یکشنبه, ۱۶ دی, ۱۴۰۳ / 5 January, 2025
مجله ویستا

فلسفه و کلام امامت


فلسفه و کلام امامت

جانشینی پیامبر صلی الله علیه وآله در همه امور و مسؤولیت ها و وظایف اعم از حکومت داری, فرمانروایی, رهبری سیاسی مردم و پیشوایی دینی و معنوی آنان است در این معنا, خلافت مترادف امامت خواهد بود به دیگر سخن, گاهی خلافت هم به معنای فرمانروایی و زمام داری امور مسلمانان است و هم به معنای امامت و رهبری دینی مردم در این صورت, خلافت و امامت به یک معنا خواهد بود

بحث امامت یکی از مباحث پایه ای و ارکان اصول مذهب است که از غُرر معارف دینی به شمار می رود. ممکن است درباره امامت و جایگاه آن در مکتب، پرسش هایی مطرح شود. برای نمونه، ما می خواهیم بدانیم مقام رفیع امامت با منصب خلافت چه رابطه ای دارد؟ مقام شامخ ولایت تکوینی امام و عصمت و علم والای امام چگونه است و قلمرو آن ها تا کجا کشیده می شود؟ در این بخش برآنیم تا به این مسایل بپردازیم.

● آیا منصب خلافت با امامت یکی است؟

شبهه مهمی که در آغاز بحث امامت به ذهن می رسد، این است که خلافت و امامت با هم چه رابطه ای دارند؟ آیا این ها دو مقام و منصب جداگانه هستند یا این که در مفهوم با هم فرق دارند، ولی در مصداق یکی هستند؟

در پاسخ باید گفت علمای شیعه و اهل سنت در این زمینه با هم اختلاف نظر دارند. از نظر شیعه، این دو مقام و منصب با یکدیگر متفاوت اند، ولی به نظر اهل تسنن، مقام امامت چیزی جز منصب خلافت نیست.

خلافت به معنای جانشینی پیامبر است[۱] و خلیفه پیامبر به کسی گفته می شود که جانشین پیامبر است و پس از پیامبر یا در غیاب او، وظایف و مسؤولیت های ایشان را انجام می دهد.[۲] خلافت دو معنا دارد:

۱) خلافت عام; جانشینی پیامبر(صلی الله علیه وآله) در همه امور و مسؤولیت ها و وظایف اعم از حکومت داری، فرمانروایی، رهبری سیاسی مردم و پیشوایی دینی و معنوی آنان است. در این معنا، خلافت مترادف امامت خواهد بود. به دیگر سخن، گاهی خلافت هم به معنای فرمانروایی و زمام داری امور مسلمانان است و هم به معنای امامت و رهبری دینی مردم. در این صورت، خلافت و امامت به یک معنا خواهد بود. اهل تسنن خلافت را به معنای امامت گرفته اند، ولی مرادشان از خلافت با این معنای عام تفاوت دارد. مراد آنان از خلافت، معنای دوم خلافت است.

۲) خلافت به معنای اخص; در این معنا، خلافت در امور زمام داری سیاسی و دنیوی، منحصر می شود. در این صورت، اطلاق لفظ امامت غیر از خلافت خواهد بود.[۳] بنابراین، بیشتر دانشمندان اهل سنّت، امامت را مترادف خلافت (به معنای اخص) دانسته اند. ابن خلدون می گوید:

خلافت; یعنی نیابت از صاحب شریعت در حفظ دین و سیاست دنیا. به همین اعتبار خلافت و امامت گفته می شود و متصدی آن مقام را خلیفه و امام می گویند.[۴]

برای تبیین و اثبات نظریه شیعه درباره جدا بودن دو مقام امامت و خلافت، توجه به چند مطلب ضروری است:

۱) چنان که می دانیم امامت، مقامی دینی و معنوی و موهبتی الهی است که به برخی انسان های خاص و کامل و معصوم و اعلم، اختصاص دارد. وظیفه و نقش آن ها، رهبری، ولایت، تربیت و هدایت همه مسلمانان در همه زمینه ها و زمان ها است. هم چنین انتخاب آنان به اذن الهی و نص صریح پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) منحصر می شود. خلافت و حکومت نیز به معنای ریاست ظاهری، امارت، زمام داری و رسیدگی به امور معیشتی، اقتصادی، سیاسی و اجتماعی مردم است. این مقام یکی از وظایف امام و تنها یکی از شؤون امامت به شمار می آید. پس هر امامی هم مقام امامت و هم مقام خلافت را داراست.

۲) مقام خلافت و جانشینی پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) را می توان غصب کرد، چنان که در طول تاریخ چنین بوده است و برخی به ناحق، مقام و منصب خلافت را غصب کرده اند. در مقابل، مقام امامت، غصب شدنی نیست و این مقام همواره باقی، ثابت و حق است.

۳) مقام و منصب عالی امامت و انجام وظایف و مسؤولیت های آن، نیازمند بیعت و استقبال مردمی نیست. به دیگر سخن، مشروعیت آن به مقبولیت عمومی نیاز ندارد; زیرا مشروعیّت و حقانیتش را از خدا به دست می آورد. پس امام همواره حق و مشروع است; خواه همه مردم او را به امامت قبول داشته و با وی بیعت کرده باشند، خواه حتی یک نفر هم به او ایمان نیاورده باشد. در مقابل، خلافت و حکومت سیاسی و اقتصادی چنین نیست. تا گروهی از مردم به کسی اقبال نشان ندهند و با او بیعت نکنند، وی نمی تواند وظیفه رهبری دنیوی و حکومتی خود را ایفا کند.

۴) براساس سخنان ائمه اطهار(علیهم السلام)به ویژه امام علی(علیه السلام)، امامت با خلافت تفاوت دارد. ایشان هر گاه سخن از خلافت به میان می آمد، آن را کوچک می شمرد و نکوهش می کرد; زیرا خلافت و حکومت را جدا و بدون امامت، از همه چیز پست تر و بی ارزش تر می دانست. در مقابل، هر گاه سخن از امامت بود، جز به شکوه از آن یاد نمی کرد. امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) درباره جایگاه امام می فرماید:

الامام کلمة الله و حجة الله و وجه الله و نور الله و حجاب الله و آیة الله ...الامامة میراث الانبیاء و منزلة الاصفیاءو خلافة الله و خلافة رسل الله فهی عصمة و ولایة و سلطنة و هدایة و انه تمام الدین... .

امام، کلمه خدا، حجت خدا، صورت خدا، نور خدا، حجاب خدا و آیه خداست... امامت، ارث پیامبران، جایگاه برگزیدگان خلافت الهی و خلافت پیامبران خداوند است. پس امامت، عصمت و ولایت است و سلطنت و هدایت است و بلکه او تمام دین است.

هم چنین ایشان درباره مقام والای امامت می فرماید:

حارت الالباب و العقول و تاهت الافهام فیما اقول تصاغرت العظماء و تقاصرت العلماء و کلت الشعراء و خرست البُلغاء و لکنت الخطباء و عجزت الفصحاء و تواضعت الارض و السماء عن وصف شأن الاولیاء.[۵]

برای شناخت و درک جایگاه امام، عقل ها سرگردان شده و فهم ها به بی راهه رفته اند. بزرگان، کوچک و دانشمندان، کوتاه فکر شده اند. شاعران، وامانده و سخنوران، درمانده اند. خطیبان به لکنت افتاده; خدایان سخن، ناتوان شده و زمین و آسمان از وصف شأن اولیا (امامان) ناتوان گشته و به تواضع نشسته اند.

۵) در تاریخ وارد شده است که پس از قتل عثمان، هنگامی که مردم به خانه امام علی(علیه السلام)هجوم آوردند تا با او بیعت کنند، آن حضرت این پیشنهاد را رد کرد و نپذیرفت و فرمود: «مرا رها کنید و به دنبال دیگری باشید.» ایشان در خطبه شقشقیه فرموده است:

به خدا سوگند! اگر به پذیرش خلافت موظف نمی شدم، آن را نمی پذیرفتم.

با این حال آن حضرت هیچ گاه نفرمود که من امام نیستم. به دیگر سخن، ایشان هرگز امامت را رد نکرد و به دیگران احاله نداد; زیرا این مقام اصلاً قابل واگذاری به دیگران نیست.

۶) در خلافت و حکومت داری، معصوم بودن و داشتن کمال والا و نهایی مانند عالم به غیب و شهادت بودن و داشتن دانش، فضل، تقوا و شجاعت به صورت کامل و به طور کلی، الگو بودن در همه شؤون، شرط نیست، ولی در امامت شرط است.

۷) امامت نزد شیعیان به معنای ولایت است که در اوج مفهوم امامت قرار دارد. آنان معتقدند که امام و ولیّ کامل که انسانیت را به طور کامل دارد، روح کلّی و محیط بر همه روح ها است و بر دل ها حکومت می کند.

▪ نتیجه

اگر خلافت را به معنای عام بگیریم، مرادف منصب امامت خواهد بود. اگر هم آن را به معنای خاص بگیریم، تنها به جنبه رهبری و حکم رانی نظر دارد (که معمولاً این معنا رایج است) و مرادف معنای امامت نخواهد بود. پس نظریه اهل سنت در این زمینه باطل است. باید پذیرفت که اگر مسأله امامت در حد رهبری سیاسی مسلمانان خلاصه می شد، شیعه نیز باید آن را مسأله ای فرعی می دانست. بدین ترتیب، این مسأله که کدام یک از یاران رسول خدا(صلی الله علیه وآله)چند صباحی زمام امور اجتماعی و سیاسی و اقتصادی مسلمانان را به دست بگیرند، آن قدر اهمیت نداشت که تا این اندازه درباره آن گفت گو و تأکید شود. بنابراین، امامت، حقیقت بسیار والایی دارد که هرگز نمی توان آن را با خلافت مرادف پنداشت. خلافت، تنها یکی از شؤون امامت به شمار می رود و معنای واقعی خود را در پرتو معین بودن جایگاه امامت به دست می آورد.[۶]

● شیعیان بر اساس چه دلایلی، امامان خود را معصوم می دانند؟ (حسین یوسفیان)

اندیشمندان شیعه برای اثبات عصمت امامان از ادله گوناگونی بهره می برند، چنان که علامه حلی با شرح و بسط این دلایل، بیش از هزار نکته در این باره فراهم ساخته است.[۷] با این حال، اشاره ای کوتاه به این ادله، سودمند است و زمینه را برای جستوجوهای بیش تر و ژرف تر فراهم می سازد.

۱) جدایی ناپذیری مقام امامت از نبوت[۸]

آن گونه که از کتاب و سنت برمی آید، مقام امامت در رهبری سیاسی جامعه اسلامی خلاصه نمی شود; بلکه دنباله نبوّت و کامل کننده رسالت است.[۹] چنین تصویری از امامت، پیامبر و امام را کنار هم می نشاند و دلایل عقلی عصمت را به قلمرو امامت نیز می کشاند، با این تفاوت که در این جا به جای ابلاغ وحی، از تبیین معارف وحیانی سخن می رود.

۲) قرآن و عصمت امام

الف)آیه امامت: قرآن کریم، ستم کاران را شایسته مقام امامت نمی داند:

«و اذْ ابتلی ابراهیم ربُّهُ بِکلمات فاتَمَّهُن قال انّی جاعِلُکَ لِلناس اماماً قال و مِن ذریَتی قالَ لا یَنالُ عَهْدی الظالمین».(بقره، ۱۲۴). با توجه به این که در فرهنگ قرآن، هر گناه کاری، ستم کار خوانده می شود،[۱۰] چاره ای جز پذیرش عصمت امام باقی نمی ماند. هرچند این آیه، گفتوگوهای فراوانی را برانگیخته، ولی بحث به اندازه ای روشن است که برخی مفسران اهل سنت را نیز به چنین اعترافی واداشته است:

فیه دلیلٌ علی عصمة الانبیاء من الکبائر قبل البعثة و انّ الفاسق لا یصلح للامامة.[۱۱]

این آیه دلیل بر آن است که پیامبران(حتی) پیش از بعثت نیز از گناهان کبیره، معصوم اند و فاسقان شایستگی امامت را ندارند.

اگر گوینده این سخن، پیش فرض های ذهنی خود را کنار می نهاد، میان امامت و نبوت فرق نمی گذاشت و در بیان شرایط امام، تنها به عدالت بسنده نمی کرد; زیرا در آیه مورد بحث، سخن بر سر آن است که ستم کاران شایستگی دریافت عهد الهی را ندارند. ما نیز می پذیریم که عهد الهی، عنوانی فراگیر است که هم نبوت و هم امامت را در بر می گیرد، ولی چگونه این جمله در یکی از مصادیق عهد، لزوم عصمت را نتیجه می دهد و در مصداق دیگر آن، از حد اشتراط عدالت فراتر نمی رود؟!

ب)آیه اولی الامر: این آیه، همگان را به اطاعت از اولی الامر فرا می خواند و این گروه را در کنار پیامبر(صلی الله علیه وآله)می نشاند: «یا ایها الذین امَنُوا اطیعُوا الله و اُطیعُوا الرسُولَ و اُولی الاَمْرِ مِنْکُمْ...».(نساء، ۵۹)

این اطاعت به دلیل آن که قید و شرطی به همراه ندارد، اطاعتی همه جانبه و بی چون و چرا است. این مطلب جز با عصمت اولوالامر سازگار نیست; زیرا این سرسپردگی تنها در برابر کسی سزاوار است که از کج روی و کج اندیشی در امان باشد و نه تنها در گفتار، بلکه با رفتار خود نیز مردم را جز به آن چه رضای خداوند است، نخواند.[۱۲]

فخر رازی; اندیشمند و مفسر بزرگ اهل سنت که به دلیل توانایی زیاد در شبهه افکنی، امام المشککین خوانده می شود دلالت آیه بر عصمت را می پذیرد، ولی منظور از اولوالامر را نخبگان امت می داند.[۱۳] این در حالی است که پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) در پاسخ به پرسشی در این زمینه، از امامان دوازده گانه شیعه نام می برد و آنان را جانشین خود و پیشوای مردم معرفی می کند.[۱۴]

ج) آیه تطهیر: آیه «انما یُریدُ اللهُ لِیُذْهِبَ عنکُمُ الرِجْسَ اَهْلَ الْبَیتِ و یُطهِرَکُمْ تطهیراً» (احزاب، ۲۳). موسوم به آیه تطهیر از آیاتی است که به روشنی، بر عصمت اهل بیت(علیهم السلام) دلالت دارد و بر پاکی و طهارت آنان تأکید میورزد.[۱۵] سخن درباره این آیه فراوان است، ولی آن چه به طور اجمال می توان گفت این است که براساس این آیه، اراده ازلی و تخلف ناپذیر الهی بر این تعلق گرفته است که هرگونه پلیدی را از اهل بیت(علیهم السلام)بزداید و آنان را پاک گرداند. این حقیقت، با توجه به این نکته که قرآن کریم هرگونه آلودگی ظاهری و باطنی را رجس و پلیدی می شمارد،[۱۶] تفسیری جز عصمت را بر نمی تابد.

۳) عصمت اهل بیت(علیهم السلام) در روایات نبوی

در روایاتی که از پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) نقل شده، فضایل فراوانی برای اهل بیت(علیهم السلام)آمده است که برخی از آن ها جز با عصمت آنان سازگار نیست. در این بخش تنها به نمونه هایی از آن چه در کتاب های اهل سنت آمده است، بسنده می کنیم.

الف) اهل بیت(علیهم السلام) همراه و همتای قرآن: در حدیث پرآوازه ثقلین، توجه به دو نکته، اندیشه حق جویان را به عصمت اهل بیت(علیهم السلام) رهنمون می سازد:

▪ در این حدیث، کتاب و عترت در کنار یکدیگر، محور هدایت به شمار آمده اند:

ما ان تمسکتم ِبِهما لن تضّلوا ابدا.

هرکس به کتاب و سنت تمسک کند، هرگز گمراه نمی شود.

▪ در این روایت، برجدایی ناپذیری قرآن و عترت تأکید شده است:

لن یفترقا حتی یردا علیّ الحوض.

آن ها از هم جدا نمی شوند تا این که در کنار حوض کوثر بر من وارد شوند.

اگر اهل بیت، معصوم از گناه و خطا نبودند، پیروی از آنان همواره به هدایت نمی انجامید و جدایی ناپذیری آنان از قرآن، معنای روشنی نمی یافت.[۱۷]

ب) علی بن ابی طالب(علیه السلام); مدار و معیار حق: برای داوری میان انسان های عادی، چیزی جز حق را نمی توان محور ارزیابی قرار داد. باید ابتدا حق را شناخت تا میزان حقانیت اشخاص بر اساس نزدیکی و دوری به این محور سنجیده شود: «اعرف الحق تعرف اهله.»[۱۸] براین اساس، تنها کسانی که خود معیار حق اند و حق بر گرد آنان می چرخد، معصوم اند و امام علی(علیه السلام) به گواهی رسول خدا(صلی الله علیه وآله) از این گروه است:

علیٌ مع الحقّ و الحقّ مع علی.

علی با حق است و حق همواره با علی است.[۱۹]

یا:

اللهم ادر الحق مع علی حیث دار.

خدایا! حق را همیشه باعلی همراه کن هرجا که علی هست.[۲۰]

ج) پیروی از اهل بیت(علیهم السلام); مایه رستگاری: افزون بر حدیث معروف سفینه «مثل اهل بیتی مثل سفینة نوح»[۲۱] که اهل بیت(علیهم السلام) را به کشتی نوح همانند می کند و رستگاری ابدی را با پیروی از آنان پیوند می زند، احادیث فراوان دیگری نیز وجود دارند که روایت زیر نمونه ای از آن هاست:

هرکس می خواهد زندگی و مرگش هم چون زندگی و مرگ من باشد... ولایت علی و فرزندانش را برگزیند; زیرا آنان هرگز شما را از راه هدایت بیرون نمی برند و به گمراهی نمی کشانند.[۲۲]

● میان پذیرش عبادت با اعتقاد به امامت و ولایت ائمه اطهار(علیهم السلام) چه پیوندی وجود دارد؟(سیدجواد حسینی)

در آغاز باید گفت برای عبادت ها، سه گونه شرط داریم:

الف) شرایط وجوب عمل (مانند: عقل، اختیار، بلوغ، وقت و...).

ب) شرایط درستی عمل (برای نمونه، نسبت به نماز مانند: وضو، ستر عورت، رو به قبله بودن، درست خواندن نماز و...).

ج) شرایط پذیرش عمل (مانند: شرط اقتصادی، اخلاقی، سیاسی، معرفتی و عبادی).

اینک به برخی شرایط پذیرش عمل اشاره می شود:

۱) مرد و زن ناشزه نباشند: کسی که همسرش را آزار دهد نمازش پذیرفته نمی شود(لم یقبل الله صلاتها)و هم چنین اگر زن حق شوهر را ادا نکند.[۲۳]

۲) لقمه حرام نخورده باشد.[۲۴]

۳) شراب نخورده باشد.(مائده، ۲۷).

۴) پرهیزکار باشد.[۲۵]

۵) اخلاص داشته باشد.[۲۶]

۶) نگاه خشم آلود به پدر و مادر نداشته باشد.[۲۷]

۷) نمازش پذیرفته باشد تا دیگر اعمال پذیرفته شود: «ان قبلت قبل ما سواها».

۸) برخورداری از معرفت، محبت و ولایت ائمه و پیروی کردن از آن ها.[۲۸]

کسی که یک نماز و یک کار حسنه از او پذیرفته شود، عذاب نمی شود;[۲۹] زیرا پذیرش عبادت، شرایط مشکلی دارد. بنابراین، میان احکام و اخلاق و آن دو با باورها، رابطه متقابلی[۳۰] وجود دارد; همان گونه که نماز شرط پذیرش اعمال است، ولایت اهل بیت نیز شرط پذیرش اعمال به شمار می رود. برخورداری از ولایت ائمه نیز شرایطی دارد مانند پرهیزکاری[۳۱] پس از این مقدمه، نخستین پاسخ این است که چنین پرسشی درباره نماز، لقمه حرام و نظیر آن نیز هم مطرح می شود که همه گروه های اسلامی باید به آن پاسخ دهند و هرگونه پاسخ آنان درباره امامت و ولایت نیز جاری خواهد شد. پس چرا تنها نسبت به امام و ولایت حساسیت نشان داده می شود؟ دومین پاسخ این است که روایات زیادی بر وجود چنین شرطی دلالت دارند که اینک برگزیده آن ها را مطرح می کنیم تا ارتباط روشن شود.

۱) امام باقر(علیه السلام) فرمود:

کل من دان الله عزوجل بعبادة یجهد فیها نفسه و لاامام له من الله فسعیه غیر مقبول.[۳۲]

اگر کسی که با عبادت به خداوند نزدیک می شود، به وجود امامی از سوی خدا باور نداشته باشد، عبادتش پذیرفته نخواهد شد، هرچند تلاش کرده باشد.

۲) امام صادق(علیه السلام) می فرماید:

خداوند، عمل ابلیس را به دلیل سجده نکردن او بر آدم نپذیرفت. هم چنین این امت عاصی پس از پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) امامی را که نصب کرده بود، ترک کرد. بدین دلیل، عبادت آنان پذیرفته نمی شود و حسنه آنان بالا نمی رود.[۳۳]

۳) امام سجاد(علیه السلام) فرمود:

اگر کسی به اندازه عمر نوح، عبادت کند، سپس خدا را دیدار کند، بدون ولایت ما، از آن عبادت، سود نمی برد.[۳۴]

۴) امام باقر(علیه السلام) درباره این که چگونه خداوند در آیه «و انی لغفّار لمن تاب و آمن و عمل صالحاً ثم اهتدی» (طه، ۸۲). شرط بهره بردن از توبه و ایمان و عمل صالح را هدایت قرار داده فرموده است:

به خدا سوگند! هر چند کسی تلاش کند، چیزی از او پذیرفته نمی شود، مگر این که به ولایت ما، هدایت شوند.[۳۵]

استاد مطهری درباره این روایات چنین می گوید:

آیات و روایاتی که دلالت می کند اعمال منکران نبوت یا امامت مقبول نیست، ناظر به آن است که آن انکارها از روی عناد و لجاج و تعصب باشد، ولی انکارهایی که صرفاً عدم اعتراف است و منشأ عدم اعتراف هم قصور است نه تقصیر، مورد نظر آیات و روایات نیست. این گونه منکران از نظر قرآن کریم، مستضعف[۳۶] و مرجُون الامر (توبه، ۱۰۶) به شمار می روند.[۳۷]

سومین پاسخ به ویژه نسبت به کسانی که در ترک ولایت و امامت مقصرند، این است که همه مسلمانان قبول دارند که یکی از اساسی ترین شرط پذیرفتن عمل، داشتن توحید است. از روایات شیعه و سنی نیز استفاده می شود توحید شرایطی دارد که یکی از آن شرایط، اقرار به امامت و ولایت است. اینک به نقل یک روایت از شیعه و یک روایت از اهل سنّت بسنده می شود.

الف)روایت امامیه:

امام صادق(علیه السلام) فرمود:

خداوند تضمین کرده است اگر مؤمن به ربوبیت الهی اقرار کند و در کنار آن، رسالت محمد) و امامت علی و(دیگر امامان)را بپذیرد و واجبات را انجام دهد، او را در جوار خود(بهشت)جای دهد.[۳۸]

از این روایت و ۳۴ روایت دیگر که در توحید صدوق نقل شده است، سه شرط اساسی برای توحید بر می آید:

۱) اعتقاد و اقرار به رسالت محمد(صلی الله علیه وآله).

۲) اعتقاد و اقرار به ولایت علی و ائمه اطهار(علیهم السلام).

۳) انجام واجبات و ترک محرمات.

اگر هر یک از این شرط ها نباشد، توحید نقض می شود و عبادت فرد پذیرفته نمی شود. امام باقر(علیه السلام) فرمود:

ولایت ما، ولایت خداوند است که همه پیامبران با آن ولایت، مبعوث شده اند.[۳۹]

ب)روایت عامه:

پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) فرمود:

پیش از دو هزار سال از خلقت آسمان بر در بهشت نوشته شده بود: خدا یکی است و محمد(صلی الله علیه وآله) رسول خدا است که او را با علی و نصرتش تأیید کردیم.[۴۰]

پس معلوم می شود میان توحید و رسالت پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) و امامت علی(علیه السلام)، پیوند ویژه ای برقرار است.

پاسخ چهارم این است که هم چنان که اعضای انسان و هستی، با هم ارتباط دارند، و در جای خود قرار گرفته اند، میان اعمال و اخلاق و اعتقاد انسان چنین ارتباطی وجود دارد و هر کدام گوشه ای از چهره واقعی انسان را می سازند. نسبت ولایت به چهره واقعی انسان مانند سر نسبت به بدن است. اگر سر نباشد، بدن نیست، پس اگر ولایت نباشد، عملی وجود نخواهد داشت; نه این که هست و قبول نمی شود.

به این روایت ها توجه کنید:

۱) پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) فرمود:

اجعلوا اهل بیتی فیکم مکان الرأس من الجسد و مکان العینین من الرأس فان الجسد لایهتدی الا بالرأس و الرأس لایهتدی الا بالعینین.[۴۱]

اهل بیت من را نسبت به خودتان مانند بدانید نسبت به جسد و چشم نسبت به سر. همانا بدن بدون سر و سر بدون چشم هدایت نمی شود(مردم نیز بدون ولایت هیچند).

۲) امام صادق(علیه السلام) فرمود:

اسلام عریان است. لباسش، حیا; زینتش، وقار; مروتش، کردار صالح و ستونش، ورع است. هر چیزی، اساس و پایه ای دارد که اساس اسلام، محبت(و ولایت)ما اهل بیت است.[۴۲]

۳) امام باقر(علیه السلام) فرموده است:

بنای اسلام بر پنج چیز استوار است: نماز، زکات، روزه، حج و ولایت[۴۳] و به هیچ چیز مانند ولایت این قدر سفارش نشده[۴۴] است.

[۱]. مقدمه ابن خلدون، برگردان: محمّد پروین گنابادی، تهران، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، ۱۳۶۹، ص۳۶۵.

[۲]. بررسی مسایل کلی امامت، ابراهیم امینی، بی جا، بی تا، چ۲، صص ۲۹ - ۲۸.

[۳]. بررسی کلی مسائل امامت، صص ۳۰ - ۲۹.

[۴]. مقدمه ابن خلدون، صص ۳۶۶ -۳۶۵.

[۵]. بحارالانوار، محمدباقر مجلسی، ج ۲۵، صص ۱۷۱ -۱۶۹.

[۶]. برای مطالعه بیشتر نک: امامت و رهبری، مرتضی مطهری، ۱۳۶۴، چ۲، صص ۵۴-۵۰، ۷۲-۶۷ و ۱۶۳-۱۶۲.

[۷]. الفین فی امامة امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب(علیه السلام)، علامه حلی، بیروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، ۱۴۰۲ ق، ج ۳، ص ۱۴۸.

[۸]. انوار الملکوت فی شرح الیاقوت، علامه حلی، دانشگاه تهران، ۱۳۳۸ ق، ص۲۰۴; قواعد المرام، ابن میثم بحرانی، قم، مؤسسة نشر اسلامی، ۱۴۱۴ ق، چ ۲، ص۱۷۷; کشف المراد، علامه حلی، قم، مؤسسة نشر اسلامی، ۱۴۱۳ ق، چ ۴، ص۳۶۴; ارشاد الطالبین الی نهج المسترشدین، الفاضل مقداد سیوری، قم، مکتبة آیت الله المرعشی، ۱۴۰۵ ق، ص۳۳۳; عقائد الامامیة، محمدرضا مظفر، تهران، مکتبة نینوی الحدیثه، بی تا، ص۶۷.

[۹]. الالهیات، جعفر سبحانی، قم، المرکز العالمی للدراسات الاسلامیة، ۱۴۱۲ ق، چ ۳، ج۴، صص ۴۵۲۶; امامت و رهبری، مرتضی مطهری، تهران، صدرا، ۱۳۶۸ ش، چ ۱۰، ص ۵۸.

[۱۰]. الالهیات، ص۱۲۱; المیزان، محمدحسین طباطبایی، ج۱، ص۲۷۶; امامت و رهبری، ص۱۶۸; بررسی مسایل کلی امامت، ابراهیم امینی، قم، دارالتبلیغ، چ ۲، ص۴۶.

[۱۱]. تفسیر البیضاوی، عبدالله بن عمر بیضاوی، بیروت، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، ۱۴۱۰ ق، ج۱، ص۱۳۹.

[۱۲]. المیزان، ج۴، صص۳۷۸ و ۴۰۱; ولایت فقیه، عبدالله جوادی آملی، تهران، رجاء، ۱۳۶۸ ش، چ ۲.

[۱۳]. التفسیر الکبیر، فخرالدین رازی، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۴۱۱ ق، ج۱۰، ص۱۱۶.

[۱۴]. اثبات الهداة، حر عاملی، قم، المطبة العلمیه، ۱۴۰۴ ق، ج۱، ص۵۰۱; ینابیع المودة، سلیمان بن ابراهیم بلخی قندوزی، اسلامبول، مطبعة افتر، ۱۳۰۴ ق، صص ۴۹۴ ـ ۴۹۵.

[۱۵]. المیزان، ج۱۶، صص۳۰۹ ـ ۳۱۳; منشور جاوید، جعفر سبحانی، قم، مؤسسة المنار، ۱۴۱۷ ق، صص۲۸۲ ـ ۳۲۰.

[۱۶]. الالهیات، ج۴، صص۱۲۸ ـ ۱۲۹; روح المعانی، سیدمحمد آلوسی، بیروت، داراحیاء التراث العربی، بی تا، ج۲۲، ص۱۲.

[۱۷]. الغدیر، عبدالحسین امینی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، ۱۳۶۶ ش، چ ۲، ج۳، ص۲۹۷; راهنماشناسی، محمدتقی مصباح یزدی، تهران، امیرکبیر، ۱۳۷۵ ش، ص۳۷۶; امامت و رهبری، مرتضی مطهری، ص۷۵.

[۱۸]. بحارالانوار، محمدباقر مجلسی، بیروت، داراحیاء التراث العربی، بی تا، ج۴۰، ص۱۲۶.

[۱۹]. تاریخ البغداد، احمد خطیب بغدادی، قاهره، مطبعة السعادة، ۱۳۴۹ ق، ج۱۴، ص۳۲۱.

[۲۰]. الجامع الصحیح (السنن الترمذی)، محمدبن عیسی ترمذی، قاهره، دارالحدیث، بی تا، ج۵، ص۶۳۳۳; المستدرک علی الصحیحین، حاکم نیشابوری، بیروت، دارالکتب العلمیه، بی تا، ج۳، ص۱۳۵.

[۲۱]. المستدرک، ج۳، ص۱۶۳; کنز العمال، علی بن حسام الدین متقی هندی، بیروت، مؤسسة الرسالة، ۱۴۰۹ ق، ج۱۲، ص۹۴.

[۲۲]. کنزالعمال، ج۱۱، ص۶۱۱، ح ۳۲۹۶.

[۲۳]. وسائل الشیعة، محمد بن حسین حر عاملی، احیاء التراث العربی، ۱۳۹۱، چ ۴، ج ۱۴، ص ۱۱۶.

[۲۴]. سفینة البحار، ج ۱.

[۲۵]. وسائل الشیعة، ج ۱، ص ۳۴.

[۲۶]. اصول کافی، یعقوب کلینی، ج ۲، ص ۳۴۹.

[۲۷]. الحکم الزاهرة، علی رضا صابری، ج ۱، ص ۱۳۸، روایت ۷۰۱۱.

[۲۸]. وسائل الشیعة، ج ۱، ص ۹۰.

[۲۹]. الحکم الزاهرة، ج ۲، ص ۲۱۲، «من قبل الله عنه صلاة واحدة لم یعذبه و من قبل الله له حسنةً لم یعذبه».

[۳۰]. از آیه «الیه یصعد الکلم الطیب و العمل الصالح یرفعه»(فاطر، ۱۰) می توان این ارتباط متقابل را استفاده کرد. این آیه دوگونه تفسیر شده است: یکی این که، کردار شایسته، سخن پاک و اعتقاد پاک را بالا می برد. دیگر این که، سخن پاک و اعتقاد پاک، کردار شایسته را بالا می برد و ملکوتی می سازد. مانعی ندارد که هر دو مقصود باشد; زیرا مفهوم هر دو تفسیر این است که اعتقاد و ایمان در پذیرش عمل و بالا رفتن عمل به سوی بالا تأثیر دارد و عمل در سیراب شدن ایمان و بالا رفتن درجه ایمان. عدل الهی، مرتضی مطهری، ص ۳۳۲.

[۳۱]. اصول کافی، ج ۲، ص ۶۰، ما تنال ولایتنا الا بالعمل و الورع.

[۳۲]. وسائل الشیعه، باب ۲۹ از ابواب مقدمه عبادات، ص ۹۰، روایت ۱.

[۳۳]. در ادامه روایت آمده است: «اعمال آنان پذیرفته نمی شود، مگر آن که به دستور خدا عمل کنند و ولایت امامی را که دستور داده است، بپذیرند».

[۳۴]. وسائل الشیعة، ص ۹۳، روایت ۱۲ و ۱۴.

[۳۵]. وسائل الشیعة، ج ۱، ص ۹۶، روایت ۱۹.

[۳۶]. اشاره به آیه ۹۶ و ۹۸ سوره نساء.

[۳۷]. عدل الهی، مرتضی مطهری، ص ۳۸.

[۳۸]. توحید صدوق، شیخ صدوق، مؤسسة النشر الاسلامی، جامعه مدرسین قم، ص ۱۹، روایت ۴.

[۳۹]. الحکم الزاهرة، ج ۱، ص ۶۵، روایت ۳۰۲.

[۴۰]. کنز العمال فی سنن الاقوال و الافعال، علی متقی، مؤسسة الرسالة، ۱۴۰۵، چ ۵، ج ۱۱، ص ۶۲۴، روایت های ۳۳۰۴۳ - ۳۳۰۴۱.

[۴۱]. الحکم الزاهرة،، ج ۲، صص ۷۰ ـ ۷۱، روایت ۲۵۱۶.

[۴۲]. بحارالانوار، ج ۱، ص ۳۷۳، روایت ۲۲۳۲.

[۴۳]. همان، ج ۱، ص ۳۷۳، روایت ۲۲۳۲.

[۴۴]. بحارالانوار،ج ۲۷، ص ۹۱.