یکشنبه, ۱۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 5 May, 2024
مجله ویستا

سردم است کمی آواز عاشقانه بخوان


سردم است کمی آواز عاشقانه بخوان

درباره فیلم «قاتل درون من» ساخته مایکل وینترباتم

مایکل وینترباتم را با فیلم‌های مطرحی که در فضایی مستندگون ساخته است، می‌شناسیم. اومانیسم پر‌جلوه‌ترین و نمایان‌ترین تفکری است که در کارهای متوالی او جاری بوده و این نگاه انسان‌مدارانه را می‌توان در فیلم‌هایی چون «در این دنیا»، «به سارایوو خوش آمدید» و «جاده‌ای به گوانتانامو» به وضوح دید. وینترباتم در آخرین ساخته‌اش می‌خواهد ما را با ابعاد فکری و حسی تازه و غیرمنتظره‌ای همراه سازد و ذهن و قلب‌مان را تواماً با ماجرایی تلخ و پیچیده درگیر کند.

او این بار سراغ رمانی از جیم تامپسون رفته است؛ رمانی که استنلی کوبریک فقید که سابقه همکاری در فیلم‌های «کشتار» و «جاده‌های افتخار» را با تامپسون داشته درباره آن گفته است: «این رمان احتمالاً ترسناک‌ترین و قابل‌باورترین داستان با روایت اول ‌شخص درباره یک ذهن جنایتکار است که من در عمرم خوانده‌ام.»۱ حاصل این اقتباس تریلر جنایی «قاتل درون من» است که در اکران‌های مختلفی چون جشنواره ساندنس و برلین با واکنش تند تماشاگران روبه‌رو شده است.

فیلم از زبان لو فورد معاون کلانترِ شهری کوچک در غرب تگزاس سال‌های پایانی دهه ۵۰ روایت می‌شود. فورد که در ظاهر فردی متین و آرام و مبادی آداب است از جانب رئیس کلانتری و بعدها ملاک محلی مامور می‌شود که زنی روسپی، جویس لاک‌لند را از محل سکونتش دور کند تا به این شکل رابطه او با پسر ناسازگار مَلاک پایان گیرد. در همان ابتدا از زبان فورد می‌شنویم: «مشکلی که تو شهرهای کوچک هست اینه، همه فکر می‌کنن می‌دونن تو چه جور آدمی هستی.» و این همان نقطه اتکای نویسنده برای پیشبرد داستان است. وینترباتم روایت اول‌شخص را در زمانی به کار می‌برد که استفاده از این شیوه رو به زوال نهاده و البته با کمی اغماض می‌توان گفت در این کار موفق بوده است. «قاتل درون من» ابتدا با روایتی ساده و سرراست و ضرباهنگی مناسب و به لطف سکون و لختی بیابان‌های غرب تگزاس در فضایی سرشار از نشانه‌ها و نمادهای بصری ژانر آشنا و محبوب نوآر آغاز می‌شود، ترکیب‌بندی نماها و استفاده کاربردی از میزانسن به بهترین شکل ممکن در خدمت فیلم بوده است. اگر گفته وینترباتم را ملاک قرار دهیم (کتاب برای من حکم فیلمنامه را داشت) نمی‌توان به راحتی از کنار نام جیم تامپسون گذشت. تامپسون کاراکترهای داستانش را همراه با پیرنگ‌ها و ‌شناسنامه‌های شخصیتی‌شان به تگزاس سنتی آورده و به شیوه خاص خودش خشونت و ازهم‌گسیختگی این جامعه را به نقد کشیده است.

فیلم به نیمه نرسیده به اثری سرشار از رفتارهای سادیستی و مازوخیستی بدل می‌شود. جنبه‌های غریب رفتارهای دیگرآزاری معاون کلانتر در همان سکانس‌های ابتدایی‌ ملاقاتش با جویس آشکار می‌شود؛ رابطه‌ای که وسیله‌ای می‌شود برای به سرانجام رساندن هدفی دردناک و آزاردهنده و در اینجا عریانی بیش از حد خشونت و تکرار سکانسی چون خشونت‌های افراطی و وحشیانه در فیلم‌های «بازگشت‌ناپذیر» گاسپارنوئه و اثر تاثیرگذار سام پکین پا «سگ‌های پوشالی» و البته برای بیننده با مشت‌های پی‌در‌پی‌ای که برای دفرمه کردن ظاهر ستاره‌ای چون جسیکا آلبا بر صورتش فرود می‌آیند به تصویر کشیده می‌شود. در نگاه اول این گمان پیش می‌آید که کیسی افلک با آن چهره سرد و خالی از کاریزمای یک معاون کلانتر انتخاب مناسبی برای ایفای نقش لو فورد نیست اما با پیشرفت داستان و همذات‌پنداری بیننده و استفاده از عناصری چون حجم، لحن و ریتم گفتار و بازی حسی و کنترل‌شده افلک به دور از نقش‌‌آفرینی‌ تصنعی و اغراق‌آمیز تاثیر فرساینده و تا حدی با ماندگاری منفی بر ذهن مخاطب می‌گذارد.

وینترباتم برای رفتارشناسی و ‌شناساندن دلایل رفتاری فورد به دم‌دست‌ترین شکل ممکن در اجرای فلاش‌بک متوسل می‌شود و همان طور که این کارش مسبوق به سابقه است از حجم بالای موسیقی برای آنها استفاده می‌کند. در فیلم از موسیقی کانتری و بلوز و در سکانس‌هایی که بار عاطفی و شمه‌ای از تردید و پشیمانی وجود دارد از موسیقی کلاسیک نیز استفاده شده است. در فلاش‌بک‌هایی که رابطه غیرمتعارف فورد کودک و مادرش نشان داده می‌شود و نیز بازنمایی صحنه تعرض به دختربچه، حجم بالای موسیقی سبب می‌شود فیلم به ورطه سانتی‌مانتالیسم بیفتد.

فیلم از مصالح و مایه‌های مناسبی برخوردار است اما در این بین وینترباتم بدعتی را برای تفسیر فیلم از نگاه خود نمی‌گذارد و تنها به وفاداری صرف از کتاب جیم تامپسون بسنده می‌کند. «می‌خواستم حتماً و تا جایی که امکانش وجود داشت به کتاب تامپسون وفادار بمانم.» این وفاداری بیش از حد و اقتباس نعل به نعل از کتاب او، بزرگ‌ترین لطمه را به فیلم زده است.

اغراق وینترباتم در شخصیت‌پردازی و پرداخت آبزورد برای ترسیم شمایل دیگر کاراکترها مانند کلانتر پیر و دائم‌الخمر و مادر با رفتارهای مازوخیستی حاد سبب می‌شود فیلمساز در باورپذیر کردن زبان روایی فیلم عقیم بماند. بارگذاری و استفاده از شگردهای دراماتیک امضای وینترباتم است که در اینجا با توجه به ترسیم رابطه عاطفی بین جویس و امی استنتون، کیت هادسن، با فورد تاثیری نمی‌گذارد. او از عشق و تعهد فراری ا‌ست و در این راه از انجام هیچ جنایتی فرو نمی‌گذارد.

سکانس پایانی فیلم با پرداختی خام و تکراری و اصرار بر غیر‌قابل پیش‌بینی بودن اتفاقات نهایی به دستمایه‌‌ای غیربدیع و دستمالی‌شده بدل شده که همین مساله و آن تصویرسازی‌های سرشار از خشونت به ساختمان کلی اثر لطمه وارد کرده است.

گودرز مهربان

عنوان شعری از رضا کاظمی

پی‌نوشت‌

۱- سانفرانسیسکو کرونیکل، ۲۵ ژوئن ۲۰۱۰، روت استاین، مترجم: فرشید عطایی