پنجشنبه, ۲۸ تیر, ۱۴۰۳ / 18 July, 2024
مجله ویستا

معجزه ای است این سخن


معجزه ای است این سخن

بررسی مجموعه شعر «طا, سین, میم» سروده محمدجواد آسمان

مجموعه شعر «طا، سین، میم» سروده محمدجواد آسمان است که چاپ اول آن توسط مرکز آفرینش های ادبی «سوره مهر» در شمارگان دو هزار و ۵۰۰ نسخه به نشر رسیده است. آسمان اشعارش را در این مجموعه در دو بخش «مسطورات» و «طلسمات» ارائه نموده است. در دفتر اول یعنی «مسطورات» شاهد سروده هایی از جمله «جوشیدن از درون»، «تردید»، «بیراهه های راه»، «کلنجار» و «کاغذ سفید» هستیم و «تو کیستی»، «غصه نخور»، «بهارستان»، «قصه هزار و یک شبی» و «در خیابان یک طرفه» از جمله اشعار دفتر دوم یعنی «طلسمات» است. آسمان در این مجموعه علاوه بر مبانی و آموزه های ادبی، مذهبی و اخلاقی، اندیشه های فلسفی و گاه سیاسی را نیز دستمایه شعر خویش قرار می دهد و در ساختاری ادبی و عاطفی، ارزش ها، ایده ها و اندیشه های مورد نظر خویش را منعکس نموده است که البته این انعکاس نیز در حد تلنگری حسی و عاطفی است و زیاد راهگشا و کاربردی نیست و فقط در همین حد است که شاعر مسایل و مشکلات انسانی و اجتماعی را می بیند و در شعرش بازتاب می دهد و در قالب بیانی ادبی و عاطفی تعهد شاعرانه خویش را ایفا می کند به عنوان نمونه در سروده «کمدی بشری» وی با کلامی موجز و شیوا به این امر پرداخته است: شیطان که از دوش شما/ پایین بیاید (شاید به این ترتیب- شیطان را چه دیدی؟!-/ این پلکان فتنه را پایین بیاید...»/ جای کسی خالی ست...- این حرف خودم نیست-/ باید کدام ما سه تا پایین بیاید؟! (۱۷ مرداد ۱۳۷۹)

شاعر گاه در انتقال پیام و احساس مورد نظر خویش فضاسازی هایی نموده است که در آن بخش ها و لحظه هایی از زندگی را به تصویر می کشد. البته درک این لحظات و تصاویر به تحرک ذهنی و مشارکت فکری مخاطب نیز برای القای پیام نیازمند است؛ زیرا شاعر نمی تواند مفهوم و دورنمای ذهنی و حسی خویش را به طور مستقیم بیان کند، از این رو در فضایی خاص به یاری نشانه ها و نمادهای خاص شاعرانه، احساس و اندیشه شاعرانه خویش را به مخاطب القاء می کند. که در سروده «تردید» این تأمل فکری در درک فضاسازی های ادبی شاعر مشهود و محسوس است: من در این دیوار، انتظار پنجره ای داشتم/ قدم زدن مدام هفته ها و ماه.../ رگه های آجر.../ حدس نر و ماده گنجشک ها...!/ تصور کن وسط دریاچه ای، وسط آب/ تشنه در قایق خوابیده باشی.../ به شکل هایی که ابرها ساخته اند/ فکر کنی.../ نه!... بی تردید/ معنی ابرها را/ گنجشک ها را/ نمی شود فهمید... آسمان در بسیاری از تجربه های این مجموعه با عبور از تجربه های قبلی سعی داشته به سمت سهولت و امتناع حرکت کند غایت آرمانی ای که هر شاعری سعی می کند با دست یافتن به آن، هر کدام از مخاطبانش را به قدر وسع، در متن شریک کند؛ اما با این حال گاه شعر او شفافیت خود را از دست می دهد و تا حدودی کم رنگ و کم جان و رمق شده و شاعر از مقصود اصلی خویش دور می شود و به همان اندازه از زلالی و روشنی شعر او نیز کاسته می شود که می توان گفت این نتیجه اطناب، زیاده گویی ها و گاه تفنن پردازی های شاعرانه ای است که شالوده و بنیان شعر را سست و معنا و مفهوم آن را گنگ و مبهم و دیرفهم می کند.

از منظری دیگر می بینیم که یکی از عناصری که در شعر آسمان جلوه ای خوش نقش یافته است عنصر «تخیل» است که با عناصر عاطفه و موسیقی متناسب با خویش همراه گشته و معانی و مفاهیم مورد نظر شاعر را در خویش منعکس نموده است. در این تجربه هر چند ذهنیتی خیال آمیز و شاعرانه رخ می نمایاند اما باز هم کنشی منطقی است که به «حرف» درمی آید و بار احساسات و اندیشه هنری شاعر را به تصویر می کشد. این تخیل شاعرانه گاه با حس و حال اشراقی و عرفانی عجین گشته و شعر سمت و سویی عارفانه و ماورایی در پیش می گیرد که در سروده «کویر» شاهد این مسئله هستیم:

چه هستم؟

چه دارم؟

نه اشکی، نه آهی

کویری تب آلوده در کوره راهی...

شبم روشن از ماهتاب امیدی ست

دلم خالی از روشنای نگاهی

شبی بوی دریا زد و عاشقم کرد...

تبم رفت بالا... عجب اشتباهی

برای به دریا رسیدن چه دارم؟

- نه رودم، نه ماهی

- نه اشکی، نه آهی

کسی مثل من زار و تنها نیفتد

کسی زار و تنها نماند الهی...!

سروده «اول اردیبهشت» نیز در این مجموعه با الهام پذیری شاعر از اشعار سعدی شیرین سخن سروده شده است. در این سروده آسمان در قالب آرایش زبانی پیراسته و فاخری در اوج فصاحت و بلاغت، طبع آزمایی نموده است و با بیانی شیوا، روان و بسیار دلنشین، تابلویی زیبا و چشم نواز از بهار هستی را فراروی دیدگان مخاطب به تصویر می کشد و با نغمه دلنواز خویش گوش جان مخاطب را نوازش می دهد:

ای که فرو بسته ای، چشم سر از روی یار!

چشمه ای از گل گشا، گوهری از دل ببار

گر نظری بنگری، هر طرفی بگذری

جنت و حور و پری ست منظره روزگار

اول اردیبهشت، موسم کار است و کشت

نقش صلاحی بکش، بذر فلاحی به کار

پرده برافکن ز می...، گر نشوی مست، کی-

شیر بنوشاندت دایه ابر بهار؟

یار که خاموش بود، غنچه لب پر گشود

باغ شکوفا ببین، بلبل بی شاخسار!

ریشه غم را بکن، فال به «سعدی» فکن

معجزه ست این سخن، گر تو توانی، بیار

هر سخنش گوهری ست، هر نظرش منظری ست

هر ورقش دفتری است در نظر هوشیار...

فهیمه بافنده