دوشنبه, ۱۱ تیر, ۱۴۰۳ / 1 July, 2024
مجله ویستا

آنان که فرزندانشان را با خدا معامله کردند


آنان که فرزندانشان را با خدا معامله کردند

برخی خانواده ها چند عزیز خود را در طول سال های دفاع مقدس تقدیم اسلام کردند

در شهر که گذر می‌کنی کوچه‌ها و خیابان‌هایی می‌‌بینی که بر ورودی هر یک، نام شهیدان نقش بسته است. این خیابان‌ها و کوچه‌ها، خانه‌هایی را در خود جای داده‌اند که زمانی همچون یک مدرسه بود. مدرسه‌هایی که معلم آن، مادرانی بودند که به فرزندان خود درس ایثار و شهامت می‌دادند. مادرانی که خودشان شیرمردانی بودند که فرزندان خود را در راه حفاظت از سرزمین اسلامی به جبهه فرستادند و با شهادت آنها خم به ابرو نیاوردند تا مبادا دشمن شاد شود.

این مادران هنوز روزهایی را به یاد دارند که آرزوهایی را که برای فرزند دلبندشان داشتند با خدا معامله کردند؛ مادران خانواده‌هایی چون افراسیابی، جنیدی، نوری و جوادنیا در چهار یا پنج مقطع پای چنین معامله‌ای رفتند و هربار عزمشان جزم‌تر از گذشته شد. در ادامه شرح کوتاهی از مجاهدت این خانواده‌ها بخوانید، خانواده‌هایی که چند عزیز خود را در سال‌های دفاع مقدس از دست دادند.

● خانواده شهیدان افراسیابی؛‌ ۵ شهید

علی محمد افراسیابی پدر خانواده افراسیابی که خود از رزمندگان دلاور دوران دفاع مقدس بود، هفت پسر و یک دختر داشت. وی از اهالی روستای امامه از توابع شمیرانات بود و پیش از انقلاب در محله میدان ۱۳ آبان تهران زندگی می‌کرد.

خانواده افراسیابی پیش از پیروزی انقلاب اسلامی در فعالیت‌های انقلابی حضور فعال داشت و همین فعالیت‌ها باعث شد این خانواده اولین شهید خود را تقدیم انقلاب اسلامی کند. ‌ابراهیم، اولین شهید این خانواده، درست در روزی که حضرت امام به میهن بازگشتند به دیدار ایشان شتافت و در روز۲۱ بهمن در دفاع از همافران نیروی هوایی در خیابان پیروزی، مقابل تانک‌های گارد شاهنشاهی در دفاع از پادگان نیروی هوایی و حمایت از انقلاب اسلامی و امام خمینی به شهادت رسید، در حالی که فقط ۱۳ سال داشت.

اسماعیل، دومین شهید خانواده افراسیابی است که چند ماه پس از ازدواج به جبهه رفت. وی از نویسندگان ورزشی روزنامه جمهوری اسلامی بود و با شرکت در عملیات فتح‌المبین در سال ۱۳۶۰ در دشت عباس به شهادت رسید.

شهید سوم خانواده افراسیابی، امیر پسر ارشد این خانواده است که در عملیات رمضان به شهادت رسید. وی در مراحل اول، دوم و سوم عملیات رمضان شرکت کرد و در تابستان ۱۳۶۱ به شهادت رسید.

جواد، چهارمین شهید خانواده افراسیابی است که علمدار جبهه‌ها نام گرفت و از فرماندهان بزرگ جنگ و از نیروهای اطلاعات و عملیات جبهه و یکی از تشکیل‌دهندگان گروه چریکی اندرزگو بود. وی همچنین پیش از شهادت به مقام جانبازی نائل آمده بود. وی در عملیات والفجر ۴ در منطقه عملیاتی کانیمانگا و شهر پنج‌وین به عنوان یک نیروی پیشرو مقابل بسیجیان حرکت می‌کند و‌ در قله ۱۹۰۴ کانیمانگا شهید می‌شود و پیکر مطهرش پس از ۱۷ سال به خانواده باز می‌گردد.

حاج رضا نیز شهید پنجم خانواده افراسیابی است که بعد از دوران دفاع مقدس بر اثر عوارض شیمیایی جنگ تحمیلی و پس از تحمل سال‌ها درد و رنج به درجه رفیع شهادت نایل شد. همچنین دو فرزند دیگر این خانواده یعنی محسن در عملیات‌ مطلع‌الفجر و بیت‌القدس و حبیب افراسیابی در عملیات بیت‌المقدس به درجه جانبازی نایل شدند.

● خانواده شهیدان جنیدی؛‌ ۴ شهید

بتول جنیدی، مادر شهیدان جنیدی، ۱۵ ساله بود که به عقد پسرعمویش حاج احمد جنیدی در آمد و همراه او از پیشوای ورامین به قم رفت. حاج احمد جنیدی در حوزه‌ علمیه قم، طلبه بود. آن دو زندگی ساده‌ای را شروع کردند و صاحب چهار پسر شدند. پس از پیروزی انقلاب اسلامی، احمد جنیدی امام‌جمعه شهرستان رودسر شد و با خانواده‌اش به آنجا رفت. با شروع جنگ تحمیلی نخست نصرالله و سپس رضا و محمد به جبهه رفتند که هر سه شهید شدند و آخرین پسر خانواده یعنی عبدالحمید نیز بعد از جنگ و پس از مدت‌ها تحمل درد و رنج ناشی از مسمومیت شیمیایی در سال ۷۹ به شهادت رسید.

خانم جنیدی که مدیر و موسس مدرسه علمیه خواهران فاطمیه در پیشوای ورامین است، در حال حاضر هیچ فرزندی ندارد و تنها با عروسش همسرشهید محمد جنیدی زندگی می‌کند.

سال ۷۷ درست قبل از رحلت حاج احمد جنیدی بود که برای اولین بار رهبر معظم انقلاب برای عیادت از وی به پیشوای ورامین، محل زندگی این خانواده رفتند.‌یک روز از هفتمین شب درگذشت حاج عبدالحمید می‌گذشت که این خانواده برای دومین بار میزبان رهبر خویش شد که این مرتبه برای عرض تسلیت به خاطر شهادت پسر چهارم خانواده بود. رهبر معظم انقلاب در آن دیدار جمله‌ای در تکریم این خانواده فرموده و نوشتند: «یاد شهیدان و صالحان این خانواده را همواره شاخص راه خود قرار دهید و با همان همت و انگیزه به سمت همان هدف که اعتلای کلمه اسلام است پیش بروید. خداوند شما و همه را موفق فرماید.» اما حضور سومین بار رهبر معظم انقلاب در منزل شهیدان جنیدی خود حکایت دیگری است از توجه مقام معظم رهبری به خانواده شهیدان جنیدی. نصرالله جنیدی فرزند شهید عبدالحمید در خرداد سال ۹۰ بر اثر سانحه‌ای به دیار باقی شتافت و همین موضوع رهبر انقلاب را بر آن داشت تا برای تسلیت گفتن به این خانواده به ورامین بروند. معظم‌له در زیر عکس جوان تازه گذشته نوشتند: «بسم‌الله‌الرحمن الرحیم؛ خداوند متعال رحمت و فضل خود را بر خانواده شاکر و پرگذشت و با اخلاص جنیدی روزافزون فرماید؛ درجات مرحوم حجت‌الاسلام جنیدی و فرزندان شهیدش و جوان عزیز تازه درگذشته را متعالی سازد و به بانوی محترم جنیدی و دیگر بازماندگان صبر و سکینه عنایت کند»

● خانواده شهیدان نوری؛‌ ۴ شهید

پدر و مادر شهیدان نوری در حالی چهار فرزند خود را تقدیم نظام و انقلاب کردند که خود نیز پشت جبهه‌ها به ترغیب و تشویق مردم برای کمک‌رسانی و حضور آگاهانه در جبهه‌ها مشغول بودند. حالا اگرچه حاج میرزا نوری خود در کنار فرزندان شهیدش است، اما هنوز مردم شهر چهره متبسم وی را بخوبی به یاد دارند.

اولین شهید این خانواده بزرگوار، حسین نام دارد؛ شهیدی که در عملیات رمضان در سال ۱۳۶۱ به درجه شهادت رسید. وی در حالی که برادرانش نیز در جبهه بودند، همراه سردار شهید غلام زارعی راهی جبهه‌های جنوب شد و در ماه مبارک رمضان در شلمچه به درجه رفیع شهادت نائل آمد.

دومین شهید خانواده نوری، علی است که فرمانده گردان دوم لشکر ۳۳ المهدی(عج) بود. این شهید بزرگوار طنینی آسمانی داشت و همرزمان وی هنوز هم از طنین دلنشین دعای کمیل او و مداحی‌هایش که روحیه‌بخش سپاهیان اسلام بود، یاد می‌کنند. وی پس از شرکت در عملیات والفجر۲، در تاریخ ۲۶ تیر ماه سال ۱۳۶۲ برفراز ارتفاعات حاج عمران به شهادت رسید.

سومین شهید خانواده نوری، محمد است. وی پس از پیروزی انقلاب خدمت نیمه‌تمام سربازی خود را با گذراندن شش ماه دوره احتیاط به پایان رساند و به عضویت سپاه پاسداران عسلویه درآمد. در همین دوران ازدواج کرد. با شروع جنگ تحمیلی و پس از شهادت برادرانش، وی نیز عازم جبهه‌ها شد. او در عملیات طریق‌القدس هدف اصابت گلوله دشمن قرار گرفت، اما با وجود مجروحیت شدید دوباره به جبهه‌های نبرد بازگشت و عملیات‌های فتح‌المبین، بیت‌المقدس، والفجر ۸ و کربلای سه عرصه دلاوری‌های این سردار اسلام به عنوان فرمانده گردان بود. وی سرانجام در عملیات کربلای ۴ در دی‌ماه سال ۱۳۶۵ در محور ام‌الرصاص بر اثر اصابت ترکش خمپاره به شهادت رسید و مدتی بعد و در حالی‌که خانواده‌شان داغدار شهادت چهارمین شهید خود غلام نوری بودند پیکر مطهر وی نیز به آغوش خانواده بازگشت.

آخرین شهید خانواده، غلام بود. او با آغاز جنگ تحمیلی، همراه با پدرش ابتدا در پایگاه‌های مقاومت به جمع‌آوری کمک برای جبهه‌ها مشغول شد و سپس همدوش با دیگر برادران دلاورش، راهی مناطق غرب و جنوب کشور شد. وی بیش از شش سال در میدان‌های جنگ با دشمن پیکار کرد و با آن که سه برادر فداکارش شربت شهادت نوشیدند و مادر صبور و دلسوخته‌اش به رحمت ایزدی پیوست، هرگز دست از جهاد نکشید و بارها در راه اسلام مجروح شد و در جبهه‌ غرب بر اثر بمباران شیمیایی بسختی مصدوم شد. این شهید بزرگوار سرانجام براثر مجروحیت جنگ، تنها چهار روز مانده به مهرماه سال ۶۶ در سن ۳۳ سالگی به برادران شهیدش پیوست.

● خانواده شهیدان جوادنیا؛‌ ۴ شهید

فاطمه عباسی ورده، مادر شهیدان جوادنیا، اگرچه داغ چهار فرزند شهیدش را همچنان در دل دارد، اما هنوز هم از آرمان‌های خود کوتاه نیامده است. وی که در خانواده‌ای مذهبی متولد شد، در ۱۲ سالگی با یکی از آشنایان خانوادگی‌ ازدواج کرد و به تهران آمد. خداوند به وی شش پسر و چهار دختر داد که چهار پسرش به درجه رفیع شهادت نائل آمده‌اند. فرزندان وی نقش فعالی در دوره انقلاب داشتند و اکثرا در راهپیمایی‌های ضدرژیم طاغوت حضور پیدا می‌کردند. خانم عباسی رمز داشتن چنین فرزندان صالحی را نماز اول وقت می‌داند. وی می‌گوید: «باید نیت پدر و مادر هنگام به دنیا آوردن فرزندانشان پاک باشد، همچنین من از وقتی خود را شناختم نمازم را اول وقت خوانده‌‌ام. بچه‌هایم هم همین طور.» نخستین فرزند شهید این خانواده احمد بود. وی پس از پیروزی انقلاب با عضویت در سپاه پاسداران به گروه چمران می‌پیوندد و برای برقراری امنیت به کردستان می‌رود. سه روز پس از اعزام وی به کردستان، احمد در جریان حمله کوموله‌ها به پادگانی در کردستان به درجه رفیع شهادت نائل می‌آید. مادر شهیدان جوادنیا می‌گوید: «پس از شنیدن خبر شهادت احمد، سجده شکر به جای آوردم و خدا را شکر کردم که او به آرزویش رسیده است.» پس از شهادت احمد، علی و یونس، دیگر شهیدان این خانواده نیز با هم به جبهه رفتند و در عملیات بیت‌المقدس که منجر به آزاد سازی خرمشهر شد، شرکت داشتند.

علی در گردان حضرت علی(ع) و یونس هم در گردان حضرت زهرا(س) حضور داشت. این دو برادر در فاصله چند ساعت از یکدیگر بر اثر اصابت گلوله به شهادت می‌رسند. مادر شهیدان جوادنیا می‌گوید: «قبل از آن که خبر شهادتشان را به من بدهند خواب دیدم در بهشت زهرا هستم و سه بانویی را دیدم که با قامتی بلند لباس‌های عربی سیاهی به تن داشتند و راه را برای من باز کرده و به همه می‌گفتند کنار بروید مادر سه شهید می‌آید. این جمله را سه مرتبه تکرار کردند.» پس از شنیدن خبر شهادت علی، خانواده وی که مشغول عزاداری برای از دست دادن او بودند، خبر شهادت یونس را نیز دریافت می‌کنند. مادر شهیدان جوادنیا عنوان می‌کند: «پس از دریافت خبر شهادت سومین فرزندم، ‌از خواهران آنها خواستم برای آنها گریه نکنند، چراکه جایگاه واقعی آنان را می‌دانستم.»

چهارمین شهید این خانواده هم محمد نام دارد که بعد از گذشت پنج سال از شهادت علی و یونس، او نیز به شهادت می‌رسد. وی آخرین فرزند خانواده جوادنیا بوده در پادگان ۲۱ حمزه تعلیم سلاح می‌داد و تخریب‌چی هم بوده است. این شهید بزرگوار زمانی که برای عملیات شناسایی وارد منطقه‌ای می‌شود، با تیراندازی دشمن روبه‌رو می‌شود و با اصابت گلوله به صورتش به درجه رفیع شهادت نائل می‌آید.

جعفر تکبیری