چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا

داستان«کتاب داستان»ایرانی


داستان«کتاب داستان»ایرانی

هر کدام از ما در ضمیر ناخودآگاه خود عناصری داریم که احساسی نوستالژیک را در ما برمی انگیزند داستان و تجربه داستانخوانی می تواند یکی از این عناصر باشد در ایران تجربه داستانخوانی یا تعاریفی مدرن از داستان به بیش از صد سال قبل بازنمی گردد

هر کدام از ما در ضمیر ناخودآگاه خود عناصری داریم که احساسی نوستالژیک را در ما برمی‌انگیزند. داستان و تجربه داستانخوانی می‌تواند یکی از این عناصر باشد. در ایران تجربه داستانخوانی (یا تعاریفی مدرن از داستان) به بیش از صد سال قبل بازنمی‌گردد.

در این نوشتار سعی شده به وجوه مختلف این تجربه و مجموعه عواملی که این تجربه را برای ما فراهم می‌آورد، در فرایندهایی که به چاپ کتاب داستان منجر می‌شود، بپردازیم. این تجربه‌ای ایرانی است مربوط به هر آنچه در این مورد نقش دارد.

● تجربه «کتاب داستان» در ایران

بهاءالدین خرمشاهی دربارة تجربه خود به خبرنگار «ادبیات داستانی» می‌گوید:‌«پنجاه سال پیش از این، داستان خواندن برای خود عالمی داشت. من دوستانی داشتم که شاهد بودم چطور خانوادة آنها خواندن هر آن کتاب غیر دینی را حرام می‌دانستند.»

این گفتة خرمشاهی شاید ریشه در کشاکشی دارد که از صد سال قبل و اندکی پیش از آن، با نخستین کشاکش میان سنت و تجدد در فرهنگ ایرانی رخ نمود. داستان به شکل امروزین آن، به قول قدیمیها، از ممالک «یروپ» وارد ایران شد؛ و هیچ عجیب نیست که اگر سه نسل قبل مردم، چندان روی خوشی به داستانخوانی نشان نمی‌دادند.

خرمشاهی می‌گوید: «من چندان اطلاعی از این مسئله که سیدزین‌العابدین مراغه‌ای کتاب «سیاحتنامه ابراهیم بیک» را در سال ۱۲۷۴ چگونه به چاپ رساند. اما بی‌شک، ناشر این اثر، شخص جسوری بوده است.»

در زمانه‌ای که چنین کتابهایی به دست چاپ سپرده می‌شد ـ البته به صورت چاپ سنگی ـ مردم درک دقیقی از این نوع کتابها نداشتند؛ و چون کتاب به مفهوم دقیق آن، به قرآن و کتاب احادیث، ادعیه و نهایتاً بوستان و گلستان سعدی خلاصه می‌شد، مردم در اوایل شکل‌گیری داستان ایرانی، چندان درکی از این نوع کتابها نداشتند.

خرمشاهی در ادامه می‌گوید: «چندان هم بعید نمی‌نموده که خانواده‌ها در هفتاد یا هشتاد سال قبل و حتی زمانی که ما نوجوان بودیم، ترجیح می‌دادند فرزندانشان به جای خواندن کتابهایی که معلوم نبود چه کسانی و برای چه منظوری نوشته‌اند، مشغول خواندن قرآن، دعا و احادیث باشند.»

کامران فانی هم در این باره اعتقاد دارد: «در زمانی که ما نوجوان بودیم، پیدا می‌شدند خانواده‌هایی که نوجوانانشان را به خواندن کلیله و دمنه و یا کتابهایی که در قالب زبان شعر داستانگویی می‌کردند تشویق کنند. البته این خانواده‌ها که عموماً از طبقات میانی اجتماع و از خانواده‌های تحصیل‌کرده بودند، نظر منفی به مطالعه کتاب داستان نداشتند؛ و حتی نسل داستان‌نویس ایرانی، از میان همین خانواده‌ها رشد کرد.»

داستان‌نویسانی مانند صادق هدایت، در چنین خانواده‌هایی رشد کرده بودند. جلال آل احمد در زندگینامه خود تعریف می‌کند که چگونه کتاب خواندن او موجب خشم پدرش، که شخصیتی روحانی بود، می‌شد، حتی وقتی که خیلی جوان بود، اولین کتابش با عنوان عزاداری‌های نامشروع به دست چاپ سپرده شد، بازاریهای تهران اقدام به خرید و نابود کردن همه نسخه‌های آن کردند.

سروش حبیبی (مترجم زبان روسی، که سالها است در پاریس زندگی می‌کند) در این‌باره توضیح می‌دهد: «قدیم‌ترها مثل امروز خریدن و خواندن داستان چندان در میان مردم معمول نبود. و داستان خواندن تجربه‌ای بود که از نسلی به نسل دیگر انتقال پیدا می‌کرد و کتابها هم به تبع این مسئله، نسل به نسل و دست به دست می گشت.»

● تجربه داستان و شکل‌گیری نشر حرفه‌ای در ایران

همزمان با رونق کار داستان‌‌نویسان، نشر ایران هم قدمهای اساسی را برای حرفه‌ای شدن برمی‌داشت؛ این دو، پا به پای یکدیگر تجربه‌‌ای نزدیک به هم را پشت سر گذاشتند.

نشر ایران که پیش از این در انحصار یکی دو خانواده قدیمی «علمی‌»ها، «مطبعه‌چی»‌ها، «کتابچی‌»ها، «اسلامی»ها و یکی دو خانواده دیگر قرار داشت، دامنه فعالیتهای خودرا در حوزه‌های دیگر به جز آنچه که پیش از این تجربه کرده بود، گسترش داد.

سیدرضا کتابچی، مدیر کتابفروشی اسلامیه، درباره تجربه خود و پدرش در این صنف، از چاپ کتاب داستان می‌گوید: «چاپ کتاب در هفتاد سال قبل در ایران، به کتابهای دینی خلاصه می‌شد، و کسانی که کتابهای داستانی و از این جمله چاپ می کردند، بیشتر با سرمایه خودشان به چاپ این کتابها دست می‌زدند.»

همزمان با اینکه نوشتن کتابهای داستانی در ایران رونق می‌گرفت، برخی ناشران هم وارد عرصه می‌شدند که تمایل به انتشار کتابهای متفاوت متناسب با نیازهای روز جامعه ایرانی داشتند. در این میان، چاپ کتاب داستان، از اهمیت و ویژگی خاصی برخوردار بود.

کتابچی در ادامه می‌گوید: «برخی از افراد برای چاپ کتابهای داستانی به ما هم رجوع می‌کردند. اما چون ما تاکنون به چاپ کتابهای داستانی اقدام نکرده بودیم، این کتابها را قبول نمی‌کردیم، و این افراد هم عموماً به سراغ نشر گوتنبرگ و امثال این ناشرها می‌رفتند.»

سیدجلال فهیم هاشمی، مدیر نشر روزبهان، که بیش از پنجاه سال سابقه فعالیت در حوزه نشر دارد، در این باره خاطرات جالبی دارد که بخشی از آن را با ما در میان می‌گذارد:

«جوانهای از فرنگ برگشته و آنهایی که با ادبیات خارجی آشنا بودند، علاقه داشتند که داستانهایی به سبک جدید در ایران منتشر کنند. و البته ناشرانی اندکی بودند که این قبیل کتابها را چاپ می‌کردند. نشر مروارید و نیل، از جمله این ناشران بودند.»

در دهه سی و چهل، ناشران بسیار دیگری اقدام به چاپ کتاب داستان می‌کردند. با گذشت بیش از سی سال از چاپ نخستین کتابهای داستان فارسی، ناشران بسیاری به عرصه نشر کشور وارد شده بودند که فقط توجه خود را معطوف به چاپ آثاری از ادبیات مدرن ایران کرده بودند.

حسن‌زاده، مدیر نشر مروارید، می‌گوید:‌ «چاپ کتاب شعر شاعران و همچنین داستان‌نویسان جوان، یکی از اهداف تأسیس انتشارات مروارید بود. بیش از چهل سال قبل که ما کار خود را آغاز کردیم، کمتر ناشری چنین کتابهایی را منتشر می‌کرد.»

● چه داستانی بخوانیم؟

سروش حبیبی درباره کتابهایی که بیشتر خوانده می‌شد، می‌گوید: «ادبیات روس و آثار نویسندگی مانند همینگوی و برخی از آثار ادبیات داستانی فرانسه و آلمان، در سالهای دهه سی و چهل بیشترین طرفدار را در میان داستانخوانها داشت. در این سالها، ترجمه‌هایی که از آثار ادبیات انگلیس و فرانسه زبان صورت می‌گرفت، از زبانهای اصلی بود. دیگر ترجمه‌های مانند ادبیات آلمان و ادبیات روس، از زبانهای واسطه صورت می‌گرفت.»

این مترجم ادبیات روس، در ادامه به خبرنگار «ادبیات داستانی»می‌گوید: «اصلاً یکی از دلایلی که من اقدام به فراگیری زبان روسی کردم این بود که ما مترجم ادبیات روسی نداشتیم، و ترجمه اغلب آثار داستایوفسکی، تولستوی و چخوف، از زبانهای انگلیسی و فرانسه صورت می‌گرفت. و یکی از دلایلی که من زبان روسی خواندم این بود که بتوانم اصل این آثار را مطالعه کنم.»

بهاءالدین خرمشاهی هم در این باره می‌گوید: «وضعیت ترجمه داستانها در چهل سال قبل، خیلی آشفته بود؛ و هر کس با اندک اطلاعی که از یک زبان خارجی داشت، خودش دست به ترجمه کتابهای داستانی می‌زد.»

کتاب خواندن در آن زمانها آداب و رسومی هم داشت. حتی الان هم برخی از پدربزرگ‌های ما یادشان نرفته که چون چهل سال قبل و یا پیش‌تر، تعداد کتابخانه‌ها و کتابفروشیها بسیار کم بود، برخی از مغازه‌دارها، کتابهایشان را به صورت امانی هم در اختیار علاقه‌مندان قرار می‌دادند.

این رسم بیشتر در شهرستانها باب بود؛ و کتابهای جیبی و یا مثلاً ترجمه‌هایی که از

آثار عزیز نسین صورت می‌گرفت، در زمرة کتابهای امانی بود.

مدتی قبل نیز در شهر تهران یکی از ناشران (نشر رود) در خیابان کریم‌خان این سنت قدیمی را دوباره زنده کرد؛ و با سبک و سیاقی جدید، کتابهای خود را به شیوه امانت در اختیار مردم قرار می‌دهد. و البته، نیمی از بهای کتاب را هم از مشتریهایش می‌گیرد.

● چاپ کتاب داستان و رمان در پس از انقلاب

کمی که جلوتر می‌آییم و سالهای دهه سی و چهل را پشت سر می‌گذاریم، وضعیت چاپ داستان، خاصه در پس از انقلاب، دگرگون می‌شود. این موضوع، هم از نظر کیفی و هم از نظر کمی قابل مشاهده است. پس از انقلاب، رمانهای بزرگی توسط نویسندگان ایرانی خلق شد که مانند آنها در پیش از انقلاب وجود نداشت. همچنین، تعداد کتابهایی هم که پس از انقلاب چاپ شد، از نظر کمی، با کتابهای چاپ شده در سالهای اول انقلاب با یکی دو سال پیش از انقلاب، قابل مقایسه نیست.

اما نشر کتاب داستان هم، در این روزها، گرفتاریهای خاص خود را دارد. عزیز موفقی، مدیر نشر آدلی، در این‌باره اعتقاد دارد: «وضعیت فعلی بازار کتابهای ادبی و داستان، تنها به سود ناشران بازاری است، که بدون پرداخت هزینه حق تألیف و دیگر موارد، آثار مشهور جهان را ترجمه می‌کنند. در صورتی که از سوی دولت به محتوای کتابهای ناشران بیش از کمیت توجه شود، ناشران حقیقی از ناشرنمایان سودجو مجزا می‌شوند.»

یک مترجم، در پاسخ به این نظر می‌گوید: «با وجود اینکه نویسندگان موفقی در کشور ما وجود دارند، ولی نسبت آثار پایین‌تر از متوسط، هنوز بسیار بالاست. هر کس که دست به قلم می‌برد، حتی اگر چندین اثر به بازار عرضه کند، در صورتی که اندیشه و دانشی در کتاب او نباشد، نویسنده نیست.

در شرایط کنونی که هنوز در زمینه رمان و ادبیات به سطح جهانی نرسیده‌ایم، خوانندگان ترجمه در کشور ما بیش از خوانندگان آثار تألیفی هستند. بنابراین نمی‌توانیم این حوزه را در نشر ایران نادیده بگیریم.»

قدسی گلریز، که خود سالهاست به ترجمه مشغول است، می‌افزاید: «اهمیت فعالیت ویراستار، در ترجمه بسیار بیشتر از تألیف است. زیرا انتقال اندیشه و احساس انسانی که زبان و فرهنگی مجزا دارد، دقت و ظرافت خاصی را می‌طلبد. گاه یک مترجم، به دلیل قرار گرفتن در فضای یک رمان و یا داستان کوتاه غیر ایرانی، به راحتی هدف و محتوای گفتار نویسنده را درک می‌کند و آن را به زبان فارسی برمی‌گرداند. در حالی که بسیاری از آن مفاهیم، برای خوانندگان ایرانی بیگانه و نامفهوم است. در چنین شرایطی، یک ویراستار توانا می‌تواند با مراجعه به متن اصلی، به اصلاح و دوباره‌خوانی ترجمه بپردازد.»

مدیر نشر رهام هم، در این باره می‌گوید: «یکی از مشکلات اساسی حوزه نشر، از سوی ناشران بازاری است؛ که بدون تخصص و آشنایی به زمینه‌های تخصصی به نشر کتاب می‌پردازند. اغلب این ناشران، حتی از راهنمایی و مشاوره یک کارشناس نیز استفاده نمی‌کنند.»

وی در ادامه، این سؤال را مطرح می‌کند که: «چگونه می توان از کسی که به نشر کتابهای ادبی می‌پردازد، در حالی که در عمر خود یک رمان نیز نخوانده است، توقع داشته باشیم که اثر با ارزش را از کتابهای بی‌محتوا تشخیص دهد؟! اگر نشر کتاب تخصصی شود و هر ناشر، تنها اجازه فعالیت در زمینه مرتبط با شناخت و تحصیلاتش را داشته باشد، هیچ خواننده‌ای برای پیدا کردن کتاب مورد نیاز خود، با مشکل رو به‌رو نخواهد شد.»

● چاپ کتاب اول

حسن لطفی، نویسنده، درباره مصایب چاپ کتاب در ایران می‌گوید: «نوشتن، یک مرحله است. اما مرحلة اصلی، چاپ و رساندن نوشته‌هاست به خوانندگان. بی‌سامانی این سالهای روند نشر و چاپ آثار نویسندگان جوان، باعث شده است که برخی از نویسندگان، پس از سالها نوشتن، تنها صاحب یک مجموعه داستان باشند.»

وی در ادامه به عنوان تجربه‌ای در این زمینه می‌گوید: «آنچه بر دوستان نویسنده‌ام در چاپ اول کتابهاشان رفته، دردناک است. همیشه گمان می‌کردم رستم اگر نویسنده بود، در خوان پنجم چاپ کتاب اولش، ترجیح می‌داد به سراغ تهمینه برگردد و داستانهایش را فقط برای او بخواند. در مورد چاپ کتاب من، این اتفاق نیفتاد؛ و اگر چه چند سالی طول کشید تا صاحب کتاب شوم، اما دوستی باعث شد تا ققنوس، ناشر کتابم بشود. همین‌جا بگویم اتفاق رخ داده برای من و کتابم استثناست، و قاعده همان است که گفتم.»

اما همایون خسروی دهکردی نیز، روایت دیگری از ماجرا دارد، که شنیدنی‌تر است: «مجوز گرفتن از ناشر بسیارسخت‌تر و جان‌فرساتر از اخذ مجوز از دولت و وزارت ارشاد است. اگر همه اعضای بررسی‌کننده در انتشارات نیز، با همة سختگیریها، نظر مثبت بدهند، زمانی که روند کسب مجوز کارتان را از ارشاد ملاحظه کنید، به راحتی تفاوت زمانی، سهل‌الوصول بودن، میزان عدالت اعمال شده و ممیزهای هر یک از آنها، برایتان قابل تشخیص است.

این نکته هم نباید فراموش شود که حتی گروه فروش ناشر نیز می‌تواند به علل اقتصادی و میزان فروش کتاب و دلایل دیگر، کتاب نویسندگان نوپا را مردود و غیرقابل حمایت تلقی کند.»

البته اگر بخواهیم قضاوت عادلانه‌ای در این باره داشته باشیم، نباید همه ناشران را به یک چوب برانیم. برخی از ناشران هم ـ که البته تعدادشان کم نیست ـ هستند که برروی انتشار کتابهای نویسندگان کتاب اولی سرمایه‌‌گذاری می‌کنند، و هر کدام هم برای خودشان ملاک و معیار خاصی دارند.

رضا یکرنگیان، مدیر نشر خجسته، یکی از این ناشران است. او به تازگی اقدام تازه‌ای را در این زمینه آغاز کرده است؛ و در این‌باره به خبرنگار «ادبیات داستانی» می‌گوید: «در میان آثار نویسندگان نوپا و جوان، استعدادهای فراوانی وجود دارد که بی‌توجهی به آنها، ادبیات آینده کشور را متضرر می‌سازد. به هر حال، نویسندگان موسوم به کار اولی، که آثاری قابل توجه دارند، باید معرفی و حمایت شوند. ناشر نیز می‌بایست با عمل به وظیفه شغلی و حرفه‌ای خود، یعنی چاپ و نشر، علاوه بر معرفی این آثار به جامعه ادبی، نویسندگان نوپا را نیز بیشتر به نوشتن و خوب نوشتن تشویق کند.»

وی درباره شیوه انتخاب کتاب می‌گوید: «کار اولی‌ها بعضاً صاحب نوشته‌هایی هستند که از بسیاری از آثار نویسندگانی که سابقه چاپ آثار خود را دارند، قوی‌ترند. اما همواره، به بهانه نداشتن اسم و شهرت کافی، معضلات مالی نشر و عدم ریسک‌پذیری ناشران و همچنین پارتی‌بازی و باندگرایی‌های مرسوم در این حوزه، موفق به چاپ آثارشان نمی‌شوند. ما این فرصت را به آنها می‌دهیم که پس از بررسی کتابهای آنها، به مرور این آثار را به دست چاپ بسپاریم. این بررسی نیز تنها بر اساس معیارهای ادبی است؛ و مسائل حاشیه‌ای گوناگون، در انتخاب این آثار تأثیری ندارد.»

مجال دادن به چهره‌های جدید و استعدادهای نوین ادبی، یکی از اقدامات نیکویی است که برخی از ناشران مانند نشر خجسته و یا نشر نگاه، از مدتها قبل به آن مشغول‌اند. رئیس دانا، مدیر نشر نگاه، هم که سالیانه چند عنوان از کتابهای خود را به این گونه آثار اختصاص می‌دهد، در این باره می‌گوید: «لازمه رشد و رقابت در عرصه داستان‌نویسی این است که همه چهره‌ها بتوانند کارهای خود را در این زمینه عرضه کنند. نباید کسانی را که می‌خواهند نخستین کتاب خود را به چاپ برسانند، به این علت که نام و شهرتی ندارند، مورد بی‌مهری قرار داد.»

محمدجواد سراج، مدیر نشر هام، از بعد دیگری به این مسئله نگاه می‌کند. او می‌گوید: «توزیع‌کنندگان کتاب، از آثار داستان‌نویسان جوان استقبال نمی‌کنند؛ و آنها ناچارند به فروش جزئی کتابهای خود با مراجعه حضوری به کتابفروشیها اقدام کنند. ناشرانی که قصد چاپ آثار جوانان را دارند، اغلب در توزیع این کتابها، بخصوص در حوزه ادبیات، با مشکلات بسیاری روبه‌رو هستند.»

● چاپ داستان در شهرستانها

میمندی، نویسنده‌ای شهرستانی است. او در پاسخ به این سؤال که چاپ کتاب در شهرستان چطور است، می‌گوید: «به نظر من چاپ کتاب در هر جایی می‌تواند مشکلات خودش را داشته باشد. ولی مسئله مهم‌تر برای هر نویسنده‌ پخش آن است؛ که کتاب چاپ شده به دست هر متقاضی در حداقل زمان ممکن برسد، تا شرایط‌ تر و تازه بودن خودش را حفظ کند.»

وی می‌افزاید: «در این سالها نویسندگان شهرستانی به نسبت نویسندگان تهرانی، هم از نظر تعداد و هم از نظر کیفیت آثار، گامهای بلندتری برداشته‌اند. دیگر بعد مکان از پیش رو برداشته شده است.»

راضیه تجار، نویسنده‌ای پیشکسوت از نسل پنجم داستان‌نویسان ایرانی است. او هم در ارتباط با مشکلات نویسندگان شهرستانی می‌گوید: «نویسندگان و علاقه‌مندان به ادبیات که مستعد نوشتن هستند، در شهرستانها از امکانات چندانی بهره‌مند نیستند. اینان که از استعداد و شوق و پشتکار فراوان برای حضور در این عرصه برخوردارند، به دلیل دور بودن از مرکز و نداشتن امکانات مشابه، اغلب مجال درخشش و فعالیت را از دست می‌دهند.»

وی با اشاره به اینکه بسیاری از استعدادها و بزرگان ادبی دیروز و امروز، از نقاطی غیر از تهران برخاسته‌اند، می‌گوید: «این عده بر پایه پشتکار و جوشش خودشان به رشد و پیشرفت رسیده‌اند. البته همه استعدادها را نمی‌توان ناب تلقی کرد؛ ولی به هر صورت، زمانی که فرصت و مجال بروز استعداد فراهم نباشد، سخن گفتن از این مسئله و قیاس آن با سایر نقاط ـ بویژه تهران ـ ‌صحیح نیست.»

● داستان ترجمه و پدیدة ذبیح‌الله منصوری

مرحوم کریم امامی، در کتاب از پست و بلند ترجمه می‌نویسد: «ضرب‌المثل معروفی که ریشه در چند زبان اروپایی دارد، ترجمه را به زن تشبیه می‌کند: اگر زیبا باشد وفادار نیست، و اگر وفادار باشد، زیبا نیست.» و همین ضرب‌المثل برای سالها اسباب بحث و جدلهای فراوانی در ارتباط با وفاداری ترجمه به متن اصلی یا برداشت آزاد در ترجمه شده است. اما هر چه باشد، کتابخوانها و کتاب‌بازهای ایرانی یکی دو نسل قبل، با این رویکرد که ترجمه باید صددرصد به متن اصلی پایبند باشد، چندان موافق نیستند. یکی از نشانه‌هایش استقبال کم‌نظیر از آن چیزهایی است که ذبیح‌الله منصوری زیر اسم ترجمه به چاپ می‌رساند.

کریم امامی، در این ‌باره، در کتابش می‌نویسد: «راستی راستی آدم باید کتابفروش باشد تا قدر و قیمت ذبیح‌الله منصوری را بشناسد. منِ کتابفروش هر وقت دست می‌کنم و از زیر میز یک سینوهه تمیز و خوشگل درمی‌آورم و با هزار منت به مشتری می‌دهم، برایش طلب آمرزش می‌کنم. در این ایام کسادی و کمبود کاغذ و کم شدن تخفیفهای فروش، فقط منصوری است که ما را نجات می‌دهد. کتابهایش خود به خود مصرف می‌شود؛ آن هم به هر قیمت که ما بخواهیم. قیمت پشت جلد کدام است؟! عارف دیهیم دار؟ نداریم... خواجه تاجدار؟ پیدا نمی‌شود... اختیار دارید! سینوهه پزشک فرعون؟ خودمان تمام کرده‌ایم. ولی چون شما هستید یک جلدش را یک نفر پیش ما امانت گذاشته ...»

«مادرجان، من شبها فقط کتاب می‌خوانم. از زور خیالات هم که آدم خوابش نمی‌برد. کتابهای منصور سرم را گرم می‌کند. به گذشته پرواز می‌کنم. می‌روم به دربار پادشاهان فرانسه، یا به حرمسرای سلاطین عثمانی، یا به دورترین روزها در مصر.

سینوهه را که آدم می‌خواند، انگار زمان حال را می‌بیند. من وقتی نوشته بعضی از این آقایان روشنفکرها را می‌خوانم سرم گیج می‌رود.»

«اوایل فقط از فرانسه ترجمه می‌کرد. بعد انگلیسی هم یاد گرفت و از انگلیسی هم شروع کرد به ترجمه کردن. بنده یک دوره کامل مجله خواندنیها در منزل دارم، و ترجمه‌های منصوری را دوباره و سه‌باره، در خواندنیها می‌خوانم. اگر هر چه نوشته به صورت کتاب تجدید چاپ شود، این قضیه تمامی ندارد. آخر در هر شماره خواندنیها، دو تا سه مقاله و پاورقی دارد. جمعاً ۳۴۷۲ شماره خواندنیها چاپ شده. فرض کنیم به طور متوسط در هر شماره مجله هشت ـ نه صفحه مطلب داشته. این می‌شود حدوداً سی هزار صفحه.»

باید اذعان کنیم استقبال که خوانندگان از کارهای او می‌کنند، شگفت‌انگیز است. هیچ تعجبی ندارد! جماعت عوام شروع کرده‌اند به کتاب خواندن، و حالا مطالبی از سنخ نوشته‌های منصوری است که فقط به دهانشان مزه می‌کند.

کریم امامی در ادامه می‌نویسد: «با هزار زحمت، اصل یکی از این کتابهایی را که به اصطلاح ترجمه کرده بود پیدا کردم و چند صفحه اصل را با فارسی آن مقایسه کردم. اصلاً باورکردنی نبود، دکتر جان. هر چه دلش خواسته بوده کرده بود. هر جا عشقش کشیده بود کم کرده یا اضافه کرده بود!»

سید مسعود لواسانی

پی‌نوشتها:

۱. برگرفته از پایگاه جام جم دیلی.

۲. برگرفته از تارنمای قابیل.

۳. تولد ۱۳۰۹ کلکته هندوستان، وفات ۱۳۸۴ تهران.

۴. از پست‌ و بلند ترجمه؛ نوشته کریم امامی؛ نشر نیلوفر؛ چاپ دوم، زمستان ۱۳۷۵.

۵. کریم امامی مدتی در کتابفروشی زمینه، مشغول به کار بود.


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.


همچنین مشاهده کنید