پنجشنبه, ۲۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 9 May, 2024
مجله ویستا

یاقوت گودال غربت


یاقوت گودال غربت

سلام شهیدی را که زیارتش موجب قربت است و اشک بر مصائبش مزید هدایت هر نفسی که بر غمش فرو رود تسبیح است «نفس المهموم لنا المغتم لظلمنا تسبیح»

سلام شهیدی را که زیارتش موجب قربت است و اشک بر مصائبش مزید هدایت! هر نفسی که بر غمش فرو رود تسبیح است «نفس المهموم لنا المغتم لظلمنا تسبیح»! و چون آه شود و برآید مُرکب استغفار ملائک «فیستغفر له کل من سمع بکاء من الملائکئ فی السماء»؛ پس در هر نفسی ۲ عبادت است و بر هر عبادتی ثوابی بی‌شمار «هَم المهموم لامرنا عبادئ».

دریای غربتش همه را رسیده و خوان مصیبتش همه جا کشیده؛ نسیم تفضلش همه قلوب را درنوردیده و عالی و دانی درغمش گریبان دریده

ای که به مهرت اسیر خیل بنی آدمند

سوختگان غمت با غم دل خرمند

هر که غمت را خرید عشرت عالم فروخت

بی‌خبران غمت بی‌خبر از عالمند

وصفش از حد واژه‌ها برتر و نقشش از بوم نقاش بیرون و ابتر از فهم شأنش افهام!

سلام شهیدی را که از طفل در رحم قرار یافته تا پیر در آستانه لحد! از گبر دور ز خاتم نشسته تا رسول مرسل و از جن زدیده پوشیده تا ملک مقرب! از جماد و نبات تا زاغ و زغن و از راغ و باغ تا بیابان و صحرا و از جنت معلی تا جهیم در حال تلظی همه و همه از عمق مظلومیتش در اشک و آه و ناله و افغان! «بکی‌له جمیع الخلائق و بکت له السماوات السبع و الارضون السبع و ما فیهن و ما بینهن و بکت من فی الجنئ و النار من خلق ربنا ما یری و مالا یری!»

سلام شهیدی را که اشرف انبیا محمد مصطفی او را چراغ فروزان هدایت و کشتی نجات امت وصف نموده و ناطق صادق آل‌محمد وی را باب الله الاوسع و سفینئ الاسرع الی الله تعرفه کرد! «نحن سفنن النجائ و اما سفینئ الحسین فاسرع!».

سلام شهیدی را که متن و سطر دعای عرفه او متین‌ترین و بامعناترین قرآن صاعد و خواندن خالق و اقرار و نجوای مخلوق است!

سلام شهیدی را که روزگار از پیدایش تا فرجام با روز عاشورایش در قیاس نباید که «لا یوم کیومک یا اباعبدالله»!

سلام شهیدی را که خالق یگانه خلقت عرشیان را مأمور کرده تا بر گریه‌کنانش جنت را سند نویسند و فرشیان را توفیق داده بر غم و غربتش مویه کنند و سینه و زنجیر زنند و بر این معنا رخصتی از سپهر نازل کرده است که عقل و فهم تدبر آن ادراک نکند مگر به تفضل و تصدق مادرش یاس میان در و دیوار!

سلام شهیدی را که بر مقتلش دیدگان دریا و در صفحات بی‌پایان علمش عقول عالمان حیران و در بحر جود و سخاوتش کریمان گدا و در غریو شهامتش شجاعان در هراس!

سلام شهیدی را که عاکفان آستان ولایتش در میدان کربلا به دور جمالش طائف و به بحر جلالتش مستغرق.

در هجوم فتنه بر جانش سپر و همگی زمزمه خوان وفا که اگر صد جان داشتیم همه را یکجا اهدا می‌کردیم.

سربازان سردارش از شیخ به صد رسیده در صف جانبازی‌اند تا طفل در گهواره از عطش در نابه و ناله شده که همگی در سایه سیدالشهدا سالار خلقند از اولین تا آخرین.

سلام شهیدی را که در کام نوجوان ۱۳ بهار دیده سپهر بی‌مثالش مرگ شیرین‌تر از عسل و در جان مشتاق پیر غمکده‌اش حب الحسین مایه جوانی و جنون «حب الحسین اجننی».

سلام شهیدی را که اصغرش اکبر ما سوالله و باب‌الحوائج عالمیان است، همو که به تیر سه شعبه مسموم تبسم زند

ز ضرب تیر چنان دست و پای خود گم کرد

که خواست خنده کند در عوض تبسم کرد

خون سرخش قبای آسمان گردید و به زمین نیامد.

سلام شهیدی را که اکبر هجده بهار دیده‌اش در باغ تنهایی و بی‌یاوری چنان یاور شد که چون شجره طیبه هر عضوش شاخه سبزی شد و هر جزءاش میوه رسیده بر زمین ریخته «فقطعو هم بسیوفهم ارباً اربا».

و خاک گاه نهادن صورت بابا بر جمال جوان یاقوت سرخ شد و آسمان نای شهقه تنهایی «فوضع خده علی خده فبکا ساعئ».

سلام شهیدی را که علمدار جیش او ساقی معرفت و وفا و تعبد است که اهل زمین عباسش خوانند و آسمانیان ابوالفضلش گویند. همو که در وقت عطش، آبشار نثار شد و چشمه‌سار همیشه جوشان ایثار.

سلام شهیدی را که در کنار تندیس سقای کودکان عطشانش، آسمان عظمتش فرونشست و سر سرو در هم شکسته را به زانو گذاشت و گریست و ذکر پشتم شکست گرفت و نوای شکستن ساقه ستون سپهر به گوش و فرات به خروش آمد «الان انکسر ظهری و قلت حیلتی!»

سلام شهیدی را که ویرانه سه ساله‌اش بارگاه قدس قدسیان و طور سینای مؤمنان و مخرب قصر جانیان و طاغیان است!

سلام شهیدی را که درگاه وداع با انگشت امامت، قلب خسته شاهد کوچه و پرستار کوفه و دلداری دهنده غریب مدینه را آرام کرد «فاشار الیها».

سلام شهیدی را که گاه رفتن معراج، خرامان می‌رفت و ترانه «مهلا مهلا» بال پروازش گشت و از اسب فرود آمد و سر به عرش بلند کرد تا وارث مادر جای حنجر را ببوسد! همان جایی که خاتم مکرر در مکرر بوسید و صلا داد «اقبل موضع السیوف».

یکدم برو آهسته‌تر جانان شتابان می‌روی

رو سوی قربانگاه خود خوش سهل و آسان می‌روی

ای خسرو خونین جگر از کودکان در به در

کردی مگر صرف نظرکین سان خرامان می‌روی

گویا شدی از خویشتن مأیوس ای فخر زمن

چون عندلیبان چمن رو سوی بستان می‌روی

ای یادگار رفتگان ای رهبر دلخستگان

مهلا دمی آهسته ران بی‌حد شتابان می‌روی

کرده وصیت مادرت بوسم گلوی و حنجرت

اندر وداع آخرت آن دم که میدان می‌روی

سلام شهیدی را که از ژرفای عطش، تشنگی، تشنه صبرش شده و آنقدر لسان بر مدار لبان تابیده که از ایوان دهان مبارکش، خون، اناالعطشان می‌سرود و دیدگان خدا بینش تار گردیده و بر جگرش تازیانه عطش رد درد حکاکی کرده بود.

سلام شهیدی را که گاه هوار و نزول نیزه‌های شکسته و شمشیرهای در تنش نشسته، او که یادگار اولیا و رهبر دلخستگان است، صورت غریبی بر خاک صعید گذارد و آماده اسراء از گودال بیت‌المقدس کربلا شد و جغد نفاق، بر سینه سر و ایمان بیشه کرد، همان سینه‌ای که خاتم بوسید و مالکش را آقای جوانان بهشت لقب داد و حیدر کرار، معلم آغازیان و پایانیانش خواند!

سلام شهیدی را که در غمکده تنهایی خود، یاقوت و نگین گودال غربت و شهادت شده «والحسین ملطخاً بدمه فی قاع من الارض» و ذکر «الهی رضا برضاک» سر داد و آنقدر زمزمه کرد تا شنید نوای «یا ایتها النفس المطمئنئ ارجعی الی ربک راضیئ مرضیه!»

این کشته فتاده به هامون حسین تست

وین صید دست و پا زده در خون حسین تست

این نخل ترکز آتش جان سوز تشنگی

دود از زمین رسانده بگردون حسین تست

این ماهی فتاده به دریای خون که هست

زخم از ستاره بر تنش افزون حسین تست

و سلام شهیدی را که مرگ در عزت را برتر زعار و عار را برتر از نار می‌داند.