شنبه, ۶ بهمن, ۱۴۰۳ / 25 January, 2025
ذهن بچه ها را با محفوظات خسته نکنید
من یک مادر هستم؛ مادری که شاغل است و چند ساعت از روز کنار دخترش نیست. مادری که دوست دارد بچهاش یک دختر خوشحال و موفق شود و فکر میکند موفقیت او وقتی است که بتواند هر مشکل و مسالهای که در زندگی برایش پیش میآید، با اعتمادبهنفس حل و از زندگی و شغلش، احساس رضایت کند...
شما چطور فکر میکنید؟ دغدغههای من و شما یکی است ولی گاهی تعریفمان از خوشبختی در لابلای مشکلات زیادی که در زندگی داریم، گم میشود، آنوقت است که سردرگم میشویم و نمیدانیم برای این فرزندی که همه آرزوهای خوب را برایش داریم چه کنیم. وقتی اوضاع بدتر میشود که عدهای از راه میرسند و میگویند او فقط زمانی به رویاهایش میرسد که باهوشتر شود. شما میمانید و یک معضل جدید که به دغدغههایتان اضافه شده؛ چطور باید او را باهوشتر کنید؟ آیا واقعا این کار لازم است؟ برای موفقشدن باید نابغه بود؟ راستی هوش شما و همسرتان چقدر است؟ موفق و خوشبخت هستید؟ با خانم دکتر میترا حکیم?شوشتری، فوقتخصص روانپزشکی کودکان و نوجوانان و عضو هیات علمی دانشگاه علومپزشکی تهران، این هفته در اینباره به گفتوگو نشستهایم.
▪ حتما شما بیشتر از ما با پدرومادرهایی برخورد میکنید که تبداغ کلاسهای پرورش خلاقیت و نابغه بار آوردن بچهها آنچنان ذهنشان را درگیر کرده که هم و غمی جز این ندارند. به نظرتان این کلاسها و برنامهها چقدر واقعیاند؟
من نمیدانم به این والدین چه بگویم چون راهی که در آن قدم گذاشتهاند، بیراهه است و تلاش بیثمر. اگر بتوان آنها را قانع کرد از تصمیم عجولانه و شاید ناآگاهانهای که تحتتاثیر تبلیغات و مدشدن این جو حاکم، گرفتهاند، منصرف شوند و چند دقیقه به سوالهای ما پاسخ دهند، خودشان هم متوجه شوند. در تعریفی که از خلاقیت دارند اشتباه کردهاند. کاش همین حالا خواننده «سلامت» باشند و قبل از اینکه خود و فرزندشان را بیجهت به دردسر بیندازند، از راه درست به پرورش خلاقیت بچهها بپردازند.
▪ اما بهنظر میرسد که بسیاری از والدین راه درست را نمیشناسند و ما هنوز فرهنگ رفتار با بچهها را بلد نیستیم. این راه درست چه راهی است؟
در بعضی فرهنگها، بچهها بهعنوان موجوداتی فعال و در تعامل با محیط شناخته میشوند. در این فرهنگها انجام هر کاری به روش نو تشویق میشود و آن را خلاقیت میدانند، اما در برخی فرهنگها که حس میشود خلاقیت کمرنگتر است، کودک را موجودی منفعل میدانند که فقط باید به او آموزش داد. آموزش شعر، نقاشی و... باید دیدگاهمان را فعال و تعاملگر کنیم و زمینه تعامل بچه را با محیط بالا ببریم. والدینی که به کودک به چشم موجودی منفعل نگاه میکنند، جلوی ابراز وجود او را میگیرند. اجازه نمیدهند مسایل را به شیوه خودش حل کند. این تفکر جلوی خلاقیت بچهها را میگیرد.
▪ پس دادن این همه اطلاعات از سنین پایین به کودک، هیچ کمکی به او در خلاق?شدن نمیکند؟
نه، این والدین در واقع عجله دارند اطلاعات خام را که بچهها به مرور از محیط دریافت خواهند کرد، یکجا در اختیارش قرار دهند اما این عجله میتواند آسیبرسان باشد. این برنامهریزی فشرده و افزایش محفوظات ذهنی و مجبورکردن بچهها به فراگیریشان، آنها را خسته میکند و این کلاسهای مختلف هیچ کمکی به ایجاد علاقه و انگیزه در کودکان و تشویق آنها به حل مسایل مختلف از راههای نو و مبتکرانه نمیکند؛ یعنی کاملا از تعریف خلاقیت دور هستند. در این کلاسها که بچهها را مجبور میکنید به انواع و اقسام آن بروند، طی روشی خاص نقاشی، اسامی، اعداد، ارقام و اشعار آموزش داده میشود و این همه اطلاعات بچه را خسته و از آموزش بیزار خواهد کرد. به جای بردن کودک از این کلاس به آن کلاس و کشتن خلاقیت او، کافی است محیط خانه را فعال کنید تا در محیطی آرام کودکی کند و از بازی و آموزش همراه آن لذت ببرد.
▪ برای پرورش استعدادهای کودک و کشف علایق او از چه سنی باید این کار را شروع کنیم؟
از همان یکی دو سالگی باید با ایمن کردن محیط، به بچهها فضا داد همهجا را کشف کنند. باید با آنها حرف زد و قبل از اینکه مهارت کلامی پیدا کنند، درباره آنچه در روز میبینند و با آن زندگی میکنند، برایشان گفت. باید برای بچهها وقت گذاشت، با آنها بازی کرد و همراه آنها در دنیای فانتزی کودکانه، به زبان کودکانه در دنیای شاد و پرنشاط بچگی همراه بازی، آموخت و یاد داد. انتظاری که از فرزندتان دارید تا کودکی باهوش و خلاق بار بیاید، باید منطقی باشد. درست است که محیط میتواند در پرورش استعدادها موثر باشد اما هرگز نمیتوانید نقش ژنها و آنچه کودک از شما ارث برده نادیده بگیرید.
▪ پس در واقع به جای این کلاسبردنها و گاهی منتگذاشتن سربچهها، بهتر است خودمان وارد عمل شویم و با بچهها وقت بگذرانیم.
بله. واقعیت نهفتهای در پس این ماجرا وجود دارد؛ بسیاری از والدین یا دنبال تحقق آرزوهای دستنیافته خود در فرزندشان هستند یا دلشان میخواهد دیگران از بچه ۴ سالهشان که مثلا به انگلیسی اعداد را میشمارد، تعریف و تمجید کنند. بیشتر این بچهها معنی آنچه حفظ میکنند، نمیدانند و درکی از کمیت اعداد ندارند. مادری میگفت دختر ۵/۳ سالهاش باهوش و نابغه است و انگلیسی میداند. از او پرسید: «سلام چی میشه؟» او گفت: «سو» مادر با اشاره ادامه داد: «از اولش بگو» و او پاسخ داد: «هلوسو»! مادر دیگری میگفت فرزندش همه عددها را به فارسی و انگلیسی میداند. از او خواستیم بشمارد و شروع کرد به خواندن یک شعر. مادر گفت: «نه عزیزم! وان تو، تری را بخوان.» به این مادر گفتم بهتر نیست به جای مجبور کردن بچه به حفظ کردن این همه شعر، عدد و هزار چیز دیگر که کاربردش را نمیداند، یک روز هنگام صرف عصرانه یک سیب برای او ببرید و با بازی مفهوم یک و دو را به او بیاموزید؟ بهتر نیست هنگام نقاشی یک میوه قرمز، با شادی دست او را بگیرید و سراغ یخچال بروید تا همه میوههای قرمز را پیدا کنید و مفهوم رنگ را به او بیاموزید؟ میتوانید وقت رفتن به خانه اقوام پیشنهاد او را برای رفتن از مسیری جدید قبول و اگر مسیر خوبی بود، از او تعریف و تمجید کنید.
▪ به نظرم یک نکته دیگر هم این است که بسیاری والدین نمیدانند؛ اینکه آیا آدمهای خلاق و باهوش موفق هستند؟
الزاما نه، بهعنوان مثال خلاقیت یک نویسنده در نوشتههای نوی اوست اما ممکن است ارتباط اجتماعی یا شغلی او ضعیف باشد. وقتی این آدم موفق خواهد بود که نقاط ضعف خود را بشناسد و تلاش کند آنها را تقویت کند. این ویژگی هم در آدمها شکل نمیگیرد مگر با تربیت صحیح و باورهایی که خانواده در او ایجاد کردهاند. ما نباید به بچهها القا کنیم باهوش بودن یعنی موفق و خوشبختبودن چون آنها میتوانند یک آهنگر، خانه?دار یا حتی رفتگر موفق باشند و کارشان را به بهترین نحو انجام دهند و احساس خوشبختی کنند.
من یک مادر هستم؛ مادری که شاغل است و چند ساعت از روز کنار دخترش نیست. مادری که دوست دارد بچهاش یک دختر خوشحال و موفق شود و فکر میکند موفقیت او وقتی است که بتواند هر مشکل و مسالهای که در زندگی برایش پیش میآید، با اعتمادبهنفس حل و از زندگی و شغلش، احساس رضایت کند. شما چطور فکر میکنید؟ دغدغههای من و شما یکی است ولی گاهی تعریفمان از خوشبختی در لابلای مشکلات زیادی که در زندگی داریم، گم میشود، آنوقت است که سردرگم میشویم و نمیدانیم برای این فرزندی که همه آرزوهای خوب را برایش داریم چه کنیم. وقتی اوضاع بدتر میشود که عدهای از راه میرسند و میگویند او فقط زمانی به رویاهایش میرسد که باهوشتر شود. شما میمانید و یک معضل جدید که به دغدغههایتان اضافه شده؛ چطور باید او را باهوشتر کنید؟ آیا واقعا این کار لازم است؟ برای موفقشدن باید نابغه بود؟ راستی هوش شما و همسرتان چقدر است؟ موفق و خوشبخت هستید؟ با خانم دکتر میترا حکیم?شوشتری، فوقتخصص روانپزشکی کودکان و نوجوانان و عضو هیات علمی دانشگاه علومپزشکی تهران، این هفته در اینباره به گفتوگو نشستهایم.
▪ حتما شما بیشتر از ما با پدرومادرهایی برخورد میکنید که تبداغ کلاسهای پرورش خلاقیت و نابغه بار آوردن بچهها آنچنان ذهنشان را درگیر کرده که هم و غمی جز این ندارند. به نظرتان این کلاسها و برنامهها چقدر واقعیاند؟
من نمیدانم به این والدین چه بگویم چون راهی که در آن قدم گذاشتهاند، بیراهه است و تلاش بیثمر. اگر بتوان آنها را قانع کرد از تصمیم عجولانه و شاید ناآگاهانهای که تحتتاثیر تبلیغات و مدشدن این جو حاکم، گرفتهاند، منصرف شوند و چند دقیقه به سوالهای ما پاسخ دهند، خودشان هم متوجه شوند. در تعریفی که از خلاقیت دارند اشتباه کردهاند. کاش همین حالا خواننده «سلامت» باشند و قبل از اینکه خود و فرزندشان را بیجهت به دردسر بیندازند، از راه درست به پرورش خلاقیت بچهها بپردازند.
▪ اما بهنظر میرسد که بسیاری از والدین راه درست را نمیشناسند و ما هنوز فرهنگ رفتار با بچهها را بلد نیستیم. این راه درست چه راهی است؟
در بعضی فرهنگها، بچهها بهعنوان موجوداتی فعال و در تعامل با محیط شناخته میشوند. در این فرهنگها انجام هر کاری به روش نو تشویق میشود و آن را خلاقیت میدانند، اما در برخی فرهنگها که حس میشود خلاقیت کمرنگتر است، کودک را موجودی منفعل میدانند که فقط باید به او آموزش داد. آموزش شعر، نقاشی و... باید دیدگاهمان را فعال و تعاملگر کنیم و زمینه تعامل بچه را با محیط بالا ببریم. والدینی که به کودک به چشم موجودی منفعل نگاه میکنند، جلوی ابراز وجود او را میگیرند. اجازه نمیدهند مسایل را به شیوه خودش حل کند. این تفکر جلوی خلاقیت بچهها را میگیرد.
▪ پس دادن این همه اطلاعات از سنین پایین به کودک، هیچ کمکی به او در خلاق?شدن نمیکند؟
نه، این والدین در واقع عجله دارند اطلاعات خام را که بچهها به مرور از محیط دریافت خواهند کرد، یکجا در اختیارش قرار دهند اما این عجله میتواند آسیبرسان باشد. این برنامهریزی فشرده و افزایش محفوظات ذهنی و مجبورکردن بچهها به فراگیریشان، آنها را خسته میکند و این کلاسهای مختلف هیچ کمکی به ایجاد علاقه و انگیزه در کودکان و تشویق آنها به حل مسایل مختلف از راههای نو و مبتکرانه نمیکند؛ یعنی کاملا از تعریف خلاقیت دور هستند. در این کلاسها که بچهها را مجبور میکنید به انواع و اقسام آن بروند، طی روشی خاص نقاشی، اسامی، اعداد، ارقام و اشعار آموزش داده میشود و این همه اطلاعات بچه را خسته و از آموزش بیزار خواهد کرد. به جای بردن کودک از این کلاس به آن کلاس و کشتن خلاقیت او، کافی است محیط خانه را فعال کنید تا در محیطی آرام کودکی کند و از بازی و آموزش همراه آن لذت ببرد.
▪ برای پرورش استعدادهای کودک و کشف علایق او از چه سنی باید این کار را شروع کنیم؟
از همان یکی دو سالگی باید با ایمن کردن محیط، به بچهها فضا داد همهجا را کشف کنند. باید با آنها حرف زد و قبل از اینکه مهارت کلامی پیدا کنند، درباره آنچه در روز میبینند و با آن زندگی میکنند، برایشان گفت. باید برای بچهها وقت گذاشت، با آنها بازی کرد و همراه آنها در دنیای فانتزی کودکانه، به زبان کودکانه در دنیای شاد و پرنشاط بچگی همراه بازی، آموخت و یاد داد. انتظاری که از فرزندتان دارید تا کودکی باهوش و خلاق بار بیاید، باید منطقی باشد. درست است که محیط میتواند در پرورش استعدادها موثر باشد اما هرگز نمیتوانید نقش ژنها و آنچه کودک از شما ارث برده نادیده بگیرید.
▪ پس در واقع به جای این کلاسبردنها و گاهی منتگذاشتن سربچهها، بهتر است خودمان وارد عمل شویم و با بچهها وقت بگذرانیم.
بله. واقعیت نهفتهای در پس این ماجرا وجود دارد؛ بسیاری از والدین یا دنبال تحقق آرزوهای دستنیافته خود در فرزندشان هستند یا دلشان میخواهد دیگران از بچه ۴ سالهشان که مثلا به انگلیسی اعداد را میشمارد، تعریف و تمجید کنند. بیشتر این بچهها معنی آنچه حفظ میکنند، نمیدانند و درکی از کمیت اعداد ندارند. مادری میگفت دختر ۵/۳ سالهاش باهوش و نابغه است و انگلیسی میداند. از او پرسید: «سلام چی میشه؟» او گفت: «سو» مادر با اشاره ادامه داد: «از اولش بگو» و او پاسخ داد: «هلوسو»! مادر دیگری میگفت فرزندش همه عددها را به فارسی و انگلیسی میداند. از او خواستیم بشمارد و شروع کرد به خواندن یک شعر. مادر گفت: «نه عزیزم! وان تو، تری را بخوان.» به این مادر گفتم بهتر نیست به جای مجبور کردن بچه به حفظ کردن این همه شعر، عدد و هزار چیز دیگر که کاربردش را نمیداند، یک روز هنگام صرف عصرانه یک سیب برای او ببرید و با بازی مفهوم یک و دو را به او بیاموزید؟ بهتر نیست هنگام نقاشی یک میوه قرمز، با شادی دست او را بگیرید و سراغ یخچال بروید تا همه میوههای قرمز را پیدا کنید و مفهوم رنگ را به او بیاموزید؟ میتوانید وقت رفتن به خانه اقوام پیشنهاد او را برای رفتن از مسیری جدید قبول و اگر مسیر خوبی بود، از او تعریف و تمجید کنید.
▪ به نظرم یک نکته دیگر هم این است که بسیاری والدین نمیدانند؛ اینکه آیا آدمهای خلاق و باهوش موفق هستند؟
الزاما نه، بهعنوان مثال خلاقیت یک نویسنده در نوشتههای نوی اوست اما ممکن است ارتباط اجتماعی یا شغلی او ضعیف باشد. وقتی این آدم موفق خواهد بود که نقاط ضعف خود را بشناسد و تلاش کند آنها را تقویت کند. این ویژگی هم در آدمها شکل نمیگیرد مگر با تربیت صحیح و باورهایی که خانواده در او ایجاد کردهاند. ما نباید به بچهها القا کنیم باهوش بودن یعنی موفق و خوشبختبودن چون آنها میتوانند یک آهنگر، خانه?دار یا حتی رفتگر موفق باشند و کارشان را به بهترین نحو انجام دهند و احساس خوشبختی کنند.
الهه رضاییان
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست