دوشنبه, ۳۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 20 May, 2024
مجله ویستا

شد خزان اثر رهی معیری


شد خزان اثر رهی معیری

شد خزان گلشن آشنایی
بازم آتش به جان زد جدایی
عمر من ای گل طی شد بهر تو
وز تو ندیدم جز بد عهدی و بی وفایی

شد خزان گلشن آشنایی

بازم آتش به جان زد جدایی

عمر من ای گل طی شد بهر تو

وز تو ندیدم جز بد عهدی و بی وفایی

با تو وفا کردم، تا به تنم جان بود

عشق و وفا داری، با تو چه دارد سود

آفت خرمن مهر و وفایی

نو گل گلشن جور و جفایی

از دل سنگت آه

دلم از غم خونین است

روش بختم این است

از جام غم مستم

دشمن می پرستم

تا هستم

تو مست از می به چمن

چون گل خندان

از مستی بر گریه من

با دگران در گلشن نوشی می

من ز فراغت ناله کنم تا کی؟

تو و می چون لاله کشیدن‌ها

من و چون گل جامه دریدن‌ها

به رقیبان خاری دیدن‌ها

دلم از غم خون کردی

چه بگویم چون کردی

دردم افزون کردی

برو ای از مهر و وفا عاری

برو ای عاری ز وفاداری

که شکستی چون زلفت عهد مرا

دریغ و درد از عمرم

که در وفایت شد طی

ستم به یاران تا چند

جفا به عاشق تا کی

نمی‌کنی ای گل یک دم یادم

که همچو اشک از چشمت افتادم

آه از دل تو

گر چه ز محنت خوارم کردی

با غم و حسرت یارم کردی

مهر تو دارم باز

بکن ای گل با من

هر چه توانی ناز

کز عشقت می‌سوزم باز