یکشنبه, ۱۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 5 May, 2024
مجله ویستا

باران بارانی اش را پوشیده است!


باران بارانی اش را پوشیده است!

اندیشه می کنم
در بارانی که بارانی اش را پوشیده است !

اندیشه می کنم

در بارانی که بارانی اش را پوشیده است !

و صدای چکمه هایش مرا به یاد ژنرالی می اندازد

که در فصلی زمستانی ، قطره های برف را وارد میکند در جلویش رژه بروند

قرن هاست که خورشید چراغ اسمان است

ولی تو ،من و او

نیاز به فانوسی داریم تا که این روز را روشن کند...

بگذار از قله ی این دامنه بگذریم ...

که بر درخت زندگی ام

کلاغ هایی به وسعت دشت نشسته اند

من دشت را دوست می دارم

که بر فرازش می توان به تماشای اندوه های دماوند نشست

و درخت را بیشتر ...

که بر فرازش می توان

به تماشای پرواز برگ ها نشست...!

عابدین پاپی