سه شنبه, ۲۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 14 May, 2024
محرک اشتهای سیری ناپذیر مصرف کننده
شعر عامهپسند هیچوقت معضل یا مسالهساز من نبوده است، نه در نابههنگامی شکل گرفتن شعر، نه هنگام فکر کردن با شعر که به آن میگویم خوانش شعر. نه به این علت که عامهپسندی را امری مبتذل میدانم یا علاقه وافری به شعرهای نخبهگرا دارم، به این علت که عامهپسندی برای من بخشی از جریان عادی زندگی است. هر روز در هر دیداری با مردم از هر طبقه اجتماعی که باشند، زنده و حاضر است. شاید از فرط حضور، به چشم نمیآید و فکر نشده رها میشود. در اظهار نظری دو دقیقهای بعد از شنیدن شعری در جلسهای یا حتی دیدن شعری در مجلهای یا جالبتر از این در پیامهای مطلبی در وبلاگی یا الکترونامهای با الفبای «پینگلیسی». خواندن مقالهای از «ویلیام باتلر ییتس» با همین عنوان، فکرم را به شعر عامهپسند مشغول کرد. مردی با موهای نقرهای در ۵۸ سالگی پرافتخارش، نشسته روی صندلی با نگاهی که در آن از شادمانی بردن جایزه نوبل ادبی سال ۱۹۲۳ خبری نیست، از غرور این پیروزی، چرا، تمام چهره را پر کرده است.
حتی لباس را که تناقض در آن بیشتر است تا رسمیت، حتی اتاق را که گذشت زمان در آن بیشتر است تا زمانی که از آن حرف میزنیم. صدای ییتس انگار زمان و جغرافیا را پشت سر میگذاشت، از خاکستری عکسهای سفید و سیاه میگذشت، از مرزهای فرهنگی و زبانی رد میشد و به امری در موقعیت اکنون شعر فارسی تبدیل میشد. حتی فضای کاملاً ایرلندی/ انگلیسی نوشته او شباهتهایی با شرایط اینجایی شعر داشت. دیدم اگر در شعر، عامهپسند نبودهام اما به امکان حضورش فکر کردهام، گرچه صفت عامهپسندی را به آن اضافه نکردهام. چرا که بیشتر به نفوذ ژانر شعر به زندگی مصرفی و شوک دادن به آن فکر کردهام. شعری تجربی که با لباس مبدل وارد حوزهای از زندگی عمومی مردم میشود که در آن هرگز به شعر یا حتی امکان حضور شعر، فکر نکردهاند. شعر مورد نظر من عامهپسند نیست، در ذهن عامهپسند وارد میشود و نخبه بودن و تمایز خود را نشان میدهد. جایی خود را شعر مینامد که هرگز جای شعر نبوده است. شکلی از خود نشان میدهد که تا پیش از این، نه شکل شعر بوده و نه شکل ژانری یا حوزهای که به آن نفوذ کرده است. نوشته شدن سطری از شعری روی لباس مردم، کاری عامهپسند است.
میتواند تعریفی از فرهنگسازی با مد هم باشد. اما اگر ناگهان با جمعیتی روبهرو شویم که بر پیراهن هر یک، سطری، کلمهای یا عبارتی ناآشنا نوشته شده است و حرکت آنان نسبت به هم در هر لحظه برای این عبارتها معناهایی میسازد که فقط در شعر سراغاش را داریم، با شعری تجربی، سروکار داریم که به حوزه روزمره زندگی شوک وارد کرده است. قرار نیست چنین اجرایی را در مراسمی رسمی یا در ورزشگاهی پر از جمعیت شاهد باشیم. باید بارها طبیعیتر و اتفاقیتر از یک مراسم از پیش اعلام شده باشد و با حضور خودش بخشی از جریان روزمره زندگی را به هم بریزد. میتواند بخشی از مردمی باشد در پیادهروهای شلوغ شهر، که برای خرید یا رفتن به جایی از کنار هم رد میشوند. میتواند بخشی از مردمی باشد که از ایستگاههای مترو رد میشوند یا از جایی مثل ورزشگاه بعد از مسابقهی فوتبال برمیگردند. این درست که عبارت روی لباسها میتواند امری حساب شده باشد اما به همین نسبت، همنشینی لحظهای عبارتها میتواند امری اتفاقی باشد. این شعر پوشیدنی، که حرکت تنهای آدمی به آن جان میبخشد، میتواند درست در لحظهای که در حال پراکنده شدن است با موج جمعیتی جدید و عبارتهایی جدید تصادم داشته باشد، با آدمهای عبارتپوش جدید؛ میتواند همانطور ناگهانی به جریان روزمره حرکت مردم تبدیل شود، انگار که اصلاً اتفاقی نیفتاده است و همین میتواند آدمهایی را که شاهد شکل گرفتن آن هستند، برای لحظههایی دچار شوک کند. انگار آنچه را رخ نداده است، تماشا کردهاند.
اما «شعر عامهپسند» فارسی چه کارکردهایی باید داشته باشد تا در فضای فرهنگی کشور پدیدار شود؟ چنین شعری باید مصرفی باشد درست مثل پاورقی هفتگی مجلههای زرد و آدمهایی با هوش متوسط و دانش کم، آن را روخوانی کنند و لذت ببرند. تکتک جملهها و عبارتهای آن باید به نیاز درونی این آدمها پاسخی کلی اما صریح بدهد. هرگز نباید در جملهپردازی چنین شعری وارد جزییات شد. باید موضوعهای روزمره و فراگیر را با موسیقی متناسباش مخلوط کرد و به خورد مصرف کننده داد. همان کارکردی که متن فالهای روزانه و هفتگی دارند، در شعر عامهپسند فارسی باید مورد نظر باشد. چرا که مخاطبین چنین شعری اشتراکات زیادی با خوانندگان فالهای مجله و روزنامه دارند. دوست دارند نشانی از آرزوهای دور و نزدیک خود را در این شعرها ببینند، بازتاب احساسی را که از گفتناش ناتواناند یا نمیخواهند با صدای بلند بگویند، از شعر بشنوند. صاحب قصری خیالی از کلمات پرمعنا اما خالی باشند، که واقعیت زندگی هرگز به آنان نمیدهد. اشکالی هم ندارد شعر عامهپسند فارسی برای مصرفکنندههای خودش، لذتی مثل گردش در شهر بازی یا پارکهای تفریحی داشته باشد.
اما مصرفکنندههای دیگری هم هستند که خبرهای روزانه را پیگیری میکنند. آن هم نه خبرهای مهم اقتصادی یا سیاسی، خبرهای حاشیهساز سینمایی و ورزشی. پس شعر عامهپسند هم باید پاسخگوی اشتهای سیریناپذیر آنان باشد و هم محرک آن. باید، مثل تیتر اخبار داغ و شایعههای قابل تکذیب نشریههای زرد، از موضوعی جنجالی و زودگذر حرف بزند. نمونههایش در ترانهها و رپنویسیهای اخیر موسیقی فراوان است. باید به نشاندادن زندگی واقعی و روزمره تظاهر کند اما ظاهری دستکاری شده و اغراقآمیز از آن ارایه دهد.
گفتیم بیشترین مخاطبان شعر عامهپسند، آدمهایی با هوش متوسط و دانش کم هستند، پس چنین شعری باید روایتی ساده با رویکرد بیانی نشریههای زرد داشته باشد. همان چیزی که به آن همهفهمی میگویند و خواننده را درگیر دانش زبان و پیچیدگیهای کلامی و نوشتاری نمیکند و بیشتر انتقالدهنده احساسهای بیپشتوانه و فکر نشده است. شعر عامهپسند محل شک کردن و تفکر و طرح پرسش نیست، مکان خالی کردن عقیدههای عرفی و باورهای خرافی با تزیینات روزمره زندگی است. چنین شعری به همهی روابط و مناسبات اجتماعی پایبند است و در روایتهای ساده خود اخلاق و عرف مسلط جامعه را تبلیغ هم میکند. خود را آینهی وضعیت موجود میداند و نظم فعلی را با حکم صادر کردن برای ارزشها و ضدارزشهای حاکم بر اجتماع تثبیت میکند. مساله مهم، فکر نکردن مصرفکننده موقع مصرف شعر عامهپسند است. هر نوع تفکری چه تفکر اعتراضی نسبت به وضعیت موجود جامعه، چه تفکر فلسفی با زبان و درباره زبان و چه تفکر هنری، باید از چنین شعری حذف شود.
پس شعر عامهپسند با شعر معترضی که با لحن محاورهای یا زبان مخفی نوشته میشود، تفاوت دارد. مصرفکننده چنین شعری نیازی به فرهیختگی ندارد و افق تازهای پیش روی خود نمیخواهد، پس شعر هم او را در همان موقعیتی که هست نگه میدارد و حتی از حرکت او جلوگیری میکند. هم شعر و هم مصرفکننده هر دو در فضایی رمزگشوده و متعین قرار دارند. خبری از خلاقیت و نوآوری نیست، کلیشهها تنها شکل حاضراند و پس از یک بار خوانده شدن جای خود را به کلیشههای بعدی میدهند.
مثل نوشتن روایتهای ساده و گویایی از رویاها و آرزوهای به واقعیت پیوسته آدمی که پایبند اخلاق و عرف جامعه است و به باورهای قدیمی اعتقاد دارد و تخیلی در حد چشمه پاک خورشید و نگاه دلفریب ماه دارد که در کوچههای پاییز و شبهای یلدایی به یاد آدمی که از فرشتگان پاکتر است در تنهایی خود قدم میزند و خاطراتی را با خود مرور میکند.
هرچند ممکن است اتفاق ناخوشایندی برای آدم احساساتی داخل شعر بیفتد و بدون این که کسی قدرش را بداند با ماشینی تصادف کند اما در همان حال که فرشته مرگ بر فراز سرش به گردش درآمده، لبخند گرم همان آدم از فرشتگان پاکتر پیش چشماش ظاهر شود و قلب زخمخورده از اندوهاش را هرچند دیر اما با تاخیر، التیام بخشد. مصرفکنندههای شعر عامهپسند وقتی بیشتر احساساتی میشوند که آدم آسیب دیده، جوانی ناکام اما انسانی نیکوکار باشد و شکست عشقی یا از دست رفتن معشوق را به کلاسیکترین شکل ممکن، تجربه کرده باشد و شعر هم دارای ریتم محزونی باشد. حتی ممکن است در چنین شعرهایی با توصیف یادگاریهایی روبهرو شویم، مثل گلهای خشک شده لای کتاب و در انواع جدیدتر کاغذهای شکلات و آدامس و عروسکهای خرس و قلبهای قرمز و ایمیلهای ذخیره شدهای که پر از عکس گل و جشن تولد است یا متن دخیره شدهی از چتهای دونفره. ممکن است در روایتهای موزون شعر عامهپسند، اتفاقهای روزمره از حاشیههای فوتبال گرفته تا سینما و صفحه حوادث روزنامهها با ماجراهای شخصی ترکیب شود. اما با وجود این همه حرف زدن از چیزهای جورواجور، راوی شعر عامهپسند اهل تفکر و مسالهسازی در شعر نیست. چیستی زندگی و چیستی شعر را فراموش کرده است و از نامیدن دوباره آنها عاجز است.
شعر عامهپسند، شعر دستهای رو شده است. همه چیز در چنین شعری فقط ظاهری از همان چیز دارد. از وزن شعر گرفته تا نوع روایت و آن چه روایت شعر بیان میکند و حتی علت شعر بودن این نام، که توان نامیدن خود را هم ندارد. اما رضایت غریزی و هیجان عاطفی مصرفکننده را تامین میکند و از این نظر تسکیندهنده هم هست. از سوی دیگر این شعر گاهی مثل آگهی تبلیغاتی عمل میکند و بدون این که فرم یا شکل جدیدی در شعر پدید آورد، با همان روایت موزون خود مبلغ ویژگی اخلاقیای میشود که در حد شعار میماند و از حوزه گفتار زبانی به حوزه رفتار شکلی در نمیآید. قناعت، تنهایی، عاشق بودن، خشونت و همهی صفتهایی که فیلمفارسیهای ایرانی هم نتوانستند روی پرده نشاناش دهند، موضوع روایت چنین شعری میشود.
شعر عامهپسند سعی میکند از ترفندهایی مثل روایتهای خواب و کابوس و توصیف جزء به جزء آن مصرفکننده را با خود همراه کند اما چون از چگونگی شکلی چنین روایتهایی بیخبر است و در این زمینه دانشی سطحی دارد، از تناقضهای قالبی و روایی خود با آن چه که میخواهد بیان کند، بیاطلاع میماند. به بیان دیگر از فلسفهی چیزی که میخواهد آن را در روایت مصرف کند، یکسر ناآگاه است.
شعر عامهپسند را در هر شرایطی میتوان مصرف کرد اما قطارهای شهری و اتوبوسها اگر جایی برای نشستن داشته باشند، محل مناسبی برای روخوانی این شعرها هستند. هیچ خاصیتی که نداشته باشند، با پرت کردن حواس مصرفکننده، زمان سفر را کوتاه میکنند و میتوانند روی صندلیها جا بمانند تا مصرفکنندههای بیشتری، با آنها وقتگذرانی کنند.
امروز نخبهگرایی و عامهپسندی در شعرهایی که هوشمندی شکلی دارند و با شکل شعر، فکر میکنند و خوانندههای باهوش و دانش بالا را به فکر وا میدارند تا از بازی شعر لذت ببرند، چنان به هم آمیخته شده که امکان جداکردن امر نخبه از امر عامه، ناممکن شده است. از سوی دیگر، شعری که ظاهری از نخبهگی دارد ممکن است از دل فرهنگ عامه بیرون آمده باشد، از ضربالمثلها، ترانهها، از لطیفهها یا قصههای فکاهی، و حتی از دل طالعبینیهای روزنامههای زرد:
▪ یک
کوهی از اراده و استواری بود مرد/ نه از توفانها هراسی به دل داشت/ نه از خطر که در جاناش لانه کرد/ هیچ کس ندانست/ اما به نیمروزی به درون خود نگاهی کرد ژرف/ و کوهها را به فرمان درآورد/ و دریاها را به کاسه کشید/ آن که جاناش خانه او بود اما/ نیم نگاهیش حتی نکرد/
▪ دو
نه خوابهای طلایی نه آرزوهای مطلا/ هیچ یک را به بیداری/ در ظرفی بلورین پیشکشام نکردند/ جور هزار هندوستان را/ سر به زیر و پا به راه بودم/ تا مگر رنجی را دست یافته باشم/ که گنجی از خاطر تو نو کند/
▪ سه
چه دشوار بود و ناهموار/ چه نامکشوف و بیپایان/ راهی که نه یکی شادی بود/ خود پادزهری بود/ آزادی بود از یکی نومیدی/ که از ما سرچشمه میگرفت/ هنگام که با لبخند تو/ چون گردی مزاحم/ پراکنده نه/ از دل زدوده شد/
▪ چهار
یکی شدن/ نه در تن/ که از جان/ آنگونه که روح را با قلب آدمی/ توان یگانه شدن باشد/ توان بازرفتن و ناماندن/ اینگونه اطمینان منی/ به مقصدی که مانع از پس مانع/ پیش روی تو پس خواهد نشست/
شعری که هوشمند نباشد و خواننده را دستکم و سطح پایین فرضکند، از همه چیز حرف میزند بدون این که حرفی زده باشد. اما شعر هوشمند، همهی چیزهایی را که با صراحت بیان نمیکند، در رفتار شکلاش نشان میدهد. شعر هوشمند از خواننده توقع هوشمندی دارد و این زیادهخواهی نیست. وقتی راهها را بشناسیم، پیچیدهترین نشانی را هم پیدا میکنیم اما اگر راهها را نشناسیم، برای رسیدن به جایی سر راست هم، گم میشویم. شعری که نتواند ما را از سطح زندگی روزمره فراتر ببرد و وارد یک بازی جدید کند، در عصر بازیها و فیلمهای جادویی، چه حرفی برای گفتن دارد؟
هنوز هم لذت شعر، غافلگیر شدن خواننده در زبان و شکل شعر است. پرت شدناش در فضایی متفاوت که شبیه آن چه فکر میکرد، نیست.
محمد آزرم
http://tafavot.blogfa.com/۸۶۰۹۳.aspx
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
پیچ و مهره پارس سهند
تعمیر جک پارکینگ
خرید بلیط هواپیما
آمریکا نمایشگاه کتاب رهبر انقلاب شورای نگهبان مجلس مجلس شورای اسلامی صادق زیباکلام دولت دولت سیزدهم انتخابات مجلس انتخابات مجلس دوازدهم
هواشناسی بارش باران پلیس تهران شهرداری تهران قوه قضاییه قتل سازمان هواشناسی سلامت زلزله وزارت بهداشت حوادث
خودرو مسکن کارت سوخت قیمت دلار سایپا قیمت طلا قیمت خودرو بازار خودرو بانک مرکزی بورس گاز حقوق بازنشستگان
نمایشگاه کتاب تهران کتاب محمد رسول اف نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران دفاع مقدس حج سینمای ایران تلویزیون تئاتر رضا عطاران سریال سینما
وزارت علوم دانشگاه تهران
اسرائیل رژیم صهیونیستی غزه فلسطین جنگ غزه حماس روسیه افغانستان طوفان الاقصی نوار غزه اوکراین سازمان ملل
استقلال فوتبال فولاد خوزستان پرسپولیس مهدی طارمی لیگ برتر رئال مادرید فولاد بازی لیگ برتر ایران لیگ برتر فوتبال ایران باشگاه استقلال
هوش مصنوعی فناوری شفق قطبی تبلیغات نوآوری ایلان ماسک ناسا اپل
کودک سلامت روان شیر خواب واکسن کنسرو تجهیزات پزشکی فشار خون افسردگی