یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

فهیمه رحیمی مسافر «اتوبوس» مرگ


فهیمه رحیمی مسافر «اتوبوس» مرگ

«بانوی جنگل» رفت

برای نسلی که نوجوانی‌شان را در دهه ۶۰ و ۷۰ گذرانده‌اند، «فهیمه رحیمی» نامی آشنا بود. نویسنده‌ای که کتاب‌هایش دست‌به‌دست در میان نوجوانان و جوانان آن‌روزی می‌چرخید و به چاپ‌های چندم می‌رسید. مخاطبان آن‌روز کتاب‌های رحیمی که این‌روزها بعضی‌هایشان برای خود افرادی صاحب‌قلم و صاحب‌سبک شده‌اند، آن‌روزها با توجه به کیفیت و ارزش‌های ادبی آثار او کتاب‌هایش را می‌خواندند. با هر کدام از آنها زندگی کردند، خندیدند و گریستند.

خوانندگان نوجوان و منتقدان امروزی حالا خواندن داستان‌های او را انکار و او را نقد می‌کنند. با این همه فهیمه رحیمی هر چند به اندازه خیلی از نویسندگان نسل‌های متاخر و جدید با تکنیک و سبک‌های داستان‌نویسی سروکاری نداشت؛ اما همانی بود که باید باشد؛ نویسنده‌ای عامه‌پسند که مخاطب عام را به خواندن کتاب تشویق می‌کرد و این راز ماندگاری داستان‌های این نویسنده پرتیراژ بود. اما فهیمه رحیمی که چند نسل با نوشته‌هایش کتابخوان شدند، روز سه‌شنبه ۲۸خرداد در پی تحمل یک دوره بیماری در بیمارستان مهر تهران در گمنامی درگذشت و روز گذشته در قطعه نام‌آوران به خاک سپرده شد. بابک شیرازی، فرزند فهیمه رحیمی ضمن تایید این خبر به ایسنا گفت: «مادرم صبح ۲۸ خرداد ساعت ۵ بامداد - پس از یک دوره‌ بیماری- در سن ۶۱ سالگی از دنیا رفت. بیماری مادرم سرطان معده بود که از سه سال پیش آغاز شده بود. او بعد از یک عمل جراحی مدتی خوب شده بود، اما پس از مدتی، بیماری او دوباره برگشت و دیگر درمان پاسخگو نبود تا اینکه از ۱۵ روز پیش بیماری او شدت گرفت و از سه، چهار روز پیش در بخش‌ آی.‌سی.‌یو در بیمارستان مهر بستری شد.»

پیکر فهیمه رحیمی نویسنده فقید ادبیات داستانی ایران بعد از تشییع در قطعه نام‌آوران بهشت‌زهرا(س) ردیف ۳۳ شماره ۷ در کنار مرحوم سیدامیر محمود انوار پژوهشگر و استاد عرفان، محمدحسین تمدنی جهرمی چهره ماندگار ایران در حوزه اقتصاد، محمدباقر صدرا فعال فرهنگی و فرزند مرحوم آیت‌الله محمدتقی صدرای اراکی، باقر عاقلی، نویسنده، روزنامه‌نگار و پژوهشگر و فریدون نوین‌فر پدر تمبر ایران به خاک سپرده شد.

فهیمه رحیمی در خرداد ۱۳۳۱ در خیابان شهباز تهران متولد شد. او در کتاب معجون عشق در گفت‌وگو با یوسف علیخانی گفته بود: «بچه ۱۷ شهریور هستم؛ شهباز سابق. درواقع بچه دروازه‌دولابم. پدر در کارخانه گلیسیرین و صابون متصدی بودند و مادرم تا ششم ابتدایی آن‌موقع خوانده بود و خیلی وقت‌ها انشاهایم را مامان می‌نوشت. خب انشاهای آن‌موقع با «البته واضح و مبرهن است» شروع می‌شد.»

او درباره نویسنده‌شدنش گفته بود: «کلاس چهارم بودم که یک قصه بلند نوشتم و جالب اینکه اسم‌هایی که انتخاب کرده بودم همه خارجی بودند. الان فکر می‌کنم من این اسم‌ها را از کجا آورده بودم، نمی‌دانم. بعد مدیرمان من را به دفتر خواست و گفت اسم‌ها را از کجا آوردی؟ گفتم نمی‌دانم خانم، شاید به خاطر این است که کتاب زیاد می‌خوانم... . ۱۳ساله بودم که «جنگ و صلح» را خواندم.» او در۳۷سالگی (۱۳۶۸) با انتشار نخستین رمان خود یعنی «بازگشت به خوشبختی» شناخته شد. «بازگشت به خوشبختی» در مدت بسیار کوتاهی او را به رمان‌نویسی مشهور تبدیل کرد و کمتر کسی بود در ایران که با کتاب سر و کار داشته باشد و نام او را نشنیده باشد. اتوبوس، عشق و خرافات، کوچه‌باغ یادها، برجی در مه، خلوت شب‌های تنهایی، روزهای سرد برفی، خیال تو، عالیه، رز کبود، شیدایی، بانوی جنگل، حرم دل، آریانا، پنجره، بازگشت به خوشبختی، تاوان عشق، پاییز را فراموش کن، ماندانا، زخم‌خوردگان تقدیر، هنگامه، ابلیس کوچک، اشک ستاره و... از دیگر آثار اوست.

بسیاری از این کتاب‌ها بیش از ۱۰بار تجدیدچاپ شدند. رحیمی با داشتن هفت کتاب در میان ۴۷ کتاب پرفروش بعد از انقلاب، رکورددار فروش کتاب در ایران بوده است. او در گفت‌وگویی گفته بود: «هر وقت پرنده کلمه دور سرم پرواز کند، می‌دانم باید دست به قلم بنشینم و وارد دنیای تازه‌ای شوم.» پرفروش بودن کتاب‌های رحیمی باعث شده بود تا بسیاری فکر کنند که او نویسنده ثروتمندی است؛ اما او در گفت‌وگو با مهر گفته بود: «شما که می‌دانید از آن کتاب‌های پرفروش جز مبلغ قراردادم با ناشر چیزی به من نمی‌رسد. آواز دهل شنیدن از دور خوش است، من هم این شایعه‌ها را شنیده‌ام که فهیمه رحیمی ثروتمندترین نویسنده زن ایرانی است ولی واقعیت را همه مردم نمی‌دانند. من حتی یک وسیله نقلیه شخصی هم ندارم.»

فرزانه ابراهیم‌زاده



همچنین مشاهده کنید