سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 30 April, 2024
مجله ویستا

امیل دوركیم Emile Durkheim


امیل دوركیم Emile Durkheim

امیل دوركیم در ۵ آوریل سال ۱۸۵۸ در شهر اپینال, نزدیك استراسبورگ در شمال شرقی فرانسه, در خانواده ای یهودی به دنیا آمد

امیل دوركیم در ۵ آوریل سال ۱۸۵۸ در شهر اپینال، نزدیك استراسبورگ در شمال شرقی فرانسه، در خانواده‌ای یهودی به دنیا آمد. پدرش حاخام بود و او نیز مدتی به تحصیل در مدرسه حاخامی پرداخت، لیكن بعدها از سنت خانوادگی خود گسست و خود را از نظر دینی «لاادری‌گرا» اعلام كرد. با این همه تا آخر عمر تحت تأثیر تربیت دینی و انضباط مذهبی خانواده‌اش باقی ماند.

دورکیم درهجده سالگی به دانشسرای عالی پاریس راه یافت و در آنجا تاریخ و فلسفه خواند. وی در سال ۱۸۸۵ یك سال مرخصی گرفت و در آلمان با همكاری و زیر نظر ویلهم وونت به مطالعه علوم اجتماعی پرداخت، همچنین آثار ماركس را به زبان اصلی خواند. در بازگشت از آلمان سه مقاله درباره مطالعات خود در آلمان در مجله فلسفه به چاپ رساند. این سه مقاله عبارت بودند از: مطالعات اخیر علوم اجتماعی، علم اثباتی در آلمان، و فلسفه در دانشگاه‌های آلمان.

در سال ۱۸۸۷ به استادیِ دانشگاه بوردو برگزیده شد و همان جا كرسی علوم اجتماعی و تعلیم و تربیت را تأسیس كرد و به این دانشِ از رونق افتاده و نسبتا بی‌اعتبار رونق و اعتباری تازه داد. طی شانزده سال بعد وی به مطالعات خود ادامه داد و ایده‌هایش را وضوح بخشید. نخستین اثر مهم وی كتاب درباره تقسیم كار اجتماعی بود كه در سال ۱۸۹۳ چاپ شد. این كتاب در عین حال رساله دكترای او به شمار می‌رود. در سال ۱۸۹۵ نیز كتاب قواعد روش جامعه‌شناختی را منتشر كرد كه مباحثات قابل‌توجهی را برانگیخت. تحقیق مهم دیگری را در سال ۱۸۹۷ منتشر کرد با عنوان خودكشی، تحقیقی جامعه‌شناختی كه به مسئله‌ای كه غالبا شخصی و فردی قلمداد می‌شد، از منظری اجتماعی می‌پرداخت. در همین زمان با همكاری دانشمندان دیگری سالنامه جامعه‌شناختی را پدید آورد. این نشریه كه در فرانسه و دیگر كشورهای اروپایی شهرتی بسزا به دست آورد، مطالعات و بررسی‌های اجتماعی تازه‌ای را منتشر ساخت که یك مكتب فكری را نمایندگی می‌كرد. اولین مطالعات دوركیم كه در این سالنامه منتشر شدند، عبارتند از: تحریم همبستری با محارم و خاستگاه‌های آن، و تعریف نمودهای دینی. پس از آن وی مقاله توتم‌پرستی را نیز در همین سالنامه به چاپ رساند.

در سال ۱۹۰۲ دوركیم پس از سال‌ها انتظار به دانشگاه سوربنِ پاریس راه یافت و كرسی تعلیم و تربیت را به عهده گرفت و بعدها در همین رشته به استادی نائل آمد. وی در آنجا جامعه‌شناسی و تعلیم و تربیت را به موازات هم تدریس می‌كرد. كرسی وی بعدها عنوان كرسی جامعه‌شناسی سوربن را پیدا کرد. در سال ۱۹۱۱ گزارش «احكام واقعی و احكام ارزشی» را به كنگره فلسفی بولونی ارائه كرد و در سال ۱۹۱۲ ـ یعنی دو سال پیش از آغاز جنگ جهانی اول ـ كتاب صُوَر ابتدایی حیات دینی را كه معروف‌ترین و تأثیرگذارترین اثر او بود، منتشر كرد. وی سرانجام در سال ۱۹۱۷ در پنجاه و نه سالگی و در اوج شهرت درگذشت.

دوركیم برای تحلیل ماهیت دین به جای فرضیه‌پردازی‌های رایج درباره تاریخ تكاملی دین، می‌كوشد ماهیت دین را بر عناصر اساسی دین استوار كند. گفتنی است كه در زمان دوركیم نظریه مسلط در حوزه دین‌شناسی، گونه‌ای تفكر تكاملی‌اندیش بود كه به تبعیت از نظرگاه هربرت اسپنسر در شناخت جوامع رواج یافته بود. از این منظر، جوامع مختلف مراحل تكاملی چندی را طی می‌كنند و دین نیز طبیعتا این مراحل را پشت سر می‌گذارد. مراحل تكاملی جوامع از این نظرگاه عبارتند از: جامعه حقیقیِ اولیه (كه فعلاً هیچ نشانی از آن نیست و وجودش مفروض گرفته می‌شود)، جامعه ابتداییِ موجود در افریقا، جوامع تاریخی مانند تمدن چین و هند، و تمدن یونان و روم كه ادامه آن در غرب فعلی موجود است. به موازات این مراحل تكامل ادیان نیز دارای چهار مرحله تكاملی به شرح زیر بوده‌اند:

۱) مرحله آنیمیزم یا جاندارانگار

۲) پرستش ارواح و قوای مقدس(توتمیسم)

۳) مرحله چندخدایی

۴) مرحله یكتاپرستی كه شامل ادیان توحیدی، مخصوصا یهودیت و مسیحیت می‌شد.

كسانی كه از این منظر دین را تحلیل می‌كردند، در پی آن بودند که علت پیدایش دین را از منظری عقلی تفسیر كنند و برای پیدایش آن دلایلی نظری بیابند. كسانی مانند فردریش ماكس مولر و ادوارد برنت تیلور با توجه به آنكه دین در همه جوامعِ شناخته‌شده وجود داشته است، آن را امری طبیعی و ذاتی نوع بشر می‌دانستند. نظریه آنیمیزم كه به وسیله تیلور ارائه شده بود، كوششی بود برای اثبات حضور نیرومند دین در همه جوامع.

نظرگاه دیگری كه در زمان دوركیم وجود داشت، به طبیعت‌گرایی موسوم است. درحالی‌كه جاندارانگاری ادعا می‌كرد ایده الوهیت از تجربیات ذهنی و درونی سرچشمه گرفته است، تئوری‌های طبیعت‌گرایانه برعكس، بروز نخستین احساسات دینی را به طبیعت خارجی منسوب می‌داشت. اشیا و قدرت‌های طبیعی، اولین پرستیدنی‌ها هستند.

دوركیم در برابر این رویكردها، كه می‌توان آن‌ها را رهیافت‌های عقلانی به دین نامید، از موضع دیگری وارد میدان می‌شود و این مسئله را نه از نظرگاه عقلانی، بلكه از منظر كاركردی تحلیل می‌كند.

وی به جای نظریه‌پردازی درباره ادیان بزرگ موجود، بر آن بود كه به ساده‌ترین ادیان موجود دست یابد و با تحلیل عناصر موجود در آن‌ها ماهیت دین را كشف كند. برای این كار وی به استناد مشاهدات و گزارش‌های مردم‌شناختیِ مربوط به فرهنگ و زندگی بومیان استرالیا، به تحلیل دین پرداخت. از نظر دوركیم، تعریف رایج درباره دین كه بر اساس آن دین عبارت است از اعتقاد به خدا یا خدایان و یا اعتقاد به جهان دیگر، همواره پذیرفتنی نیست، زیرا در برخی ادیان مانند بودیسم، خدا به معنای خدای متشخصِ انسانوار وجود ندارد. همچنین در ادیان قبایل موجود در استرالیا، مفهوم جهانِ دیگر ناشناخته است. از این‌رو، دوركیم نتیجه می‌گیرد كه باید از این‌گونه تعریف‌ها دست شست. در مقابل، وی بر آن است كه در همه ادیان یك تقسیم‌بندی همواره به چشم می‌خورد و آن تقسیم همه چیز به دو حوزه متمایز است: مقدس یا قدسی و غیرمقدس یا عرفی. این تقسیم‌بندی در همه ادیان موجود و قدیمی به چشم می‌خورد. پیروان هر دینی حوزه‌ای را مقدس، دست‌نیافتنی و غیرقابل نفوذ می‌دانند و در برابر آن، امور عادی و عرفی را قرار می‌دهند. دوركیم با مطالعه گزارش‌های موجود درباره زندگی بومیان استرالیا بر مفهومی كلیدی به نام توتم انگشت می‌گذارد. توتم در حوزه مقدسات است و از امور عرفی كاملاً متمایز است.

این توتم از نظر دوركیم، هم پرستیده می‌شود و به اصطلاح معبود قبیله است، و هم نماد آن قبیله است و اعضای قبیله خود را از نوادگان آن می‌شمارند. به عبارت دیگر در این گونه قبایل توتم هم خدای قبیله است و هم نماد جامعه. حال جای این پرسش است كه در حقیقت همان مفهوم جامعه یا كلان در این‌جا تشخص یافته و خدا نامیده شده است؟ دوركیم به این پرسش پاسخ مثبت می‌دهد و بر آن است كه هر توتمی همزمان هم خدای مردمِ كلان و هم نماد خود كلان است، زیرا خدا و كلان در حقیقت یك چیز بیشتر نیستند.

از نظر دوركیم، هر چند مردم كلان‌ْ توتم‌های خود را می‌پرستند، اما این ظاهر قضیه است و آنان در حقیقت جامعه‌ای را كه در آن می‌زیند، پرستش می‌كنند. پرستش توتم و مراسم معمول و متداولی كه در آن‌ها اعضای كلان برای توتم خود قربانی می‌كنند یا به رقص نیایش می‌پردازند، چیزی جز عبادت خود كلان نیست. اما چرا آنان چنین می‌كنند؟ پاسخ دوركیم روشن است؛ كلان نیاز به بقا دارد. این بقا نیز از طریق همبستگی اعضای آن حاصل می‌شود. برای آن‌كه كلان به حیات اجتماعی خود ادامه دهد و نظام اجتماعی به هم نخورد، همه اعضا باید همبستگی كاملی به یكدیگر داشته باشند و حتی حاضر باشند برای استمرار این همبستگی از منافع شخصی خود بگذرند. این كار از طریق ترویج اخلاق و آداب خاصی ممكن است. تنها زمانی هر كسی آماده است تا از منافع شخصی خود بگذرد كه احساس كند این كار در درازمدت برای او مفید است.

از این‌جاست كه مسئله تقدس جامعه در قالب نماد آن یا توتم پدیدار می‌شود. هر كلانی برای پرورش روحیه فداكاری و از خودگذشتگی در اعضای خود، نیاز به تقدیس اصل جامعه دارد كه از طریق توتم محقق می‌شود. جامعه به هر شكلی گونه‌ای «زهد» فردی را تأیید می‌كند و همه ادیان به گروه زاهدان ــ با هر نامی كه باشند ــ به دیده احترام می‌نگرند، زیرا این كسان مَثَل اعلای از خودگذشتگی و كناره‌جویی از لذایذ هستند و این‌گونه ارزش‌ها را با عمل خود تقویت می‌كنند و با عمل خود به دیگران می‌آموزند تا برای جامعه فداكاری كنند و از لذات فردی خود بگذرند، پس زهد نیز كاركردی كاملا اجتماعی دارد.

از نظر دوركیم دین زاده جامعه و آفریده افراد است و برای دوام زندگی اجتماعی لازم و جایگزین‌ناپذیر است. از این رو، دین كاملاً معقول است و باید حساب آن را از توهم و جادو جدا کرد. دین علی‌رغم لایه سطحی آن، كه گاه در بدو نظر غیرعلمی و غیرمنطقی است، در بنیاد كاملاً منطقی و پذیرفتنی است. قدسی‌بودن دین، به معنای قدسی‌بودن جامعه است. خدای دین، همان جامعه است، كه فرمان‌هایش لازم‌الاجراست.

دوركیم درباره دین، تعریفی خاصِ خود ارائه می‌دهد. بر اساس این تعریف، در هر دینی همواره دو قلمرو كاملاً مجزا وجود دارد: قلمرو قدسی و قلمرو عرفی. امر قدسی متعلق به امور اجتماعی و كلان است، حال آن‌كه امر عرفی مربوط به مسائل و امور شخصی و خصوصی است. دین نیز همواره با قلمرو قدسی سر و كار دارد. به این ترتیب، دوركیم بسادگی می‌تواند نتیجه مورد نظر خود را از این بحث بگیرد؛ به این معنا كه دین چیزی جز بیان نمادین نیازهای اجتماعی نیست؛ یعنی در حقیقت در جایی كه وی باید بحث خود را بیاغازد و از نظر خود دفاع كند، پیشاپیش به نتیجه مطلوب خود دست یافته است. وی می‌گوید، امر قدسی امر اجتماعی است. امر دینی نیز امری قدسی است. در نتیجه امر دینی، امر اجتماعی است. در این‌جا دوركیم در حقیقت در تعریف دین، دچار گونه‌ای دور شده است و مانند دیگر نظریه‌پردازان تعریف خود را به گونه‌ای انتخاب كرده است كه با نتایجی كه می‌خواسته بگیرد، سازگار باشد و آنچه را باید ثابت كند، مسلم گرفته است. لذا چه بسا كسی بتواند ادعا كند كه در برخی از ادیان این تقسیم قطعی میان قدسی و غیرقدسی وجود ندارد و همه هستی، یك عرض عریض دارد و پیوستاری است كه نمی‌توان جای هر قلمرویی را با قاطعیت در آن نمایش داد.

اینكه ما بگوییم دین ـ در همه جا ـ كاركردهای اجتماعی دارد، با این سخن كه دین فقط كاركرد اجتماعی دارد، متفاوت است. بی گمان دین در كنار كاركردهای گوناگون خود كاركردهای اجتماعی نیز داشته و دارد و این مسئله را نمی‌توان انكار كرد. همه ادیان به نحوی كاركردی اجتماعی داشته‌اند و حتی گاه نمی‌توان این كاركردها را حذف كرد. اما این ادعا غیر از آن چیزی است كه دوركیم می‌گوید. وی معتقد است كه دین اساسا پدیده‌ای است اجتماعی، و بازتاب نیازهای جامعه. از این رو، دینی که صرفا كاركردی اجتماعی داشته باشد، فرآورده‌ای بشری خواهد بود. جامعه دین را ایجاد و معین می‌سازد و كارکردهایش را به آن القا می‌كند. در این‌جاست كه سر از تقلیل‌گرایی درمی‌آوریم. همان‌طور كه فروید یا ماركس در این زمینه دچار تفكر تقلیل‌گرایانه شده بودند، دوركیم نیز در این‌جا دچار این خطا شده است. از نظر فروید، دین «چیزی نیست» جز ظهورات بیمارگونه فردی. از نظر ماركس، دین «چیزی نیست» جز ابزار سركوب یا تخدیر توده‌ها. از نظر دوركیم نیز دین «چیزی نیست» جز بازتاب نمادین نیازهای اجتماعی. در حقیقت این نگرش یكی از نگرش‌هایی است كه آدولف رایناخ از آن‌ها به عنوان «فلسفه‌های این است و جز این نیست» نام می‌برد. نهضت پدیدارشناسی كوششی بوده است بر ضد این نحوه نگرش‌هایی كه در حوزه‌های گوناگون علوم انسانی حق تفسیر انحصاری پدیده‌های اجتماعی و روانی را از آنِ خود می‌دانسته‌اند و بس.

البته نگرش همدلانه دوركیم به دین وی را از كسانی مانند فروید یا ماركس جدا می‌سازد. وی درست در برابر تفسیرهای دین‌ستیزانه آنان، از دین به عنوان وسیله حفظ وحدت و سلامت جامعه یاد می‌كند. اما با این همه نگرش تقلیل‌گرایانه او مانع توجه به ابعاد دیگر دین می‌شود. البته ممكن است كسی اساسا تقلیل‌گرایی را روشی علمی بداند. در این صورت این اشكال بر دوركیم وارد نخواهد بود. لیكن اگر پذیرفتیم كه تقلیل‌گرایی خطا است، در آن صورت بوضوح شاهد آن خواهیم بود كه دوركیم به ورطه تقلیل‌گرایی افتاده است، زیرا این نگرش، نگرشی است یكسویه كه همه ابعاد یك پدیده را به یك یا دو عنصر معین تحویل می‌برد.



همچنین مشاهده کنید