دوشنبه, ۱۵ بهمن, ۱۴۰۳ / 3 February, 2025
یک روزتان را روی ویلچر بگذرانید
با رضا تماس گرفتم. میخواستم یکی از دوستان جانبازش را برای گفتوگو معرفی کند. کمی فکر کرد و بعد گفت: «بعید میدانم از بچههایی که من میشناسم، کسی حاضر به گفتوگو شود.» گفتم: «برای چه؟» همین جمله کافی بود تا خیلی از حرفهای دلش سر باز کند. گفت: «فکر میکنی شما اولین نفری؟ نه! این بچهها در این سالها بیشتر از چیزی که تصورش را بکنی، درد دل کردهاند...
حرف زدهاند؛ مشکلشان را طرح کردهاند ولی چه اتفاقی افتاده تا حالا؟ چه چیزی بهتر شده؟ نمیتوانی تصورش را هم بکنی که چقدر سخت است که دوسوم عمرت را روی یک صندلی چرخدار بنشینی و مدام منظرههای تکراری یک آسایشگاه را دوره کنی. نمیتوانی تصور کنی چقدر سخت است امکاناتی نداشته باشی که در میان مردم اجتماع باشی. هر خبرنگاری به بهانه سالروزی وارد میشود و تو به امید اینکه شاید این بار فرجی شود باز همه درددلهای خودت را میریزی روی داریه ولی هیچ اتفاقی نمیافتد و آب از آب تکان نمیخورد. بچههایی که در آسایشگاه ما هستند همهشان دچار ضایعه نخاعیاند. وضعیتشان ویژه است. نمیتوانند از صندلیشان جدا باشند. تعارف و تعریف و تمجید که برای اینها زندگی نمیشود. بچههای جانباز، مشکل دارند. بعضی دوستان هرچند وقت یکبار از ادارهای، سازمانی، ارگانی جمع میشوند و به عیادت ما میآیند. نه اینکه بد باشد ولی فکر نمیکنی بعد از بیست و چند سال زندگی در این حال و روز، دیدن این لبخندهای از سر تعارف، دیگر نتواند دردی از ما دوا کند؟! شاید این بچهها خاطرههای زنده آن روزها باشند ولی الان زندهاند و برای زندگی مشکلات زیادی دارند و آنقدر تا امروز مشکلاتشان را گفتهاند که دیگر خسته شدهاند. دیگر وقتی خبرنگارها را میبینند، فکر میکنند یک جوری یک کسی دارد دستشان میاندازد...»
اینها را گفت ولی آخرش با اصرار من، قول داد که سعی کند یکی از جانبازان را برای مصاحبه با «سلامت» راضی کند. فردای آن روز، من در آسایشگاه بودم و قرار بود با سیدعلی عمادی، جانبازی که بیش از ۲۵ سال است به قطع نخاع گردنی دچار است، درباره مشکلات جانبازان در شهر و امکانات موجود برای آنها صحبت کنم. حاصل، گفتوگویی شد که میخوانید.
▪ آقای عمادی! این هفته، هفته دفاع مقدس است و ما میخواستیم به همین مناسبت، با شما درباره مشکلات جانبازان در شهر گفتگو کنیم.
- راستش، من فکر میکنم کسی از مسوولان نیست که مشکلات ما را نداند و اطلاعی از معضلاتی که ما با آن روبهرو هستیم، نداشته باشد. من به اندزه سن شما روی این صندلی نشستهام و از این مشکلات صحبت کردهام ولی فکر میکنم قرار نیست این حرفها شنیده شود. قسمت نیست. بهطور حتم، رفتن به مراکز تفریحی، فرهنگی و جاهایی مانند پارکها، سینما و فرهنگسراها میتواند در روحیه جانبازان تاثیر مثبتی داشته باشد و این موضوع بارها و بارها از سوی کارشناسان و متخصصان و حتی خود جانبازان مطرح شده ولی آیا اقدامی هم در این مورد انجام شده؟ متاسفانه به نظر میرسد آن عزم و اراده همگانیای که باید برای رفع نواقص و مشکلات باشد، هنوز وجود ندارد و تا وقتی به این اراده نرسیم، فکر نمیکنم طرح این مشکلات گرهای از مشکلات ما باز کند.
▪ میتوانید یکی از این مشکلات را ذکر کنید؟
- بله؛ موارد متعددی وجود دارد. یکی از این مشکلات همین بناهای شهری هستند. به عنوان نمونه، ما شاهد این مساله هستیم که هنوز هم در بناهایی که برای شهروندان احداث میشود، معلولان و جانبازان را در نظر نمیگیرند. حالا شاید این مشکلات برای جانبازانی با معلولیتهای کمتر، زیاد به چشم نیاید و آنها بتوانند به سختی در این بناها رفتوآمد داشته باشند اما این موضوع برای افرادی که ناچار به استفاده از صندلی چرخدار هستند کاملا متفاوت است. منظورم افرادی است که از ویلچر استفاده میکنند. فرقی هم نمیکند معلول باشند یا جانباز. به هر حال ما نمیتوانیم از بسیاری از این ساختمانهای دولتی استفاده کنیم. اکثرا نمیتوانیم به مراکز تفریحی و گردشگری مراجعه کنیم و حتی در مراکز فرهنگی هم غالبا تسهیلاتی برای ما و افرادی با شرایط ما فراهم نشده است.
▪ ولی گفته میشود که برخی امکانات مانند رمپها برای تردد معلولان و جانبازان در ساختمانها و معابر ایجاد شده است.
- بله آقا، گفتهها زیاد است. این نوع امکانات حتی برای ما به اصطلاح پایتختنشینها هم به درستی فراهم نشده؛ چه برسد به شهرستانها. اینکه یک دستور یا ابلاغیه وجود داشته باشد، هست؛ ولی آیا به این موارد نظارت هم میشود و آیا این موارد به درستی به اجرا درمیآیند؟گفته شده است که در ساختمانها حتما باید آسانسور نصب شود و این را یکی از اقدامات برای جانبازان و معلولان میدانند یا اینکه ادارات دولتی موظف هستند رمپهایی را برای تردد افراد جانباز ایجاد کنند. اینها همه روی کاغذ نکات خوبی هستند اما ما روی کاغذ زندگی نمیکنیم.
▪ یعنی این موارد اجرا نمیشود؟
- در بسیاری از موارد، این شرایط در ساخت بناها و مراکز تفریحی و گردشی در نظر گرفته نمیشود. در حال حاضر هم بسیاری از مراکز وجود دارند که بدون در نظرگرفتن این موارد ساخته میشوند، به بهرهبرداری میرسند و کسی هم نیست که جوابگو باشد. علاوه بر این، مراکزی که در ساخت آنها این شرایط را در نظر گرفتهاند، آن را بهصورت ناقص انجام دادهاند؛ بهطوری که امکانات ایجادشده اگرچه برای استفاده معلولان و جانبازان است ولی به هیچوجه برای آنها قابل استفاده نیست.
▪ چطور؟
- خب، شرایط ما شرایط خاصی است و رعایت نکات کارشناسی و رعایت استانداردها در مهندسی سازههایی که قرار است ما از آنها استفاده کنیم، بسیار اهمیت دارد. اما متاسفانه مشاهده میشود که این امکانات بدون رعایت این مسایل در محیطهای مختلف در نظر گرفته شدهاند. مثلا همین رمپها. این سازه بهمنظور تردد صندلی چرخدار در ساختمانها طراحی شده ولی چند درصد از آنها واقعا برای ما قابل استفاده است؟ رمپ باید دارای طول و عرض و شیب استاندارد باشد تا فرد معلول بتواند از آن استفاده کند. ولی میبینیم مثلا شیب این سازه در کشور در بسیاری از ساختمانها به حدی زیاد است که نه تنها خود معلول نمیتواند به تنهایی از آن استفاده کند، حتی کسی را هم که قصد کمک به فرد معلول دارد در معرض خطر قرار میدهد.
▪ در مورد آسانسورها چطور؟
- آسانسورها هم همین مشکلات را دارند. بسیاری از آنها فضای کافی برای حمل ویلچر ندارند یا فقط ویلچرهای عادی میتوانند از آن استفاده کنند. مثلا من مبتلا به قطع نخاع از گردن هستم و صندلی چرخدار من با صندلی یک فرد قطع نخاع کمری فرق میکند. این ویلچرها که به «ویلچرهای برانکاردی» موسوماند، طولی حدود ۵/۱ متر دارند؛ در حالی که طول بسیاری از آسانسورهای نصبشده در ساختمانها حدود یک متر است. با این شرایط، این معلول یا باید قید مراجعه به آن ساختمان را بزند یا اینکه برای جا شدن در آسانسور مجبور است مقداری از تجهیزات عقب و جلوی ویلچر را مانند جاپاییها را باز کند و فکر میکنید این کار برای یک قطع نخاع از گردن آسان است؟ تازه، این مساله فقط در ساختمانهاست.
▪ در فضاهای شهری که بهسازیهای زیادی انجام شده.
- بله، ولی بهسازی معابر و اماکن زمانی کاربرد خواهد داشت که بهصورت پیوسته باشد. یکی از این موارد بهسازی، همسطح کردن پیادهروهاست. این کار برای تردد صندلیهای چرخدار بسیار مناسب است ولی به شرطی که بهصورت بریدهبریده نباشد. با یک صندلی چرخدار در یک پیادهرو حرکت میکنی، ناگهان به یک دسته میله که در زمین کاشتهاند برخورد میکنی که موتورسوارها یا موتورسیکلتها وارد پیادهرو نشوند. چه حالی میشوی. میگویند فضای یکی از پارکها طوری طراحی شده که معلولان و جانبازان ویلچری میتوانند از آن استفاده کنند. با شوق و ذوق میروی و میبینی داخل پارک مناسب است ولی چند نفر باید ویلچر شما را بگیرند و از روی جوی آب جلوی پارک رد کنند. این مشکل در مترو هم وجود دارد. این طور گفته میشود که برخی ایستگاهها برای تردد معلولان و جانبازان مناسبسازی شده است ولی مشکل اینجاست که یک معلول نمیتواند از خیابان وارد ساختمان ایستگاه مترو شود که بخواهد از آن استفاده کند و تازه فرض کنید وارد مترو هم شد؛ با این حجم مسافر، کدام فضا و کدام واگن جایی را برای یک جانباز یا معلول یا صندلی چرخدار در قطا در نظر گرفته است؟!
▪ نهادی برای رسیدگی به این مشکلات وجود ندارد؟
- چرا هست. در خود شهرداری، بخشی به نام مناسبسازی وجود دارد که حتی یکی از دوستان ما نیز در این بخش حضور داشت تا در جلسههای مختلف شرکت کند و مشکلات موجود را طرح کند. این دوست عزیز ما مدتی حدود یک سال در این جلسهها به صورت فعال حضور داشت. اما هرگونه طرح و پیشنهادی که به این بخش ارایه میشد، متاسفانه مورد قبول واقع نمیشد؛ به نحوی که بعد از این مدت و با بیثمر ماندن همه طرحها و نداشتن خروجی مناسب، دوست ما از این کار دلسرد شد و استعفا داد. همین حالا هم طرحها و پیشنهادهای زیادی وجود دارد که به صورت مکتوب درآمده و ارایه شده است ولی بهرغم وعدهها و حتی تعیین ضربالاجلها، کار چندان چشمگیری در این مورد انجام نشده است.
▪ به نظر شما راهی برای رفع این مشکلات وجود دارد؟
- بله؛ من فکر میکنم باید مسوولان و مردم بدانند که ویلچر نمیپرد. نیاز به مسیر هموار دارد و باید دستاندرکاران متوجه باشند معلولان و جانبازان از اعضای همین جامعه هستند و باید زندگی کنند. متاسفانه به نظر میرسد با وجود اینکه تعداد زیادی از افراد در جامعه ما با معلولیتهای مختلف در حال زندگی هستند، هنوز به این افراد به چشم شهروندان درجه دو و درجه سه نگاه میشود و این نمیتواند در کشوری که داعیه فرهنگ دارد، چندان جالب باشد. دستاندرکاران باید بدانند هرکس با هر شرایط جسمی دارای حقوق شهروندی است و باید برای او هم امکان زندگی مناسب در اجتماع فراهم شود. معلولان و جانبازان نیاز به زندگی کردن دارند، زنده بودن تنها برای آنها کافی نیست.
▪ حالا برای اینکه مسوولان این موضوع را بدانند چه کار باید کرد؟
- شاید بهترین راه برای اینکه دستاندرکاران حال ما را بدانند و از مشکلات ما آگاه بشوند این است که برای امتحان هم که شده یک روز را تماموقت روی صندلی چرخدار بگذرانند و به کارهای روزمره زندگی بپردازند؛ مثل ما در چاله بیفتند، مثل ما گیر کنند، زمین بخورند و سعی کنند دوباره بایستند. شاید آن وقت حس کنند وقتی مجبوری مدتها لب جدول منتظر بمانی تا چند نفر بیایند ویلچر تو را به آن طرف جدول رد کنند چقدر دلگیر میشوی از....
● هیچ آموزشی برای کمک به معلولان وجود ندارد
خیلی سال پیش بود. کنار در ورودی یکی از مراکز درمانی روی صندلی چرخدار خودم نشسته بودم. منتظر بودم تا یک نفر پیدا شود و مرا در عبور از لبه در ورودی مرکز کمک کند. مرد جوانی جلو آمد.
پرسید کمک میخواهم یا نه؟ جواب مثبت دادم. آن روزها خیلی از آدمهای دور و بر ما نمیدانستند اصول حرکت دادن صندلی چرخدار چگونه است. البته همین حالا هم خیلیها از این اصول بیاطلاعند. با این حال، سعی کرد به من کمک کند. برای عبور دادن صندلی چرخدار از مانع باید فرد همراه، دستههای پشتی صندلی را به طرف پایین فشار دهد تا چرخهای جلوی آن از زمین بلند شوند و صندلی حرکت کند. ولی از آنجا که او با این کار آشنا نبود، این کار را برعکس انجام داد و به اصطلاح ویلچر را مثل فرغون از زمین بلند کرد. ما جانبازهای قطع نخاع از گردن تقریبا هیچ حرکت ارادیای در اندامهای پایینتر از گردن نداریم و نمیتوانیم تعادل خودمان را حفظ کنیم. وقتی مرد جوان، چرخهای عقب صندلی را از زمین بلند کرد، من به طرف جلو متمایل شدم؛ چون نمیتوانستم تعادلم را حفظ کنم. از روی صندلی به زمین افتادم و باز، چون اختیاری روی دستهایم نداشتم، با صورت به زمین خوردم و خون همهجا را گرفت. مردمی که در آن مرکز بودند از دیدن این صحنه بدحال شدند. عدهای گریه کردند. عدهای ضعف کردند. عدهای فریاد کشیدند. من از دیدن ناراحتی آنها بدحال شدم. بعد از آن روز تا مدتها فکر میکردم که ای کاش رسانهها لااقل آموزشی در سطح عمومی برای یاری رساندن به جانبازان و معلولان میدادند تا اگر کسی خواست به آنها کمک کند، راه آن را بداند و تا امروز هنوز این کار به درستی انجام نشده است.
● روزی که از یادم نخواهد رفت
چند وقت پیش بود. کنار بلوار میرداماد روی صندلی چرخدار خودم نشسته بودم. منتظر بودم تا یک نفر پیدا شود و مرا در عبور از عرض خیابان کمک کند. مدتی همینطور گذشت تا اینکه بعد از چند دقیقه، مرد جوانی که یک کیف به دست داشت، جلو آمد. پرسید کمک میخواهم یا نه؟ جواب مثبت دادم. به اتفاق به راه افتادیم. تا وسط بلوار رفتیم. بد نبود. در میانه بلوار یک جدول با ارتفاع چند سانتیمتر و بعد از آن یک جوی آب قرار داشت. پلی هم در کار نبود. چارهای نبود. اگر میخواستیم به سمت دیگر بلوار برویم، باید صندلی را از روی جوی آب رد میکردیم. صندلی چرخدار ما جانبازهای قطع نخاع گردنی هم طول بیشتری نسبت به صندلیهای چرخدار معمولی دارد، هم وزن آن بیشتر است و این موضوع کمکرساندن به ما را دشوارتر میکند. مرد جوان تصمیم گرفت مرا از جوی آب رد کند. تلاش کرد. کمی مشکل بود اما توانست. تقریبا از روی جوی آب عبور کرده بودیم که کیف او در جوی افتاد. او مرا عبور داد و بعد به دنبال کیفش رفت. کیفش را از آب درآورد و برگشت. وقتی در کیف را باز کرد، دید اسکناسها و چکپولهایش خیس شده. اصلا به روی خودش نیاورد که به خاطر من این بلا سرش آمده. حس خجالتزدگی داشتم. در همین موقع مرد دیگری با عجله به ما نزدیک شد. وقتی به ما رسید، متوجه شدیم که متصدی بانک آن دست خیابان است. او تمام ماجرا را از داخل بانک دیده بود. پولها و تراولها را از مرد جوان گرفت. آنها را در بانک تعویض کرد و به او پس داد. مرد جوان از متصدی بانک تشکر کرد و من از هر دوی آنها. آن روز به این فکر میکردم که چقدر خوب است که آدمهای خوب هنوز هم در هر موقعیتی میتوانند خوبی کنند. آن روز را هیچوقت فراموش نمیکنم.
پیمان صفردوست
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست