یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

جهان عرفانی معمار راستین انقلاب


جهان عرفانی معمار راستین انقلاب

آشنایی با نوآوریهای عرصه ادب و فرهنگ معاصر ایران به ویژه پس از پیروزی انقلاب اسلامی, ضروری است از این نظر که آثار ادیبان و شاعران انقلاب, هم مایه گرفته از ادبیات گذشته و هم متأثر از حیات فردی و اجتماعی عصر انقلاب اسلامی در ایران است, از طرفی تنوع در عرصه زبان و ادب فارسی, امروزه به حدی است که مشتاقان مدتها سردرگم می مانند و چه بسا برخی علاقه مندان, اطلاعات کم بها را به جای گوهر ادب و معرفت در انبان می کنند

آشنایی با نوآوریهای عرصه ادب و فرهنگ معاصر ایران به ویژه پس از پیروزی انقلاب اسلامی، ضروری است؛ از این نظر که آثار ادیبان و شاعران انقلاب، هم مایه گرفته از ادبیات گذشته و هم متأثر از حیات فردی و اجتماعی عصر انقلاب اسلامی در ایران است، از طرفی تنوع در عرصه زبان و ادب فارسی، امروزه به حدی است که مشتاقان مدتها سردرگم می مانند و چه بسا برخی علاقه مندان، اطلاعات کم بها را به جای گوهر ادب و معرفت در انبان می کنند.

بسیاری معتقدند که شخصیت باطنی و حقیقی معمار راستین انقلاب اسلامی، امام خمینی نورالله مرقده تنها آن نیست که ما از آن اطلاع داریم، زیرا امام پیش از آنکه یک فقیه یا سیاستمدار و حتی انقلابی و مصلحی بزرگ باشد، عارفی کامل و مکمل بوده است.

امام با عرفان انقلاب کرد و حماسه اش جلوه ای از عرفان اوست، وگرنه کدام سیاست شناسی تجویز می کرد که وی بی ابزار قدرت هم به شرق بتازد، بی آنکه از غرب مددگیرد و هم به غرب حمله ور شود بی آنکه بر شرق تکیه زند؟

کدام تاکتیک شناسی جایز می شمرد برآسمانی پرواز کند که هنوز کرکسان نمرود تیر و کمان در دست بر آن احاطه داشتند؟

چه کسی را گمان آن بود از سرزمینی که یک نسل تخم کفر بر آن پاشیده بودند خرمن توحید و عشق درو کند و نسل در گهواره آرمیده ۱۵ خرداد ۴۲ را به میدانهای نبرد بکشاند و آرامش شوم شیطان را برهم زند؟ ولوله ای که امام با القای یک عبارت در سراسر گیتی افکند و با یک عبارت کوتاه، انسان مستاصل را در آن سوی جهان حرکت داد و باور باختگان را به باوری دوباره خواند و سرمایه های عظیم نهفته و گنجینه های پرارج فراموش شده را فرا یاد آورد، به یمن وجود ملکوتی و انفاس قدسی و عرشی و شخصیت ماورایی آن حضرت بود.

حقیقت این بود که امام، دلها را با سرانگشت عرفان و شهود و معنویت تکان و جهت می داد و دشمن را می ترساند.

عرفان امام، عرفان حقیقی است. عرفانی مسلکی و تصوف نیست. عرفان صومعه و دیر، گوشه گیری و بی اعتنایی محض به دنیا نیست، امام سلام الله علیه، غریبی است تنها در غربت آباد خاک که گاه بر حسب وظیفه اولیای ظاهر و در حد طاقت و ظرفیت مردم عصرش جلوه ای کرده است. با این همه خود گوید:

بشکنم این قلم و پاره کنم این دفتر

نتوان شرح کنم جلوه والای تو را

بسیاری از اشعار امام(ره) نیز انعکاسی از همین حالت ایشان و آکنده از این قبیل مضامین است:

ما را رها کنید در این رنج بی حساب

با قلب پاره پاره و با سینه ای کباب

عمری گذشت، در غم هجران روی دوست

مرغم درون آتش و ماهی برون آب

حالی نشد نصیبم از این رنج زندگی

پیری رسید غرق بطالت پس از شباب

امام پیوسته حالت شوق به لقا داشت.

می گوید: همه به دنبال رد پای تواند، اما من نیازی به آن ندارم، زیرا تو خود مشهودی، شاید این همان معناست که «ابن عربی» می گوید: «الله تعالی ظاهراً ما غاب قط و العالم غائب ما ظهر قط» (خداوند طاهر است و غایب نیست، عالم غایب است و ظاهر نیست) از این رو بخش وسیعی از سروده های امام، به تخطئه طرق ناصواب و حمله به مدعیان کاذب کشف و شهود و بیان آفات و موانع شناخت حقیقی اختصاص یافته است. امام معتقد بود که از راه علم و فلسفه و عرفان مصطلح، نمی توان به حقیقت رسید، همان گونه که «ابوسعید ابوالخیر» عارف نامدار معتقد بود:

در رفع حجب کوش نه در جمع کتب

کز جمع کتب کجا شود رفع حجب

در طی کتب کجا بود نشئه حب

طی کن همه را بگو الی الله اتب؟

در تعریفی مختصر از عرفان، می توان گفت که:

«عرفان طریقه معرفت در نزد آن دسته از صاحبنظران است که بر خلاف اهل برهان در کشف حقیقت بر ذوق و اشراق بیشتر اعتماد دارند، تا بر عقل و استدلال، از این تعریف، احکام زیر به ذهن می آید: اهل عرفان نیز مانند اهل برهان در کشف حقیقت به عقل و استدلال اعتماد دارند، نهایت اینکه اعتماد آنان بر ذوق و اشراق بیشتر است.

-اهل برهان نیز مانند اهل عرفان در کشف حقیقت بر ذوق و اشراق اعتماد دارند، نهایت اینکه اعتمادشان بر عقل و استدلال بیشتر است.

اعتماد این هر دو به هر دو طریقه معرفت، نسبی است.

-فرق اهل عرفان و اهل برهان در طریقت و معرفت، کمی است نه کیفی یا ماهوی»

اما همان گونه که اشاره شد امام خمینی(ره) به عرفان مصطلح در میان متصوفه معتقد نیست. خود ایشان در چند معنا و چهار بیت زیر همین نکته را باز می گوید:

عارفان پرده بیفکنده به رخسار حبیب

من دیوانه گشاینده رخسار توام

چون به عشق آمدم از حوزه عرفان دیدم

آنچه خواندید و نوشتیم همه باطل بود

از درس و بحث مدرسه ام حاصلی نشد

کی می توان رسید به دریا از این سراب

هر چه فرا گرفتم و هر چه ورق زدم

چیزی نبود غیر حجابی پس حجاب

اگر بخواهیم مسیر رشد شخصیت عرفانی امام خمینی را ترسیم کنیم، باید بگوییم که امام تا حوالی چهل سالگی در تحصیل علوم و تربیت نفس و تحصیل عرفان کوشیده عمده آثار فلسفی و عرفانی و اخلاقی خود را نیز در همان دوران نوشته است. پس از آن، امام، به تعمق پرداخته و از عرفان مصطلح فراتر رفته که این دوران در عین حال مقارن است با اوج گیری مبارزات معظم له و ایشان «حماسه و جهاد» را با یک چنین تعالی و تکاملی توام کرده اند؛ سپس معتقد شده اند که بایداز عشق و در تحت توجهات ولایت به خدا رسید.

در جرگه عشاق روم بلکه بیابم

از گلشن دلدار نسیمی، رد پایی

کتاب ها، اعلامیه ها، بیانیه ها و خطابه های شورآفرین و هیجان انگیز و ستم ستیز امام، همچون: سخنان تاریخی ایشان بر ضد قرارداد خفت بار «کاپیتولاسیون» سخنرانی عصر عاشورای سال۴۲، موضع گیری های دشمن شکن ایشان در دوران انقلاب تا براندازی کامل رژیم ستم شاهی، سازش ناپذیری تا نفی همه ریشه ها و بنیادهای ستم و مقاومت همه جانبه در برابر هجوم نظامی و فرهنگی مستکبران و کارگزاران بی مقدار آنان، برگزاری حج ابراهیمی و مبارزه با فرهنگ و سنن شیطانی، فتوا علیه «سلمان رشدی»، نهضت پانزده خرداد۴۲، شکست شاه و فتح لانه جاسوسی، همه و همه «جلوه های حماسی» امام و در نگاهی ژرف تر، جلوه ای از «آیینه عرفان» فرهنگی، سیاسی و اجتماعی و... ایشان محسوب می شود.

امام خمینی(ره) نه تنها در عمل و سلوک یک عارف کامل و مکمل بود، بلکه در تمام زمینه های عرفان نظری استاد بود و به ادبیات عرفانی- اعم از عربی و فارسی- عنایتی ویژه داشت. مولوی را دوست می داشت و اشعار حافظ را در گفته های خویش به کار می برد و از «محی الدین عربی» پدر عرفان نظری حتی در نامه تاریخی خود خطاب به «گورباچف» یاد کرد.

امام از ملت ایران و قیام مستضعفان اسطوره می ساخت، در عین حال این انقلاب را مظهر تجلی اراده خداوند می دانست.

حماسه و عرفان امام در سال۴۱، در عبارات زیر چنین جلوه کرده است:

«با ما معامله بردگان قرون وسطی می کنند. به خدای متعال من این زندگی را نمی خواهم، انی لا اری الموت الا السعاده و لا الحیوه مع الظالمین الا برما، کاش مأموران بیایند و مرا بگیرند تا تکلیف نداشته باشم.»

به دیگر سخن، امام همواره مدافع عرفان ناب و مروج دیدگاه مثبت از عرفان و با عرفان به معنای تصوف منفی، مخالف بود. از این رو این خصیصه به عرفان ایشان چهره حماسی خاصی می بخشید، چه، می دانیم که عرفان در طول تاریخ، آلوده به انحرافات و صوفی زدگی شده بود و عارفان دلسوخته از صوفیان بی صفا شناخته نمی شدند؛ امام پس از اینکه به شدت به این نوع انحراف توجه داد، بیزاری خویش را از آن به وضوح بیان داشت؛ از جمله:

این جاهلان که دعوی ارشاد می کنند

در خرقه شان به غیر منم تحفه ای میاب

امام خمینی در عین حال آن روی سکه را هم می دید، به طوری که در کتاب «ره عشق» می فرماید: «انکار مقامات عارفان و صالحان را نکنی و معاندت با آنان را از وظایف دینی نشمری... چون ما جاهلان از آنها محرومیم با آن به معارضه برخاستیم... من نمی خواهم مدعیان را تطهیر کنم که:ای بسا خرقه که مستوجب آتش باشد، می خواهم اصل معنا و معنویت را انکار نکنی.»

محمد طالبی



همچنین مشاهده کنید