شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا

پله پله تا ملاقات متن


پله پله تا ملاقات متن

بحثی پیرامون ساختار سلسله مراتبی متن و نشانداری سلسله مراتبی

متن، شبکه ای باز است از لایه های متنی متفاوت که خود حاصل رمزگان های متفاوتند. اما نبایدتصور کرد که این لایه ها صرفاً در کنار هم قرار می گیرند و یا به هر طریقی ممکن است با هم مجاور شوند، بلکه باید گفت که این لایه ها هم دارای سازمان درونی هستند و هم سازمان بیرونی و براساس روابط و نظم بخصوصی شکل می گیرند و بر یکدیگر تأثیر می گذارند. به عبارت دیگر در این جا از یک سو با روابط درون رمزگانی روبه رو هستیم که نظام ارزشی نشانه های هر رمز گان راتعیین می کند و پیوسته متأثر از لایه های متنی که تولید می شود، متغیر است و از سوی دیگر با روابط بینارمزگانی که تأثیر متقابل بین رمز گان ها را در پی دارد؛ و آنگاه روابط درون متنی که ساختار درونی هر لایه ای از متن را تعریف می کند و روابط بینامتنی که بیانگر تأثیر متقابل لایه های متنی بر یکدیگر است.

به عبارت دیگر متن مفهومی تکریری است. هر لایه متنی خود متنی است که در کنش متقابل با لایه های متنی دیگر (متن های دیگر) دامنه متن بودگی خود را گسترش می دهد و این روند باز و بی پایان است. نشانه نیز مفهومی تکریری است و مفهوم «نشانه کلان» نیز مبتنی بر همین تصور از ساخت سلسله مراتبی نشانه است.

هر یک از این لایه های درونی خود دارای ساختاری درونی است که متأثر از دیگر لایه های متنی است. برای مثال در لایه متنی زبانی، نشانه های زبانی در کنار یکدیگر ساختارهای نشانه ای میانی را به وجود می آورند که هرچند اصطلاحاً ممکن است آنها را نشانه کلان دانست همیشه درنظریه و در عمل امکان نشانه های کلان «تر» وجود دارد.

در واقع به نظر نگارنده ارتباطات بین انسانی در درون زبان و دیگر دستگاه های نشانه ای در سطوح مختلف نشانداری اتفاق می افتد و همیشه درک متقابل در سطحی از نشانداری و در درون نظامی نشانه ای حادث می شود و این خود به نظر می رسد در امکان ارتباطات بین انسانی خصیصه ای مهم و قابل توجه باشد، چرا که اگر بنا بود ارتباطات در سطح دلالت مصداقی صورت پذیرد (آیا اصولاً چنین سطحی وجود دارد ) به واقع نفس خود ارتباط نقض می شد. پس ما بی آن که ضرورت ارجاعات مصداقی (که آن هم فقط در مورد اسم هایی که مصداق در دسترس دارند ممکن است و نه در مورد مفاهیم انتزاعی) وجود داشته باشد، پیوسته در درون زبان و دیگر نظام های نشانه ای به فهم (یا سوء تفاهم) متقابل می رسیم وهر کنش ارتباطی پیوسته در سطحی قراردادی از فهم متقابل اتفاق می افتد.

برای مثال مکالمه بسیار ساده زیر را در نظر بگیرید:

الف) کجا می روی

ب) می روم میز بخرم.

الف) بسیار خوب، به کارت برس، ولی امشب زنگی به من بزن.

فعلاً از شرح بافت و دانش زمینه ای و امثال آن در این گفت وگو می گذریم و بحث خود را روی یک نشانه زبانی که به نظر می رسد کانون این گفت وگو است متمرکز می کنیم، یعنی «میز». «میز» در متنی قرار گرفته است که عوامل آن در خدمت ایجاد بافت برای کلام هستند، اما این فرآیند بافت سازی هم درجاتی دارد. این دو در این گفت وگو به بی نشان ترین مفهوم از «میز» بسنده می کنند. ارتباط در سطح کاملاً بی نشان حول «میز» برقرار می شود، و ابهامی وجود ندارد. حال در روابط همنشینی و بسته به ضرورت گفت وگو و روابط متقابل «الف» و «ب» ممکن است در پیوستار بافت سازی، بافت های نشاندارتری به وجود آید. مثلاً در پاسخ «چه نوع میزی» شایدگفته شود، «میز تحریر». با صورت نشان دارتری روبه رو هستیم، اما چون همیشه با ساختارهای میانی نشانداری و بی نشانی رو به رو هستیم باید گفت در اینجا ارتباط در سطح بی نشان ترین میز تحریر که خودنسبت به میز نشاندار است تحقق یافته است. به همین ترتیب عبارت «میز تحریرچوبی» که نسبت به «میز تحریر» نشاندار است، منجر به ایجاد ارتباط در سطح بی نشان ترین «میز تحریر چوبی» می شود. مشاهده می شود که روی یک پیوستار در روی محور همنشینی «تحریر» میز را نشاندار می کند و «چوبی»، «میز تحریر» را؛ و به این ترتیب لایه متنی زبانی گسترش می یابد. در گفت وگوی فوق هر چند عنصر همنشین پیوسته در سطحی متفاوت کما کان ساختی بی نشان به وجود می آورد، برای مثال «میز تحریر چوبی» به مثابه یک نشانه کلان کماکان بی نشان ترین «میزتحریر چوبی» است، اما با توجه به دانش پیشین ما امکان نشاندار کردن عنصر ماقبل خود را دارد. یعنی رابطه بین «تحریر» و «میز» و «چوبی» و «میز تحریر» با انتظاراتی که دانش پیشین ما ایجاد می کند انطباق دارد، و به اصطلاح این لایه های زبانی همدیگر را در جهت انتظارات شکل گرفته در دانش پیشین، حمایت می کنند. این فرآیند را به نظر نگارنده با طرح واره های موجود در ذهن مخاطب انطباق پیدا می کند.

درلحظه ای که ارتباط در سطح «میز» برقرار می شود، براساس طرح واره های موجود در ذهن مخاطب ده ها بافت مختلف امکان تحقق داشته است. تصور کنید همین مسیر را با «میز ناهارخوری»، «میز ناهار خوری چوبی»، «میز ناهارخوری چوبی هشت نفره» و ‎/‎/‎/ پیش می رفتیم.

حال ممکن است گفته شود که همین کنش ارتباطی می تواند تا رسیدن به مصداقی در جهان خارج ادامه پیدا کند، تا آنجا که «الف» در پشت ویترین مغازه ای بایستد و بگوید «این میز تحریر را»، که «این» در رابطه همنشینی با بقیه عبارت، سرانجام بافتی مصداقی در جهان خارج به وجود می آورد (نمایه بودن «این» نیز تأییدی است بر وابستگی اش به بافت)‎/ به اعتقاد نگارنده در چنین حالتی نیز تصور ارجاعی مصداقی به قطعیت موجود در جهان خارج، وهم قطعیتی ارتباطی است، زیرا از آنجا که ارتباط از طریق نظام های نشانه ای از جمله زبان اتفاق می افتد، و از آنجا که در درون این نظام های نشانه ای، نشانه ها، و همچنین نشانه های کلان، پیوسته در سطحی میانی از نشانداری قرار دارند، همیشه ارتباط در سطحی از بی نشانی رخ می دهد و تصور ارتباطی بیرون از نظام های نشانه ای و به اصطلاح مصداقی ناممکن است؛ ارتباط پیوسته در درون نظام های نشانه ای اتفاق می افتد و پیوسته با سطحی از بی نشانی همراه است و پیوسته تفسیری است ونه قطعی. پس چه پاسخی می توان به ایراد احتمالی فوق الذکر داد، یعنی این که گفته شد، سرانجام «الف» ممکن است در پشت ویترین مغازه ای توقف کند و بگوید «این» میز را می خواهم بخرم.

براساس مبانی «نشانه شناسی لایه ای» و تصویری که از لایه های مختلف متنی ارائه شد و این که این لایه ها خود بر اساس وجود رمزگان هایی امکان تحقق یافته اند، می توان گفت، که آن میزی که در پشت ویترین مغازه قرار دارد در این کنش ارتباطی خود به لایه ای متنی تبدیل می شود که براساس رمزگان «وسایل و مبلمان» در تعامل با لایه های دیگر متنی (در اینجا به طور مشخص لایه زبانی) دریافت وتفسیر می شود. خود همان میز بر اساس سلسله مراتبی از نشانداری واردکنش ارتباطی می شود. از بی نشان ترین میز تحریر چوبی که یک میز تحریر است با حداقل نشان داری، یعنی فقط نشانه هایی که حکایت از میز تحریر بودن آن شیء دارند، تا نشان داری در سطوحی متفاوت، برای مثال اگر میز جای بخصوصی برای دستگاه رایانه داشته باشد، نسبت به میز تحریر چوبی در بی نشان ترین شکل آن، یک لایه نشان دار تر است و خود دلالت بر آن می کند که «ب» که خریدار آن میز است، رایانه دارد یا می خواهد رایانه ای بخرد و خود این ممکن است در مناسبات بافتی بین «الف» و «ب» در دلالتی ضمنی بر تفاخر دلالت کند. همین میز ممکن است منبت کاری شده یا خاتم کاری شده باشد و اشاره به آن از سوی «ب» بر ثروت او و میل به رخ کشیدن آن ثروت و غیره دلالت کند. اگر همین تزئینات از نوع بنجل باشد، قطعاً ممکن است دلالت بر نوکیسه بودن «ب» بکند. هدف از کل این بحث به ظاهر بدیهی رسیدن به این نتیجه است که هر چیزی ممکن است در کنش ارتباطی در حکم نشانه ای تولید و دریافت شود و لایه ای متنی را در کل مناسبات متنی به وجود آورد و دارای ساختار سلسله مراتبی درونی از جمله نشانداری سلسله مراتبی باشد.

دکتر فرزان سجودی