سه شنبه, ۲ مرداد, ۱۴۰۳ / 23 July, 2024
مجله ویستا

مساله عفاف و حجاب در آئینه سیاست گذاری عمومی


مساله عفاف و حجاب در آئینه سیاست گذاری عمومی

در پارادایم سیاست گذاری آنچه مشکل نامیده می شود یک محرومیت, نارضایتی با وضعیت نامطلوبی است که نیازمند واکنش در عرصه اجتماعی است

در پارادایم سیاست گذاری آنچه مشکل نامیده می شود یک محرومیت، نارضایتی با وضعیت نامطلوبی است که نیازمند واکنش در عرصه اجتماعی است. طرح عفاف و حجاب نیز از همین مقوله است چرا که ما می بینیم جوانان ما یک سری از هنجارها، ارزش ها و آداب ورسومی را که در طرز پوشش و رفتار برای جامعه ما مطلوب و پسندیده است رعایت نمی کنند و از یک سری الگوی رفتاری نابهنجار پیروی می کنند. پس در یک نگاه اجمالی مشکل مورد نظر ما رفتارهای نابهنجار از طرف جامعه و به خصوص جوانان در طرز پوشش و رفتار است که این مشکل در طیف مسائل فرهنگی قرار می گیرد. پس ما باید برای حل این مشکل به دنبال جواب این سوال باشیم چرا جوانان ما در پوشش خود از الگوهای نابهنجار و بیگانه پیروی می کنند؟ در مسائل سیاست گذاری و علم سیاست گذاری گفته می شود که اولین و اساسی ترین قدم در حل مشکلا ت و معضلا ت اجتماعی صورت بندی درست مسائل و مشکلا ت است. یعنی این که ما به درستی بفهمیم که مشکل چیست و آن را خوب بشناسیم. به گفته ویلیام دان مشکلی که به درستی صورت بندی شده باشد می توان گفت ۵۰ درصد آن حل شده است و اگر در این مرحله شکست بخوریم راهکارهای سیاستی ارائه شده برای حل مشکلا ت بسیار سطحی و کوته نگرانه است که هیچ تاثیری در حل مشکل و آن معضل اجتماعی ندارد.

گفته می شود که فرهنگ، عرصه عرضه و تقاضا است ما باید این مساله را بپذیریم که جوانان ما در بازار عرضه پوشش فرهنگ بیگانه و آنچه رفتار نابهنجار می نماید را می خرند که در همین بازار فرهنگی همان الگوهای هنجاری و رفتاری ما نیز عرضه می شود که اتفاقا بیشتر از الگوهای هنجاری و رفتاری بیگانه حمایت می شوند ولی چرا در این بازار عرضه تقاضایی برای کالا های فرهنگی ما (پوشش و لباس) وجود ندارد و جوانان ما کالا های خودی را نمی خرند؟ اینجاست که لا زم است کمی در این مساله تامل کنیم و نکات زیر را مورد توجه قرار دهیم:

۱) هانتینگتون در بحث فرهنگ و مسائل فرهنگی بر این عقیده است که بین عرضه فرهنگ و تکنولوژی ارتباط وثیقی وجود دارد. او ضمن اقرار به این موضوع که فرهنگ عرصه عرضه و تقاضا است بیان می دارد که در این بازار، فرهنگی به فروش می رسد که ناقل تکنولوژی باشد و فرهنگی که به فروش نرسد منتقل نمی شود و از بین می رود. پس می توان گفت آن هنجار و رویه ای که ما مدافع آن و خواهان آن هستیم باید حامل یک بار و نماد یک وضعیت قابل قبول در عرصه جهانی باشد که در این بازار مصرف کنندگان این نماد به آن افتخار کنند. در دنیای امروز قدرت از سخت افزاری به سمت قدرت نرم افزاری حرکت کرده است.

قدرت نرم افزاری همان قدرت تکنولوژیک است و هر ارزش- هنجار، رویه و الگوهای رفتاری که حامل این ارزش ها و پیام ها باشنددر این بازار به فروش می رسد پس می بینیم که جامعه کنونی براساس محیط اجتماعی جدید پدید آمده است که بدون درک سازو کارهای این محیط اجتماعی هر عمل و حرکتی در هر زمینه ای توام با دشواری و شکست خواهد بود.

۲) یکی از لوازم بکارگیری الگوی معقول و منطقی برای انجام هر کاری ایجاد شناخت و بصیرت لا زم نسبت به آن کار و حدود و موازین آن است. در این میان، رعایت برخی حدود و مقررات لا زم و ضروری اند و بعضی دیگر در درجه بعدی اهمیت قرار دارند. بنابراین شناخت اولویت ها و موارد مهم از حساسیت بالا یی برخوردار بوده و نقش حیاتی در دستیابی به هدف دارد. در دنیای کنونی که همه درها بر روی نیازها، خواسته ها، خواهش ها و لذایذ و هیجانات عموم باز می شود هویت های فرهنگی ملل باید مورد توجه و صیانت ویژه قرار گیرد. این تغییرات گوناگون و در عین حال مرتبط با یکدیگر، بر مجاری ارتباطی عمومی اثر گذارده و نیز ابعاد گوناگون زندگی آنان را به شکل دلخواه خود در میآورد. به عبارت دیگر در جزئی ترین روابط و فعالیت های فردی و اجتماعی مردم رسوخ و الگوهای رفتاری آنها را تنظیم و تدوین می کند و آنان را به پذیرش ارزش های جدید را غب تر می کند.

بنابراین در چنین شرایطی باید ببینیم چگونه می توان چشم فرهنگی انسان ایرانی را شست که طور دیگری به «خود» و «دیگری» بنگرد و طرحی نو برای آینده فرهنگی و هویتی خود در اندازد. پس باید با فضاسازی و مفهوم سازی به شکل دهی هنجارهایی پرداخت که جامعه احساس بیگانگی با آن نداشته باشد و آن را با محیط خویش سازگار سازد و با جستجوی آثاری از آن در ابعاد مختلف فرهنگی، دینی، اقتصادی، اجتماعی و...به تصویب آن بپردازد و همزمان آن را با اقتضائات تاریخی و زمانی مرتبط سازد و تعبیری جدید و پذیرفتنی و غیرقابل سرپیچی از این مفاهیم در ذهن آنها پدید آوریم. این کار چندان ساده نیست و نیاز به دانش، مهارت و خلا قیت های وسیعی دارد که روز به روز بر پیچیدگی آن افزوده می شود که ما معتقدیم چنین مفهوم سازی و ارتباط سازی تاکنون در رسانه های ما مسکوت مانده است.

۳) گاهی در فرایند هنجارسازی (هنجارهایی که در جامعه قصد ایجاد آن را داریم) شاید با نوعی اعتراض و بیگانگی روبه رو شویم بنابراین باید با فضاسازی و مفهوم سازی به شکل دهی چنین هنجارهایی پرداخت تا جامعه احساس بیگانگی با آن نداشته باشد و آن را با محیط خویش سازگار سازد.

ما باید ذهن اجتماعی را کالبد شکافی کنیم و ببینیم در کالبد شکافی ذهن اجتماعی چه تلقی راجع به این شیوه پوشش دارند و برعکس برای ایجاد یک هنجار یا الگوهای رفتاری باید ذهن جمعیت هدف را نسبت به پذیرش هنجارهای مورد نظر آماده و مهیا کنیم. چرا که اعمال و تصمیم گیری افراد آئینه تمام نمای عقاید، اندیشه ها و نحوه نگرش به جهان هستی و ارزش های مورد قبول آنهاست.

برای مثال رسانه ملی در صورتی می تواند در فرایند هنجارسازی و فرهنگسازی تاثیر قابل ملا حظه ای داشته باشد که روند فرافکنی را تسهیل کند و زمینه رشد شخصیت فرد را برای پذیرش شرایط مورد نظر فراهم کند. با سیاست گذاری مناسب و برنامه ریزی درست می توان تحت تاثیر وسایل ارتباط جمعی هنجارها، ارزشها و الگوهای اجتماعی مناسب را به درون خانواده رساند و آنها را به عنوان الگوهای رفتاری نهادینه کرد. از آنجائی که شخصیت ها، الگوهای رفتاری، طرز تلقی ها، عادات، ارزش ها و انگیزه ها بسیار آهسته ولی دائمی تغییر می کنند به نظر می رسد رسانه ملی در فرایند هنجارسازی و الگوسازی برای اینکه بتواند پیام ها و هنجارهای موردنظر در ذهن افراد جامعه عمل رسوب گذاری انجام دهند و نهایتا ظاهر شوند و به الگوهای رفتاری تبدیل شوند باید به عوامل زیر توجه کرد:

۱) جنبه پیام

۲) بهره گیری از تجربه مشترک پیام گیر و پیام رسان

۳) توجه به نیازمندی پیام

۴) ارائه راهکاری برای ارضای نیازهای مخاطب با توجه به شرایط او

۵) توجه به شخصیت مخاطب و تناسب به ارزش ها، نگرش ها، الگوها و چار چوب های اصلا حی گیرنده پیام.

پس در هنجارسازی باید به دنبال پاسخگویی به این سوالا ت باشیم به چه کسی چه می گویم؟ چه چیزی می گویم؟ از چه طریقی می گویم؟ و برای چه نتایجی می گویم؟ به عبارت دیگر باید تاکید عمده خود را روی محتوای پیام، گیرنده پیام(جمعیت هدف)، وسیله ارتباطی و در نهایت نتایج پیام بگذاریم.

با کمی تامل در مباحث مطروحه پیش می بینیم ریشه بسیاری از این قبیل مسائل خیلی پیچیده و بغرنج است. باید مدنظر داشته باشیم که برخوردهای مقطعی و رادیکال نه تنها مشکل را حل نمی کند بلکه زمینه واکنش منفی جامعه را درپی دارد. روی آوردن به راهکارهای اجبار و رادیکال در چنین مسائلی همانند تجویز نسخه داروی مسکن برای یک بیماری حاد است که نه تنها بیماری را بهبود نمی بخشد بلکه با از بین بردن نمودهای ظاهری و درد آن زمینه گسترش بیماری را فراهم می آورد. به نظر می رسد برای حل چنین مسالی باید با فضاسازی و مفهوم سازی، برای مثال گنجاندن موضوع عفاف و حجاب همراه با تبیین ضرورت و فلسفه آن در برنامه آموزشی کشور و آشنا نمودن طبقات مختلف جامعه با عواقب و پیامدهای بی حجابی، ذهنیت جامعه را برای پذیرش هنجار ها و الگوهای رفتاری مورد نظر مهیا کرد.

نویسنده : باقر قائمی