یکشنبه, ۱۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 5 May, 2024
مجله ویستا

افزایش جمعیت اقدامی ساختاری و ریشه ای


افزایش جمعیت اقدامی ساختاری و ریشه ای

ارز باید ارزان شود, گوشت باید ارزان شود, مرغ باید ارزان شود, اعتیاد باید ریشه کن شود,بیکاری باید ریشه کن شود, جوانان باید ازدواج کنند, جمعیت باید افزایش یابد و اگر خوب بنگرید خواهید دید که درهمگی این جملات, قید الزام آور باید به عنوان تاکیدی بر دستوری وامری بودن جمله تکرار شده است

ارز باید ارزان شود، گوشت باید ارزان شود، مرغ باید ارزان شود، اعتیاد باید ریشه کن شود،بیکاری باید ریشه کن شود، جوانان باید ازدواج کنند، جمعیت باید افزایش یابد و.... اگر خوب بنگرید خواهید دید که درهمگی این جملات، قید الزام آور ( باید ) به عنوان تاکیدی بر دستوری وامری بودن جمله تکرار شده است. این گزاره‌های دستوری گواه بر آنند که گویندگان آن‌ها هنوز شیوه‌های مدیریتی در دستگاه اجرایی خود را با اصول علمی مدیریت در جهان نوین همساز وبه روز نکرده اند. این باید‌ها ونباید‌ها که از ارکان یک جمله امری ودستوری هستند، دربیشتر موارد بدون درنظر گرفتن ریشه‌ها وواقعیت‌های یک معضل اجتماعی به عنوان راهکارهایی سطحی انگارانه به کار گرفته می‌شوند. اکنون اگر بخواهیم با نگرشی علمی و منطقی این بایدها ونبایدها را به عنوان راهکارهایی ریشه‌ای به پیکره اجرایی کشور ارائه دهیم، زیبنده تر وکارآمد تر آن است که چنین بگوییم: باید دست رانت جویان را از ارز دولتی کوتاه کنیم تادر کنار تقویت صادرات، ارز ارزان شود؛باید درزمینه نهاده‌های دامی ودان طیور خودکفا شویم تا گوشت ومرغ ارزان شود؛باید زمینه ازدواج و کار جوانان را فراهم کنیم تا اعتیاد ریشه کن شود؛ باید تولید کنندگان را دربرابرسیل واردات بی رویه پشتیبانی کنیم تا بیکاری ریشه کن شود؛ باید بیکاری ریشه کن شودتا جوانان تشویق به ازدواج شوند وسرانجام باید همه این دشواری‌ها ومعضلات از سر راه برداشته شوند تا مردم بدون بیم وهراس از زاد و ولد در روند افزایش جمعیت سهیم باشند. باری، در شیوه مدیریتی که درچارچوب نگرش‌های علمی جای داشته باشد، بایدها ونبایدها محدود به یک گزاره دستوری نخواهند بود، بلکه اجرای موفق یک گزاره دستوری مشروط به اجرای موفق یک یاچند گزاره بنیادین ونهادین دیگراست.

چندی است که زنگ‌های خطر نسبت به روند سالخوردگی جمعیت در ایران به صدا درآمده و مسوولان کشوری را به این حقیقت رسانیده است که در حال حاظر سیاست‌های کنترل جمعیت به سود آینده ایرانیان نخواهد بود. صرف نظر از دخیل بودن برخی از دیدگاه‌های ایدئولوژیک تاثیرگذار در این میان، نگارنده نیز براین باور است که روند سالخوردگی جمعیت ایران می‌تواند دشواری‌های فراوانی را درآینده گریبانگیر این کشور سازد و دست‌اندرکاران امور بایسته است تا با ارائه راهکارهایی شایسته نسبت به این موضوع چاره اندیشی کنند .

اما آن چه که اکنون درراستای رفع این چالش ازسوی دولت ارائه می‌شود، به کار بستن همان شیوه‌های مدیریتی کهنه و ناکارآمد،یعنی به کار‌گیری سیاست‌های دستوری ونه علمی دراین باره است. دولتمردان ایرانی این بار نیز همچون گذشته تنها با گفتن یک جمله دستوری همراه با قید الزام‌آورهمیشگی (باید)برآنند تا این معضل نسل آینده را بدین سادگی رفع کنند. گفتمان درباره کنترل یا عدم کنترل جمعیت گفتمانی است که از زمان ویلیام گادوین و رابرت مالتوس دو جامعه شناس وفیلسوف سده‌های ۱۸ و ۱۹ میلادی به گونه ای جدی و آکادمیک مطرح شد. گادوین براین باوربود که افزایش جمعیت یک برکت اجتماعی است وجمعیت هراندازه افزایش یابد تامین روزی ورفاه آن دشوار نخواهد بود.

البته گادوین شرط تحقق دیدگاه خویش را خودکفایی در زمینه محصولات کشاورزی و افزایش زمین‌های زیر کشت به گونه اشتراکی می‌دانست. دربرابر او اما رابرت مالتوس که دیدگاه او به مالتوسیانیسم آوازه یافت، افزایش جمعیت را نه تنها برکتی اجتماعی نمی‌داند، بلکه آن را سبب ایجاد انفجارجمعیتی وبروز قحطی می‌پندارد. درجهان امروز ودرباب گفتمان جمعیت، مانمی‌توانیم از میان دودیدگاه رادیکالی گادوینیسم و مالتوسیانیسم یکی را به عنوان نسخه شفابخش جامعه به کاربریم.

بی گمان این دودیدگاه هریک باتوجه به شرایط زمانی ویژه خود قابل رد یا پذیرشند. درکشوری که پایه‌های اقتصادی آن بردو بخش راهبردی صنعت وکشاورزی بنا شده باشد، بی گمان افزایش جمعیت را می‌توان به چشم امتیاز وبرکتی اجتماعی نگریست، زیرا جمعیت جوان وفعال کشور بی درنگ پس از رسیدن به شرایط سنی وتحصیلی مناسب، به عنوان نیرویی سازنده جذب بخش‌های صنعتی و کشاورزی خواهند شد وجمعیت کهنسال ازبرکت جایگزین شدن جمعیت جوان، می‌تواند دوران بازنشستگی خودرا درآرامش سپری کندو این چرخه در زیر یک چتر مدیریتی هوشمندانه می‌تواند به گونه‌ای نامحدود در نسل‌های پیاپی ادامه یابد.در روزگاری نه چندان دور به روند افزایش جمعیت درچین به چشم یک معضل دهشتناک نگریسته می‌شد؛ اما با اصلاح شیوه‌های مدیریتی وخیزش این کشور به سوی اقتصادی مولد و همچنین خودکفایی نسبی در بخش کشاورزی،به جمعیت پرشمار این کشور دیگر نه به چشم یک معضل، بلکه به عنوان یک پتانسیل سازنده نگریسته شد. به سخنی گویاتر می‌توان گفت که چینی‌ها در سایه سار یک برنامه ریزی بسیار دقیق،بسان معجزه‌ای توانستند بزرگ ترین معضل اجتماعی‌شان راتبدیل به بزرگ ترین برکت اجتماعی‌شان سازند.

در برابرچنین اقتصادی اما اگر بخواهیم افزایش جمعیت را در جامعه ای با اقتصاد غیر مولد و وابسته مورد بررسی و آزمون قرار دهیم، وضعیت چگونه خواهد شد؟ فزونی جمعیت هنگامی‌می‌تواند به عنوان یک برکت اجتماعی نگریسته شود که افزون بر فراهم بودن بازار کار برای جمعیت، آن جمعیت در یک سامانه آموزشی کارآمد به عنوان نیرویی متخصص آموزش دیده نیز باشد. بیگمان روند پیر شدن جمعیت موضوعی نیست که بتوان بدون نگرانی از کنار آن گذرکرد،زیرا با روند سالخوردگی جمعیت، اگر جمعیت جوان و مولدی جایگزین نسل کنونی نگردد، صندوق‌های بازنشستگی وبیمه‌های تامین اجتماعی درآینده دچارورشکستگی خواهند شد،اما راه برخورد با این مشکل نه به شکلی دستوری، بلکه باید به شکلی ریشه ای و ساختاری باشد. فرهنگ ایرانیان به عنوان مردمی خانواده دوست به گونه‌ای است که خود ایشان هیچگاه سیاست‌های تک فرزندی وحتی دوفرزندی را خوش آیند طبع خویش ندانسته ونمی‌دانند؛ اما آن چه سبب گشته تا دراین سال‌ها نرخ رشد جمعیت درمیان ایرانیان روندی کاهنده را درپیش گیرد، تنها آگاهی سازی وبرنامه ریزی ازسوی دولت‌ها نبوده است، ریشه این روند بیش ازآن که به برنامه‌های آموزشی دولت‌های پیشین بازگردد، به نگاه محافظه کارانه وآینده نگرانه نسل نوین ایرانیان بازمی‌گردد. عدم اعتمادبه آینده، سخت شدن امر سپندینه ازدواج به سبب فشارهای اقتصادی وناتوانی درتامین هزینه‌های پوشاک، خوراک وتحصیل فرزندان، گوشه‌ای ازانبوه مشکلاتی هستند که ایرانیان را از داشتن فرزندان بیشتر وحتی گاه ادامه نسل برحذر می‌دارد. از این روی بایسته است تادولتمردان به ریشه‌ها وعلت العلل این معضل بپردازند. پر روشن است که درصورت بهبود وضعیت معاش مردم، خانواده‌های ایرانی برای فزونی درشمار فرزندان شان نیازی به دستور وتشویق دولتمردان نخواهند داشت.

نویسنده : حسین ثابتی عبدلیان