جمعه, ۲۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 17 May, 2024
مجله ویستا

پزشکی گستره ای فراتر از تامین سلامتی


پزشکی گستره ای فراتر از تامین سلامتی

دانش پزشكی مدام در حال گسترش و پیچده تر شدن است و آنچنان آشنایی و به كار گیری مهارت های پزشكی , دشوار و طولانی گردیده اند كه پرداختن به مهارت های اجتماعی دیگر, برای پزشك, دور از دسترس و مورد غفلت قرار می گیرند

از دیرباز‏، پزشك اعتبار ویژه‌ای مابین مردم داشته است و تاثیر زیادی نیز در اجتماع گذارده است. همه به نحوی به پزشك نیازمند گشته‌اند و آنگاه كه مورد تهدید بیماری قرار داشته‌اند یا جانشان در خطر می‌افتاد آن چنان تسلیم پزشك می‌گردیده‌اند كه به هرخواسته‌ای و اجباری تن می‌داده‌اند. و آنگاه كه پای پزشك به درون حیطه ی شخصی و خصوصی فرد باز می‌گشت به ناچار اسرار بدنی و درونی فرد‏، در برابر پزشك گسترده می‌گردید. آنگاه در بسیاری از مسایل پنهانی و شخصی دیگر، مورد مشاوره و اطمینان قرار می‌گرفت. این چنین، پزشك می‌توانست فراتر از حیطه شغلی خویش و علاوه بر وظایف مشخص اجتماعی‌اش‏، در روند زندگی بیماران نفوذكند و تاثیرگذار باشد. نه تنها از پزشك می‌خواستند كه گره‌های زندگی را برایشان بگشاید بلكه بسیاری اوقات‏، خود پزشك ملزم می‌شد تا به گره‌گشایی از زندگی‌ها بپردازد تا بتواند وظیفه شغلی خویش را به تمامی‏، انجام دهد و پزشك نه تنها امین جسم مردم، كه امین جان آنان و لذا‏، امینی برای نحوه زیستن آنان نیز انگاشته می‌شد. و از یك پزشك توقع می‌رفت تا به بهبود زندگی انسان‌ها در همه ابعادش در حد توانش بتواند یاری رساند.

و این چنین یك پزشك می‌توانست قداستی اجتماعی را كسب كند. و گاه در حد یك نماد دینی نیز قرار می‌گرفت‎‎‎؛ آنچنان كه در جوامعی‏، حافظ دین و نگاهبان سلامتی افراد‏، یك تن می‌شدند به گونه‌ای كه در قبایل ابتدایی، در فرد جادوگر قبیله نمایانده می‌گردید.

در دنیای مدرن، از همه چیز قداست زدایی می‌گردد. اسطوره‌ها یا بر كناری نهاده می‌شوند یا در سطح داستان پردازی‌های عقلانی فرو كاسته می‌شوند. و پزشك‏، تبدیل به یك مامور ویژه برای رسیدگی و تامین سلامت و امنیت بهداشتی فرد و اجتماع در می‌آید. حیطه رفتار و وظایف پزشك، آنچنان مشخص گردیده‌اند كه با مرزهای قانونی پاسداری می‌گردند. یك پزشك نه تنها باید در حیطه‌ای تنگ، به فعالیت مشغول باشد بلكه كوتاهی در چنین فعالیتی‏، خود جرم تلقی می‌شود. پزشك در دایره تعریف شده و ترسیم شده‌ای می‌نشیند و به پذیرش و درمان افراد می‌پردازد كه از حیطه حضور اجتماعی‌شان كنده می‌شوند و پا به درون قلمروی حاكمیت پزشك می‌گذارند. پزشك، حاكم محدوده ای است كه برایش تعریف كرده‌اند و تنها مجاز به چانه زنی بر سر حدود این حاكمیت است نه كیفیت و شیوه آن. پزشك اگر بتواند پا را فراتر از دایره نفوذ خویش در اجتماع گذارد نمی‌بایست شیوه حاكمیت اش را تغییر دهد و از محدوده های مشخص شده شغلی‌اش‏، فراتر رود. او اجازه نمی‌یابد تا با دایره حاكمیت‌های دیگر تداخل و تلاقی كند.

او باید حاكمیت‌های اجتماعی دیگر را كه در قانون یا عرف اجتماع تعریف گشته‌اند حرمت نهد و رعایت كند. او حق آن را ندارد كه در حوزه‌های دینی‏، تداخل نماید (به جز آنچه كه در حوزه خویش، مجاز قلمداد شود)؛ حوزه‌های نظارتی و مراقبتی در اجتماع، به او ارتباطی ندارند (مگر در شكلی به عنوان پزشكی قانونی)؛ در روندهای اجتماعی، آنچنان وظیفه‌ها تقسیم و تخصصی گشته‌اند كه گاه، خود پزشك نیز از ورود به آن حوزه‌‌ها ترسان و نگران می‌شود و یارای ابراز وجود در آنها را از خویش سلب می‌كند. او نه تنها توانایی فراتر رفتن از وظایف قانونی خویش را ندارد بلكه آنچنان مشغول و درگیر در آنهاست كه فراموش می‌كند كه می‌توانسته است به چنان توانایی‌هایی دست یابد. فراموش می‌كند كه روزگاری‏، گستره عملكردی‌اش همه وجوه اجتماعی را در بر می‌گرفته است و در ساختار ذهنی و عینی جامعه‌اش می‌توانسته است كارگزار باشد.

به واقع حدود آنچه یك پزشك می‌تواند و باید كه در آنها تاثیر گذارد و حضوریابد تا به كجاست؟ آن حیطه‌هایی كه ورود پزشك را به درون خویش مجاز یا الزامی می‌گردانند كدام‌ها هستند؟ و كدام پزشك است كه بتواند فراتر از مسوولیت‌های واگذارده به خویش را تجربه كند و در كلیت ساختارهای اجتماعی، دخالت ورزد؟ آیا رفتار یك پزشك در حیطه مكانی ـ زمانی شغل‌ورزی‌اش، به انجام و اتمام می‌رسند و مقید بودن به خطوط ترسیمی جامعه‌ مدرن، برای كفایت كار او، ضرورت می‌یابد؟ و آیا توقع بیمار از یك پزشك در چنین محدوده‌هایی قابل برآوردن است؟ آیا تا به كجا باید به آنچه یك بیمار از او انتظار دارد یا طلب می‌كند پاسخ گوید و تا كجا با وجود بیماری، در اجتماع پیش رود؟ آیا اگر بیماری‌ای فراتر از مرزهای پیش‌روی پزشكی رسوخ كرده بود باید مسئولیت خویش را تمام شده بداند و آن را به دیگری واگذارد؟ آیا اگر بیمار از او دور شد او باید درمان را رها كند و به درون جایگاه ساخته و پرداخته خویش باز گردد؟

دانش پزشكی مدام در حال گسترش و پیچده تر شدن است. و‌ آنچنان‏ آشنایی و به‌كار گیری مهارت‌های پزشكی‏، دشوار و طولانی گردیده‌اند كه پرداختن به مهارت‌های اجتماعی دیگر، برای پزشك، دور از دسترس و مورد غفلت قرار می‌گیرند. و آنچنان تكنولوژی پزشكی، فراوان و متنوع، رو به تزاید و پیچیدگی گردیده‌اند كه پزشك را در خویش اسیر می‌سازند و حیطه‌ی فعالیت‌های او را اشغال می‌كنند به گونه‌ای كه دیگر نمی‌تواند آزادانه و با اختیار خویش با اجتماع پیرامون‌اش، تعامل و ارتباط داشته باشد. پزشك مدرن‏، پزشكی در اسارت دانش و مهارت و تكنولوژی است. او به دام افتاده است و از اجتماع جدا و نخبه گردیده است تا تنها، ناظر كلیت اجتماع و موظف به دخالت در حیطه‌های مجاز دانسته شده برای او باشد.

لحظه به لحظه بر انبار دانایی پزشكی در همه شعبه‌هایش افزون می‌گردد. نیاز به آشنایی و بكارگیری نوآوری‌ها و دانستنی‌های جدید‏، در یك روند جهانی شونده، آنچنان بر پزشك فشار می‌آورند كه او برای آنكه بتواند تسلط خویش را در حیطه تنگ و كوچك اش، حفظ كند و جایگاه خویش را استوار نگه دارد باید مدام در تلاش و تفكر در مورد اطلاعات جدیدی باشد كه منتشر می‌گردند. و او، هرچه بیشتر از دانایی‌های گسترده شوندهٔ‌ انسانی در حوزه‌های دیگر، فراتر از آنچه در پیشه‌وری‌اش كاربرد و حضور دارند غریب می‌گردد. غربت انسان در جهان مدرن، غربت دانایی‌های انسان از حوزه‌های شناختی گسترده و حاضر، در ابعاد گوناگون اش است. و پزشك یك تنهای تنها نیست بلكه همه پیشه‌وران در حوزه‌های فعالیت‌شان‏، تنهای تنها هستند و در این تنها بودن، همگی با یكدیگر شباهت و شراكت دارند؟!

از پزشك خواسته می‌شود كه به درمان فلان بیمار بپردازد. او دیگر نباید و نمی‌تواند از هویت بیمار آگاهی یابد. برای او تفاوتی ندارد كه بیمارش كیست و چه جایگاهی دارد. این خوب است ولی نیز موجب می‌شود كه نتواند با بیمارش آنگونه كه هست ارتباط یابد. او بیمارش را تنها در لابلای پرونده‌ای پزشكی خواهد شناخت و نه در آشنایی بین دو انسان. و لذا هیچ احساسی مابین پزشك و بیمار جز آنچه كه مابین یك درمانگر و یك درمان‌شونده باید برقرار باشد نباید به وجود آید. دوستی در فعالیت پزشكی، نمی‌تواند شكل بگیرد چرا كه پزشك، حق انتخاب برای سو دادن به عواطف‌اش را در قبال بیمار ندارد. او باید به درمان بپردازد و احساس‌هایش را در بیرون از حوزه‌ی شغل‌اش اعمال كند. این خوب است ولی برای درك بیمار‏، كفایت نمی‌كند. و این چندان هم خوب نیست چرا كه حق انتخاب بیمار و حق گزینش نحوهٔ درمان را برای پزشك محدود می‌گرداند.

هر بیماری با هر جایگاه و كنشی باید به یك نحو مورد توجه پزشك قرار گیرد و پزشك ملزم به رعایت همه موازین پزشكی در ارتباط با اوست. و این عدالت تحمیلی بر پزشك، نمی‌گذارد پزشك در حوزهٔ كاری‌اش، بتواند چون یك موجود اجتماعی رفتار كند. نمی‌گذارد پزشك چون هر موجود اجتماعی، واكنش نشان دهد و از بیماری بیزار باشد یا بر بیماری دیگر، دوستی بورزد. پزشك نمی‌تواند در حركت‌های اجتماعی نقش داشته باشد مگر اینكه از حیطهٔ فعالیتی‌اش قدم بیرون گذارد. و هر انسانی با هر موقعیت و هر رفتار اجتماعی، می‌تواند از توانایی‌های پزشك بهره ببرد. این عدالت پزشك در منافات با عدالت اجتماعی است!!! و این جاست كه عدالت تكه تكه می‌شود تا از معنا بیفتد. آیا این عادلانه است كه قربانی و متجاوز، هر دو یك امكان برای بهره‌وری از امكانات پزشكی داشته باشند؟ آیا این دو در اجتماع نیز یك گونه حضور دارند؟ و آیا عدالت اجتماعی برای آنان، همان عدالت پزشكی در مورد آنان است؟

نویسنده :دکتر فرشاد دری

پی‌نوشت‌ها:

۱.Virchow:Medicine is a social science and politics nothing but medicine on a grand scale.

۲.Health-Illness Dialectic.

۳. Liberation Medicine

۴.Health as a state of complete physical. Mental and social wellbeing and not merely the absence of disease or infirmity.

۵.patient as a family not an individual

۶.praxis


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 4 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.