جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

دو نگاه به برخورد با مسئله حجاب


دو نگاه به برخورد با مسئله حجاب

فاطمه فاطمه نیست

● دو روی سکه حجاب از زبان یک شاعر(شایا تجلی)

▪ (نگاه اول) دختر ِ خوب ِ بد شده!!!

یکی بگه چند سالشه، دختر ِ خوب ِ بد شده؟

یکی بگه این بدی رُ، اون از کجا بلد شده؟

یکی بگه این بچه‏ها، مالِ کدوم مملکتن؟

یکی بگه که چی شدن، سرمایه‏های این وطن؟

مگه اذون تو گوش ِ این بچه‏ها خونده نمی‏شه؟

دختر ِ خوب ِ بد شده، واسه چی اینقده آتیشه؟

مگه تموم ِ بچه‏ها ، کتاب دینی ندارن؟

مگه به زور جلو اونا، یه جانماز نمی‏ذارن؟

مگه تو هر محله‏مون، یه دونه مسجد نداریم؟

روضه مگه نمی‏گیرم، سفره مگه نمی‏ذاریم؟

تمومه ارگانای ما، مگه حِراست نداره؟

مگه که این جامعه‏مون، به فشار عادت نداره؟

هشت سال می‏جنگه باباجون، می‏گید دفاع مقدسه

بابای من کشته می‏شه، حرفای بیهوده بسه

بابای من جون می‏ده وُ، شهید مال شما می‏شه

تقّی به توقّی می‏خوره، این انقلاب طلا می‏شه

سی ساله که داریم می‏گیم، اسلام ناب احمدی

از خوبی چیزی ندیدم، به غیرَ از این همه بدی

حرفِ حسابتون چیه؟ بگیم که کی مقصره؟

نکنه من مقصرم، آبروتون داره میره

▪ (نگاه دوم) فاطمه فاطمه نیست!!!

فاطمه فاطمه نیست، تو راس می‏گی

اما یه فرشته می‏تونه باشه

اگه عصمتش مثه فاطمه نیست

می‏تونه که فاطمه گونه باشه

تو کدوم جغرافیا فرشته رُ

با این اوضاع تو خیابون می‏بینی

تو کدوم صفحه‏ی تاریخ اینهمه

چهره‏های نیمه عریون می‏بینی

آره ما بی‏هنرای عالمیم

اگه زلفای پریشون هنره

کسی که مدعیه نجابته

ساده از هویتش نمی‏گذره

آخه بی‏انصافیم حدِّی داره

دختر ِ ایرونی و این همه رنگ

جلو چشم ِ هیز ِ این زمینیا

چهره‏ی مریخی و مانتوی تنگ

یادمه روزای که کشف حجاب

راهی جز دعا به آسمون نداشت

گریه‏ی دخترکای چادری

جوابی به غیر ِ خفه‏خون نداشت

دختری که سایبونِ عفتش

زیر پای ِ یاغِیا لگد می‏شد

امّا تو تِست ِ نجابت همیشه

نمره هاش بالای مرز ِ صد می‏شد

قدیما هر کی خودش بود و خودش

حرفِ شکلِ تو و شکلِ من نبود

تو دل ِ دخترای ساده‏ی شهر

عقده‏ی مثه کسی شدن نبود

اون روزا اتاقِ بچه‏ها فقط

بوی اسباب بازی و کتاب می‏داد

بابا شب از سَر ِ کار که برمی‏گشت

سارا دستش یه لیوانِ آب می‏داد

حتی اون وقتا که قانون شده بود

کسی بیرون نره از ساعت هشت

دارا با مشت گره کرده بازم

تو خیابون پی ِ آزادی می‏گشت

غرور ِ مردم اون روزای شهر

مثه حالا ، که تو ابهامه نبود

اون روزا غیرت ِ مردونه فقط

واسه تیتر ِ داغ ِ روزنامه نبود

روزگاری جوونامون اینقده

عاشقِ هوای غربت نبودن

به خدا فاطمه هامون اون روزا

مثه حالا بی‏هویت نبودن

نمی‏خوام شخصیت ِ هیچکسی رُ

با این حرفا ببرم زیر سوال

ولی معصومیت ِ فرشته هم

داره گم می‏شه تو عصر ِ ابتذال

عصری که قربونی ِ نمایش

سجده کردن به بتای سنگیه

عصری که اصالتش گم شده وُ

صحنه‏ی تهاجم ِِ فرهنگیه

عصری که حس ِ تموم ِ آدماش

دیگه همپَرسه‏ی دود و فلزه

عصری که الگوی دختر پسراش

مایکل جکسونُ ، جنیفر لوپزه

عصری که ویروس ضدِّ ارزشا

بدجوری افتاده روی هر ژِنش

وقتی دیگه واسه مون عادی شده

حرف ِ ماهواره و مولتی ویژنش

آره خیلیا برات کف می‏زنن

وقتی از پرستیژ و کلاس می‏گی

آخه طرز فکرا هم عوض شده

فاطمه فاطمه نیست ، تو راس میگی

صدای گریه ی دخترا بازم

داره می‏پیچه تو گوش ِ کوچه‏ها

امّا این دفه یه فرقی داره که

می‏سپرم قضاوتش رُ به شما

اینا که دل براشون می‏سوزونی

چی رو از فاطمه بودن بلدن؟

همشون مدعیه تمدنن

امّا تو فکر و عقیده جا زدن

اینا که با وضعشون پا می‏ذارن

گاهی رو قداست و حرمت ِ زن

داد و فریاد می‏زنن ، جیغ می‏کشن

نمی‏خوان نقابشونُ بندازن

نی‏دونم فایده نداره حرف ِ زور

نباید نسنجیده عمل کنیم

نباید معضل ِ یه جامعه رُ

با فشار ِ تازیانه حل کنیم

امّا آب از سرمون داش می‏گذشت

صبرمون به آخرش رسیده بود

روز به روز داشتیم میرفتیم توی چاه

با طنابی که دیگه پوسیده بود

دیگه دارا پی آزادی نبود

بوی افیون می‏اومد دور و بَرش

سارا شب کنار ِ بابا نمی‏موند

هی هوای پارتی می‏زد به سرش

آره حتی تو کتابای لغت

شرح آزادی دیگه عوض شده

بحثِ داغ بچه هامون اینه که

چه تریپی توی این روزا مُده

دیگه فاطیمای این دوره فقط

عاشق ِ لباس ِ تنگ و کِشیه

ماری ، جای خونه داری ، دنبالِ

بهترین مارکای آرایشیه

کیفای مدرسه شون پر شده از

پنکِکُ ، سایه ی چشمُ ، رُژ ِ لب

تا میای ژست تذکر بگیری

از لجت روسریشُ میده عقب

اگه ساکت بشیمُ ، هیچی نگیم

تا نگن : چقد فلانی اُمله

خودمونیم به عقیده‏ی شما

نسل ِ بعدی قابل ِ کنترله؟

اگه هی فسادُ گسترش بِدن

این جوری بدون ِ ترس و واهمه

آخه جز ، یه چند تا اسم ، توی کتاب

چی می‏مونه از علی و فاطمه

نذاریم فردا غریبه‏ها بگن

مگه این نقطه مسلمون نداره

گره‏ای که وا می‏شه با دستمون

به خدا نیاز به دندون نداره

می‏شه طرز ِ فکرا رُ منطقی کرد

می‏شه به رنگ و لعابا دل نباخت

این درست ، که فاطمه فاطمه نیست

اما می‏شه که ازش فرشته ساخت

شایا تجلی