چهارشنبه, ۳ بهمن, ۱۴۰۳ / 22 January, 2025
داستان حُسن و حزن و عشق
ذکر حسن یوسف آن قدر مهم است که در ادبیات فارسی کمتر شاعری را سراغ داریم که در مقام تشبیه و استعاره از زیبایی یوسف بهره نبرده باشدو تاثیر این زیبایی تا حدی است که به وضوح دیده میشود لذا علاوه بر شرح زندگی این پیامبر، رمز و سمبلهایی را که در داستان زندگیاش نهفته است به رشته تحریر میکشیم چرا که قرآن سراسر رمز است و هفتاد بطن دارد. داستانهای قرآن علاوه بر ظاهر دارای باطن هم هستند. عقل پس از آفرینش به عنوان اولین مخلوق دارای سه صفت است: حسن، حزن، عشق. این سه هرکدام در جایی مقیماند تا اینکه یکی از فرزندان آدم به نام یوسف به دنیا میآید، حسن به کالبد او وارد میشود، عشق به وجود زلیخا راه مییابد و حزن در جسم یعقوب جای میگیرد. پس از حوادث بسیار و هجران فراوان این سه، با الهام از جانب الهی، عشق به حسن میرسد و باز به حکمت حق تعالی و به واسطه عشق ، حزن به حسن میرسد. برای رسیدن به حسن باید ابتدا به عشق مجهز شویم و جایگاه عشق و عاشقان را بشناسیم وعشق به وجود کسی که مستعد باشد راه مییابد و با ریاضت میتوان به این استعداد رسید واگر انسان بتواند حرص وآرزوی رسیدن به مادیات را از خود دور کند به آن میرسد.
" یوسف بن یعقوب از انبیای معروف بنی اسرائیل و یکی از دوازده فرزند یعقوب پیغمبر بود وحسن او شهرت جهانگیر داشت. به عزیزی مصر رسید. شبی در خواب دید که خورشید و ماه و یازده ستاره براو سجده میکنند. رویای خود با پدرش گفت. پدر پاسخ داد که تو به فرمانروایی خواهی رسید اما خواب را از برادرانت پوشیده دار مبادا برتو رشک ورزند. برادران از خواب آگاه شدند و آتش حسادت در وجودشان شعله کشید از پدر خواستند تا برادر را به گردش ببرند. پدر مخالفت کرد اما با اصرار فرزندان قبول کرد. آنها برادر کوچک را در چاه انداختند و پیراهن او را آغشته به خون بازگرداندند و گفتند او به سفارش ما گوش نکرد و به علت دوری از ما گرگ او را خورد. کاروانی که از آنجا میگذشت سطل آب را انداخت تا آب بکشد اما یوسف برآن سوار شد و بالا آمد. آنها یوسف را به بهایی ناچیز فروختند و خریدار، یوسف را به مصر آورد. شهرت حسن او در همه جا پیچید و بسیاری چون عزیز مصر و زلیخا شیفته او شدند. عشق زلیخا براو زیاد شد ولی یوسف به او توجه نکرد تا اینکه مورد اتهام قرار گرفت. یوسف را به زندان انداختند. عزیز مصر خوابی دید که همه از تعبیر آن عاجز ماندند و یوسف آن را تعبیر کرد وگفت هفت سال قحطی خواهد شد، چاره کار را نیز بیان کرد. زلیخا نیز به بیگناهی او اعتراف کرد و یوسف مورد احترام عزیز مصر قرار گرفت. در هنگام قحطی برادران او به مصر آمدند، یوسف آنها راشناخت و با نیرنگی بنیامین برادر کوچکش را نگه داشت، آنها بازگشتند و داستان را با پدر بازگو کردند سپس یوسف خود را معرفی کرد و به ملاقات پدر رفت. یعقوب که از شدت گریه نابینا شده بود با نهادن پیراهن یوسف بر چشمانش بار دیگر بینا شد." ( لغتنامه دهخدا، ذیل یوسف)
داستانهایی که در قرآن مطرح میشوند دارای دو بعد هستند هم دارای روبنا(ظاهر) هستند و هم دارای زیربنا ( باطن). ظاهر داستان یوسف را در سطرهای پیشین خواندیم اما تأویل باطنی و رمز این داستان گونهای دیگر است. رمز کلمهای عربی است که در زبان فارسی به معنی اشاره کردن به لب یا به چشم یا به ابرو یا به دهن یا به دست یا به زبان است. ( لغتنامه دهخدا، ذیل رمز)
درعلم بیان نیز رمز دارای معنا و مفهومی خاص است. در این باره گفتهاند:" رمز کنایهای است که وسایط آن اندک باشد و معنی پنهان و احتیاج به قدری تأمل باشد. مثلا به دست چپ شمردن کنایه از کثرت عدد است زیرا که در حساب عقد انامل، آحاد و حشرات را به دست راست ومآت والوف را به دست چپ میشمردند." خاقانی میگوید:
عاشق بکشی به تیر غمزه
چندان که به دست چپ شماری
(رجایی ، ۱۳۵۳ ص ۳۳۲)
در فرهنگ اصطلاحات ادبی جهان آمده است: رمز عبارت از چیزی است که نماینده چیز دیگر باشد اما این نماینده بودن نه به علت شباهت دقیق میان دو چیز است بلکه از طریق اشاره مبهم یا از طریق رابطه اتفاقی یا قراردادی است. یک علامت تنها یک معنی دارد اما یک رمز به علت استعداد تنوع پذیریاش مشخص میشود.(P۳۲۲، ۱۹۷۰ Joseph Shipley)
سهروردی سفارش میکند که قرآن را چنان بخوان که گویی درباره حال و وضع تو نازل شده است. " اقرا القران کانه نزل فی شانک" این سخن سهروردی بی آنکه قصد مقایسه کتاب خدا را با کلام انسان داشته باشیم ناشی از تلقی قرآن به منزله یک اثر رمزی است. ( بدوی، عبدالرحمان، قاهره ۱۹۴۶ ، ص ۱۱۵)
قرآن آیینهای است که هرکس به اقتضای حال و شان خویش معنی خاصی از آن در مییابد و یا به عبارت دیگر تصویر خود یا " من " خویش را در آن میبیند. قرآن دارای باطنی است که تنها راسخان به این علوم دست مییابند و کشف این معانی از طریق تأویل صورت میگیرد که خود از آیه ۷ سوره آل عمران گرفته شده است. یوسف نام سورهای از قرآن کریم است که با تفکر و تعمق در تک تک آیات و کلمات آن نتایجی حاصل شده است که به تفصیل به شرح آن میپردازیم. خداوند در ابتدا عقل را میآفریند.« اول ما خلق الله العقل " خداوند به عقل سه صفت را میبخشد: شناخت حق ، شناخت خود وشناخت آن که نبود و سپس بود شد. از این سه صفت حسن و عشق و حزن پدید میآید.
حسن در خود مینگرد و خود را بسیار زیبا میبیند در وی بشاشتی ایجاد میشود و تبسمی میکند که از تبسم او چندین هزار ملک مقرب پدید میآید عشق که برادر میانی است از تبسم حسن شوری به دلش میافتد و مضطرب میگردد میخواهد حرکتی کند اما حزن که بردار کوچکتر است با وی در میآمیزد و آسمان و زمین پدید میآید بعد واقعهای در آسمان پدید میآید که خداوند آدم را خلق میکند اهل ملکوت آرزوی دیدار او میکنند و این حال را بر حسن عرضه میکنند. حسن روی به شهرستان وجود آدم میآورد و تمام وجود او را فرا میگیرد عشق با حزن قصد رفتن به سوی حسن را میکنند عشق وقتی حسن را بر تخت وجود آدم میبیند میخواهد خود را در آن بگنجاند اما از پای درمیآید. پس از آنکه عشق دیده میگشاید نیابت به حزن میدهد و همه ملکوتیان به درگاه حسن روی میآورند. عشق فرمان میدهد که از دور، زمین بوسی کنند و اهل ملکوت چون حسن را میبینند به سجده می افتند: " فسجد الملائکه کلهم اجمعون" ( نصر، سید حسین ۱۳۹۷هـ ق، ج ۲ ص ۲۷۱)
در یک نگاه زیربنایی مشخص میشود که در داستان یوسف، رمزهایی وجود دارد: " رمز، کنایهای است. که در آن واسطه اندک اما مخفی و دشواریاب است مانند دندان گرد که کنایه است از آدم طمعکار" ( احمدنژاد، کامل ، ۱۳۸۵، چ ۲ ، ص ۶۷)
زاده صفات عقل هر کدام در جایی مقیماند تا اینکه پس ازمدتی یکی از فرزندان آدم (ع) به دنیا میآید نامش " یوسف" است." حسن مدتی است که از شهرستان وجود آدم رخت کشیده و منتظر جایی مناسب است که با حضور یوسف فورا به سوی او میشتابد و با او میآمیزد به طوری که فرقی میان آن دو نیست.
حسن از پذیرش عشق و حزن که به دنبال او رفتهاند استغنا نشان میدهد آن دو به حکم ریاضت هر یک به سویی میروند عشق عازم مصر به سوی زلیخا و حزن عازم کنعان یعنی به سوی یعقوب روانه میشود یعقوب با او انس میگیرد و هر چه دارد به او میبخشد اول سیاهی چشمش را و سپس صومعه را بیت الاحزان نام مینهد و تولیت بدو میسپارد" .( پور نامداریان، تقی ، ۱۳۸۳ ، ص ۱۶۹)
حوادثی که ذکر شده در روبنای داستان وجود ندارد. یوسف، زلیخا و یعقوب مظاهر زمینی هستند و قصه آدم در زمین رخ میدهد اما داستان حزن و حسن و عشق مظاهر آسمانی دارند. با چنین پنداری داستان پیامبران و وقایع قرآنی، تنها وقایع تاریخی به حساب نمیآیند بلکه دارای درسی عبرت انگیز برای مردم میباشند.
حقیقت داستان در باطن آن نهفته و ظاهر آن مجازی است.
عشق در مصر قلندروار میگردد و از حجره زلیخا سر درمیآورد.
زلیخا وقتی قصه عشق را میشنود او را از جان گرامیتر میدارد جوابهای عشق به زلیخا که از نام و نشان وی میپرسد یاد آور دیدارهای قبل است زمانی که یوسف به مصر میافتد زلیخا باخبر میشود و قصه را با عشق در میان میگذارد به تماشای یوسف میروند و هنگامی که او یوسف را میبیند از دایره صبر به در میافتد و به یکباره سودایی میشود.
محمدرضا پاشایی
کارشناس ارشد زبان وادبیات فارسی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست