شنبه, ۱۶ تیر, ۱۴۰۳ / 6 July, 2024
ادبیات «و» چیزهای دیگر
![ادبیات «و» چیزهای دیگر](/web/imgs/16/96/thiza1.jpeg)
هرگاه بخواهند ادبیات را در رابطه با چیزی دیگر بخوانند، حرف ربط «و» در صحنه حاضر میشود: سیاست و ادبیات، روانکاوی و ادبیات، جامعه و ادبیات. دعوا نه بر سر خود ادبیات است و نه آن چیز غیرادبی که قرار است ارتباطش با ادبیات را تعیین کنیم و بفهمیم، مساله اصلی همان حرف ربطی است که باید این دو حوزه را به هم مرتبط سازد. نا- ادبیات، هر آن چیزی که ادبیات «نیست»، نهتنها نباید از ادبیات حذف شود، بلکه جایش درست در دل ادبیات است. ادبیات فینفسه ناخالص است نا-ادبیات ذات ادبیات است. اندیشیدن به سیاست و جامعه نه حوزهای جدا از ادبیات که قرار است با «و» به آن متصل شود، بلکه یکی از نقاط پرانرژی و بحرانیای است که در دل ادبیات ناب وجود دارد.
نویسندگانی هستند که زندگی ادبیشان را در حوالی این نقاط گذراندهاند، و همانها بسیاری از بزرگترین آثار تاریخ ادبیات را خلق کردهاند. ذهنیت ادبیات «و» چیزهای دیگر، دو پیامد متفاوت، یا حتی میشود گفت: متضاد، در دل دارد. این حرف ربط بیش از هر چیز متضمن این پیشفرض است که نویسنده برای انجام هر کنش روشنفکرانهای، اعم از سیاسی و اجتماعی و روانشناختی و تاریخی و...، باید قدم به وادی جدیدی بگذارد، باید از مرز مشخصی بگذرد و به دنیای جدیدی وارد شود که متفاوت است با جهان ادبیات ناب. دو پیامد متضاد ناشی از این نگاه متکی بر حرف ربط «و»، در واقع دو شکل گوناگون ایدهآلیسم، و درنتیجه دو روی یک سکه هستند؛ روی نخست نویسندگانیاند که معتقد به کنار گذاشتن کامل حوزه روشنفکری و کلا مسایل غیرادبی هستند. این دسته از نویسندگان، که اتفاقا تعدادشان در کشور ما بسیار است، طرفداران پر و پا قرص ادبیات «ناب»اند، سیاست و تاریخ و به خصوص وقایع روز را زنگارهایی میدانند که نویسنده باید با تمام وجود مواظب باشد مبادا بر آینه اثرش لکی بیفکنند.
تمام تلاش این گروه، این است که چه در زندگی شخصی و چه در زندگی متنی، تحت هیچ شرایطی آلوده چیزهای غیرادبی نشوند. نوشتاری که بر اساس این طرز فکر شکل بگیرد خواه ناخواه خالی از محتواست و برای سر پا نگه داشتن خود، به ور رفتن با ظاهر متن و بزک کردن متن روی میآورد؛ نتیجه، رمانهایی بیخاصیت میشوند که در واقع چیزی نیستند جز بستری برای طبعآزمایی نویسنده در عرصه نثرنویسی. پیامد دوم باور به حرف ربط، سیاستزدگی نویسندگانی است که کلا ادبیات را برده روشنفکری میدانند و از آن به عنوان ابزاری برای شعارهای سیاسی اجتماعی بهره میگیرند. این گروه نیز معتقد به جدایی این دو حوزهاند، اما زندگیشان را وقف پل زدن بین این دو و ادغامشان در یکدیگر کردهاند و نتیجه کارشان مجموعهای از متون شعارزده و کسلکننده است که هیچ اشتیاقی برای خواننده برنمیانگیزند. اکثر قریب به اتفاق آثار ادبیات رئالیسم سوسیالیستی از این دستهاند.
گئورگ لوکاچ، زمانی در نقد رویکرد متفکران مکتب فرانکفورت و برای حمله به انفعال آنان در عرصه عمل، تعبیر جالبی به کار برد: فرانکفورتیها گویی در «گراندهتلی بر لبه مغاک» زندگی میکنند. لوکاچ این عبارت را با بار منفی به کار برد، اما میتوان وجه مثبت این تعبیر تکاندهنده را در نظر گرفت. نویسندگان بزرگ، آنانند که در بین اقامتگاههای موجود در عالم ادبیات، در بین امکانات زیستن و نفس کشیدن در این فضا، آن هتلی را برمیگزینند که بر لبه پرتگاه ساخته شده است. آنان نه مانند گروه اول به دشتهای سرسبز و طبیعت زیبای نثرهای پیچ در پیچ و بازیهای اخته ادبی پناه میبرند تا همان جا از یکنواختی بپوسند و فراموش شوند، و نه مانند گروه دوم با سر به مغاک سیاستزدگی سقوط میکنند.
![](/imgs/no-img-200.png)
مسعود پزشکیان انتخابات پزشکیان انتخابات ریاست جمهوری انتخابات ریاست جمهوری 1403 انتخابات ریاست جمهوری چهاردهم سعید جلیلی انتخابات ریاست جمهوری ۱۴۰۳ ایران انتخابات 1403 ستاد انتخابات کشور دولت چهاردهم
تهران هواشناسی شهرداری تهران قتل پلیس راهور سرقت پلیس قوه قضاییه حوادث اربعین سلامت سازمان هواشناسی
قیمت دلار خودرو بورس قیمت طلا واردات خودرو دلار قیمت خودرو حقوق بازنشستگان بانک مرکزی دولت سیزدهم قیمت سکه بازار خودرو
ماه محرم الناز شاکردوست سریال تئاتر سینمای ایران هنرمندان تلویزیون بهاره رهنما سینما بازیگر کتاب فیلم
کنکور ۱۴۰۳
رژیم صهیونیستی جنگ غزه روسیه انگلیس جو بایدن غزه فلسطین آمریکا چین دونالد ترامپ ولادیمیر پوتین سازمان همکاری شانگهای
استقلال فوتبال پرسپولیس یورو 2024 تیم ملی آلمان تیم ملی اسپانیا باشگاه پرسپولیس علیرضا بیرانوند لیگ برتر کریستیانو رونالدو ترکیه نقل و انتقالات
سرطان هوش مصنوعی بهمن موتور سامسونگ فناوری ناسا گوگل اپل نخبگان
تغذیه ورزش کاهش وزن کمردرد تب دنگی فشار خون