جمعه, ۲۸ دی, ۱۴۰۳ / 17 January, 2025
ادبیات «و» چیزهای دیگر
هرگاه بخواهند ادبیات را در رابطه با چیزی دیگر بخوانند، حرف ربط «و» در صحنه حاضر میشود: سیاست و ادبیات، روانکاوی و ادبیات، جامعه و ادبیات. دعوا نه بر سر خود ادبیات است و نه آن چیز غیرادبی که قرار است ارتباطش با ادبیات را تعیین کنیم و بفهمیم، مساله اصلی همان حرف ربطی است که باید این دو حوزه را به هم مرتبط سازد. نا- ادبیات، هر آن چیزی که ادبیات «نیست»، نهتنها نباید از ادبیات حذف شود، بلکه جایش درست در دل ادبیات است. ادبیات فینفسه ناخالص است نا-ادبیات ذات ادبیات است. اندیشیدن به سیاست و جامعه نه حوزهای جدا از ادبیات که قرار است با «و» به آن متصل شود، بلکه یکی از نقاط پرانرژی و بحرانیای است که در دل ادبیات ناب وجود دارد.
نویسندگانی هستند که زندگی ادبیشان را در حوالی این نقاط گذراندهاند، و همانها بسیاری از بزرگترین آثار تاریخ ادبیات را خلق کردهاند. ذهنیت ادبیات «و» چیزهای دیگر، دو پیامد متفاوت، یا حتی میشود گفت: متضاد، در دل دارد. این حرف ربط بیش از هر چیز متضمن این پیشفرض است که نویسنده برای انجام هر کنش روشنفکرانهای، اعم از سیاسی و اجتماعی و روانشناختی و تاریخی و...، باید قدم به وادی جدیدی بگذارد، باید از مرز مشخصی بگذرد و به دنیای جدیدی وارد شود که متفاوت است با جهان ادبیات ناب. دو پیامد متضاد ناشی از این نگاه متکی بر حرف ربط «و»، در واقع دو شکل گوناگون ایدهآلیسم، و درنتیجه دو روی یک سکه هستند؛ روی نخست نویسندگانیاند که معتقد به کنار گذاشتن کامل حوزه روشنفکری و کلا مسایل غیرادبی هستند. این دسته از نویسندگان، که اتفاقا تعدادشان در کشور ما بسیار است، طرفداران پر و پا قرص ادبیات «ناب»اند، سیاست و تاریخ و به خصوص وقایع روز را زنگارهایی میدانند که نویسنده باید با تمام وجود مواظب باشد مبادا بر آینه اثرش لکی بیفکنند.
تمام تلاش این گروه، این است که چه در زندگی شخصی و چه در زندگی متنی، تحت هیچ شرایطی آلوده چیزهای غیرادبی نشوند. نوشتاری که بر اساس این طرز فکر شکل بگیرد خواه ناخواه خالی از محتواست و برای سر پا نگه داشتن خود، به ور رفتن با ظاهر متن و بزک کردن متن روی میآورد؛ نتیجه، رمانهایی بیخاصیت میشوند که در واقع چیزی نیستند جز بستری برای طبعآزمایی نویسنده در عرصه نثرنویسی. پیامد دوم باور به حرف ربط، سیاستزدگی نویسندگانی است که کلا ادبیات را برده روشنفکری میدانند و از آن به عنوان ابزاری برای شعارهای سیاسی اجتماعی بهره میگیرند. این گروه نیز معتقد به جدایی این دو حوزهاند، اما زندگیشان را وقف پل زدن بین این دو و ادغامشان در یکدیگر کردهاند و نتیجه کارشان مجموعهای از متون شعارزده و کسلکننده است که هیچ اشتیاقی برای خواننده برنمیانگیزند. اکثر قریب به اتفاق آثار ادبیات رئالیسم سوسیالیستی از این دستهاند.
گئورگ لوکاچ، زمانی در نقد رویکرد متفکران مکتب فرانکفورت و برای حمله به انفعال آنان در عرصه عمل، تعبیر جالبی به کار برد: فرانکفورتیها گویی در «گراندهتلی بر لبه مغاک» زندگی میکنند. لوکاچ این عبارت را با بار منفی به کار برد، اما میتوان وجه مثبت این تعبیر تکاندهنده را در نظر گرفت. نویسندگان بزرگ، آنانند که در بین اقامتگاههای موجود در عالم ادبیات، در بین امکانات زیستن و نفس کشیدن در این فضا، آن هتلی را برمیگزینند که بر لبه پرتگاه ساخته شده است. آنان نه مانند گروه اول به دشتهای سرسبز و طبیعت زیبای نثرهای پیچ در پیچ و بازیهای اخته ادبی پناه میبرند تا همان جا از یکنواختی بپوسند و فراموش شوند، و نه مانند گروه دوم با سر به مغاک سیاستزدگی سقوط میکنند.
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست