سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 30 April, 2024
مجله ویستا

صورت سنگی


صورت سنگی

داستان ده ساله حضور صفایی فراهانی در فوتبال

از روزی که او با حکم مستقیم مصطفی هاشمی طبا رئیس وقت سازمان تربیت بدنی جای داریوش مصطفوی در ریاست فدراسیون فوتبال ایران را گرفت، ده سال می گذرد. اگر آن زمان فیفا اینقدر به دخالت دولت در فوتبال حساسیت داشت، احتمالاً جنجالی راه می افتاد، اما این اتفاق نیفتاد تا فدراسیون فوتبال یکی از پررونق ترین دوران خود را بگذراند و چندماه پس از آغاز به کار او بزرگ ترین سرمربی تاریخ تیم ملی پایش را به تهران بگذارد. البته ماجرا تنها به «تومیسلاو ایویچ» برنمی گشت.

در دوران صفایی فوتبال ایران سازمان یافته تر از پیش شد. اگر از کلنگ بنای لیگ حرفه یی که در سال آخر حضور صفایی فراهانی زده شد بگذریم، می رسیم به جایگاهی که فوتبال ایران در دوران ریاست او در کنفدراسیون فوتبال آسیا کسب کرد. برای رای آوردن سپ بلاتر در انتخابات ریاست فدراسیون جهانی فوتبال هم صفایی فراهانی نقش تاثیرگذاری داشت.

او با کمک محمدبن همام رئیس کنفدراسیون فوتبال آسیا در این قاره تمام آرای کشورهای عضو AFC را به نفع بلاتر برگرداندند. شاید برای همین بود که پس از کناره گیری صفایی فراهانی از ریاست فدراسیون فوتبال باز هم جایگاه او در AFC و فیفا از بین نرفت که حتی پس از گذشت چند سال، عضو کمیته فنی فیفا و کمیته اجرایی AFC است. به هرحال پس از اینکه با ناکامی در مسابقات مقدماتی جام جهانی ۲۰۰۲ از ریاست فدراسیون فوتبال کنار رفت و به تعبیری «فوتبال را به نامادری سپرد» دیگر هیچ نقشی را در فوتبال ایران نداشت. پس از او محمد دادکان که در دوران ریاست صفایی فراهانی، رئیس سازمان لیگ بود، سرپرست موقت فدراسیون شد و البته دادکان راه و چاه می شناخت که پس از چندماه سرپرستی در انتخابات ریاست فدراسیون با اکثریت آرا رئیس شد. در تمام روزهایی که دادکان رئیس فدراسیون بود، نه تنها از صفایی مشاوره نگرفت که حتی او را «دشمن فوتبال ایران» نامید و کار را به جایی کشاند که صفایی فراهانی اپوزیسیون فوتبال ایران لقب بگیرد. به هرحال در دوران ریاست محمد دادکان، او هیچ نقشی در فوتبال ایران نداشت، اما پس از اینکه تیم ملی در مسابقات جام جهانی ۲۰۰۶ تنها به یک امتیاز از سه مسابقه قناعت کرد، علی آبادی، دادکان را برکنار کرد تا فیفا به بهانه دخالت دولت در فوتبال، فعالیت های فدراسیون فوتبال را معلق کند. هرچند که چند روز پس از این حکم فیفا به ایران مهلت داد تا ساختارهایش را بازسازی کند. مامور این کار محسن صفایی فراهانی بود. او رئیس کمیته انتقالی لقب گرفت و این بازگشت غیرمنتظره او به فوتبال به حساب آمد. الان یک سال از روزی که کمیته انتقالی کارش را آغاز کرده می گذرد و هنوز هم صفایی همه کاره فوتبال ایران است. در این زمان باید یک بار دیگر سراغ گذشته او رفت. واقعاً صفایی فراهانی کیست؟

● او کیست؟

محسن صفایی فراهانی می تواند پس فردا جشن تولد خود را بگیرد، چراکه او بیست و چهار آذرماه ۱۳۲۷ در شهرستان تهران چشم به جهان گشود. خودش می گوید پدرش از کارمندان شرکت مخابرات بوده و هم سنگ پدر، کمک حال وی در گذران امور بوده است. وقتی از او می پرسم که از چه زمانی وارد عالم سیاست شدید، مکثی می کند و می گوید؛ «خانواده ما کاملاً سیاسی بود، از بچگی و سن ده سالگی بحث های سیاسی را در خانواده ام گوش می کردم و از همان زمان در بحث ها حضور جدی داشتم. حتماً برایتان جالب خواهد بود که بدانید پسرعموی من علی اکبر صفایی فراهانی مسوول سیاسی گروه سیاهکل بود. همچنین پدرم از فعالان سیاسی بود.» او در مورد فعالیت های خودش در تشکل ها می گوید؛ «من از سال اول دانشکده جزء نمایندگان دانشکده فنی بودم و تا روز آخر هم جزء نمایندگان دانشکده فنی ماندم.» اما تنش های سیاسی و ماجراهای مختلف می توانست در زندگی خانواده صفایی ها اثرات بسیاری بگذارد. خودش این گونه معتقد است؛ «ما خانواده یی بودیم که دائماً با مسائل سیاسی درگیر و علاقه مند بودیم و مخالفت هایش نیز مشخص بود؛ نمی شود که اثری از نگرانی و تنش نباشد. حتماً می دانید که پسرعموی من در آن حادثه تیرباران شد.

موقعی که ایشان را تیرباران کرده بودند من دانشجو بودم و سال آخر دانشگاه به همین خاطر برای ادامه تحصیل با مشکلات فراوانی روبه رو شده بودم.» شاید کمتر اطلاعاتی از دوران مدرسه او در دست باشد اما صفایی دوران دبستان را در افشین واقع در خیابان خواجه نظام الملک، دوران دبیرستان را در مدرسه تقوی که در خیابان نظام آباد فعلی هست و سیکل دوم را در دبیرستان خوارزمی واقع در بهارستان به اتمام رسانده و جزء فارغ التحصیلان دانشکده فنی تهران در کارشناسی ارشد عمران - راه و ساختمان است. او شاید عبوس ترین و کم حرف ترین رئیس فدراسیون فوتبال باشد. وقتی او را به مرد «صورت سنگی» می خوانیم، می خندد و می گوید؛ «اتفاقاً شاید هم دلیلش همین مسائل بوده است.

سیاسی بودن، فعال بودن، کمتر به تفریح و کار سرگرم کننده پرداختن و همچنین زندگی در خانواده یی که در بطن مسائل سیاسی بود شاید نوعی نقش اصلی را داشته که کمتر به مسائل حاشیه یی پرداختیم و در تربیت هم مطمئناً بی تاثیر نیست.» اما تاکید می کند؛ «اما کسانی که با آنها کار می کنم چنین تعبیری ندارند.» آیا او در زندگی الگوی خاصی داشته است؟ خودش معتقد است؛ «من تقریباً از تمام آدم هایی که اطرافم هستند الگو می گیرم، چیزهای خوبشان را یاد می گیرم و کمتر شده که کسی اطرافم باشد و توجه نکنم که چه نکات مثبت و چه شرایطی دارد که بشود از او استفاده کرد. هنوز هم به دنبال یاد گرفتن هستم.» او بهترین دوست ندارد اما می گوید که تقریباً همه بچه های مشارکت، از جوان تا مسن، بچه های سازمان مجاهدین، افرادی که در سازمان مدیریت بودند، بچه هایی که در وزارت اقتصاد بودند و همچنین بچه های بانک مرکزی دوستانش هستند و نمی تواند نام خاصی ببرد.

او در اواخر دهه ۵۰ (حدود سال ۱۳۵۸) مدیرعامل شرکت ساختمانی مانا بود، سپس توسط یکی از دوستان نزدیک به نام محسن سازگارا به سازمان گسترش و نوسازی صنایع ایران رفت که در آن زمان حتی جایگاهی به مراتب بالاتر از وزارت صنایع سنگین داشت، او در آنجا به عنوان معاون طرح و برنامه کارش را آغاز کرد و به عضویت در هیات عامل درآمد. با ورود سیدمصطفی هاشمی طبا و به علت اختلافات بسیار با وی، از این سازمان خارج شد و به دعوت یکی دیگر از دوستانش به نام بهزاد نبوی به مقام قائم مقامی وزارت صنایع سنگین رسید و از سال ۶۵ تا ۶۸ در این سمت باقی ماند و علاوه بر آن، مسوولیت پروژه های جنگ وزارتخانه هم را بر عهده داشت.

پس از انتخابات ریاست جمهوری ۶۸ و تغییر رویکردهای مدیریتی، صفایی به وزارت نیرو رفت و مدیرعامل شرکت توانیر شد و تا سال ۷۶ در این پست باقی ماند اما تمام خلاقیت و شم بالای مدیریتی اش در این دوران رونمایی شد چون منشاء بسیاری از تغییرات در صنعت برق ایران که طی سال های جنگ صدمات بسیاری دیده بود، شد. هر چند اختلافات اساسی فراوانی با هاشمی طبا در گذشته داشت اما در دوران او، به عنوان عضوی از هیات رئیسه فوتبال برگزیده شد و از همین جا بود که حضورش در فوتبال کلید خورد و وارد جریانات ورزش شد. نکته جالب اینجاست که داریوش مصطفوی در آن زمان به عنوان رئیس فدراسیون شناخته می شد و اصل اختلافات «داریوش- محسن» از همین جا آغاز شد که صفایی مقرراتی، قانون مدار و انعطاف ناپذیر در مقابل مصطفوی رفیق باز، رابطه مند و به شدت انعطاف پذیر قرار گرفت و هیچ گاه نتوانست متد و روش های غیرمدیریتی او را بپذیرد. صفایی فراهانی در تمام این مدت گاف های بی نهایت مصطفوی را در لیگ، بحث های مالی، تیم ملی و دیگر مسائل می دید و باخبر بود و به دنبال فرصتی برای جلوگیری از آن می گشت اما هرگز تصور نمی کرد روزی در متن ماجرا قرار گیرد. تخلفات مالی و سوءمدیریت های مصطفوی به حدی بود که عمق فاجعه در میان منازعه «دادکان- مصطفوی» مشخص شد. آنها از یکدیگر شکایت کردند و حتی دبیرکل فدراسیون دادکان حکم محکومیت از دادگاه مصطفوی را گرفت تا نزاع رسانه یی میان روزنامه های طرفدار داریوش خان و سایت رسمی فدراسیون به وجود آید. مناقشه یی که در نهایت با انتشار بیانیه یی در مورد ابهامات مالی دوران مصطفوی به نقطه اوج رسید.

● رئیس وارد می شود

به اعتقاد برخی، محسن صفایی فراهانی برای پست وزارت یکی از وزارتخانه های اقتصادی در نظر گرفته شد. او طی همه این سال ها خود را به عنوان یک مدیر توانا و ارشد معرفی کرده بود که به دلایل مختلفی نتوانست بر صندلی وزارت تکیه زند و به همین دلیل پست ریاست فدراسیون فوتبال را که بیشتر به خرابه یی می مانست از رئیس جمهور هدیه گرفت.

داریوش مصطفوی که در گذشته با افتخاری - نایب رئیس موقتی فدراسیون- در گمرک همکار بودند فوتبال را به گونه یی بار آوردند که هیچ کس به برنامه ریزی و نظم اهمیتی نمی داد و فوتبال دولتی بی در و پیکرتر از هر زمانی راهش را انتخاب کرد و به جلو می رفت، تنها نکته امیدوارکننده صعود ایران به جام جهانی ۹۸ فرانسه با فرار از جهنم استرالیا به صورت خارق العاده یی بود که بسیاری نام «معجزه» بر آن گذاشتند. آنچه به عنوان میراث مصطفوی برای افراد جدید باقی مانده بود چیزی جز بدهکاری، رابطه بازی، بی قانونی و بی نظمی نبود و از همین جا رنسانس «رئیس» شکل گرفت. صفایی در این رابطه می گوید؛ «روزی که من آمدم، فدراسیون حتی پول هتل های تیم ملی را هم بدهکار بود.» طعنه او به ماجرای هتل مالزی است که تیم ملی به آنجا رفته بود اما تسویه حسابی صورت نگرفت. موضوع با اعتراض کتبی مدیریت هتل مواجه شد و نامه یی با همین مضمون به فدراسیون رسید، صفایی که به تازگی در اتاق کوچکش نشسته بود دستور بررسی موضوع را داد که با سندی در فدراسیون مبنی بر پرداخت آن مواجه شد، سند را با نامه یی جدید به مالزی فرستادند و در مدت کوتاهی با کمال تعجب دریافتند که سند فوق جعلی است و مدیریت هتل معتقد است اگر پولی واریز شده پس چرا رسیدی به آنها داده نشده است؟ وقتی ابعاد موضوع روشن شد صفایی سریعاً نامه یی به سازمان تربیت بدنی نوشت و خواستار رسیدگی به موضوع شد، از سوی دیگر هتلدار مالزیایی از طرف وزارت امور خارجه کشورش مجبور به پیگیری ماجرا شد و در نهایت با دخالت وزارت امور خارجه ایران، فدراسیون مجبور به پرداخت مبلغ فوق الذکر شد اما حواس صفایی را جمع کرد که کارهای بسیاری در این ساختمان کوچک دارد.

اینها تنها گوشه یی از مشکلات ابتدایی بود. مثلاً در مورد سوءمدیریت های مصطفوی گفته می شود که در آستانه حضور ایران در استرالیا برای صعود به جام جهانی، ویزا بسیار سخت داده می شد، مصطفوی توانست۱۳۰ ویزا بگیرد اما بیشتر آن را میان دوستان و همراهان نزدیک خودش تقسیم کرد و آنها را به این سفر پرماجرا برد که در نهایت هم گفته می شود عده یی هرگز به کشور بازنگشتند، از همه بدتر موضوعی است که جای سوال بسیار دارد. فدراسیون صفایی نامه یی به فیفا می فرستد که پول صعود به جام جهانی را به حسابشان واریز کند اما فیفا در مقام پاسخ مدعی است این پول قبلاً در موعد مقرر واریز شده، پس از پیگیری های فراوان و مکاتبات مختلف مشخص می شود که شماره حساب واریزی، حساب شخصی فردی ساکن دبی است که به صورت اتفاقی از دوستان نزدیک داریوش خان نیز هست که رابطه یی نزدیک با فوتبال و سفرهای خارجی دارد و البته قصد و نیتی در میان نیست،

● مدیریت صفایی

فدراسیون از حالت خمودگی و روزمرگی درآمده و برنامه ریزی و هدفمندی جای آن را گرفته بود. رئیس کمیته انتقالی فدراسیون فوتبال در این رابطه می گوید؛ «با مطالعاتی که روی بقیه فدراسیون ها داشتم و با مقرراتی که فیفا و AFC داشت، تلاش کردم از کسانی که بیرون از ایران تجربه داشتند و با بقیه شرایط آشنایی داشتند، اطلاعات را جمع کنم و سپس اولین کارم این بود که سازماندهی داخل فدراسیون را منظم و بعد تلاش کنم که همه اینها از لحاظ فردی خارج شوند، بر اساس آیین نامه و شرح وظایف کارهایشان را انجام دهند و کار هم از صورت فرد خارج شود و کمیته های مختلف شکل بگیرند و فعالیت ها در داخل آن کمیته ها شکل بگیرد.

البته ابتدای کار برایمان خیلی مشکل بود و بسیاری از کسانی که می آمدند نمی پذیرفتند چون قبلاً با فدراسیون هایی که همکاری کرده بودند تقریباً یا تابع محض بودند و زیر نظر رئیس فدراسیون فعالیت می کردند یا اینکه اختیارات خاص می گرفتند و خودشان شخصاً کار می کردند، به این شکل نبود که با تیم کار کنند و جا انداختن اینکه ما روحیه تیمی پیدا کنیم و هر کمیته یی با چهار پنج نفر مشورت کند و به جمع بندی برسد، کار مشکلی بود.» صفایی فراهانی به طور کلی انسان منضبط و مسوولیت پذیری است که در مقابل بی مسوولیتی و سهل انگاری می ایستد و هیچ گونه توجیهی را نمی پذیرد. مدیر اصلاح طلب فوتبال ایران که صورت سرد و بی احساسش همه را تحت تاثیر و شیفته خود می کند چنان نظم، انضباط، دیسیپلین و مسوولیت پذیری را در فدراسیون جا انداخت که کسی جرات کوچک ترین تخلف و اهمالی را به خود نمی داد و در صورت بروز باید منتظر شدیدترین واکنش ها از سوی رئیس فدراسیون جدید می بود.

به عنوان مثال قرار بود مسابقات آسیایی فوتسال در تهران برگزار شود و صفایی نمی خواست کوچک ترین مساله ای در این رقابت ها وجود داشته باشد، به همین جهت برای مجموعه ورزشی آزادی کفپوش فوق مدرنی را از ایتالیا سفارش داد تا در سالن ۱۲هزار نفری نصب شود، کفپوش به گمرک آمد و فدراسیون مجبور بود ده ها میلیون برای ترخیص آن بپردازد. فراهانی از نفوذش در دولت استفاده کرد تا پولی به مراتب کمتر پرداخت شود، با مدیرکل گمرک هم به توافق رسید و دو نفر از کارمندان را مامور کرد ظرف ۴۸ ساعت طبق قول و قرار با مدیرکل این کار را انجام دهند. مسوول اداری فدراسیون و خانمی از کارمندان مامور شدند. اما به دلیل مشغله فراوان نتوانستند وظیفه محوله را تا پایان مهلت به انجام برسانند بنابراین به دفتر صفایی فراهانی احضار شدند. مدیر صورت سنگی فوتبال ایران که هیچ گاه شدت خشم و نهایت خوشحالی اش مشخص نیست چنان سر و صدایی در فدراسیون به راه انداخت که گریه هر دو کارمند نگون بخت را درآورده بود. از پشت در صدای توبیخ می آمد که می گفت؛ «به شما چه باید گفت؟ مدال لیاقت بدهم؟ فوتبال مملکت ما را شما می چرخانید؟ چرا نرفتید؟ شما بی عرضه هستید. باید به شما مدال لیاقت داد که این قدر مسوولیت پذیر هستید؟...» و جملات ویران کننده دیگری که گویی همانند پتک بر سر دو کارمند نگون بخت وارد می آمد. دانشور، رئیس دفتر، درودگر و دیگر مسوولان پشت در اتاق صفایی رسیدند اما کسی جرات داخل شدن نداشت. دیدن صورت عصبانی و چشم های پرخون صفایی برای هیچ کس جالب نیست.

آنها می ترسیدند که آتش تشنج حتی دامن آنها را بگیرد. نکته جالب اینجاست که صفایی به هیچ کس اجازه دور برداشتن در مقابلش را نمی داد. سیستم برخورد او چارچوب دار و مشخص بود و خارج شدن از آن برای طرف مقابل گران تمام می شد چرا که فراهانی در آن لحظات به غایت جدی می شد و خطوط چهره اش در هم می کشید و این گونه بود که او در مقابل هر اهمال کاری و پشت گوش انداختنی ایستاد و اجازه تخطی به هیچ کس نداد. صفایی فراهانی هیچ گاه خطاهای فاحش را نمی بخشید و به شدت با آن برخورد می کرد، در تصمیمش بسیار قاطع بود و این قاطعیت به مجموعه اعتمادبه نفسی ویژه می داد اما با این حال نسبت به سرنوشت و مشکلات کارمندانش حساس بود و در جهت رفع اشکالات و موانع هم کمک می کرد. او در مورد اصول مدیریتی اش حین کار معتقد است؛ «در ابتدا باید بپذیرید که امروز مدیریت کردن علم است و از سنت فاصله گرفته و دیگر هیچ گاه نمی شود به صورت سنتی کار مدیریتی کرد، پس با این اصول باید آشنا باشید؛ از روانشناسی و جامعه شناسی گرفته تا اینکه شما بدانید چگونه کار و مسائلش را شناسایی کنید و اگر در مجموعه یی قرار می گیرید که نسبت به آن اشراف ندارید چگونه از نیروهای کاردان استفاده کنید که کمک شما باشند. اگر این پتانسیل در شما به وجود بیاید و آن گونه نباشد که خودتان فعال بی رقیب باشید و کارتان را بر اساس تیم و سیستم پیش ببرید، آن وقت اصلاً مشکلی پیش نمی آید. برای مثال آن زمان که خودم به فدراسیون آمدم سعی نکردم خودم ابداع کنم و فکر کنند هر چیز بلدم را انجام می دهم، تمام سعی ام بر این بود که بقیه جاها چگونه اداره و خوب هم اداره می شوند و نکات مثبتی که آنان دارند را بگیرم و چه آدم هایی را بیاورم که در آن قالب کمک من باشند و آن را سازمان و شکل دهند و این نیروها سطح دانش و دیدشان و نگاهشان در فرآیند کار عملاً کارساز و مفید باشد. در همه حوزه ها فکر کنم به همین شکل باشد یعنی فرد به هر کجا می رود باید سعی کند با یک تیم مسائل آنجا را شناسایی و تشکیلاتی عمل کند.»

● اقتصادی، خصوصی سازی فوتبال

محسن صفایی فراهانی در مورد ابتدای فعالیتش می گوید؛ «در دوره مدیریت من وقتی وارد فوتبال شدم مساله اسپانسرینگ جایی نداشت. همه تا پیش از من دنبال این بودند که از منابع دولتی پول دریافت کنند. من ابتدا سعی کردم اطلاعات اقتصادی حوزه فوتبالی را بیشتر کنم. با توجه به اطلاعات و راهنمایی هایی که از بیرون ایران به دست آوردم متوجه شدم که هیچ فوتبالی با پول دولتی نمی چرخد. در تمام دنیا سیستم های مشخصی برای درآمدزایی وجود دارد که ما همان کار را کردیم. نتیجه اش این بود که وقتی از فوتبال می رفتم اثرات کارمان نه تنها در فوتبال که در دیگر رشته ها نیز مشهود و آن زمان دیگر مشکل اقتصادی حل شده بود. وقتی من رفتم مشکل مالی مطرح نبود. دقت کنید، ما در تمامی رده های ملی از نوجوانان، جوانان، امید و بزرگسالان مربی خارجی داشتیم بدون بودجه دولتی.» او در مقابل این سوال روزی که به فوتبال آمدید چقدر درآمد دولتی داشتید و روزی که رفتید وضعیت چگونه بود، ادعا دارد؛ «۲۰۰ میلیون و روز رفتن ۱۶۰ تا ۱۸۰ میلیون که البته هیچ گاه این بودجه ها را پیگیری نمی کردم. حتی گاهی اوقات به فدراسیون های دیگر هم کمک می کردیم.»

در جلسه ابتدایی لیگ حرفه یی قبل از راه اندازی، جلسه یی با مدیران و هیات های برتر برگزار شد و صفایی در مورد بحث اقتصادی صحبت های فراوانی کرد. او توانسته بود در سال اول ۳۷ میلیون تومان به فوتبال بیاورد که رقمی کم اما قابل ستایشی در آن زمان بود. در همان جلسه اعلام کرد که برای امسال قرار است اسپانسر ۳۰۰ میلیون تومان در اختیارمان بگذارد که با توجه به بودجه ۲۰۰ میلیونی دولتی مبلغ خوبی به نظر می آمد. بحث و جدل ها آغاز شد، در همین حین رئیس دفترش وارد اتاق شده و در گوش او چیزی گفت. صفایی مدیری باهوش و فوق العاده جدی است و در همین حین بلند شد و در حالی که خوشحالی در صورتش موج می زد، گفت؛ «من با کسی عهد اخوت نبستم، همه چیز شفاهی است و همین الان خبر دادند که اسپانسر جدیدی ۴۵۰ میلیون تومان در اختیارمان می گذارد و با اینکه نفر قبلی از دوستانم است، من به بهترین پیشنهاد جواب مثبت می دهم.» او از همین جا پایه های اقتصادی مدیریت موج نو فوتبال را گذاشت و بدین شکل در روز خداحافظی صفایی فراهانی بودجه سالیانه فدراسیون به سه میلیارد تومان رسید که ۲۰۰ میلیون بودجه دولتی اصلاً به حساب نمی آمد. او بر سر مسائل مالی بسیار دقیق و سختگیر بود و برخلاف فدراسیون مصطفوی به شفافیت و دقت نظر اهمیت می داد.

صفایی خیلی به ساختار و قانونمند کردن هزینه ها توجه کرد و برای همین در فدراسیون «ذی حساب مقیم» را دایر کرد و همیشه در فدراسیون مستقر بود که هیچ دستگاه ورزشی تابه حال این مورد را در دستور کار قرار نداد. در همین رابطه گفته می شود سازمان بازرسی در اوج دوران فشار به فدراسیون آمد تا مو را از ماست بکشد و ناگفته پیداست در آن زمان خط فکری سازمان بازرسی و فدراسیونی که صفایی بر آن ریاست می کرد در دو جناح مختلف بود اما آنها هر چه بیشتر جلو رفتند به مدرکی دست نیافتند و در پایان کار هم نامه یی بلند نوشتند که ما به پاکی این تشکیلات تا به حال ندیده بودیم. صفایی فراهانی همچنین به توانمندسازی هیات ها پرداخت و فوتبال پایه را در استان ها شکل داد تا به پشتوانه سازی موثر برای فوتبال ایران بپردازد و در این میان با معرفی استعدادها و فروش آن، منابع گسترده یی نصیب فوتبال شود.

● غزل خداحافظی

در دوران مدیریتش بر فوتبال با دو مساله مهم روبه رو بود؛ ابتدا مطبوعات که محمد دادکان را در مقام یک منتقد تمام عیار و آتشی مطرح کردند و دومی هاشمی طبا در تربیت بدنی که در خلاف جهت تفکرات مدیریتیش گام برمی داشت و البته از پس هر دو برآمد. ابتدا دادکان را با تدبیر و پله به پله همراه خود کرد و تا نایب رئیسی و ریاست سازمان لیگ بالا آورد که این استراتژی از زبان خودش و شرح ماجرا دیدنی تر است؛ «برای همکاری با فدراسیون، آدم های مختلفی به من پیشنهاد می شدند اعم از پیشکسوتان با سابقه طولانی همانند امیرآصف و مرحوم رنجبر یا بچه های جوان دیگر. وقتی اینها را معرفی می کردند من عموماً ارزیابی بر رویشان داشتم که برای چه شرایط و کارهایی می توانند کمک باشند و اگر می آیند در چه زمینه و بستری می توان از آنها کمک گرفت. دادکان را خیلی ها به من پیشنهاد دادند و من دو سه باری هم با ایشان صحبت کرده بودم و نسبت به ایشان به ارزیابی هایی رسیده بودم.

مدت ها در فدراسیون به عنوان مشاور از او استفاده کردم تا ایشان از خصوصیات کار کردن با ما و دیسیپلین هایی که در فدراسیون بود مطلع شوند، کما اینکه در برخی اوقات ایشان صحبت هایی می کردند که ما می گفتیم این صحبت ها با نقطه نظرات فدراسیون متفاوت است و ایراد به وجود می آورد و بهتر است خودتان اصلاحش بفرمایید که این موارد نه فقط در مورد ایشان بلکه در مورد کسان دیگری که می آمدند، اجرا می شد. تا مدت ها سعی می کردم به این شکل رفتار کنم تا با ساختار و گردش کار فدراسیون آشنایی پیدا کنند و ناهماهنگی هایش از بین برود و بتواند هماهنگ شود.

دادکان هم پس از ۹ ماهی که با ما کار کرد اندک اندک با تشکیلات سازگار شد و توانست در قالب حرکت کند و در سیستم به فعالیت بپردازد. در جلسات سازمان لیگ تا مدت ها من ایشان را مسوول سازمان لیگ نکردم و از ایشان خواهش کردم تا در سازمان لیگ با من بنشینند چون همانطور که می دانید مدت ها خودم لیگ را زیر نظر داشتم. می خواستم آن را جا بیندازم تا ایشان بیاید ببیند که من چگونه به اعضا بها می دهم، چگونه آنها را به کار می گیرم و بفهمد که من برای انجام امورات، فردی تصمیم نمی گیرم و می خواهم سیستم کار کند؛ در مقطعی که احساس کردم و به این نتیجه رسیدم که ایشان می توانند. البته بازهم با اینکه اختیارات به ایشان دادم به این گونه نبود که موضوع را رها کنم، باز هم سعی کردم در جلسات سازمان لیگ بدون حق رای حضور یابم و عملاً ببینم سازمان لیگ با چه روندی پیش می رود که تا آن مقطعی که بنده بودم مشکل خاصی پیش نیامد.» سپس با کمک دوستانش توانست هاشمی طبا را از پست ریاست سازمان تربیت بدنی بردارد و بعدها خبر رسید که مهرعلیزاده استاندار سابق خراسان به جای او انتخاب شده و البته اختلافات فوتبال و سازمان نه تنها خاتمه نیافت بلکه عمیق تر و چالش برانگیزتر هم شد و در نهایت صفایی گزینه کناره گیری را برگزید.

صفایی فراهانی توانست ساختمان زیبایی را در خیابان پاکستان برای فدراسیون خریداری کند و قرار بود جشن مختصری را در آن برگزار کند و در همان لحظات که همه غرق صحبت و خوشحالی بودند محسن صفایی فراهانی در جشن افتتاحیه ساختمان جدید ناگهان از اختلاف خود با رئیس کمیته وقت المپیک مصطفی هاشمی طبا و رئیس سازمان تربیت بدنی محسن مهرعلیزاده پرده برداشت و اعلام کرد که از سمت خود کناره گیری می کند. این تصمیم غیرمنتظره ناگهان گوش ها را تیز کرد و دادکان را که اتفاقاً در حال جر و بحث با یک روزنامه نگار ورزشی بود ناگهان به میان معرکه کشاند. مسوولان بخش های مختلف فدراسیون دور رئیس حلقه زدند و به او اصرار می کردند که بماند حتی برخی اشک می ریختند؛ مردانی مثل صادق درودگر، علی کاظمی، علی اکبر عرفانیان دانشور، منوچهر نظری و محمد دادکان بیشترین اصرار را کردند که هیچ تاثیری نداشت.

چون مدیر صورت سنگی تصمیمش را گرفته بود و هیچ راهی هم برای بازگشت وجود نداشت. بعدها که دوستانش به همراه دادکان، ساکت، بهروان، دانشور و دیگر اعضای مجموعه به مجلس رفتند تا نظرش را برگردانند به آنها گفت؛ «شما خیلی چیزها را نمی دانید، بگذارید تا هیچ برچسبی به ما نخورده است، برویم،» و این گونه بود که صفایی همه پیشنهادهایی که در مجلس یا منزل به او می شد را رد می کرد چرا که محسن مهرعلیزاده را به خوبی می شناخت. زمانی همین فرد در وزارت نیرو در زیرمجموعه صفایی قرار داشت و کاملاً به خصوصیات اخلاقی و رفتار مدیریتی اش آگاه بود؛ حتی لابی های بزرگان نظام همچون حجت الاسلام علی اکبر ناطق نوری نیز بی تاثیر بود. محسن صفایی فراهانی از فوتبال رفت اما جمله تاریخی از خود بر جای گذاشت که هنوز به عنوان یک ضرب المثل در مکالمات روزمره استفاده می شود؛ «فوتبال را به نامادری اش می سپارم و می روم.» او در مورد این کناره گیری حرف های جالبی می زند که شاید تا به حال نشنیده اید؛ «مهرعلیزاده استعفای مرا نپذیرفت چرا که من اصلاً استعفایی به مهرعلیزاده نداده بودم. متن استعفای من موجود است. من اعلام کناره گیری کردم. من به هیچ کس استعفا ندادم. تنها گفتم که با این شرایط از فوتبال کناره گیری می کنم. در نتیجه برای کسی استعفایم را نفرستادم تا منتظر بمانم که با این استعفا موافقت شود. به همین دلیل در روز افتتاح ساختمان فدراسیون جدید اعلام کناره گیری کردم و رفتم و دیگر در فدراسیون حضور پیدا نکردم. این یک مورد، دوم هم این بود وقتی که کنفدراسیون و فیفا با من تماس گرفتند و پرسیدند که دخالت دولت باعث کناره گیری شده من گفتم استعفا نداده ام بلکه خودم کناره گیری کرده ام.»

مهدی امیرپور

علی عالی



همچنین مشاهده کنید