پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

رژیم صهیونیستی و جنگ بر سر موجودیت


رژیم صهیونیستی و جنگ بر سر موجودیت

امروز اگر رهبران صهیونیست در اندیشه حفظ جان غیر نظامیان خود هستند, صلح با عرب ها تنها راه حفظ جان و تضمین آینده آنهاست در حال حاضر پایان دادن به چالش و مناقشه موجود برای صهیونیست ها بهترین گزینه است زیرا در حال حاضر ـ و لو به صورت نسبی ـ از قدرت برخوردارند و این مسئله باعث می شود تا توافق نامه ای را با عرب ها امضا كنند

از زمان تشكیل دولت "اسرائیل" در سال ۱۹۴۸ تا كنون، رهبران رژیم صهیونیستی مدعی هستند كه جنگ های شان با اعراب، جنگ بر سر موجودیت است. این ادعا تنها از وجود عقده ای روانی حكایت دارد كه در عمق وجود استعمارگر ریشه دوانده است ؛ استعمارگری كه می داند حضورش در سرزمینی كه تعلق به او ندارد، تابع شكل ترازوی قدرت و نتایج جنگ هایی است كه در این سرزمین رخ می دهد.

به هر رو، معادله ای كه امروز در مورد "اسرائیل" وجود دارد، یك معادله بی مانند است كه نمونه آن را نمی توان در نظام بین الملل یافت، زیرا هیچ دولت و یا رژیم سیاسی در جهان پیدا نمی شود كه به چالش خود با محیط اطرافش به عنوان تنازع برای بقا بنگرد ؛ بلكه تمامی درگیری ها و جنگ ها كه میان دو دولت و یا ملت رخ داده است با هدف دفاع از استقلال، توسعه نفوذ سیاسی، تحقق اهداف اقتصادی و یا اختلافات قدیمی بر سر مرزها بوده است ؛ ولی جنگ های "اسرائیل" خواه مهاجم باشد و خواه مورد حمله قرار گرفته باشد، بر اساس نظر رهبران و سیاستمداران صهیونیست، جنگ بر سر موجودیت است.

به نظر كارشناسان مسائل صهیونیست، مقامات دولت عبری به منظور تحكیم جبهه داخلی از عبارت جنگ بر سر موجودیت استفاده می كنند تا بتوانند آنها را نیز در تحمل بار سنگین جنگ شریك سازند و در جریان دفاع از رژیم شان، حس قهرمان بازی را در وجود آنان برانگیزند ؛ رژیمی كه در واقع یك میهن [و یك عنصر وحدت بخش] برای صهیونیست ها به شمار می رود، به ویژه نسل های جوانی كه در سرزمین فلسطین به دنیا آمده و با این وجود تابعیت كشور اصلی كه پدران شان از آنجا به فلسطین آمده اند، حفظ می كنند و در داخل این رژیم با تقسیماتی همچون اشكناز و سفاردیم و یا روسی، لهستانی، عرب و ایرانی مشخص می شوند.

شاید هدف صهیونیست ها از عبارت "جنگ بر سر حفظ موجودیت" تاثیر بر حامیان خارجی رژیم اشغالگر قدس و مسیحیان صهیونیست در غرب و ایالات متحده باشد تا آنكه آنان دولت ها و مراكز تصمیم گیریشان را برای حمایت سیاسی، نظامی، تبلیغاتی و اقتصادی از "اسرائیل" تحت فشار قرار دهند تا این رژیم از شكست نجات یابد كه نمونه این مسئله را می توان در جنگ اكتبر ۱۹۷۳ و جنگ اخیر لبنان یافت.

با وجود اینكه تمامی این نظرها از اعتبار خاصی برخوردار است و بیشتر اوقات بیانگر واقعیت های موجود می باشد ؛ ولی به اعتقاد ما، بیان عبارت "جنگ بر سر موجودیت" می تواند سبب دیگری نیز داشته باشد و آن هم وجود این دولت مصنوعی و ساختگی در قلب جهان عرب و اسلام و در محیطی است كه دشمنش به شمار می رود و از هر فرصتی برای نابودی آن استفاده می كند و شاید همین مسئله باشد كه چنین حسی را در تفكر رهبران و شهرك نشینان صهیونیست می پروراند، حسی كه به نام "احساس خطر" از آن یاد می شود.

به گواه تاریخ، "اسرائیل" به عنوان یك دولت و كشور ساختگی به حساب می آید كه شكل انگلی را دارد كه از دیگران تغذیه و با عنایت ها و حمایت های آنان زندگی را ادامه می دهد و اگر این حمایت ها نباشد، ادامه حیات برای انگل غیر ممكن است.

تاریخ ۵۸ ساله شكل گیری رژیم صهیونیستی در سرزمین فلسطین نشان می دهد كه موجودیت این رژیم در گرو حمایت ها كشورهای بزرگ غربی است. اگر به تاریخ بازگردیم، می بینیم كه تولد رژیم صهیونیستی نتیجه تلاش نخبگان سیاسی بریتانیای كبیر برای حفظ منافع حیاتی شان بود كه بعدی استراتژیكی دینی نیز داشت. بعد از جنگ جهانی دوم نیز فرانسه و آلمان (البته هر كدام به دلیل خاصی) در ابتدا با جانبداری های سیاسی و بعد از آن با كمك های مالی و نظامی خود به حمایت از صهیونیست ها پرداختند و "اسرائیل" نیز جنگ های سال ۱۹۵۶ و ۱۹۶۷ خود را با استفاده از این حمایت ها به پیش برد و از هنگام جنگ ۶۷ تا كنون، این آمریكاست كه وظیفه حمایت از رژیم صهیونیستی را به عهده گرفته است.

بی گمان بقای رژیم اشغالگر قدس تنها در صورتی كه در یك مسیر خاص گام نهد، امكان پذیر است. پایه ثابت معادله بقا برای صهیونیست ها نفت، كانال سوئز و اعتقاد دینی میلیون ها پروتستان هزاره باور است كه معتقدند حضور یهودیان در فلسطین تحقق پیشگویی های تورات و انجیل مبنی بر بازگشت حضرت مسیح (ع) است.

"اسرائیل" دولتی مبتنی بر ارتش است. زن و مرد آن سربازانی هستند كه آموزش های جنگی مختلفی دیده اند و هنگامی كه زمان جنگ فرا می رسد، تمامی اقشار جامعه صهیونیستی از پزشك گرفته تا مهندس، كارگر و كشاورز هر كدام بر اساس تخصصش به یك بخش ویژه می پیوندد. ضمنا تاسیساتی كه در ظاهر كاركردی مدنی دارند، به گونه طراحی شده اند كه در زمان جنگ بتوان از آن استفاده نظامی كرد.

كسی كه به بررسی زندگی صهیونیست ها در داخل مناطق اشغالی از زمان تاسیس تا كنون می پردازد، به این نتیجه می رسد كه تمامی توجه افراد در این زندگی به مسائل امنیتی است. یك شهرك نشین یهودی همیشه با ترس و لرز به هر چیزی كه در خیابان وجود دارد و یا هر شخصی كه دست به اقدامات ـ به باور او ـ غیر طبیعی می زند، نگاه كند و نتیجه این حالت، نوعی بیماری روانی است كه فرد مبتلا، به هر چیزی با دیده شك و تردید نگاه می كند.

به نظر و باور شمار كثیری از سیاستمداران در "اسرائیل" امضای توافق نامه صلح با عرب ها نیز گزینه ای غیر ممكن است، زیرا این مسئله می تواند زنگ خطری برای موجودیت دولت عبری باشد ؛ یعنی اینكه همیشه این ترس وجود دارد كه طرف عربی از دوره صلح به عنوان فرصتی برای بالا بردن توان نظامی خود استفاده كند. از این رو، صهیونیست ها همیشه و به صورت شبانه روزی در اندیشه به راه انداختن جنگ هستند و برای برافروختن شعله جنگ و یا وارد آوردن ضربات پیشگیرانه به طرف مقابل تلاش می كنند.

چیزی كه در توافق نامه های به امضا رسیده با طرف عربی، برای "اسرائیل" مهم است، تاكید بر همكاری های امنیتی و مبارزه با جنبش های مبارزاتی و مقاومت است. (به عنوان نمونه به توافق نامه اسلو كه میان اشغالگران و سازمان آزادیبخش منعقد شد، نگاه كنید.) یكی دیگر از نكاتی كه در توافق نامه های به امضا رسیده میان "اسرائیل" و طرف های عربی وجود دارد، دور كردن ارتش كشورهای طرف مقابل از مرزها است كه نمود آن را می توان در توافق نامه كمپ دیوید مشاهده كرد. در این توافق نامه، صهیونیست ها ضمن ایجاد یك منطقه بی طرف امنیتی كه در نوع خود چند برابر مساحت كل "اسرائیل" بود، نیروهای مصری را به سپری برای حفظ مرزهای خود بدل ساختند. اگر به توافق نامه اسلو نگاهی بیاندازید، به وضوح این نكته را درك می كنید كه نیروهای سازمان آزادی بخش فلسطین به حامی مرزهای (غیر رسمی) اسرائیل و دستگاه های امنیتی فلسطینی به بازوی صهیونیست ها برای مقابله با جنبش ها و گروه های مقاومت بدل شدند كه البته این جریان با آغاز انتفاضه الاقصی و توقف كامل روند صلح در مذاكرات كمپ دیوید ۲ و قطع هماهنگی های امنیتی میان دو طرف پایان یافت.

در مقابل، "اسرائیل" در چارچوب نظریه موسوم به "گزینه سامسون" (گزینه شمشون) خود را به سلاح های هسته ای مجهز كرد. مسئله تجهیز و دیگر مسائل یادشده از جمله ماهیت نظامی "اسرائیل"، شكل توافق نامه ها و زندگی غیر طبیعی صهیونیست ها، همه و همه از ترس همیشگی بنی صهیون از خطر نابودی حكایت دارد. به اظهارات شیمون پرز نگاه كنید، آنجا كه می گوید كه جنگ اخیر لبنان، مسئله مرگ و زندگی است. بن گوریون نیز در هنگام تاسیس دولت یهودی می گفت كه "اسرائیل" می تواند صد بار عرب ها را شكست دهد، ولی اگر یك بار شكست بخورد، این مسئله به معنای پایان عمرش خواهد بود.

به هر حال، تمامی این مسائل كه بر زبان رهبران صهیونیست جاری شده است، نشان از مقوله هایی دارد كه از دیرباز در ناخودآگاه هر یهودی صهیونیستی كه در سرزمین فلسطین اشغالی زندگی می كند، وجود دارد.

نكته قابل ملاحظه آن است كه "اسرائیل" در درون خود، بذرهای فروپاشی و زوالش را حمل می كند. به عنوان نمونه، اگر با كشورهای عربی از در صلح وارد شود و به سیاست های تجاوزكارانه و توسعه طلبانه خود پایان ببخشد، در نتیجه چالش های جمعیتی و انتشار فرهنگ عربی و اسلامی در میان صهیونیست ها از بین خواهد رفت و همان طور كه مشخص است فرهنگ اسلامی و عربی به خاطر وجود زبان تسامح و دگرپذیری در آن و همچنین بدان خاطر كه فرهنگ غالب بر منطقه به شمار می رود، از قدرت بیشتری نسبت به فرهنگ یهودی برخوردار است. انتشار فرهنگ عربی و اسلامی باعث می شود تا پیوندهایی كه یك یهودی ساكن فلسطین اشغالی با ریشه های اروپایی خود دارد، قطع و به معنای واقعی كلمه، به یك شرقی مبدل شود كه این امر به نظر یهودیان اشكنازی حاكم بر "اسرائیل" یك مسئله غیر قابل پذیرش است ؛ زیرا باعث می شود صفت تمایز میان نژادها از بین برود و تحت تاثیر فاكتورهای تمدنی و همچنین تقاربی كه ممكن است میان یهودیان عرب و شرقی با عرب های مسیحی و مسلمان به وجود آید، رژیم صهیونیستی روند تجزیه را طی كند.

اگر صهیونیست ها راه جنگ را انتخاب كنند، به ویژه اگر این جنگ ها و درگیری ها مانند انتفاضه الاقصی و جنگ ۲۰۰۶ لبنان، صبغه ای ملی به خود بگیرند و مدت زیادی به طول بیانجامند، "اسرائیل" در دام شكستی خواهد افتاد كه می تواند به پرونده حضور صهیونیست ها در سرزمین فلسطین اشغالی خاتمه بدهد و این همان چیزی است كه ناحوم گلدمن، رئیس پیشین آژانس بین المللی یهود در كتاب "اسرائیل به كجا می رود؟" آن را پیش بینی كرده بود.

تاریخ نشان داده است كه در عصور مختلف اسلامی، امكان همزیستی مسالمت آمیز میان یهودیان و مسلمانان امری ممكن بوده است كه نمونه این مسئله را می توان در اسپانیای مسلمان و دیگر مناطق تحت حاكمیت خلافت اسلامی یافت ؛ ولی بحرانی كه امروز "اسرائیل" با آن رو به رو است، ناشی از ایدئولوژی صهیونیستی است كه زائیده جامعه غرب به شمار می رود و تنها راه رهایی اش، دست بر داشتن از صبغه تجاوزكارانه، توسعه طلبانه و جنایتكارانه ای است كه در تعامل با ملت های منطقه از آن استفاده می كند. هر چه قدر صهیونیست ها بیشتر به كشتار شهروندان عرب روی آورند، به همان میزان كینه مردم منطقه نسبت به آنان بیشتر شده و واكنش همگون منطقه را به دنبال خواهد داشت و حالتی از دشمنی و كینه را در میان ادیان به وجود خواهد آورد. ضمنا یهودیان به عنوان یك طایفه دینی خاص در سطح جهان، در اقلیت هستند و به هیچ وجه ممكن نیست كه در جنگ علیه جهان عرب و اسلام و در جنگ آخرالزمان كه روزی رخ خواهد داد، پیروز شوند. اگر امروز ریسمان كمك های غرب به صهیونیست ها قدرت می بخشد، ولی این وضعیت تا مدت زیادی به طول نخواهد انجامید ؛ زیرا هر چقدر هم دولت ها از قدرت برخوردار باشند، این قدرت عمری دارد. تاریخ به ما می گوید كه دولت ها نیز همچون یك كودك رشد می كنند ؛ ولی به مرور زمان پیر و فرتوت می شوند.

امروز اگر رهبران صهیونیست در اندیشه حفظ جان غیر نظامیان خود هستند، صلح با عرب ها تنها راه حفظ جان و تضمین آینده آنهاست. در حال حاضر پایان دادن به چالش و مناقشه موجود برای صهیونیست ها بهترین گزینه است ؛ زیرا در حال حاضر ـ و لو به صورت نسبی ـ از قدرت برخوردارند و این مسئله باعث می شود تا توافق نامه ای را با عرب ها امضا كنند كه بر اساس آن، از حق زندگی در كنار دیگر ملت ها برخوردار باشند و صد البته كه این مسئله بهتر است از آنكه روزی در جایگاه یك شكست خورده، توافق نامه صلح را امضا كنند كه در پی آن، هیچ احدی توان حمایت از آنان را ندارد و تاریخ بهترین گواه بر گفته ما است.

نویسنده: علاء ابوعامر

منبع:مركز اطلاع رسانی فلسطین