چهارشنبه, ۲۴ اردیبهشت, ۱۴۰۴ / 14 May, 2025
مجله ویستا

دردا که جز به مرگ نسنجند قدر مرد


دردا که جز به مرگ نسنجند قدر مرد

در سوگ پرویز مشکاتیان

تقدیر نا بکار و نامروت این بار ساز خاموشی کسی را کوکی ناموزون کرد که روشنایی نغمه های جاودانه اش از ملک و ملکوت در گذشته است. چگونه می توان از مرگ پرویز مشکاتیان دم زد که انکار به صد زبان و فغان در پی اثبات خویش و بیان جاودانگی و حیات نغمه هایی است که او خلق کرد و چرا باید از مرگ خالقی چنین بزرگ سخن گوییم؟ چشمه جوشانی که هر آن تولد نغمه یی ناب بود از بیکرانه معناهایی که تمامی نداشت اما از طراوت و تازگی سرشار بود. کارنامه جاویدان و درخشان هنری استاد پرویز مشکاتیان آنقدر عظیم است که به زوایای متعدد می توان با تامل در آن نگریست.

تحول عظیمی که او در نظام سنتورنوازی ایران ایجاد کرد، ارائه جمله پردازی متنوع و پرتکنیک در کنار ساخت تصانیفی که پیشینه تاریخی با آنچه شنیده شده بود، نداشت و در عین حال اصالت تمام ایرانی خود را حتی در فضای پلی فونیک به تمام حفظ می کرد و از طعم و رنگ ایرانی خود دور نمی شد، بخشی از این کارنامه عظیم است.پرویز مشکاتیان در جامع الاطرافی مبانی متعدد معرفتی و گستردگی دانش بی مبالغه بی نظیر بود. بی شک با نگاهی به نوشته ها و مصاحبه های مشکاتیان سهم او را در نظام روشنفکری ایران می توان به جد مشاهده کرد. آگاهی عمیق و برتر او از جامعه شناسی، فلسفه و ادبیات و شعر بیانگر آن است که مشکاتیان را جدا از کارنامه هنری درخشان خود نیز می توان انسانی تاثیر گذار دانست، چه در حوزه های دیگر او حرفی قابل تامل دارد.

او گرچه به اذعان گفته هایش به جهان اسطوره زدایی شده و راززدایی شده عصر مدرن تعلق داشت، اما در آثار هنری اش رازهای بس نهانی است که به آسانی گشودنی نیست. وقتی سرمایه یی عظیم در ناهنگامه یی چنین سرزمین بلازاده یی را که برایش خون دل ها خورده بود و تصنیف ها ساخته بود، وامی نهد، چه می توان گفت نیکوتر از آنچه استاد حسین علیزاده گفت؛ «در سوگ چنین هنرمندی باید عزای عمومی اعلام شود.» دریغا و دریغا نه از مرگ او که حیات جاویدانش را ادله ها بسیار است، بل از قدرنا شناسی همیشگی که بر قبیله غمباره موسیقی این سرزمین می رود. چرا نباید در آشفته احوالی اینچنینی، عزای عمومی اعلام نشود؟این روزها از هر سو بر کارنامه مشکاتیان نظر می شود که «بیداد» را ساخت و «دستان» را پرورید و «آستان جانان» را به «نوا و مرکب خوانی» پیوند زد و نغمه های وطنی بی شمار ساخت.

وطن من، قاصدک، شب، سرو آزاد، محبوب من وطن و رزم مشترک بخشی از آن است اما کسی نمی گوید چرا ما حق داریم پس از مرگ او اینقدر یاد کارنامه او بیفتیم و از یاد ببریم او در کنج خلوت و تنهایی خویش حیات را بدرود گفت و ساعت ها هیچ کس نمی دانست او با مرگ پیوند خورده است؟ همان که خودش روزگاری گویی برای خویش ترانه یی ساخت تا هنرمند گرامی حمیدرضا نوربخش برایش بخواند که «دردا که جز به مرگ نسنجند قدر مرد». حجم اظهارنظرها و تحلیل هایی که اینک بر سر آثار اوست، هنوز حکایت تکراری قصه پرغصه مرده پرستی است. شگفتا که مرگ هیچ کس نتوانست این داستان کهنه و غمبار را بزداید که کارنامه ها قبل از مرگ ساخته شده اند، چرا بعد از آن می بینیم شان؟ عداوت ها قبل از مرگ جریان دارند و مهرورزی ها پس از آن، این داستان تا کی باید ادامه یابد؟ پرویز مشکاتیان در سوگ ایرج بسطامی مظلوم فریاد برآورد که در اعوجاج موسیقی این سرزمین مرگ او نه یک ضایعه که فاجعه بود. و اینک شاهد فاجعه عظیم تری هستیم، مرگ آهنگسازی بی نظیر که حسرت و دریغ با این مرگ هماره در نقطـه آغـازین خود باقی می ماند وقتی دیگر گوش هایمان به نوازش تازه نغمه های ناب او نمی نشیند. در این دریغ ابدی بی گمان خوانندگان جوان این سال ها، این حسرت ابدی را به دوش خواهند کشید که در کارنامه هنری آنها کاری از پرویز مشکاتیان بزرگ نیست.

آسمان درون او آنقدر بزرگ و عظیم بود که دیگر نیازی نمی دید تا ظهور یک معنای تازه را از آسمان بیرون طلب کند و شگفتا که هنرمندی چون او که دغدغه هنر ابژکتیو به این معنا که از بیرون حقایق هنری به درون او سرریز می شود را نداشت، اما جهانی از سوبژه که در او خلجان داشت به دنیای بیرون خود و رنج ها و آلام متعدد حاکم بر آن عنایت ویژه داشت و این پارادوکس چه زیبا در او و آثارش جمع می شد؛ همان تفکر سیار و هویت چهل تکه یی که داریوش شایگان از آن سخن می گوید. او از آن دسته از هنرمندانی نبود که به بهانه تعلق داشتن هنر به زیبایی ها، عافیت پیشه می کنند. پرویز مشکاتیان ترجمان صادق دردها و رنج های مردمش بود و در آثاری که خلق کرد استاد محمدرضا شجریان، زنده یاد ایرج بسطامی، علی جهاندار، حمیدرضا نوربخش، شهرام ناظری، علیرضا افتخاری و علی رستمیان خوانندگانی هستند که استاد مشکاتیان برای بیان این آلام سراغ شان رفت. اینک ماییم و نغمه هایی که او برایمان به یادگار گذاشت و سرانجام ساز مرگ را برایمان ساخت و نواخت، آیا این آخرین نغمه مشکاتیان می تواند ما را بیدار کند؟

امشب هم غم های عالم را خبر کن

بنشین و با من گریه سر کن

اینک این نجوا و نوای شبانه ما و بدرقه اوست که رسول نغمه های بدیع بود و بی همتا. تقدیر نابکار چه بی رحمانه مضراب های جادویی را باز ایستاندی...

عزیز قاسم زاده لیاسی