چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
اقتصاددانی با دغدغه تبعیض نژادی
ساعت ۱۰ صبح آفتابی سهشنبه است و اقتصاددان دانشگاه شیکاگو، جمیز هکمن، به نحو استادانهای اثر مالیاتها بر عرضه نیروی کار، آموزش و کسب مهارتها را تدریس میکند.
او عصاره سالها تحقیق را در سخنرانی کوتاه ارائه میکند، سریع و به نحوی موثر و با حرکات و اشارات صحبت میکند و خود را غرق بحث میکند. هکمن برای سهیمکردن دیگران با دانش خود بسیار مشتاق است و دانشجویان وی به سرعت اشتیاق وی را در مییابند. با اینکه دانشجویان در ابتدا گیج شدهاند، اما همانطور که هکمن ادامه میدهد به نحو آشکاری هر چه بیشتر متوجه موضوع شده و به سرعت یادداشتهای فراوانی بر میدارند و سوالات نکته داری را مطرح میکنند.
پس از اتمام سخنرانی کسی با حرارت تمام، دست هکمن را تکان میدهد و سخنرانی وی را شاهکار خطاب میکند. وقتی این اتفاق میافتد، این اجتماع یک کلاس دانشگاهی نیست بلکه یک کمیته ریاست جمهوری است. دانشجویان وی سناتورهای پیشین آمریکا، رییسان سازمانهای فدرال، وکلای مالیاتی و اقتصاددانان آکادمیک هستند. توانایی هکمن در به وجد آوردن سیاستمداران واشنگتن و پژوهشگران به طرز قانعکنندهای نشان از قابلیتهای وی به عنوان یک اقتصاددان دارد، پژوهشگری با نفوذ، استاد صید نکتهها و جزئیات و به خصوص اعتقاد راسخ برای اهمیت دادن به کار.
این ویژگیهای وی در سال ۱۹۸۳ منجر به دریافت جایزه جان بیتز کلارک، جایزه بهترین اقتصاددان زیر ۴۰ سال آمریکایی شد. در سال ۲۰۰۰ هکمن به افتخار دریافت جایزه نوبل اقتصاد برای تجزیه و تحلیل روی نمونههای انتخابی، نائل آمد. او نشان داده بود که بسیاری از دادهها در دسترس دانشمندان علومانسانی به دلیل انحراف از دادهها انتخاب، بدوناستفاده بودهاند. به طور ساده یعنی اینکه نمونهها معمولا تصادفی نیستند. وی سپس تکنیک ابتکاری را برای رفع انحراف از دادهها توسعه داد. این کیمیاگری، آماری که اکنون به روش دو مرحلهای هکمن معروف است، پژوهشگران را قادر نموده است تا برآوردهای (تخمینهای) معتبری را از دادههای تحریف شده، به دست آورند.
در وجود هکمن، استعداد تجزیه و تحلیل با انرژی و سرزندگی غیرقابل باوری همراه شده است. «انرژی تقریبا نامحدود» توصیفی است که وی از همکار خود «گریبکر» وام گرفته است. این گفتوگو به سوالهایی از روششناسی اقتصادسنجی گرفته تا استراتژی عملی آموزش کودکان، لذتبخشترین بخش این مصاحبه، میپردازد.
تبعیض
● برخی از کارهای شما روی مساله تبعیض متمرکز شده است به خصوص نسبت به آمریکاییهای آفریقایی. اینطور که من فهمیدهام یکی از مواردی که شما را بهاین تحقیق بر انگیخت، مسافرت زمینی طولانی در ۴۰ سال قبل بود.
▪ بله درست است. آن مورد و این واقعیت که من حدود ۲ سال در مرز جنوبی در کنتاکی و اوکلاهاما زندگی کردم. من در شیکاگو، در واقع درهاید پارک، به دنیا آمدم و زمانی که والدین من به لکسینگتن، کنتاکی، نقل مکان کردند، من در خصوص اختلاف نژادی کاملا بی تقصیر بودم. آن موقع باید حدودا ۱۲ساله بوده باشم. پدر من برای شرکت آرمور یکی از بزرگترین شرکتهای بستهبندی گوشت در شیکاگو کار میکرد و به آنجا منتقل شده بود.
وقتی به لکسینگتن رفتیم، برای اولین بار در زندگیام، من تبعیض نژادی سازمان یافته را دیدم. من و خواهرم از دیدن نشستن سیاهها در ته اتوبوس شوکه شده بودیم. در واقع، اینگونه بود که ما برای اولین بار با تبعیض نژادی مواجه شدیم. زمانی که اولین اتوبوس مان را در لکسینگتن سوار شدیم، ما به عقب اتوبوس رفتیم چرا که پنجره بزرگ ته اتوبوس را دوست داشتیم و میتوانستیم همه چیز را ببینیم. به ما گفته شد این درست نیست و شما نباید در عقب اتوبوس بنشینید. ته اتوبوس مخصوص سیاهها است. و من علامت «فقط سفیدها» و یا «فقط رنگیها» را روی آبخوری و صندلی پارکها به خاطر میآورم. این دوگانگی در رفتار بسیار عجیب بود. این دقیقا در خاطرم ماندگار شد و زمانی که والدینم به اوکلاهاما سیتی نقل مکان کردند که در آن زمان اسیر تبعیض نژادی بود، این خاطره پررنگتر شد.
آنچه مرا در میان چیزهای دیگر مجذوب میکرد، مقاومت عمیق برای تغییر یا حتی آزمودن بود. زمانی که والدینم به لکسینگتن رسیدند، گروهی از مردم به خانه ما آمدند و گفتند، ما میدانیم که شما شیکاگویی هستید. میخواهیم به شما بفهمانیم که اینجا جنوب است و ما قواعد خاص خودمان را داریم.
یک خوشامد گویی حسابی
این مساله به صورت خصومتآمیزی گفته نشد، اما آنها برای ما دقیقا روشن کردند که جنوب قواعد خاص خود را دارد. بنابراین من احساس کردم که در فرهنگ متفاوتی هستم و به عنوان بچهای در آن سن دیدن دستورالعمل نژادی در عمل برای من خیلی جالب بود. گروههای نژادپرست سفید فعالیتی نداشتند. من هیچ کیفردهی غیرقانونی ندیدم، اما نژادپرستی آزادانه برای من شگفتانگیز بود. مدارس جدا شده بود. من در یک مدرسه جدا شده از سیاهها حاضر شدم. من در مدرسهمان هیچ سیاهی ندیدم مگر پیشخدمتها. دانشآموزان سیاه همه در مدارسی واقع در نقاط دور دست بودند. من آنها را میدیدم که به مدرسه میروند ولی برخوردی با آنها نداشتم. هیچ موقعیتی برای ارتباط وجود نداشت. بعدها در سال ۱۹۶۳ من به همراه همکلاسی کالجام که نیجریایی بود سفری به جنوب داشتم. ما برای دیدن برخی از دوستانم به لکسینگتن رفتیم. بعد به سمت بیرمنگام، آلاباما سپس به ناحیه دلتای میسیسیپی بسیار نزدیک به آنجایی که چنی، گودمن و اسکورنر توسط نژادپرستان سفید به قتل رسیدند، رفتیم. بالاخره به نیوارلند رسیدیم. درست بعد از بمبگذاری در کلیسای بیرمنگام که یک دختر بچه کشته شده بود. بنابراین جوی از بحران بزرگ حاکم بود.
در بیرمنگام، ما در انجمن مردان جوان سیاهپوست مسیحی (black YMCA) ماندیم و مردمیکه آنجا بودند از کشته شدن میترسیدند چراکه من قانون محلی جیم کرو (قانون تبعیض نژادی علیه آمریکاییهای آفریقایی) را شکسته بودم. وقتی که به هتیزبرگ رفتیم روز بعد، در واقع شب سال جدید این قضیه اتفاق افتاد، پلیسی که ما را متوقف کرد، گفت: شما همانهایی هستید که جدایی سیاه و سفید را بر هم زدهاید؟ میخواهید مشکل درست کنید؟ و آنها به دقت هتل دیگری را برای اقامت ما ترتیب دادند. این قضیه کمی ترسناک بود چرا که آنها از نزدیک ما را زیر نظر داشتند.
در حرکت در مسیر کمربند سیاه، با ما مثل کارگران برخوردار از حقوق مدنی برخورد میشد. مردمان سیاهپوست برای ما دست تکان میدادند. آنها مرد سیاه و مرد سفیدی را در یک ماشین میدیدند. وقتی که ما به فروشگاه محلی رفتیم، از ما خواسته شد که در ردیفهای جدا از هم غذا و سایر اقلام را خریداری کنیم.
سپس به سمت نیواورلند رفتیم. اول ژانویه بود. و دوباره قبل از اینکه برسیم من نمیدانستم دستورالعمل نژادی چقدر سخت بود. در خیابان بوربن قدم میزدیم و من هرگز اتفاقی را که افتاد فراموش نمیکنم. فروشندههای دوره گردی بودند که سعی میکردند مردم را به سمت خودشان بکشانند. زمانی که دیدند ما دوتا داریم نزدیک میشویم درها را بستند! این مساله همگانی بود.
هفت سال بعد، من در جلسه انجمن اقتصاد آمریکا در نیواورلند بودم. این اولین کنفرانس آکادمیک من بود. من به همان جا برگشتم. شگفتزده بودم. همهچیز عوض شده بود و همه مردم فارغ از دستورالعمل نژادی، یکپارچه بودند. درها یکی بود و شهر یکی.
این موضوع که چرا با سیاهها نابرابر رفتار میشد برای مدتهای مدید مورد علاقه عمیق من بوده است. منابع تغییر سریع رفتار با سیاهها نیز برای من جالب بود. این موضوع امروز هم مرا مجذوب خود میکند. تلاش برای فهمیدن چرایی جدایی سیاه و سفید سراسر زندگی مرا به خود مشغول خواهد کرد. این به واقع چیزی است که من را به تحقیق اخیرم روی کودکان سوق داده است، چرا که وقتی کسی شروع به بررسی شکافهای موفقیت مابین گروههای قومیو نژادی میکند، در مییابد که بهرغم تلاشهای بسیار برای بهبود شرایط جمعیت آمریکایی-آفریقایی، بسیاری از پیشرفتها ناتمام مانده است.
● یکی از مقالات اخیر شما در خصوص تبعیض چنین بحث میکند که پیشرفتهای اساسی به واسطه قانونگذاری به دست آمده است. اینطور است؟
▪ به طور قاطع جنبش حقوق مدنی تاثیر داشته است. بله، من دقیقا مقالهای در این خصوص نوشتم. در واقع آن تحقیق کمی بحثبرانگیز شد. در واقع هنوز هم بحثبرانگیز هست. مقاومتهای زیادی مابین برخی از انجمنهای آکادمیک در دانشگاه شیکاگو روی این ایده که دولت نقش مثبت و قوی در این خصوص داشته است، وجود داشت.
موفقیتی که آمریکاییهای آفریقایی در نیمه دوم قرن بیستم تجربه کردند، ابتدا در جنوب به وقوع پیوست. من این تغییر سریع را مستقیم دیدم و آن را در صنعت پوشاک جنوب مطالعه کردم.
فرآیندهای مهاجرت صحت این ادعا را تصدیق میکند. سیاهها به طور پیوسته و یکنواختی از دهه ۸۰ و دهه ۹۰ جنوب را ترک میگفتند. مهاجرت در دهه ۴۰ و ۵۰ به اوج خود رسید. سیاهها به شیکاگو، دیترویت، نیویورک، نیوجرسی و غیره میآمدند. ولی در اواخر دهه ۶۰ برای اولین بار در قرن بیستم، الگوی مهاجرت معکوس شد. مهاجرت جنبشی برای فرصت است و جریان معکوس نشان میدهد که شرایط به طور اساسی در جنوب تغییر کرده بود.
من صنعت پوشاک را که دادههای مربوط به آن را از سال ۱۹۱۵ داشتم، مورد مطالعه قرار دادم و تغییرات شگرفی را که در دوره سهساله بعد از اجرای حقوق مدنی در سال ۱۹۶۴ به وقوع پیوست، مشاهده نمودم. در کارولینای جنوبی و به طور کلی جنوب، یکپارچگی گستردهای وجود داشت.
ترکیب کردن این شواهد با یکدیگر مدت زیادی مرا به خود مشغول کرد. صادقانه بگویم که من دریافتم برخی از همکاران من در دانشگاه شیکاگو بسیار با این یافتهها مخالف بودند و برخی مخالف ماندند. برخی معتقدند که بازارها به خودی خود مشکلاتی نظیر تفاوت نژادی را حل خواهند کرد. بازارها مسائل مفید بسیاری را به انجام میرسانند، اما نمیتوانند مشکل نژادی را حل کنند. احتمالا قبول این امر به عنوان یک اقتصاددان دانشگاه شیکاگو بدعتگذاری محسوب میشود، اما من قانع شدم که تصور دیگرم قابل حل بودن مشکل تبعیض توسط بازار، اشتباه است. قانونگذاری حقوق مدنی و فعالیت حقوق مدنی نقش بزرگی در حذف تبعیض نژادی آشکار در آمریکا بازی کرد. از سوی دیگر، همچنین معتقدم که فعالیتهای حمایت از اشتغال زنان و اقلیتها بعد از دوره حقوق مدنی، نقش اندکی در ارتقاء موقعیت سیاهها داشته است. توجه بهاین امر بسیار مهم است که بسیار از سیاهها جزو نیروی کار نیستند و روند کنارهگیری سیاهها حتی در بین مردان سیاه جوان طی ۲۰ سال گذشته رو به افزایش گذاشته است. چون دستمزدهای آنها از بین میرود ما نمیدانیم شکاف حقیقی سیاه و سفید چیست.
من هنوز به سوال اختلاف سیاه و سفید علاقهمندم، اما به طور کلی متفاوت از آنچه در گذشته میاندیشیدم درباره آن فکر میکنم. تبعیض خشن که قبل از اجرای حقوق مدنی در جنوب وجود داشت به طور گستردهای توسط قانونگذاری حقوق مدنی ریشهکن شد. این جریان با موضوع امروزه کمی متفاوت است. البته هنوز هم اختلاف وجود دارد، اما این اختلاف اصولا به سبب تبعیض نیست. اکنون فکر میکنم که بیشتر این اختلاف به دلیل اختلافات در محیط خانواده و این واقعیت که شرایط اولیه زندگی قومی و نژادی گروهها بسیار نابرابر است، میباشد و فکر میکنم فهم این قضیه، منشا حل مشکل سیاه و سفید است و نه قوانین جدید حقوق مدنی و مطمئنا نه قوانین جدید فعالیت حق اشتغال زنان و اقلیتها. بنابراین، بله، موضوع نژاد برای من جذاب است.
● منحنی ناقوسی در سال ۱۹۹۵ شما نقدی قوی علیه «منحنی ناقوسی» کتاب هرنستین و موری که دربارهآیکیو، ژنتیک و توانایی بود و چنین بحث میکرد که گوهر و سرشت بسیار مهمتر از تربیت است، نوشتید.
▪ دیدگاه من به اندازه دیگران منفی نبود. فکر میکنم کتاب مهمی بود. آن کتاب با نشان دادن وجود اختلاف در توانایی و پیشبینی نتایج متنوع اقتصاد اجتماعی، تابو را شکست. بنابراین فکر میکنم این کتاب در ارتقای آن موضوع مهم بود، اما زمانی که به نحو قابل ملاحظهای روی تعیینکنندگی ژنتیک در توانایی متمرکز شد، کاملا شکست خورد. آن کتاب شواهد قوی در خصوص ژنها نداشت. جوانترین شخص در نمونه هرنستین- موری که نمونه با آن شروع میشد ۱۴ساله بود. در سن ۱۴ سالگی افراد به خوبی شکل میگیرند و محیطها نقش مهمی در این فرآیند ایفا میکنند. این ایده که نمره آزمون اندازهگیری شده در سن ۱۴ سالگی، اندازهگیری خوبی برای تعیینکنندگی ژنتیک بود، بی معنی است.
● شما در تحقیق خود در خصوص آثار تحصیل بر نمره آزمون به چه نتایجی دست یافتهاید؟
▪ آثار بسیار قوی، بسیار قویتر از آنچه هرنستین و موری در کتابشان ادعا میکنند. در مقاله منتشر شده در سال گذشته به همراه کاتلین مولین و کارستن هیسن در مجله اقتصادسنجی، ما به آثار قابل توجه تحصیل در مقاطع بالاتر روی آزمون کیفیت نیروهای مسلح، دست یافتیم. نکته این است که آزمونی که آنها به کار میبرند یک آزمون پیشرفته است. این تست شامل دانشی است که افراد به واسطه تجربه کسب میکنند.
فکر میکنم این کتاب نقش مهمی در ارتقای موضوع تفاوتها در توانایی و اهمیت آنها ایفا کرده است. این کتاب به واسطه هدف حمله قرار گرفتن، بحث و گفتوگو را بر انگیخت. عرفهای بیشمار وحشتناکی در زندگی آکادمیک وجود دارد. کتاب منحنی ناقوسی به صراحت مهم بود چرا که موضوع توانایی برای افراد دارای عقل سلیم، منطقه ممنوعه شده بود. این کتاب پژوهشگران را مجبور کرد تا با واقعیت مهم اختلافات مابین افراد روبهرو شوند. فکر میکنم این کار از جمله خدمات آن کتاب بود. بنابراین در واقع من بیش از آن که شما فکر کنید حامیاین کتاب هستم.
قبل از اینکه این کتاب منتشر شود، روانشناسان نمرههای آزمون را مطالعه کردند، اما هرگز این نمرههای آزمون را با مشاهدات در خصوص رفتار افراد مطابقت ندادند. نویسندگان این کتاب این کار را کردند. آنها این نمرههای آزمون را به کار گرفته و نشان دادند که چه کسی مرتکب جرم میشود و چه کسی از تحصیل انصراف میدهد. ویژگی درخشان این کتاب این بود که اغلب تجزیه و تحلیلهای بخش اول کتاب، در خصوص سفیدها بود. آنها نشان دادند که آزمون کیفیت نیروهای مسلح، به صورت قدرتمندانهای در خصوص دامنه رفتاری سفیدها، قابل پیشبینی است.
آنها مسیر را روشنی بخشیدند. همه به آنها حمله کردند. دیدگاه من آنگونه که اغلب وانمود میکنند حمله به آنها نبود. من نگفتم که آنها با استفاده از دادههای خود به دلیل تمرکز روی ژنتیک دچار اشتباه در تفسیر شدهاند. توانایی به نحو قدرتمندانهای قابل پیشبینی است. این فاکتور نقش اصلی در تعیین نتایج ایفا میکند، اما هیچچیز در این کتاب در خصوص توجیه جبرگرایی ژنتیکی وجود نداشت. چیزی که از آن پس آموختیم این است که روش سنتی که افراد برای اندازهگیری آثار ژنها به کار میبرند، تعامل و ادبیات گسترده و رو به رشد تعاملهای زیستمحیطی را نادیده میگیرد.
تحقیقات روانشناسی حکایت از زمینه ژنیتیکی خشونت دردرصد کوچکی از پسرها دارد. این امر مخصوص گروه مشخصی از گروههای قومی نیست. گروههای اقتصادی- اجتماعی نسبت بهاین زمینه به صورت متفاوتی واکنش نشان میدهند. اگر شما کودک پرخاشگری را در خانوادهای ثروتمند داشته باشید، آن کودک نزد یک روانشناس برده شده و درمان خواهد شد. والدین توجه مخصوصی به توقف و یا خنثی نمودن این رفتار خواهند نمود. کودک پرخاشگری در خانوادهای فقیر بعید به نظر میرسد که بدان صورت درمان شود. اگر والدین وی خودشان پرخاشگر باشند، ممکن است این قبیل مشکلات را تشدید کنند. بنابراین زمینه ژنتیکی وجود دارد، اما همیشه به واسطه تعامل محیطی آشکار میشوند.
● بنابراین طبیعت و سرشت در مقابل تربیت نیست بلکه طبیعت در کنار تربیت است.
▪ دقیقا. این یک تعامل است. اپیژنتیک حوزهای است کهاین بحث را مطالعه میکند. کتابهای و مقالات آکادمیک بسیاری در خصوص این بحث وجود دارد. من هفته گذشته در انستیتوی سلامت ملی بودم و بخشی از بحث ما در این باره بود. حوزه جذابی است.
افرادی که به توصیف ژنتیکی پدیدههای اجتماعی علاقهمند هستند باید به دو موضوع توجه کنند. اول این که روشهایی که آنها برای تعیین وراثتپذیری استفاده میکنند، جمعپذیری (جمع ساده آثار در نتیجه عوامل چندگانه) را مفروض میدانند. این روشها اجازه تعامل نمیدهند. دوم اینکه زمانی که فردی تجزیه و تحلیل جمعپذیر استاندارد را برای گروههای اقتصادی- اجتماعی انجام میدهد، در مییابد که وضعیت گروههای اقتصادی- اجتماعی به نحو معنی داری ضریب وراثتپذیری را متاثر میکند.
مقالهای که در سایکولوجیکال ساینس(۲۰۰۳) توسط اریک ترک هیمر منتشر شد، حکایت از آثار بسیار قوی پیشینه خانوادگی بر تعدادی از ضرایب وراثتی دارد. خانوادههای ثروتمند راههایی را فراهم میکنند تا برخی ژنهای مخرب از کار بیافتند و ژنهای مولد را بهبود بخشند. ما صرفا در ابتدای درک این مکانیزمها هستیم. این مکانیزمها بسیار مهم هستند.
● آموزش زودهنگام کودکان
چه چیزی ما را به آموزش زودهنگام کودکان سوق میدهد. همانطور که میدانید در بانک مرکزی مینیاپلیس، ما تکیه زیادی روی تحقیق شما در خصوص آموزش زود هنگام کودکان به عنوان یک استراتژی توسعه اقتصادی میکنیم. اگر امکان دارد کمی در مورد تحقیقتان و واکنش اقتصاددانان به آن برای ما بگویید.
اختلافنظر شدیدی مابین اقتصاددانان درباره برخی از یافتههای اساسی ادبیات توسعه کودکان وجود دارد. بسیاری از اقتصاددانان فرض میکنند که آثار خانواده اصولا به واسطه توانایی شناختی کودکان عمل میکند. بسیاری از مدلهای مرسوم اقتصادی، فرآیند توسعه را صرفا بر حسب افزایش آیکیو مد نظر قرار میدهند. یا دیگران آیکیو را کاملا وراثتی تلقی میکنند. نهاین دیدگاه درست است و نه آن دیدگاه.
برنامههای بهبودیافته و مداخلهگرانه اخیر کودکان محروم را هدف قرار داد. کودکان محرومی که اثر قابل توجهی روی مهارتهای غیرشناختی از قبیل انگیزه، قوه خودداری و ترجیحات زمانی دارند. ما میدانیم که پایههای علمی برای این یافتهها وجود دارد. قسمت جلوی مغز که مرکز این مهارتهای غیرشناختی است دیر بالغ میشود. این چیزها طبق تحقیقات عصب شناسان تا مراحل پایانی در سن ۲۰ سالگی، انعطافپذیر هستند. این بدین مفهوم است که اصولا ما میتوانیم این رفتارها را اصلاح کنیم. مهارتهای غیرشناختی همانگونه که من در مقاله اخیرم با جورا استیکثرد (Jora Stixrud) و سرجیو اورزا ( Sergio Urzua) نشان دادم، با اندازهگیری تعدادی از گروههای اقتصادی- اجتماعی به نحو قدرتمندانهای قابل پیشبینی است. رفتارهای چون جرم و جنایت، بارداری نوجوانان، آموزش و از این قبیل.
بچههای تحت نظارت برنامه پیش دبستانی پری(perry)، برنامهای جهت ارتقای عملکرد کودکان محروم، و برنامه مداخلهگرانه آموزش زود هنگام، بسیار موفقتر از بچههایی هستند که تحت این برنامهها قرار نگرفته اند ولو اینکه ضریب هوشی آنها بالاتر از این بچهها نبوده است. این امر در خصوص سایر مداخلات دولت صدق میکند. مطالعات بسیاری در خصوص این قبیل برنامهها وجود دارد. من تلاش میکنم برای تجزیه و تحلیل سیاستی مطالعات آموزش زودهنگام کودکان را در چارچوب رایج اقتصاد بگنجانم. این هدف من از فصلی از «کتاب راهنمای اقتصاد آموزش» است که به طور مشترک با فلیویو کانها (Flavio Cunha)، لنس لاکنر ( Lance Lochner) و دیمیتری مستروف (Dimitriy Masterov) به رشته تحریر در آمد.
همچنین برنامه ابتدایی وجود دارد، برنامه فشرده پربارسازی کودکان که کودکان محروم را هدف قرار میدهد، ۳ یا ۴ ماه بعد از تولد بچهها آغاز میشود. این برنامهها در برخی موارد تا سن ۸ سالگی ادامه مییابند. بنابراین برنامه مداخلهگرانه سختی است. و زمانی که به نمرههای آزمون هوش نگاه میکنیم، اختلافات اساسی مابین بچههایی که تحت این برنامه بودهاند و بچههایی که نبودهاند، قابل مشاهده است. ضریب هوشی به طور متوسط ۴ تا ۶ واحد افزایش مییابد که در مورد دخترها بیشتر از پسرها است و این افزایش تا اواسط ۲۰ سالگی ماندگار است. بنابراین اگر ما به میزان کافی زود شروع کنیم و محیطهای بهبود یافته ارائه نماییم، میتوانیم ضریب هوشی کودکان محروم را افزایش دهیم. فلیویو کانها و من این یافته را حول دو مفهوم کمال (complementarity) و خودباروری (self-productivity) سازمان دادهایم. ما مدل توسعه چند مرحلهای کودکی را توسعه میدهیم و سرمایهگذاری زودهنگام را از سرمایهگذاری دیرهنگام در کودکی متمایز میکنیم. مدل استاندارد توسعه داده شده توسط گری بکر و نایجل تامز به طور ضمنی فرض میکند که سرمایهگذاری زودهنگام و دیرهنگام در کودکی به طور کامل جانشین یکدیگر هستند بدین مفهوم که میتوان بعدا در خانوادههای محروم که از سرمایهگذاری زودهنگام غفلت میکنند، سرمایهگذاری نمود. آنها همچنین فرض را بر یک بازار مهارت میگذارند.
برای مطالعه سرمایهگذاریهای کودکی (آموزش کودکان) اینها فروض بدی است. اول اینکه مهارتها در واقع چندگانه هستند. مناسب آن است که مهارتهای شناختی و غیرشناختی را با هم به حساب آوریم. دوم این که، سرمایهگذاری انباشت مهارتهای بعدی را به واسطه خود باروری و کمال افزایش میدهد. مزیتهای زودهنگام به واسطه این دو عامل یکدیگر را تقویت نموده و هزینه یادگیری در آینده را کاهش میدهند. به دلیل دینامیکهای طول عمر، جانشینی سرمایهگذاری زودهنگام و دیر هنگام در کودکان پایین است. کاراترین راه به لحاظ اقتصادی، برای مهار زیانهای ناشی از محیطهای مضر خانواده، سرمایهگذاری در کودکان در دوران جوانی است.
ما دریافتیم که برای کودکان شدیدا محروم، سرمایهگذاری دیرهنگام در مهارتهای دوران کودکی که میتواند عملکرد اجتماعی و اقتصادی را به سطوح قابلقبولی که به واسطه سرمایهگذاریهای زودهنگام هدفمند قابل دسترس میباشد، برساند، وجود ندارد. ما دریافتیم که مهارتهای احساسی و مهارتهای اجتماعی تواما در تولید افراد موفق حیاتی هستند. این یافتهها دیدگاه اقتصاددانان را در خصوص فرآیند شکلگیری سرمایه انسانی تغییر میدهد.
در صورتی که سرمایهگذاریهای مناسب جهت پرورش مهارتهای شناختی و غیر شناختی برای کودکان محروم فراهم نشود، ما طبقهای از افراد بدون این قبیل مهارتها، بدون انگیزه و بدون توانایی مشارکت در جامعه خلق خواهیم نمود. مشارکتی که آنها میتوانستند در صورت تربیت مناسب در سنین پایین، داشته باشند. غفلت کردن از سرمایهگذاری در سنین پایین در کودکان، افرادی کم مهارت و سطح پایین را ایجاد مینماید که به طور بحثبرانگیزی در ایالاتمتحده در حال افزایش است. خانواده منشا اصلی نابرابری انسانی در جامعه آمریکاست.
من تنها به دلیل علاقهام به شکافهای نژادی که واقعیت داشته و ادامه دارد بهاین مسیر کاری سوق داده نشدم، بلکه بیشتر به واسطه کارم روی برنامههای آموزش شغلی بوده است. برنامههای آموزش شغلی عمومی تلاش میکند تا جوانان ترک تحصیل کرده در گذشته را بهبود بخشد. بسیاری از این جوانان نه میتوانند بخوانند و نه میتوانند بنویسند. آنها انگیزهای برای یادگیری و یا تحصیل ندارند. جامعه آمریکا تلاش میکند تا غفلت ۱۷ساله خود را (رها کردن بچهها تا ۱۷ سالگی) درخصوص برنامههای آموزش عمومی جبران کند. این احمقانه است. نرخ موفقیت برای برنامههای اصلاح و تربیت مجرمان حتی بدتر است. واقعا چه تعداد از این برنامهها افراد را نجات داده اند؟ نرخ موفقیت پایین است.
کتاب من در خصوص GED (توسعه آموزش همگانی) که یک برنامه اصلاحی است در حال اتمام است. این روزها ۲۰درصد از کل دانشآموزش دوره دبیرستان تحت این برنامه هستند. این رقم در نیویورک، فلوریدا، کالیفرنیا و الینوی بالاتر است.
فکر میکردم این رقم ۴ یا ۵درصد باشد.
در دهه ۶۰ این رقم ۲درصد بود و به ۲۰درصد افزایش داده شد. شاید بپرسید، دانش افراد تحت برنامه GED چه به دست میآورند؟ آنها چیزی را به دست میآورند که ترک تحصیلکنندگان دبیرستانی خارج از این برنامه به دست نمیآورند یعنی توانایی شناختی بالاتر. تفاوت فارغالتحصیلان دبیرستانی و افرادی که تحت برنامه GED بودهاند چیست؟ خب این برنامه هم حائز نمرههای آزمون کیفیت و آزمون پیشرفت است درست مثل بچههای دوره دبیرستانی که به کالج نمیروند. بچههای تحت این برنامه به اندازه فارغالتحصیلان دبیرستانی باهوش هستند، اما آنها فاقد برخی چیزها هستند. آنها انگیزه، قوه خودداری و آیندهنگری را از دست میدهند. من اینها را مهارتهای غیرشناختی مینامم. در کار اخیرمان با جورا استیکثرد و سرجیو اوزا، ما به شواهد قوی از اهمیت فراگیر مهارتهای غیرشناختی به عنوان کلید توضیحدهندگی موفقیت و شکست طبقات اقتصادی- اجتماعی رسیدیم.
این یافتهها الزامات مهمی برای سیاستهای آموزشی آمریکا دارد. برای مثال برنامه NCLB (قانون ارتقاء عملکرد نظام آموزشی آمریکا مصوبه ۲۰۰۲) و کلیه سیاستهای مرتبط فرض را بر این میگذارند که ارتقاء نمرههای آزمون، به مثابه موفقیت سیاستهای اتخاذ شده است. این قبیل سیاستها بسیار گمراهکننده هستند. نمرههای آزمون پیشرفت بچههای تحت برنامه آموزشی GED نشان میدهد که آنها به باهوشی فارغالتحصیلان دبیرستان هستند، اما آنچه را که فارغالتحصیلان دبیرستان به دست میآروند اینها از جایی به دست نمیآورند، چرا که آنها فاقد دوام و انگیزه هستند.
اغلب اقتصاد کلاندانان سرمایه انسانی را آموزش تلقی میکنند که توسط سالهای تحصیل اندازهگیری میشود. یا اگر کمی خبرهتر باشند، سرمایه انسانی را با نمرههای آزمونهایی مثل ضریب هوشی و یا آزمون پیشرفت اندازهگیری میکنند. همه تواناییهای غیرشناختی که به واسطه خانوادهای سالم تولید میشود، صرفنظر میشود. همانگونه که برنامههای مداخلهگرانه آموزش زودهنگام نشان میدهند، این مهارتها میتواند تا اندازهای اصلاح شود. نه کاملا، اما مطمئنا شکافها میتواند کاهش داده شود. چیزهایی که قبلا ناپیدا میپنداشتیم آثار واقعی بر رفتار دارند. اقتصاددانان تمایل دارند این قبیل مفاهیم ناپیدا را رها کنند چرا که میخواهند مفاهیم آشکار و پیدایی چون ۳درصد نرخ بهره، انباشت پولی، ظرفیت واگنباری و غیره را اندازهگیری کنند. اینها واقعا ارقام آشکار و پیدایی به نظر میرسند، اما اگر شما شروع به صحبت در مورد عشق مادر یا حمایت احساسی از افراد بکنید به نظر میرسد که دارید شوی تلویزیونی را نگاه میکنید.
● بسیاری از موضوعات درباره تحقیق آموزش زود هنگام کودکان حل نشده باقیمانده است. برای مثال، زود هنگام یعنی چقدر زود؟ چطور میتوان در خصوص کیفیت آموزش قضاوت نمود؟، اما مایلم در خصوص یک موضوع ویژه از شما سوال کنم. آیا منابع مالی عمومیباید صرف برنامههای آموزش زودهنگام همگانی شود و یا باید کودکانی را که در خطر هستند، هدف بگیرد؟
▪ بحثهای زیادی در مورد این نکته وجود دارد. من فکر میکنم شاهد بسیار قوی این است که پیشینه خانوادگی پیشگوییکننده اصلی رفتار کودکان است. بنابراین بسیاری از کودکان مشکلدار محصول خانوادههای محروم هستند. بنابراین اقتصاد مداخله بیان میکند که سرمایهگذاریهای جامعه باید جایی متمرکز شود که احتمالا بیشترین بازگشت را دارد. به طور قطع آنها خانوادههای محروم هستند.
متاسفانه در بحث آموزش زودهنگام مداخلهگرانه، اغلب افراد موضوعات سیاسی را با موضوعات اقتصادی جمع میکنند. بخشی از جاذبه آموزش زودهنگام مداخلهگرانه این است کهاین برنامه آموزش پیشدبستانی عمومیرا فراهم میکند، بنابراین برخی از گروهها به دلیل یارانهدهی کارآمد به اشتغال زنان از آموزش زودهنگام عمومیحمایت میکنند، اما جمع کردن این موضوع به این صورت، گروههای مخالفی را خلق میکند که میگویند، چرا ما باید به زنان ثروتمند شاغل یارانه بدهیم؟ من قصد این را ندارم که وارد این بحث شوم، اما فکر میکنم به طور تحلیلی لازم است که موضوعات حمایت از زنان شاغل و توسعه آموزش زود هنگام کودکان جدا شود. خانهدارهای طبقه متوسط بچههای سالم و پرباری را تولید میکنند. ما به طور قابل قبولی تولید آنها را در حسابهای تولید و درآمد ملی اندازهگیری نمیکنیم، اما با استناد به شواهد زنان شاغل حرفهای وقت بسیاری را بعد از ساعات کاری برای ارتقای کودکان اختصاص میدهند. تلاش برای جایگزین کردن آنچه که والدین طبقه متوسط و بالاتر از متوسط برای کودکان خود انجام میدهند با آموزشهای مداخلهگرانه، نابخردانه است.
شواهد از این قرار است که ما باید با آموزش بچههای خانوادههای محروم آغاز کنیم و در این صورت میتوانیم به خوبی هدفمند عمل کرده و به مشکلات اصلی بپردازیم. به عنوان یک اقتصاددان، من چنین بحث میکنم که جایی سرمایهگذاری کنید که نرخ بازگشت سرمایه بیشتر باشد. به نحوی بازدهی نزولی به مقیاس شروع خواهد شد و ممکن است شما بخواهید در آموزش زودهنگام کودکان گروههای دیگر اقتصادی-اجتماعی سرمایهگذاری کنید، اما فعلا موارد بسیاری برای مداخله در خانوادههای محروم وجود دارد.
حالا شما میگویید، آیا من این قضیه را اثبات کردهام؟ جواب این است که خیر. آیا بهاین امر نیاز داریم؟ بله. آیا دارم برای توسعه آن تلاش میکنم؟ بله. خیلی سخت است، اما یک مشکل تجربی غیرممکن نیست. فکر میکنم با کنار هم قرار دادن دادههای مختلف از برنامههای متنوع آموزشی مداخلهگرانه برای کودکان با درجات متفاوت محرومیت، میتوانم موفق شوم. در این صورت در خواهم یافت که کدام نهادهها حقیقتا کارآمد هستند و کدام مداخلهها کارآمد و کدام یک کارا نیستند.
آموزش شغلی
● شما اخیرا به آموزش شغلی اشاره کردید. البته شما تحقیقات بیشماری در زمینه ارزیابی برنامههای آموزش شغلی به انجام رساندهاید. کمیته نوبل شما را پژوهشگر پیشتاز این حوزه معرفی کرد. یافتههای شما به نظر تا حدی بدبینانه است. آیا این توصیف منصفانهای است؟
▪ بله.
● آیا آموزش شغلی به هر شکلی کارآمد است؟ آیا گونهای از برنامههای موفق وجود دارد؟
▪ در واقع اغلب آموزشهای شغلی در بخشخصوصی انجام میشوند و نه در بخشعمومی. چه کسی به احتمال زیاد آموزش شغلی خصوصی را دریافت میکند؟ افرادی که مهارتهای شناختی و غیرشناختی بالاتر دارند. تواناییهایی که آنها را در جایگاه نخست کسب شغل قرار میدهد. این افراد نرخ بازگشت بالایی در قبال آموزش شغلی دریافت میکنند.
● بنابراین مساله گزینش مطرح است.
▪ بله همینطور است. این نتیجه دینامیسم شکلگیری مهارت است که اخیرا درباره آن صحبت کردیم که مهارت، مهارت تولید میکند. برنامههای آموزش شغلی عمومی افرادی را در بر میگیرند که مدرسه را ترک کرده اند یا ممکن است مدرک دبیرستان خود را به واسطه برنامههای ترقی اجتماعی دریافت کرده باشند، اما به سختی میتوانند بخوانند و بنویسند. نمونه نوعی برنامه آموزش شغلی کوتاه مدت تلاش میکند تا کمبودهای دوره زندگی آنها را در چند ماه جبران نماید. این برنامهها بر این امید بنا شده اند که جامعه میتواند غفلت ۱۷، ۱۸ساله از کودکان را با برنامه کوتاه مدت که میتواند افراد را تغییر شکل دهد، حل کند. افرادی که در محرومیت شدید زندگی کرده و بزرگ شده اند.
دینامیسم شکلگیری مهارت انسانی بهاین صورت است که مهارتهای سطح بالایی که در زندگی زود کسب میشوند، کسب مهارتهای بعدی را سادهتر میسازد. این مهارتها شرایط انتفاع از برنامههای مداخلهگرانه آتی را فراهم میسازند. این همان اندیشه خود باروری است که اخیرا بحث شد. یک مسیر رشد وجود دارد و افراد نسبت به شرایط مختلفشان در دریافت مهارت، شروع به واگرایی از این مسیر میکنند. آنهایی که مهارتها را زود کسب میکنند، به احتمال قوی شغلها را میگیرند و سایر مهارتها را به واسطه آموزش شغلی خصوصی بهبود میدهند. کسانی که مهارتهای را زود دریافت نمیکنند بعید است از برنامههای آموزش شغلی عمومیآتی زیاد منتفع شوند.
همچنین آموزش شغلی عمومی رکورد پیشینه بدی دارد چرا که از مشوقهای بازار استفاده نمیکند. بسیاری از برنامههای عمومیمهارتها و شغلهای منسوخ شده را به افراد آموزش میدهند.
اسماعیل استوار
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست