چهارشنبه, ۱۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 8 May, 2024
مجله ویستا

جنگ عادلانه و صلح طلبی


جنگ عادلانه و صلح طلبی

صلح طلب ها, جنگ افروزی علیه بشر را فی نفسه مذموم می داند

مفهوم «صلح به واسطه رضایت» آرون در مقابل صلح به مثابه روش حیات قرار می‌گیرد. این قسم از صلح منتج از نبود خصومت و کدورت می‌باشد. در تاریخ مغرب زمین، این صلح را با «آرامش نظام» آگوستین (۱۹۵۸) مرتبط می‌دانند. به اعتقاد متفکران متاخر غربی، ایده مذکور برگرفته از نظرات کانت است که دموکراسی لیبرال را کلید دستیابی به یک نظام آرامش‌محور می‌داند.

یا مثلا ایده هگلی «پایان تاریخ» فرانسیس فوکویاما بر پایه این عقیده استوار است که با پایان جنگ سرد و گسترش دموکراسی لیبرال، هرگونه نزاع و کشمکش از دنیا رخت برخواهد بست. مایکل دویل نیز به همین طریق معتقد است که دموکراسی‌ها هیچ وقت با یکدیگر به تقابل بر نخواهند خاست. جان راولز دلیل ثبات کشورهای دموکراتیک و خوش ساختار را این گونه تشریح می‌کند: «میان دولت‌های دموکراتیک صلح حقیقی وجود دارد، چراکه همه آنها از سهم خود رضایت دارند». در دوره اخیر نیز نومحافظه‌کاران و دکترین سابق دولت بوش در بخش سیاست خارجی، ضمن تاثیر پذیرفتن از ایده قدرت ثبات‌زایی و صلح‌آفرینی دموکراسی، به این امر اعتقاد پیدا کرده‌اند که پیشبرد دموکراسی باعث افزایش صلح خواهد شد.

این ایده که صلح بر بستری از نظام سیاسی عدالت‌مبنا توسعه می‌یابد، با ایده‌های مربوط به سنت جنگ عادلانه در ارتباط است. حامیان این سنت (از آگوستین گرفته تا والزر) قائل به این مطلب هستند که به منظور تشکیل یک چنین نظام اجتماعی عدالت‌مبنا و آرامی، دولت‌ها هرازچندگاهی نیازمند جنگ‌افروزی هستند. طرفداران معاصر ایده جنگ عادلانه (همچون لوبان، لوکاس و تسون) نیز ترتیب دادن جنگ‌های مداخله‌جویانه به هدف برقراری شرایط ثبات و دفاع از حقوق بشر را توصیه می‌کنند.‌ صلح‌طلبان مخالف کسانی هستند که می‌گویند برای رسیدن به نظام اجتماعی باثبات و عادل، جنگ‌افروزی یک ضرورت است. از دیگر سو حامیان مداخله انسانی معتقدند که جنگ، ابزار مناسبی برای حصول احترام به حقوق بشر و برآورده شدن نیازهای انسانی است؛ نیازهایی که از منظر صلح‌طلبان تنها به‌واسطه ابزار غیرخشونت‌آمیز مرتفع می‌گردند.

● صلح مثبت

تعاریف مثبت‌انگارانه صلح از تعاریف منطقی که صلح را نقطه مقابل جنگ می‌دانند، پا را فراتر گذارده و آن را کیفیتی از آرامش و تمامیت ارزیابی می‌کنند. صلح در یک نظام عادل و آرام مشابه وضعیتی از تمامیت است که در آن همبستگی، احترام متقابل و برآورده شدن نیازها رقم می‌خورد. نکته بارز این طرز تلقی از صلح، بهره‌مندی آن از یک اجتماع واقعی و اصیل است.‌ ایده‌آل مثبت‌اندیشانه از صلح، مرزهای حوزه سیاست را در نوردیده و به سرزمین تغییر و تغیرات معنوی سفر می‌کند. نگاه مسیحیت به این مفهوم به آرامش یزدانی اشاره دارد که بر تمام قالب‌های شعور تفوق می‌یابد. در فرقه بودیسم نیز نظیر چنین تفکری موسوم به «آرام بودن» توسط تیچ نات هان مطرح می‌گردد. دالایی لاما نیز ضمن مردود دانستن این تعریف که صلح به معنی غیاب جنگ است، خوانش خود از صلح را به صلح‌جویی ذهنی ـ روانی پیوند می‌دهد: «صلح حالتی از آرامش است که ریشه در حسی عمیق از امنیت داشته و معلول درک متقابل، تاب‌آوری در قبال نقطه نظرات دیگران و احترام‌ورزی به حقوق آنان می‌باشد». این تفکر ارتباط تنگاتنگی با ایده‌آل ثبات اجتماعی دارد، اما خود دالایی‌لاما بیشتر تمایل دارد رابطه‌ای میان این نوع از صلح و فرآیند عمیق تغییر و تحولات فردی خلق کند.

بهترین شیوه درک صلح مثبت از طریق سنت فضایل اخلاقی است. در این سنت صلح‌جویی در کنار فضایلی چون تواضع، تاب‌آوری و شفقت قرار می‌گیرد. در اینجا لازم به ذکر است که صلح را نباید صرفا آرامش‌گرایی صوفی‌مآبانه و انفعال‌پذیری تفکر و اندیشه قلمداد کرد. جِی مک دنیل اخیرا از عقیده‌ای موسوم به «صلح اخلاق» سخن رانده که افراد و فرهنگ‌های طی آن با تعامل و گوش فرا دادن به یکدیگر، به نوعی فعالیت و کنش‌ورزی نائل می‌آیند.

منبع: Plato.Stanford.edu