شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا

پست مدرنیسم , چالشی بابنیادگرایی دنیای مدرن


پست مدرنیسم , چالشی بابنیادگرایی دنیای مدرن

داستان “پست مدرنیسم ایرانی” و به تازگی” پست مدرنیسم اسلامی “ ۱ ,شگفت انگیزترین داستان سال های اخیر تفکر درایران را رقم زده است چه در شرایطی که هنوز جامعه ایرانی به تجربه ناقصی ازتجدد بسنده کرده است, قدم درراه پسا تجددگرایی گذارده است

۱) داستان “پست مدرنیسم ایرانی” و به تازگی” پست مدرنیسم اسلامی “(۱) ،شگفت انگیزترین داستان سال‌های اخیر تفکر درایران را رقم زده است. چه در شرایطی که هنوز جامعه ایرانی به تجربه ناقصی ازتجدد بسنده کرده است،‌قدم درراه پسا تجددگرایی گذارده است .

گذشته از این که آیا چنین ترکیبی- پست مدرنیسم اسلامی یا توحیدی - مفاد روشنی ارائه می‌دهدواساسا منظور از پست مدرن همان معنا و مفهوم غربی آن است یا این که گونه‌ای متفاوت ازآن درجهان اسلام یا ایران ایجاد شده است؟(۲) هنوزاصل و کلیت خود” پست مدرنیسم “ نیز درمیان روشنفکران چنان که باید مطرح نشده است.

معدود آثار وتفاسیری که روشنفکران ایرانی درخصوص پست مدرنیسم عرضه کرده‌اندآزمایشی وشتاب‌زده است و بیشتر مباحثات و مجادلات فکری آنها، هنوز دربین تفکیک اندازه‌ است و تجدد در نوسان است . درحالی که امروزه درغرب ،برخی پست مدرنیسم را امری مربوط به گذشته می‌دانند(۳)، متفکران ایرانی مسلمان هنوز با مسائل قدیمی مدرنیسم دست به گریبان‌اند. با این وصف پست مدرنیسم برای انسان مسلمان معاصر چه مفهومی دارد؟

آیا اساسا صورت دیگری از مدرنیسم است اگر نه وجه تمایز آن ازمدرنیسم چیست؟ چگونه میان اندیشه‌‌های ایرانی یا اسلامی با پست مدرنیسم نسبت برقرار می‌شود؟ هرچندعدم اطمینان به مدرنیته و باز شدن راه برای برخی دیگر ازایده‌ها در پست مدرنیسم ،راه را برای حضورهر ایده‌ای - ازجمله اسلام- بازمی‌‌ کند و مسلمانان می‌توانند خوش‌بینی واشتیاق نسبت به خودشناسی نهفته درپست مدرنیسم رامغتنم بدانند و از تکثر ونسبیت حقیقت ،حقیقت مستور خود در دوران استیلای تجدد را آشکار کنند اما نسبیت کشف شده در پست مدرنیسم ممکن است محتوای وحیانی حقیقت دین آنها راکه خصلتی فرا فرهنگی ،فرادنیوی وفرا زمینه‌ای دارد به مخاطره اندازد.

گذشته از پاسخ‌های احتمالی که به این قبیل پرسش‌ها داده می‌شود،به طور حتم تحولاتی در دوران ما در شرف وقوع است که با آنچه از مدرنیته به دست آ‌وردیم به کلی متفاوت است. بنیادهایی که درطول زندگی نسل‌ها برپایه “خردخودبنیاد” یا “عقل مکتفی بالذات”برپا بودند،اکنون رو به ویرانی نهاده‌‌اند.تلقی ما از”خود”و”دیگران” ، برداشت ما ازمفاهیم طبقه، نژاد،قدرت ،علم ،دانش ،ملت، دولت و ... درحال تغییر است، هرچند ماهیت وعمق این تحولات چندان روشن نیست ،ولی ادراکی درشرف تکوین است که نشان می‌دهد،ما به مرحله متفاوتی از تاریخ بشر وارد می‌شویم مرحله‌ای که از پی مدرنیسم می‌‌آید وامروز آن را پست مدرنیسم می‌نامند.

اگر دیروز ،درعصر سیطره و گسترش مدرنیته درتعطیلات تاریخ به سرمی‌بردیم، امروز نمی‌توانیم مجددا به تعطیلات دیگری برویم .

غفلت از پست مدرنیسم ، شاید به معنی ازدست دادن بسیاری از ارزش‌ها باشد. این مسئله که ماهیت این تحول جدید چیست و آیا رخدادی در تداوم مدرنیته به حساب می‌‌آید یا این که گسست ازآن است میان متفکران غرب وبه تبع، روشنفکران ایرانی به چالشی بدل شده است. افرادی چو گیدنز، پست مدرنیسم را همان مدرنیته متاخر می‌دانند که حاصل فشرده‌تر وکثیرتر شدن فرآیندهای دوران مدرنیته است .

هابرماس نیز مدرنیته را پروژه‌ای ناتمام می‌خواند که با تفطن به بنیادهای خویش ، خود راکامل می‌کند.درمقابل متفکران اصلی جهان پست مدرنیسم ،آن را آغازی دیگر وپایانی بد مدرنیته معرفی می‌کنند.روشنفکران ایرانی نیز اغلب ،پست مدرنیسم راتداوم مدرنیته می‌دانند،ازدکتر رضا داوری اردکانی که به رهبر فرانوگرایان درایران شهرت دارد تا سیدجواد طباطبایی که علاقه‌ای به این قبیل بحث‌ها ندارد،جملگی پست مدرنیسم را برون رفتی از بحران‌‌های مدرنیته می‌دانند(۴) ایده اصلی سید جوادطباطبایی هم‌چنان که خود به صراحت در کتاب “زوال اندیشه سیاسی در ایران” اعلام می‌کند، آن است که اندیشه سیاسی غرب ،ازآغاز آن در یونان باستان تاکنون به نوعی “اندیشه بحران” است .

این اندیشه همواره در مواجهه با پرسش از انحطاط یا راه فراری برای خودیافته است وامروزه نیز پست مدرنیسم راهی برای مشکلات فعلی غرب است.(۵) دکتر داوری نیز پست مدرنیسم رامرحله‌ای از تجدد می‌داند که طی آن ،علم به اطلاعات مبدل شده و اصول ومبانی عالم تجدد رامورد تردید قرار داده است.(۶)

۲) اگر پست مدرنیسم ،تفطن مدرنیته به بنیادهای خویش است ، نه مرحله‌ای پس از آن درچه چیزی تفطن می‌کند وبر سر چه مسئله یامسائلی ازتجدد خرده می‌گیرد؟ گرچه پست مدرن‌ها تفاوت‌های بسیار با هم دارند اما به نظر گلز درکتاب “Rerason and religion postmodernism” همه آنها در نسبیت گرایی با هم توافق دارند. آنها به وجود حقیقی یگانه و منحصر به فردی اعتقاد ندارند و برآن اندکی حقیقت متکثر وچندضلعی برقرار است .

علاوه بر این آنان برای معرفت هیچ تکیه‌ گاهی قایل نیستند. دکارت این تکیه‌گاه رادراحساسات واندیشه جستجو می‌کرد،ولی درنظر پست مدرن‌ها ،امور را معانی به وجود می‌‌آورند، فرهنگ بستر معانی است وآدمیان این معانی را از فرهنگ‌هایشان اخذ می‌کنند و دلیلی ندارد که فرهنگی رابر فرهنگ دیگر ترجیح دهیم .

▪ گلزدوجریان متفاوت به هم پیوسته ترسیم می‌کند که پسا تجددگرایی رادرپی داشته‌اند:

الف) جریان نخست ، جهان استعمارگرایی است که پوزیتویسم همراه بود.

ب) جریان دوم، استعمارزدایی است که با هرمنوتیک همراه است.

ازنظر گلز،پوزیتویسم درجستجوی حکم کلی درتصویر عالم بودوبه وجود واقعیت‌های عینی و در دسترس بودن آنها اعتقاد داشت. این واقعیت را می‌توان با نظریه‌ای عینی و آزمون پذیر که فی‌نفسه به هیچ فرهنگ یا مشاهده‌گری نیست ،‌تبیین کرد. در مقابل ،‌ مخالفان پوزیتویسم منطقی معتقد بودندکه هیچ مشاهده‌گری ، ازشرایط اجتماعی‌اش مستقل نیست.

واقعیت‌‌ها مستقل از فرهنگ ، نه دردسترس‌اندونه قابل فهم ،حتی اگر دو مشاهده‌گر از یک فرهنگ باشند،به دلیل اینکه تعلقات وانتظارات وپیش‌داوری‌های متفاوتی دارند،نتایج مشاهده آنها یکی نخواهد بود‌، درنتیجه هرگز مشاهده عینی رخ نمی‌دهند. از این‌رو پسا تجددگرایان به ذهنیت‌گرایی اعتقاد دارند و به هیچ حقیقت عینی یکتایی باور ندارند وحقیقت تاویلی یا هرمنوتیکی را به جای آن قرار می‌دهند.

حقیقت تاویلی، حقیقتی است که ذهنیت پژوهشگر،خواننده یا شنونده موضوع پژوهش درآن دخیل است .

بدین ترتیب ،پساتجددگرایان درمقابل پوزیتویست‌ها،جنبشی علیه معرفت‌شناسی رایج در غرب به راه انداختند و سنت رایج معرفت‌شناسی- که از زمان دکارت به این سو ، همه انسان‌ها واذهان را مساوی دانسته وتوجهی به فرهنگ‌ها ونظام‌های معنایی وتاثیر اینها براذهان آدمیان نمی‌کرد- را مورد مناقشه قرار داد. دراین سنت همه اذهان دارای استعدادی یکسان دردستیابی به حقیقت هستند که به کمک به کارگیری روش صحیحی ،می‌توانستند به حقیقت یگانه وعینی دست یابند،بی‌آنکه از فرهنگ‌های خود متاثر باشند.

● جنبش پساتجددگرایان علیه این سنت ، دو پیامد اصلی داشت:

۱) وجود حقیقی عینی مورد انکار قرار گرفت.

۲) وجود ذهنی،فارغ از فرهنگ‌ها ومعانی،مورد مناقشه جدی واقع شد .(۷)

آن چه گلز به خوبی ازپساتجددگرایی گزارش می‌کرد ،درواقع تمام حقیقت پست مدرنیسم است. اینکه گفته می‌شود،پست مدرنیسم جنبش سلب‌گرایانه است ،همین نفی دعوی مدرنیته درباب حقیقت عینی و یگانه رامورد نظر دارد.افزون بر این ،پست مدرنیسم ،خود استعداد وقابلیت جایگزینی ندارد، به عبارت دیگر ایده‌های پست مدرن دعوی تاسیس ندارد.

به همین دلیل گرچه پرسش‌های آن پرسش‌هایی اساسی است اما نباید درآنها توقف کرد.باید باعبور از این پرسش‌ها،بنیادهای دیگری اتخاذکرد.(۸) پیش از اینکه به این مسئله بپردازیم که آیا اساسا پرسش‌های پست مدرنیسم ،پرسش‌های مانیز هستندیاخیراینکه آیا بازگشت، مثلا به هایدگر ،بازگشت مانیز خواهدبود؟

اجمالا به بررسی این مسئله خواهیم پرداخت که اغلب پست مدرن‌های ایرانی ،براین موضوع اتفاق دارندکه امروزه ،چالش سنت وتجدد ،جذابیت و موضوعیت خودرا از دست داده وتفکیک مقلد میان سنت ومدرنیسم ،بسیار کمرنگ و بلا موضوع شده است.

طبقه‌بندی گذشته امور به سنتی ومدرن ، خوداز متافیزیک‌ دوران مدرن برمی‌خاست و ما متاثر از این متافیزیک ،تصور می‌کردیم که جهان درتحولی تک خطی از سنت به مدرن قرار دارد.فکر می‌کردیم سنت منزل‌هایی است که باید هرچه زودتر پشت سرگذاشته شود تاهر چه سریع‌تر به دنیای مدرن متصل شویم.

امروزه،‌نه اروپا قلب جهان است ونه آ‌مریکا هر دو خصلت او تو پیاپی خود را ازدست داده ونگاهی انتقادی به خود دارند(۹) ما هم لازم است به خود باتامل بنگریم .

امروزه سنت ، جدی‌تر از گذشته می‌تواند مورد تامل قرار گیرد ودیگر همچون منزلی بازدارنده به حساب نمی‌آید ،چنان‌که دیگر مقدس نیست زیرا تقدس سنت خود ،واکنشی به دوران خردگرایی دوران مدرن بود که با متواضع شدن خرد در دوره پست مدرنیسم تقدس سنت نیز کنارمی‌رود‌.

درآن سو،تجدد نیز به آن معنا ، اسطوره‌ای بیش نیست ومشخص نیست که حدود وثغورآن کجاست وچه معنایی می‌دهد .

سید مصطفی هاشمی

پی‌نوشتها در دفتر روزنامه موجود می باشد.