نمیکند و عشقی نمیورزد؛ ناامید میشویم، قلبمان میگیرد و اندوه بر نگاهمان مینشیند؛ چون ما معامله میکنیم. ما کالایی میدهیم تا کالایی بازپس بگیریم؛ در حالی که اگر کودکی به شما محبت می کند، شما را میبوسد یا بغلتان میکند، این کار را بدون هیچ قید و شرطی انجام میدهد. او به شما لبخند میزند نه برای اینکه چیزی از شما بخواهد او لبخند میزند تا لبخند را به لبهای شما بیاورد و این میشود که دنیا هم برای این عشق شرط و شروطی نمیگذارد. عشقی که سرچشمهاش قلب آنهاست نه فکرهایی که در سر دارند و میپرورند. این عشق هنوز هم میتواند در بزرگی سر بردارد، قد بکشد و قلب ما را از اندوه بایدها و نبایدها، شایدها و نشایدها نجات دهد؛ اگر دوباره به آن عشق برگردیم اعماق وجودمان را چنان گرم خواهد کرد که هیچگاه دیگر احساس سرما و ناامیدی نخواهیم کرد.
منبع:healthbistro.lifescript
ترجمه:سارا جمال آبادی
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
پیچ و مهره پارس سهند
تعمیر جک پارکینگ
خرید بلیط هواپیما
رئیس جمهور شهدای خدمت سقوط بالگرد رئیسی شهید جمهور ابراهیم رئیسی رئیسی سیدابراهیم رئیسی شهادت ایران سید ابراهیم رئیسی سقوط بالگرد بالگرد
هواشناسی پیام تسلیت امتحانات نهایی تهران کنکور شهرداری تهران هلال احمر سانحه بالگرد رئیسی بارش باران سیل قوه قضاییه پلیس
قیمت دلار خودرو قیمت خودرو قیمت طلا بورس بازار خودرو یارانه دلار یارانه نقدی حقوق بازنشستگان سایپا بازنشستگان
سینمای ایران سینما ژیلا صادقی تلویزیون جشنواره کن ازدواج آیت الله سید ابراهیم رئیسی هنرمندان شعر رسانه ملی لیلا حاتمی سریال
کنکور ۱۴۰۳ دانش بنیان
رژیم صهیونیستی روسیه اسرائیل غزه امیرعبداللهیان فلسطین ترکیه جنگ غزه آمریکا چین ولادیمیر پوتین اوکراین
فوتبال پرسپولیس استقلال رئال مادرید لیگ برتر والیبال لیگ برتر ایران باشگاه پرسپولیس فدراسیون فوتبال لیگ برتر انگلیس باشگاه استقلال منچسترسیتی
هوش مصنوعی اپل مایکروسافت گوگل سامسونگ ناسا تبلیغات موبایل آیفون
سلامت سرطان مغز کاهش وزن سلامت روان آلزایمر طول عمر افسردگی مغز انسان دیابت فشار خون