جمعه, ۱۹ بهمن, ۱۴۰۳ / 7 February, 2025
منظور از مردم هفتواد شاهنامه همان قوم هپتالان بوده اند
![منظور از مردم هفتواد شاهنامه همان قوم هپتالان بوده اند](/web/imgs/16/164/sjz9i1.jpeg)
داستان هفتواد در شاهنامه، آمیختهً اخبار محل پرورش کرم ابریشم سمت ترکستان چین و مردمان بومی کهن آن نواحی یعنی هپتالان با نام کرمان جنوب ایران است که در افواه عامیانه با کرم ابریشم اساطیری عظیمی برابر گرفته است که از ظاهر نام کرمان (در اشتقاق آن به کرم و علامت نسبت یا جمع ان) پدید آمده است. آشکار است شهرکجاران، به عنوان مقّر هپتالان به وضوح یادآور ناحیه شهرکوچقر-ان همان منطقه حاصلخیزکوچقرکای حالیه در سمت شرقی ایسیک گول (دریاچه آب گرم) در قرقیزستان کنونی است که از مقرهای اصلی حکومت هپتالان بوده است. صور مختلف نام هپتالان یعنی هپتال (هفت ایل)، یتا (به ترکی یعنی هفتان) و هواتون اخبارچینیان (هفتان) جملگی معلوم میدارند که نام هفتواد (هفت ایل و تبار) اشاره به خود نام هپتالان است. می دانیم یفتال (هپتالیت) یعنی همان هفتواد شاهنامه در اساس همان پادشاه هپتالان است که ملقب هفتالیتو(یعنی سروران هپتالان) بوده و در سال ۴۲۵ میلادی تاج شاهی را بر سر گذاشت. وی با دویست و پنجاه هزاز سپاه از جیحون گذشت و به ایران حمله آورد. ولی بهرام گور در مرو رود به وی شبیخون زد و او را شکست داده و به قتل رساند و تاج او را به آتشکده آذرگشنسب فرستاد. بنابراین در انتساب داستان هفتواد به اردشیر بابکان اشتباه حادی صورت گرفته است. فاتح جنگ حماسی هفتواد؛ بهرام گور از اخلاف اردشیر بابکان بینانگذار سلسله ساسانی بوده است نه خود اردشیر بابکان. با توجه به اینکه حمدالله مستوفی بهرام گور را بانی شهر کرمان به شمار آورده است و همچنین با توجه به خود عنوان گورخوار وی می توان حدس زد که عنوان کرمان (در مفهوم فرد جنگی) و کرم (در مفهوم جنگجوی بزرگ) از نام اصلی هفتالیتو اخذ شده است که در منابع کهن صریحاً قید نشده است ولی لابد همشکلی یا ارتباطی ریشه ای با همین کلمات کرمان و کرم داشته است. هپتالان را شاخه ای از یوئه چی ها (کشاورزان تخاری) به شمار آورده اند که پیشتر از ایشان به ماوراءالنهر و افغانستان رسیده بودند و به سبب وحشتی که از هجوم و کثرت خویش در مردم خاورمیانه ایجاد نموده بودند، تحت نام یأجوج (یوئه چژی، یوئه چی کوچک) و مأجوج (مه یوئه چی= یوئه چی بزرگ) توسط کتب دینی عهد کهن معروف و جاودانه شده اند.
اطلاعات و نظریات پیشین در این باب را می توان در مقالهً محمود کویر می توان رؤیت نمود که پیداست ره زین ره نه چندان تاریک نبرده اند برون.
● داستان کرم هفتواد شاهنامه
(از محمود کویر)
داستان هفتواد در شاهنامهی فردوسی و کارنامهی اردشیر بابکان آمده است.
هفتواد دو داستان در هم آمیخته است: «پیدایش ابریشم در ایران» و دیگری «پایان اشکانیان و بر سر کار آمدن حکومت دین - شاهی ساسانی».
از شهر کجاران به دریای پارس(در اصل منظور دریای مازندران)
که گوید ز بالای پهنای پارس
یکی شهر بد تنگ و مردم بسی
ز کوشش بدی خوردن هر کسی ...
بدان شهر بیچیز و خرمنهاد
یک مرد بود نام او هفتواد
شهری است بر پهنهی اساطیر؛ نانآور خانواده زنان هستند و همهگی در کار ریسندهگی؛ نام این شهر در شاهنامهی فردوسی «کجاران» و در کارنامک اردشیر پاپکان «کلالان» (علی القاعده همان کجاران) آمده است. در این شهر، مردی میزیسته که فردوسی نام وی را «هفتواد» و در کارنامک «هپتن باد» گفتهاند. هفتواد و هپتن باد و هپتان بوخت و شکلهای دیگر این کلمه، به معنی هفتمین پسر، دارای هفت پسر، بخت و اقبال هفتم، آزادشدهی هفت آسمان و ... هستند.
فردوسی میگوید: بدینگونه بر نام او از چه رفت / ازیرا که او را پسر بود هفت
هفتواد هفت پسر و تنها یک دختر داشت. دختر روزها همراه دیگر دختران شهر، دوک نخریسی برگرفته و در دامنهی کوهی در نزدیکی شهر به نخریسی میپرداختند. روزی دختر هفتواد در راه سیبی میبیند، آن را از زمین برداشته و به هنگام چاشت در درون آن کرمی مییابد. کرم را از میان سیب بر میدارد و در دوکدان میگذارد و به بخت کرم به رشتن میپردازد. آن روز دخترک دو چندان همیشه نخ میریسد. این داستان روزها ادامه مییابد و هر بامداد، دخترک پارهیی از سیب پیش کرم در دوکدان گذاشته و هر روز بیش از روز پیش نخ میریسد. چون داستان را به مادر و پدر باز میگوید، هفتواد آن را به فال نیک گرفته و کرم را گرامی میدارد:
تنآور شد آن کِرم و نیرو گرفت / سر و پشت او رنگ نیکو گرفت
همی تنگ شد دوکدان بر تناش / چو مشک سیه گشت پیراهناش
و از آن پس کار هفتواد و خانوادهاش از بخت کرم رو به سامان مینهد. در شهر حاکمی بوده که با رونق کار هفتواد، به اندیشهی ستادن مال و مالیات بیشتر از او میافتد. هفتواد به پشتیبانی هفت پسر و مردمان دیگر شهر، این ستم را بر نتافته و به جنگ حاکم میرود. شاید او نماینده و دستنشاندهی ساسانی را بر میاندازد تا دو باره دولتی اشکانی برقرار کند. پس از شکست دادن وی، هفتواد خود زمام امور شهر کجاران را به دست میگیرد:
به نزدیک او مردم انبوه شد / ز شهر کجاران سوی کوه شد
یکی دژ بکرد از بر تیغ کوه / شد آن شهر با او همه همگروه ...
یکی چشمهیی بود بر کوهسار / ز بخت اندر آمد میان حصار
یکی باره کرد گرد اندرش / که بینا به دیده ندیده سرش
هفتواد بر کوهی نزدیک کجاران دژی بنا مینهد که از اتفاق چشمهیی که در آن کوه بوده در میان دژ واقع میشود. دژ را بارویی میکشد و آن گاه از برای کرم که اینک بسان بتی بزرگ مورد پرستش بود و چون پیلی بزرگ شده بود و در صندوقی که هفتواد برایاش درست کرده بود، نمیگنجید، حوضی از سنگ و ساروج میسازد و کرم را در آن جای میدهند.
دولت هفتواد روز به روز در ترقی بود:
چنان شد دژ نامور هفتواد / که گردش نیارست جنبید باد
حصاری شد آن پر ز گنج و سپاه / نبودی بر آن باره بر باد راه
تا آن که ستارهی بخت اردشیر بابکان بلند میشود و دولت از اشکانیان میستاند و به هفتواد نیز پیام میفرستد تا به فرمان او گردن نهد. اما ساسانیان با کودتایی دینی، حکومت آزادهگان اشکانی را در هم میشکنند و نخستین حکومت دینی را در ایران بنیاد مینهند. این نخستین بار است که آیین زرتشت چون دین رسمی برقرار میشود.
هفتواد ارجی نمینهد. چون سپاه اردشیر به قصد جنگ با هفتواد حرکت میکند، هفتواد با سپاهیان خود در کوه کمین کرده و با نزدیک شدن لشکر اردشیر بر او میتازد و آنان را تار و مار میکند. اردشیر بار دیگر سپاه ساز میکند و به جنگ هفتواد میآید. این بار پسر هفتواد که فردوسی شاهوی میخواندش و از پدر دور بوده نیز به نزد پدر میآید:
برآمد ز آرام و از خورد و خواب / به کشتی برآمد برین روی آب
به کشتی بیامد بر هفتواد / دل هفتواد از پسر گشت شاد
دو سپاه به جنگ میپردازند، اما اردشیر کاری از پیش نمیبرد و سپاه را باز میخواند:
ز هر سو سپه باز چید اردشیر / پس و پشت او بد یکی آبگیر
باری، اردشیر پس از آن که قیام مهرک جهرمی را در فارس سرکوب میکند، نقشهیی برای قتل کرم هفتواد طرح میکند. در حالی که دژ هفتواد همچنان در محاصرهی سپاه او بود، اردشیر خود در لباس پیلهوری به درون دژ راه یافته و در آنجا به عنوان یک پیلهور خراسانی که آوازهی کرم را شنیده و اینک به حاجتخواهی و نذر و نیاز به درگاه کرم روی آورده است، با نگهبانان کرم طرح دوستی میریزد. شبی آنان را مست و مدهوش کرده و به هنگام چاشت کرم مقداری قلع (ارزیز) گرم در حلقوم وی میریزد و کرم میترکد. با کشتن کرم اردشیر به سپاهاش در بیرون قلعه علامت داده و آنها قلعه را که اینک دیگر در حصار بخت کرم نبوده تصرف میکنند. اردشیر هفتواد را میکشد و آن گاه پس از تاراج همهی ثروت بیکران قلعه، اردشیر:
بکرد اندر آن کوه آتشکده / بدو تازه شد مهرگان و سده
پس سخن از سرکوبی یک آیین کهن بازمانده از دوران اشکانی و آوردن دین نو یا بهیست.
کجاران یا کلالان و قلعهیی را که هفتواد بنا نهاد، بم دانستهاند و دروازهی معروف به «کت کرم» (کت در گویش محلی به معنای سوراخ و لانهی حشرات و کد در لغت به معنای خانه و جایگاه) در ارگ بم را منسوب به کرم هفتواد و اتاقی را که در قسمت حاکمنشین و نزدیک به بالای همین دروازه است، محل نگاهداری کرم میدانند و نام بم را بر گرفته از صدای ترکیدن کرم گفتهاند.
وجود محلهی بسیار قدیمی «کوزران» در غرب ارگ بم که از نام کجاران فردوسی یا کلالان کارنامک اردشیر پاپکان است، جغرافیای داستان هفتواد را در بم نشان میدهد. یکی از نخستین کسانی که به شباهت نام محله کورزان بم با کجاران شاهنامه دقت و آن را عنوان کرده است، سر پرسی سایکس انگلیسی در کتاب سفرنامهی سایکس است. برخی به اعتبار مصراع «مران حصن را نام کرمان نهاد» در داستان هفتواد، محل دژ هفتواد را در قلعهی دختر کرمان دانستهاند، اما باید توجه داشت که نام کرمان بسیار کهنتر از زمان داستان هفتواد، یعنی اواخر دورهی اشکانی و آغاز سلطنت اردشیر پاپکان است. گذشته از آن تقدم تاریخی ارگ بم که همراه با قراین دیگر قدمت آن را تا دورهی اشکانی مسلم میسازد، از دلایل یکی بودن کجاران و بم است.
در کارنامهی اردشیر بابکان همچنین آمده است که در جنگ دوم، پس از پیروزی اردشیر و کشته شدن هفتان بوخت، اردشیر «خواسته و زر و سیم از آن به دژ به هزار بار شتر کرد [و] به گوار (اردشیر خره) گسیل کرد». طبری نیز این مطالب را تأیید کرده است. به نوشتهی او، اردشیر به رستاق کوجران لشکر کشید و مال و گنج فراوان به دست آورد. این ثروت بیتردید از تولید ابریشم آن منطقه بوده است.
بنا به روایت کارنامهی اردشیر بابکان و شاهنامهی فردوسی، هفتواد حکمرانی پارتیست که در آغازین سالهای شاهنشاهی نوخاستهی ساسانی، میان وی و اردشیر نبردی سخت در میگیرد.
داستان هفتواد نبرد شاهان مستقل و آزادهی اشکانی با ساسانیان است که با یک کودتای دینی بر آن شدند تا به اشکانیان مسلط شده و با رواج آیین زرتشت، و یک حکومت مرکزی با دین واحد، ریشههای یک حکومت فدراتیو و زنخدا را بکنند. از همین روست که در کنار هفتواد با شهر زنان نیز روبهرو هستیم و قهرمان اصلی این داستان نیز دختر هفتواد است.
«اندر راه سپاه هفتان بخت خداوند کرم بدیشان رسیده آن مال و خواسته و بنه همهگی از یاران اردشیر بستاند و در کلالان بذر کلال که کرم آنجا جای داشت بود.» (کارنامک اردشیر بابکان)
کسروی در حاشیهی کتاب کارنامک اردشیر نوشته است: «در شاهنامه این نام را "کجاران" میگوید و گویا همان درستتر باشد، چه در خط پهلوی این دو کلمه شبیه همدیگر نوشته میشوند و با اندک تحریفی ممکن است "کجاران" "کلالان" شود. اما "کلال" نام دژیست که در بیرون شهر کجاران بر سر کوهی نهاده و جایگاه کرم بوده.
در نزدیکی همین شهر کوزران بازماندههای یک پرستشگاه مهری از دوران اشکانی نیز یافت شده است. چندین سرو با عمر بیش از دو هزار سال در آن نزدیکها بوده است. کهنترین آن را که در باغی به نام باغ سروی بود، در همین سالهای اخیر سوزاندند و تنها چند شاخه از آن بازمانده است. در تمام این ناحیه که تمدن هلیلرود و جیرفت نیز در نزدیکی آن قرار دارد و از سوی دیگر، تمدن شهر سوختهی سیستان، آثار و نشانهای بسیاری از تمدنی بسیار کهن یافت شده است که همه گواه بر رونق آن در زمان اشکانی دارد.
زندهیاد فرهوشی نوشته است: «ناحیهی کرم ممکن است بنا به روایت فردوسی کرمان باشد و نیز ممکن است بنا بر استخری در "مسالک و ممالک"، ناحیهی آباده و کردبجرد باشد.»
باستانی پاریزی نیز در کتاب «کوچهی هفتپیچ» مینویسد: «بلاش حاکم آخر دورهی اشکانیان با سکنا گزیدن در قلعهی دختر و در جای امن تسلط مستقیمی بر مردم ساکن کجاران (کوزران) داشته است.»
در کتاب «نزهة القلوب» نوشتهی حمدالله مستوفی آورده شده: «گویند که کرم هفتواد در آنجا با صدایی بم بترکید، بدان سبب آن را بم خواندند.»
آنچه صنیع الدوله در کتاب «مرآة البلدان» آورده و در کتاب جغرافیای تاریخی و «روضة الصفا» بدان اشاره شده، چنین است: «بهمن بن اسفندیار، که او را اردشیر درازدست مینامیدند، به خونخواهی پدرش از استخر به زابل لشکر کشیده و فرامرز پسر رستم از حرکت سپاه بهمن آگاه گشت و به عزم جنگ به سوی لشکر بهمن شتافته و در محل کنونی بم با او برخورد کرده، بهمن پیروز گشته و فرامرز را به دار آویخت.»
«پس از هزارهها، این دو محل در دو طرف شهر کنونی بم با نامهای "دارستان" محل تهیهی دار و "دارزین" محل به دار زدن فرامرز، همچنان با همین نامها پابرجایند. (جغرافیای بم)
بهمن بن اسفندیار در محل جنگ به بنای برج و بارو میپردازد و جمعیتی را در آن جای داده و از این جهت آنجا را بم (مخفف بهمن) گفتند.
گواهان باستانشناسی نشان میدهد که ارگ بم شباهت بسیاری به شهرهای اشکانی دارد و هستهی اولیهی قلعه (ارگ) بم در اواخر دورهی اشکانیان و اوایل دورهی ساسانیان بر بالای صخرهیی بلند و استوار در شمال شرقی شهر کنونی بم و بر کنارهی رودخانهی پشترود بنا میشود.
رشتن و بافتن از اختراعات زنان است. در شاهنامه آن را به دیوان که همان زنخدایان باستان بودهاند، نسبت داده شده است. کرمان و بم و سیستان از کهنترین مراکز پارچهبافی و تمدن ایران بوده است. در شاهنامه آمده است:
از آن هر یکی پنبه بردی به سنگ / یکی دوکدانی ز چوب خدنگ
شدندی شبانگه سوی خانه بار / شده پنبهشان ریسمان طراز
ماجرای کرم هفتواد را برخی، آغاز صنعت تولید ابریشم و ابریشمبافی و نساجی در بم دانستهاند که شاید از چین و از طریق جادهی ادویه، یعنی از هند، به بم رسیده و شاید هفتواد در اواخر دوران اشکانی به گونهیی به رموز و اسرار آن، که گویا چینیها سعی در پنهان کردن آن داشتهاند، دست یافته است.
کرمان و بم در قرون اولیهی هجری دارای کارخانهجات بافندهگی ابریشم، پنبه و پشم بوده است و پارچههایی که در این منطقه به خصوص در بم بافته میشده، به علت دوام و ظرافت خاص از ارزش بالایی برخوردار بودهاند. این پارچهها به مصر، خراسان، عراق و میاندورود صادر میشدند و بازرگانان این مناطق تا قرن چهارم میلادی، این پارچهها و پارچههای پنبهیی را به نام «قمشه» که در بم بافته میشده است، میخریدهاند.
مارکوپولو در سفرنامهاش اشاره به پارچههای ابریشمی ظریفی با نقوش مختلف که توسط زنان و دختران کرمانی بافته میشده، کرده و مینویسد: «این پارچهها را برای خانها و سرداران تهیه میکنند، پردههایی که توسط آنها تهیه میشود، آن قدر زیباست که دیدنشان انسان را جادو میکند.»
هنوز پته، که ابریشمدوزی بر پارچه باشد، از آفرینشهای هنری آن سامان است.
راه ابریشم (که جادههای فرعی به هم پیوسته بسیار داشت) در زمان اشکانیان رونق فراوان داشته و از آن سامان میگذشت.
برگ توت که خوراک کرم ابریشم است، در آن دیار به فراوانی وجود دارد. در کنار جادهها آن را میکاشتهاند تا مسافران، به رایگان از میوهاش بخورند و از برگهایش برای خوراک کرم بهره میبردهاند.
بنا بر نوشتهی بسیاری از تاریخنگاران و جهانگردان و مانند آنچه در «معجم البلدان» آمده است: «بم در طول تاریخ به صنعت ابریشم مشهور بوده است.»
سرانجام، اردشیر دژ را ویران و غارت میکند.
داستان با بر افتادن آخرین اشکانیان و سرکوب قیامهای مردم و بر روی کار آمدن حکومت دین - شاهی ساسانی پایان میگیرد.
علی مفرد
برای آگاهی بیشتراز تاریخ بم و ارگ بم به این کارها نگاه کنید. من در این نوشتار، از دانش و پژوهش آنان بهره گرفتم و سپاسگزار تلاشهای آنان هستم:
ـ تارنمای ارگ بم: حمید نوربخش، همراه با دیدگاهها و نظرات کارشناسانه و ارجمند ایشان؛
ـ تارنمای میراث فرهنگی: ارگ بم. محمد مهریار؛
ـ جغرافیای شهر بم: محمد مهدی محلاتی؛
ـ معجم البلدان: یاقوت حموی؛
ـ یادداشتهای فراوان و ارزشمندِ باستانی پاریزی؛
ـ کارنامهی اردشیر بابکان: بهرام فرهوشی؛
ـ مقالهی مسعود آذرنوش در همایش بین المللی باستانشناسی؛
ـ سخنرانی شهریار عدل در کنگرهی تاریخ معماری ایران.
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست