جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

ادیان خود نوعی ایدئولوژی اند


ادیان خود نوعی ایدئولوژی اند

اساس یکسری از مقالات بر تهدید دین از سوی آفات و خطراتی از جمله ایدئولوژی شدن آنان استوار شده است و ایشان استدلال بسیار زیادی کرده اند که دین اصلاً نه تنها با ایدئولوژی سر سازگاری ندارد بلکه ایدئولوژی کردن آن بسیار خطرناک و مضرّ است

اساس یکسری از مقالات بر تهدید دین از سوی آفات و خطراتی از جمله ایدئولوژی شدن آنان استوار شده است و ایشان استدلال بسیار زیادی کرده‌اند که دین اصلاً نه تنها با ایدئولوژی سر سازگاری ندارد بلکه ایدئولوژی کردن آن بسیار خطرناک و مضرّ است و در صورت ایدئولوژی شدن به سرنوشت احزاب و مکاتب در حال انحلال گرفتار خواهد شد. دکتر سروش برخی از صفات مذموم ایدئولوژی را برشمرده و استدلال نموده است که تمام مکاتبی که بصورت ایدئولوژی در آمده‌اند دارای این صفات می‌باشند و همین صفات موجب نابودی آنها گشته است. گرچه این استدلال و برهان دکتر سروش در ظاهر صحیح به نظر می‌آیند ولی اصولی خلل‌ناپذیر و ثابت الی‌الابد نمی‌باشند و با نظری هر چند ساده هم می‌توان آنها را به چالش کشید.

البته نگرانی اصلی از صحبتهای دکتر سروش این است که ایشان اولاً با قاطعیت بسیار زیادی از دلایل خود دفاع کرده و ثانیاً اصول خود فرضی خویش را بر تمام مکاتب و ادیان تسری بخشیده و به نوعی ایدئولوژی‌ها را لکه ننگی دانسته‌اند که نباید اجازه داد دامن ادیان هم به آنها آلوده شود و نکته مهمتر اینکه نظرات ایشان به عنوان متفکری مسلمان برای بسیاری حجیت پیدا کرده و ندانسته و نسنجیده نظرات او را قبول نموده و با چوب گران او به جان تمام ادیان بویژه اسلام افتاده‌اند که حق ندارند وارد حوزه‌های ایدئولوژیک و سیاسی گردند و طوری وانمود کرده‌اند که ادیان بالاتر و مقدستر از آنند که به این امور پست و رذیلانه بپردازند و شاید هم ندانسته زمینه‌ی افتادن اسلام به مردابی چون ادیان دیگر را فراهم می‌کنند که امروزه هیچ نقشی در جریانات سیاسی و اجتماعی پیرامون خود نداشته و بگونه‌ای سیر قهقرائی را طی می‌کنند که این گونه بر سر اسلام آوردن جفائی سنگین و نابخشودنی است.

از سوی دیگر به نوعی برخی را وارد این نوع برداشت خوشبینانه کرده است که آری اصلاً دینی به پاکی اسلام نمی‌تواند اصولاً ایدئولوژی بردار باشد چرا که ایدئولوژی دارای خصایص و رذایل بسیار زیادی است که بردن آنها به ساحت دین اهانتی بس گران به آن است و عده‌ای هم استناد به سخنان ایشان کرده‌اند که اصلاً چرا باید دینی مثل اسلام وارد عرصه‌های تنگ ایدئولوژی و حزب‌بازی شده و خود را آلوده به قمارهای سیاسی نماید و از سر دلسوزی آستان اسلام را بری از اینگونه اوصاف رذیله می‌دانند و از این هم فراتر رفته خدمات بزرگانی که به حق برداشت صحیحی از اسلام داشته و خواسته‌اند اسلام را از حالت جمود و رکود قرون متمادی رهائی بخشند و به عنوان دینی پویا و ناجی معرفی نمایند نادیده گرفته و آنانرا متهم به ایدئولوژی‌سازی دین اسلام و استفاده‌های سوء از آن نموده‌اند. اما غافل از اینکه اینگونه دلسوزیهای مقطعی و احساسی ضربات بس گرانی را به توانائی اسلام در حرکت و ارتقاء جوامع بشری زده است. هرگز نمی‌توان با استناد به ناتوانی برخی از مکاتب و احزاب سیاسی در طول چند سال اخیر و گرفتار جزمی و قشری شدن آنان دین اسلام را هم از ارائه برنامه‌های یک حزب و ایدئولوژی ناتوان دانست. مکاتبی که دچار افول و سقوط شدند ناشی از نقصان ایده و تفکرات آنان بوده است نه اینکه ایدئولوژی شدن آنان باعث شکست و نابودیشان شده باشد. البته نگرانی دکتر سروش و دیگران از سرنوشت اسلام ایدئولوژی شده تا حدودی بجاست و باید مواظب بود که اسلام در دایره تنگ ایدئولوژی‌های ساختگی بشر نیفتاده و به سرنوشت آنان گرفتار نگردد.

هدف آن است که نشان دهیم برخی از صفاتی که دکتر سروش مختص ایدئولوژی دانسته و آنها را عامل شکست ایدئولوژی‌ها معرفی نموده است نه تنها خاص ایدئولوژی نیستند بلکه در ذات ادیان هم وجود داشته و عاملی برای بقای آنها بوده‌اند و گرچه این اوصاف بسیار پست و حقیر معرفی شده‌اند ولی همین اوصاف در آغاز ادیان موجب پیشرفت و شکوفائی آنان بوده‌اند. البته باز باید متذکر شویم که برداشت‌هائی که از سخنان دکتر سروش می‌شود برای برخی خام اندیش مستمسکی برای این استنباط گردیده که ادیانی مثل اسلام توانائی ایدئولوژی شدن و برنامه و حزب بردار بودن ندارند و هر گز نباید اجازه داد عده‌ای با برداشتهای سطحی دین را وارد بازیهای سیاسی و حزبی و ایدئولوژیکی نمایند و همین امر باعث شده است که عده زیادی ندای وااسلاما را سرداده و دریغ بر از دست رفتن اسلام را بخورند. در حالی که سخنان دکتر سروش نظریاتی بیش نیستند و با اندکی جستجو در متون ادیان به پاسخهای مفصلی برای هر یک از آنها می‌توان دست یافت. برای نقد نظرات و استدلالات دکتر سروش در مذمت ایدئولوژی از همان دلایل ایشان استفاده کرده و نشان خواهیم داد که بسیاری از صفاتی که ایشان به عنوان اوصاف رذیله ایدئولوژی برشمرده‌اند جزو اوصاف ادیان بوده و در طول تاریخ مورد توجه و استفاده انبیاء و پیروان آنان قرار گرفته‌اند:

۱) اولین وصفی که از ایدئولوژی ارائه می‌دهند سلاحی بودن آن است. یعنی ایدئولوژی به عنوان یک سلاح در برابر دشمنان مورد استفاده قرار گرفته است و این وصف هر گز بر دامن دین نمی‌چسبد و نمی‌توان دین را به عنوان سلاحی بر علیه دشمنان استفاده کرد. اما خود دکتر سروش و دیگران می‌دانند که ادیان الهی از ابتدا به عنوان سلاحی برعلیه آئین‌های شرک‌آلود ظهور کرده‌اند و اصلاً فلسفه پیدایش ادیان نابود کردن رذایل و زشتیها از زندگی انسانها بوده است و می‌توان گفت که در جائی که پلیدی و زشتی بیشتر بوده است ادیان بیشتری ظهور کرده‌اند و ادیان کاری جز از بین بردن این زشتیها نداشته‌اند. گرچه امروزه مکاتب انسانی خواسته‌اند با بهره گیری از مشکلات موجود جایگاهی برای ابراز نظرات و عقاید خود پیدا کنند و از عقاید خود سلاحی برای نابودی دیگران ساخته‌اند ولی ادیان چون مسئولیتی الهی داشته‌اند لذا هر گز به معنای نابودی دیگران وارد میدان عمل نشده‌اند بلکه آنها با عقاید و ادیان خرافی سرناسازگاری داشته‌اند.

۲) وصف دوم ایشان از ایدئولوژی بران و قاطع و دقیق بودن آن است و استدلال نموده‌اند که ‌اندیشه‌ها اگر بخواهند کار سلاح را بکنند باید این اوصاف را داشته باشند. با بررسی ادیان مشاهده می‌شود که ادیان بخصوص اسلام ذاتاً دارای این خصوصیات می‌باشند و بهتر بگوئیم که اسلام بدون این اوصاف ناقص به نظر می‌رسد دینی که در برابر قضایا بخصوص اضداد اگر بران و قاطع نباشد هیچ خاصیتی ندارد. مگر یکی از اوصاف دین اسلام قیم بودن آن نیست یعنی در مقابل مخالفان موضع گیری صریح و روشن اتخاذ نمی‌کند و پیروان آن به قوامین متصف نشده‌اند؟

به عبارت دیگر در میان خود و عقاید باطل براحتی خط کشی کرده و حساب خود را از آنان جدا می‌کنند و هیچ ابائی از این کار ندارند. اگر ایدئولوژی خواهان صلابت و اقتدار است دین اسلام ذاتاً دارای این خصوصیات است لذا نمی‌توان به بهانه‌ی اینکه این اوصاف به ظاهر کریه و زشت مختص ایدئولوژی‌اند دین اسلام هیچ حظی از آنها نبرده باشد. دکتر سروش چنان دین را دچار کلی‌گوئی و حیرت‌آوری کرده‌اند که اصلاً آنرا با قاطعیت و دقت ایدئولوژی ناسازگار دانسته‌اند.

۳) وصف سوم ایشان از ایدئولوژی گزینشی عمل کردن آن است. ایشان استدلال نموده‌اند که ایدئولوژی‌ها با قضایا گزینشی عمل می‌کنند و آنچه بر وفق مرادشان باشد مورد قبول است و دیگران هیچ محلی از اعراب ندارند لذا همواره محصور در دانسته‌ها و پیش‌فرضهای خود می‌باشند. اگر ایدئولوژی بر گرفته از یک مکتب دینی ناچاراً گزینشی عمل می‌کند پس باید ادیان را از ابتدا گزیده و گزینشی فرض کرد چرا که ادیان خود برگزیده شده‌اند که در مقابل جریانات مخالف گزینشی عمل کنند و از در افتادن در چاله‌های التقاطی و سردرگمی رهائی یابند. دین اسلام برگزیده تمام ادیان قبل از خود است و آنچه که در ادیان قبلی مورد تحریف و تغییر واقع شده بود مورد بازسازی و اصلاح قرار گرفته و در قالب یک دین برگزیده به انسانها ارائه شده است و در بیان اینکه برگزیده است و بر دیگران فضیلت دارد هیچ ابا و اکراهی به خود راه نداده است و خود را مفتخر به برگزیده بودن می‌داند و از سوی دیگر همواره در مقابل قضایا موضع گیری گزینشی نموده و تحت تأثیر القائات و اکراهات دور و بر قرار نمی‌گیرد چرا که خود را متصل به مبدئی میداند که هیچ خلل و تزلزلی در آن راه ندارد.

۴) دشمن‌تراشی یا دشمن‌ستیزی یکی دیگر از اوصاف زشت ایدئولوژی‌ها فرض شده است و وجود آنها را قایم به دشمن دانسته‌اند که این خصیصه گرچه در برخی از ایدئولوژی‌ها بسیار پررنگ و محرز است ولی یکی از خصوصیات بارز ادیان آسمانی است. چرا که در ادیان انسان از بدو خلقت با یک دشمن قدر و قسم خورده دست به گریبان است و یکی از عوامل بروز ادیان راهنمائی انسان برای چگونه مقابله کردن با این دشمن است و از سوی دیگر این دشمن همواره با خود یاران و اعوانی دارد که دشمنان دیرینه‌ی انسان بوده و هستند و هیچگاه دنیا خالی از این دشمنان نخواهد بود. هر گز نمی‌توان دنیا را بری از دشمن فرض کرد و خود را در وادی ایمن تصور نمود. دین اسلام دشمنان بسیار زیادی داشته و هر آن در پی فرصتی برای ضربه زدن به آن می‌گردند مگر اینکه اسلام از اصول اصلی خود که مبارزه با کفر و شرک است تبری جسته و بر مظاهر کفر و الحاد چشم ببندد. لذا دینی همچون اسلام که مبنایش دشمن‌ستیزی و از بین بردن دشمنان انسانیت و ایمان بوده است تا جهان برقرار است این مبارزه و جنگ و جدال هم وجود خواهد داشت.

۵) ایجاد حرکت نه کشف حقیقت یکی دیگر از اوصاف ایدئولوژی‌ها در نظر گرفته شده است و تمام ایدئولوژی‌ها مبتلاء به این آفت فرض شده‌اند و استدلال شده که کار اصلی آنها فقط ایجاد حرکت و شور و نشاط در بین مردم است و کاری به حقیقت‌یابی و کشف اسرار ندارند. ایجاد حرکت و انقلاب یکی دیگر از اوصاف ذاتی ادیان بوده و هست و دینی که قادر به تحرک اجتماع و ایجاد شور و نشاط انقلابی در مردم نباشد دین نیست. اما ادیان بویژه اسلام همواره انسانها را به کشف حقایق و اسرار دعوت نموده و در راه اثبات حقانیت خود راههای کشف حقایق را به دیگران نشان داده است. آنچه که وجه مشترک ادیان و ایدئولوژی به تعریف دکتر سروش است ایجاد حرکت و انقلاب در مردم بوده است. نقدی که نسبت به اسلام گرفته می‌شد این بوده است که اسلام هیچ نقشی در انقلابها و شورشهای اجتماعی نداشته و همواره خود را درگیر قضایای کلی و دست‌نیافتنی کرده و هیچ نسخه‌ای برای دردهای اجتماع ارائه ننموده است. ولی امروزه که با شجاعت و کیاست برخی از مؤمنان به میدان آمده و در مقابل قضایای ریز و درشت اجتماع موضعگیری می‌کند متهم به ایدئولوژی‌زدگی و قشری و سطحی‌نگری شده و به انحاء مختلف می‌خواهند قدرت به دست آورده‌اش را از او بگیرند و آنرا به گوشه مساجد و خانقاهها برانند که این جفائی نابخشودنی به دین حرکت‌ساز اسلام است. آنچه که نیازمند مواظبت است در دام جزمی و قشری افتادن مسلمانان است نه اینکه مانع از به حرکت در آوردن اجتماع توسط دین اسلام شد.

۶) اینکه ایدئولوژی‌ها متعلق به دوران تأسیس‌اند و هیچ راه و نقشه‌ای برای دوران بعد از تأسیس ندارند تا حدودی درست است ولی یکی از خصوصیات دوران تأسیس شور و نشاط در آنهاست و گروهی موفق خواهند بود که این دوران را طولانی تر کنند و همواره برای نسلهای جدید اندیشه‌های نوئی از دین خود داشته باشند. ادیان وقتی که بوجود آمده‌اند دارای دوره‌ای بسیار پر نشاط و شور بوده‌اند و چون در یک جبهه‌ی واحد قرار گرفته و دشمن مشخصی داشتند براحتی مسیر خود را گم نمی‌کردند و همواره بر مسیر معین خود بودند ولی زمانی که نشاط دوران تأسیس را از دست می‌دهند دچار نوعی رکود و جمود می‌شوند و پیروان آنها بتدریج دچار دلمردگی و چه بسا تنفر از دین خود می‌شوند لذا یکی از راههای حفظ نشاط و شور دوران تأسیس به یاد آوری مشکلات آن دوران و کسب تجارب جدید از آن زمان است. دین اسلام وقتی که مبنایش مبارزه با دشمن دیرینه انسان و ظلم و ستم است آیا دوره‌ای فرا رسیده است که این دشمنان از بین رفته باشند و اسلام نیازی به دوران تأسیس نداشته باشد. مگر اسلام سراسر دنیا را فرا گرفته است و دشمنان همگی منکوب شده‌اند و همه جا به وادی ایمن تبدیل گشته است؟ در حالی که اصلاً چنین نیست بلکه اسلام آنقدر از اهداف و اصول خود فاصله دارد که انگار تازه ظهور کرده است لذا برای مسلمانان دوران تأسیس واقعی هنوز شروع نشده است. مسلمانان در هر دوره‌ای از تاریخ یک دوره مکی و مدنی دارند و باید بر اساس دستورات قرآن و پیامبر در آن دو دوره عمل نمایند. هر روز بر دامنه گسترش اسلام افزوده شده و دوره مکی جدیدی آغاز می‌شود گرچه مکان دیگری به دوران مدنی رسیده باشد از سوی دیگر انسانها در جهان درون خود همواره این دو دوره را پیاپی طی می‌کنند. پس خصیصه تعلق به دوران تأسیس داشتن تنها مربوط به ایدئولوژی نبوده و در ادیان هم وجود دارد اما آنچه مذموم و مقبوح است ماندن دائمی در آن دوره و عدم حرکت به سوی دوران استقرار است. آیا به نظر دکتر سروش در قرن چهارم اسلام به تمام نقاط جهان گسترش یافته بود و نیازی به توسعه نداشت که ابوعلی به فراغت بال رسیده بود و نیازی به دوران تأسیس اسلام نداشته است هر گز چنین نبوده است در زمانی که ابوعلی مشغول تحقیق و تفحص در زمینه‌ی علمی خویش بود مبارزانی در مرزهای اسلامی در حال جنگ و نبرد بودند و دوران تأسیس جدیدی را شروع می‌کردند. امروز هم در جائی اسلام دوران تأسیس را طی کرده و به دوران استقرار رسیده است ولی در جائی تازه دوران تأسیس را شروع می‌نماید. در نتیجه نباید مسئله اسلام را تمام شده تلقی کرد و هر مسلمانی که در جائی سر بر آورد و در مقابل انحطاطی قد علم کرد متهم به بازگشت به دوران تأسیس و جمود فکری و عدم حقیقت جوئی نمود. آیا امروز با وضعیتی که کشورهای اسلامی گرفتار شده‌اند نیاز به بازگشت به دوران تأسیس نیست و نباید مبارزه‌ای بسان مبارزه‌ی صدر اسلام آغاز نمود و مظاهر کفر و شرک را از بین برد. مگر مسئولیت مسلمانان پایان پذیرفته یا اسلام دیگری ظهور پیدا کرده است که با تمام مظاهر فساد و الحاد سازش نموده و خود را با آنان شریک مساعی دانسته و با کافران و ملحدان همچون احزابی اسلامی برخورد می‌نماید و از ترس اینکه برچسب جمود فکری و ماندن در دوران تأسیس را نخورند خود را همرنگ جماعت در آورده‌اند. مسلمانان اگر دچار چنین طرز تفکری شده باشند باید در ایمان خود شک کرده و از نو ایمان بیاورند.

۷) معلوم نیست چگونه استنباط شده که فقط ایدئولوژی‌ها به رهبر نیاز دارند و ادیان نیازی به رهبر و مرشد نداشته و فی‌الذات رهبر سر خودند. مگر ادیان با رهبر شروع نشده‌اند؟ اصلاً مگر می‌توان دینی را بدون رهبر فرض کرد؟ مگر می‌شود با استناد به اینکه یک ایدئولوژی رهبری را برای خود تراشیده و در مقابل آن سر تعظیم فرود آورده و صم بکم مطیع محض او گشته استناد کرد که ادیان نیازمند رهبر نیستند؟ و چون رهبریت در یک نظام ایدئولوژیک مذموم است پس در یک حرکت دینی و چه بسا یک دین هم مذموم است؟ اینکه گفته شده است که پس از ظهور یک ایدئولوژی یک رهبر هم متولد خواهد شد حرف بسیار نا مفهومی است مگر می‌توان یک ایدئولوژی را بدون بنیانگذار و رهبر فرض کرد؟ هر ایده و عقیده‌ای یک رهبر و لیدر داشته و خواهد داشت. اصلاً رمز ماندگاری ایدئولوژی‌ها رهبریت آنان است هر جا که رهبران دچار مشکل شده‌اند ایدئولوژی‌ها هم دچار مشکل و انحطاط شده‌اند. دکتر سروش طعنه‌ای که به ایدئولوژی‌ها زده است وجود طبقه‌ای خاص به نام رهبر یا ایدئولوگ برای آنهاست که در مورد اسلام طبقه روحانی را هم شأن آن فرض کرده و وجود آنان را بسیار مضرّ دانسته و نوعی تخطی از اصول بنیادی ادیان فرض کرده است. این سخن دکتر سروش برخواسته از انحرافاتی است که ما در جامعه‌ی خود از عده‌ای از روحانیان مشاهده کرده‌ایم و چون آنان در لباس روحانی و به نام روحانی برخی از خطاها را انجام داده‌اند لذا وجودشان ضرورتی نداشته و می‌توانند مشکل ساز باشند. ولی در اسلام همواره عده‌ای به نام عالم و متخصص در امور دین بوده‌اند و در دوران حکومتهای اسلامی از بیت المال ارتزاق نموده و هیچ مشکلی هم نداشته‌اند ولی امروزه در کشور ما وقتی عده‌ای از دین ارتزاق نموده و دین را وسیله ائی برای ارضای امیال شخصی خود قرار داده‌اند دلیل بر ناصواب بودن وجود چنین گروهی در جامعه نمی‌باشد و نمی‌توان دین را به سان یک موضوع عمومی و کلی به هر کسی سپرد و انتظار ترقی و پیشرفت در امور دین را داشت. حتی در صدر اسلام بنابه دستور خداوند در قرآن کریم پیامبر عده‌ای را از رفتن به میدان جنگ نهی کرد و آنان را به تفقه در امور دین و کتابت وحی اختصاص داد و آنان هم هیچ فضیلتی بر دیگران نداشتند بلکه در پیش خداوند مسلمان بی‌سوادی که در میدان مبارزه می‌جنگید و شهید می‌شد افضل‌تر از عالمی بود که با فراغت بال و در کمال آسایش به کشف حقایق دینی اقدام می‌کرد. دکتر سروش چون از ناحیه‌ی عده‌ای مورد بی‌مهری قرار گرفته و خود فاقد این مسند است بر آنان طعنه می‌زند و دین را فارغ از داشتن عده‌ای متخصص در امور دین می‌داند( البته ایشان به این صراحت به این مقوله نپرداخته و به یقین هم منظورشان دور داشتن دین از متخصصان امور نبوده است). در نتیجه گرچه در ایدئولوژی‌ها عده‌ای به نام روحانی یا هر صنفی خود را بر دیگران برتری بخشیده و بری از هر گونه جرم و خطائی تصور نموده‌اند ولی در دین اسلام باید افرادی به عنوان عالم و فقیه دین وجود داشته باشند و همچون اساتیدی در دانشگاهها از ناحیه دولت ارتزاق شوند و کارشان دقت و تفحص در امور دین باشد و مشکلات و غموضات دین را به مردم نشان دهند. البته این گروه همانند سایر اصناف می‌توانند برای خود اتحادیه و سندیکا داشته باشند و مشخصات خاصی برای خود تهیه و ابلاغ نمایند تا مردم آنان را بهتر بشناسند و در مواقع لزوم به آنان مراجعه نمایند. مگر طبیبان یا مهندسانی که برای خود تشکیلات اختصاصی تشکیل داده و به کار تخصصی خود می‌پردازند و در مواقع لزوم به مشکلات مردم رسیدگی می‌کنند مشکلی ایحاد کرده‌اند که طبقه‌ی روحانیان ایجاد نمایند. اینکه روحانیت در مسیحیت و برخی از فرق اسلامی‌ مشکلاتی برای دین خود ایجاد نموده و چهره دین را در نظر مردم بد جلوه داده‌اند دلیل بر نادیده گرفتن خدمات و ایثار گری علمای اسلامی و روحانیان خدوم در طول تاریخ اسلام تا بحال قرار نمی‌گیرد.

دکتر مصطفی مرادی


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.