چهارشنبه, ۱۳ تیر, ۱۴۰۳ / 3 July, 2024
مجله ویستا

عطر عرفان عطار


عطر عرفان عطار

عطار نیشابوری با تکیه زدن بر اقیانوس معارف پیش از خود توانست تدوین و تبویب و تنویر نوینی از هفت شهر عشق ارائه دهد

● تأثیر سهروردی بر عطار

عطار نیشابوری با تکیه زدن بر اقیانوس معارف پیش از خود توانست تدوین و تبویب و تنویر نوینی از هفت‌شهر عشق ارائه دهد.

به نظر می‌رسد یکی از بزرگانی که عطار وامدار اوست شیخ شهاب‌الدین سهروردی است که به دلیل سلطه شگرف اندیشه او در زمان خود، عطار از او نیز در معنا بهره برده است. سهروردی رساله‌ای به نام «سفیر سیمرغ» دارد. در این رساله او به هدهد‌ اشاره می‌کند که در فصل بهار آشیانه خود را ترک می‌کند و با منقار خود پر و بال خود می‌کند و قصد کوه قاف می‌کند. در این کوه، سیمرغ اقامت دارد که سفیر او خفتگان را بیدار می‌کند و نشیمن او در کوه قاف است. سفیر او به همه‌کس می‌رسد و لکن مستمع کمتر دارد. این تصاویر با پایان منطق‌الطیر شباهت بسیاری دارد. شمس نیز به رفتن همه مرغان به خدمت سیمرغ اشاره می‌کند که در این سفر، ‌هفت دریا در راهشان پیش می‌آید که بعضی از سرما هلاک شدند و بعضی از بوی دریا فرو افتادند و از آن همه ۲ مرغ باقی ماندند. اما عطار در این قلمرو از آن رو بی‌نظیر است که هیچ‌کس چون او اجتماعی عرفانی از مرغان نکرده و هیچ‌کس چون او تبیین دقیق حکمی و فلسفی رسیدن کثرت به وحدت را از جمع مرغان به حضرت سیمرغ به زبان نسروده است.

● سابقه هفت منزل در عرفان

پیش از عطار مواردی وجود دارد که او به آنها در تبیین «هفت وادی» نظر داشته است. یکی هفت مقام است. دیگری «هفت طور دل»‌ و یکی نیز «اطوار سبعه» است. دیگر آن‌که در تفاوت بین مقام و حال باید گفت، عاشق به خودی خود، ‌عاشق نمی‌شود، بلکه این عشق است که او را عاشق می‌کند. اگر عاشق خود را فاعل بداند، منیت کرده و جزای آن جز قتل نیست. اما در بیان احوال، ده حال وجود داردکه بر فرد روی می‌نماید و به او عطا می‌گردد. بنابراین «حال» اکتسابی نیست، اما مقام هفت‌گانه است که توسط سالک کسب می‌شود. ولی مقامات یکی توبه، یکی ورع و یکی زهد، سپس فقر،‌ صبر و توکل و رضاست.

در عرفان هفت اطوار نیز برای دل وجود داشته است. اما در بیان وادی طلب باید گفت، آسان می‌نماید، ولی مشکل‌ترین منزل است. زیرا آن کس که منزل اول را به ارادت و سعی تمام بپیماید امید است که منازل دیگر را هم بتواند پیمود، زیرا بسیاری در همان منزل اول فرو می‌نهند. در این وادی هنگام ورود سالک، ‌بسیاری فرشتگان به او سلام می‌دهند که به باطن شیطانند و چه بسیار شیاطین که به خیر وسوسه‌اش می‌کنند که به باطن فرشته‌اند. بنابراین این منزل به ارادت و کمال عاشقی باید طی شود وگرنه در هر منزل کمینگاه بسیار است که اگر این مرصادها نبود همه مرغان می‌رسیدند. بنابراین در این مسیر اگر دست ارادت به پیر داده نشده باشد، همنشین اهریمن به تصور نزدیکی به شیطانی فرشته‌گون دل می‌دهد. این به دلیل «ابتلا» است که می‌فرماید: «شب عاشقان بی‌دل چه شبی دراز باشد.»

پیش از عطار، هیچ عارفی طلب را منزل اول نمی‌داند و حدس من این است که عطار این وادی را از ۲ روایت مشهور گرفته است که «هر که مرا طلب کند مرا می‌یابد و هرکه مرا یافت مرا خواهد شناخت و هرکه مرا شناخت دوستم خواهد داشت و هر که دوستم دارد عاشقم می‌گردد و آن که عاشقم شد عاشقش می‌شوم و آن که عاشقش شوم خواهم کشت و آن که را که کشتم دیه‌اش بر عهده من است و من دیه‌اش هستم.»

روایت دیگر از حضرت داوود(ع) است که می‌فرماید: «من دوست کسی هستم که دوستم بدارد و همنشین کسی هستم که با من نشیند و مونس کسی هستم که به ذکر من انس بگیرد و یار کسی هستم که مرا به یاری گزیند و برگزیده کسی هستم که مرا برگزیند و مطیع کسی هستم که مرا اطاعت کند و هر کسی در این قلمرو به این حد برسد به نفس خود قبولش می‌کنم و حیاتی میدهمش که پیش از این به هیچ‌کس نداده‌ام، هر که مرا به حق‌طلب کند خواهد یافت و کسی که غیر مرا طلب کند هرگز نخواهدم یافت، ای زمینیان غرور خود را وانهید.»

● شرح نخستین شهر عشق

به بیان عطار هنگامی که خداوند انسان را از آب و خاک با دستان خود شکل داد و از روح خود در آن دمید، بر آن بود که فرشتگان رمزی راکه بین او و آدم در جانش به ودیعه گذاشته می‌شود در نخواهند یافت و نمی‌فهمند، پس بهتر آن که این سر مکنون و مخفی بماند.

که «انی اعلم ما لا تعلمون.» در اینجا باید گفت با آن که برخی فریبکاری‌ها و عرفان‌های دروغین و مرتاض‌کاری‌ها وجود دارد، اما «عرفان عطار و حافظ» را نمی‌توان از جمله اینان دانست و کمر به نفی عرفان بست. اما در ادامه داستان آفرینش، عطار این‌گونه تصور می‌کند که ابلیس در حالی که سرهای بقیه فرشتگان بر سجده بود، نجوای خداوند در گوش آدم را دید که گفت: «تو چنگ منی من ساختمت، چو نت نزنم.» این‌گونه بود که فهمید آدم در میان تمامی موجودات منحصر به فرد است. عطار می‌سراید (حق تعالی گفتش ای جاسوس راه/‌ توبه سرا ز دیدنی این جایگاه‌/‌ گنج چون دیدی که بنهادم نهان‌/‌ بکشمت تا برنگویی در جهان)‌ و او را به معنا کشت که بر او تا یوم دین لعنت نهاد.

ذکر یک نکته ضروری است که شاید باید در ابتدای ورود به بحث هفت وادی مورد توجه قرار می‌گرفت. این‌که چرا عطار از اصطلاح «وادی» که هم به معنای گذرگاه و هم به معنای محل گذر رودخانه و هم بیابان است، بهره جسته است. در حالی که اصطلاحات مشهوری چون «هفت منزل و مقام و هفت‌شهر عشق» وجود دارد. می‌توان احتمال داد که در این قلمرو، به دلیل تاثیرپذیری عطار از قرآن کریم در انتخاب هدهد به عنوان پیشوای مرغان و مقامات فقر و توحید و اصل «منطق‌الطیر» در انتخاب وادی نیز رجوعی به کلام‌الهی داشته است و این کلمه را از آن استخراج کرده است. پس می‌توان گفت چون در قرآن هرجا کلمه ‌ وادی‌ به کار رفته ـ بویژه در داستان حضرت موسی (ع) و وادی ایمن‌ ‌ـ‌ همراه عظمت بوده و بیانگر وصل بنده به پروردگار است، عطار آن را برگزیده است. در وادی طلب، عطار در حکایتی از صبر و صبوری و صابری سخن می‌گوید. ممکن است انسان‌ها بسیار طالب باشند و در جان آتش طلب را هماره افروخته نگاه دارند اما صرف طلب، وصل یار نیست.

صبوری در سختی و درد و عشق در این مسیر از الزامات مطلق طلب است. پس طالبان بسیارند و صابران اندک. صبر از دید عطار و عارف، مغزولب طلب است و اصل آن است و هر که صابر نیست به ظاهر طالب است. طالب حقیقی به صورت طالب و به دل صابر است. عطار برای تبیین این معنی از ابوسعید ابی‌الخیر که بشدت به او ارادت دارد، حکایتی ذکر می‌کند تا صبر را شرح دهد.

در حکایت، شیخ در قبضی عظیم بوده است. عارف گاه در قلمرو قبض و گاه در قلمرو بسط است. گاه در مقام انقباض و فشردگی و فسردگی و پژولیدگی است و ابواب معنا بر جانش بسته شده و زندان عالم بر جانش فشاری عظیم می‌آورد. این هنگامی‌ است که عارف در شهود و ادراک معنا، بشدت در سختی است و جان یارای رویت معنا ندارد. قلمرو بسط نقطه مقابل است و هنگامی‌ است که عارف در سماع است و در قلمرو حضرت معنا و در خیمه حضرت یار است.

بنابراین در این حکایت ابوسعید ابی‌الخیر در مقام قبض بوده است که پیری روستایی را از دور می‌بیند که از او نور می‌ریزد. شیخ به سوی او رفته و سلامش می‌گوید و حال خود را شرح می‌کند. پیر، برای او مثالی بسیار عجیب در بیان صبر می‌زند. این مثال حیرت‌انگیز که شبیه آن در متون حکمت هند وجود دارد این است که اگر فاصله خاک تا عرش را صدبار مسیری ایجاد کرده و تمام مسیر را «ارزن» بپاشند و مرغ کوچکی مامور شود که هر هزار سال یکبار تنها یک دانه برچیند، برای بیان و شرح معنای «صبر» کم است. در واقع عرفان در بیان این معنا گاه چنان سخت می‌گیرد تا مخاطب خود را بسختی طریقت آشنا سازد. در نتیجه تمثیلی استفاده می‌کند که عقل استطاعت ادراک آن را ندارد. به بیان عطار، طالب باید صابر باشد ورنه کافری می‌کند چون باید بر طلب خود امتحان و ابتلا شود که سخت است و اگر از این سلاح برخوردار نباشد چه بدمستی‌ها که نمی‌کند.

● شرح وادی عشق

بعد از آن وادی عشق آمد پدید‌/‌ غرق آتش شد کسی که آنجا رسید‌/ ‌کس در این وادی به جز آتش مباد‌/‌ و آن که آتش نیست عیشش خوش مباد. عشق و محبت ۲ کلمه‌ای است که در قلمرو عرفان اسلامی ‌بسیار استفاده شده است. عرفای متقدم بسیار مایلند به جای عشق از کلمه محبت استفاده کنند. این به دلیل آن است که در قرآن از عشق نامی‌ نیامده، اما از محبت سخن رفته است. به عنوان مثال «جنید وغشیری وشبلی» بابی درباره عشق ندارند و به «حب» پرداخته‌اند.

اما از قرن چهارم و پنجم بویژه به دلیل عظمت کار بزرگ فردوسی که به ۳۰ سال عجم زنده می‌کند به زبان پارسی، زبان پارسی‌ زبانی همه‌گیر شد و حتی با این‌که مولوی ترکی وعربی را بسیار خوب می‌داند به فارسی می‌سراید. پس هنگامی که زبان پارسی‌ زبان عشق شد، کلمه عشق بر محبت ترجیح یافت.به بیان عطار، عاشق آن باشد که چون آتش بود‌/‌ گرم رو، سوزنده و سرکش بود. عطار عارفی است که به عشق بسیار پرداخته و او را می‌توانیم عارفی به تمامی‌ عاشق بدانیم که به حق مفسر عشق است و از تمامی ‌کلمات او عشق چون گهر می‌بارد. بنابراین نمی‌توان تنها وادی دوم منطق‌الطیر را صرفا تبیین معنای عشق در آثار عطار گرفت. از این رو شرح این وادی را با داستان «رابعه دختر کعب» از الهی‌نامه می‌گویم.