پنجشنبه, ۱۸ بهمن, ۱۴۰۳ / 6 February, 2025
دین یابی یا دین دهی
دغدغهی درونی و دلمشغولی دائمی همهی دلسوختگان به دین و آموزههای دینی آن است که نسل جدید جامعه را به برکت تربیت دینی، نسلی مؤمن به ارزشها و عامل به فضایل اخلاقی و احکام الهی بار آورند. همهی ما بر اهمیت و ضرورت تربیت دینی واقف هستیم و بر این باوریم که اگر افراد جامعه «زندگی» خود را بر مدار «دین» و «خداباوری» معنا کنند، سلامت و سعادت جامعه در همهی ابعاد سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی تضمین شده است.
جامعهای که دینی میاندیشد و دینی رفتار میکند، جامعهای خواهد بود که راستگویی و درستکاری، سعه صدر و بلندنگری، محبت و مهربانی، عشق و صمیمت، ایثار و گذشت، استقلال و آزادی، تولید و باروری، هنر و هنرورزی و صدها فضیلت بزرگ دیگر در آن موج میزند و انسانها خوشبختی و پیشرفت واقعی خود و جامعه خویش را در لحظه لحظه زندگی حس میکنند. اما قبل از هر چیز و بیش از پرداختن به نقش تربیت دینی کودکان و نوجوانان در خانه و مدرسه، باید به این سؤال چالش انگیز پاسخ شفاف و معناداری داده شود که چه رفتارهایی در قلمرو تربیت دینی قرار نمیگیرد؟ به جای اینکه بگوییم چه رفتارهایی دینی است و چه نوع تربیتی را تربیت دینی مینامیم، باید به این سؤال پاسخ دهیم که اموری که به تربیت دینی مربوط نیست کدام است؟ آیا میتوان مرز بین تربیت «دینی» و «دیگر ابعاد تربیت» را در زندگی روزمره متمایز کرد؟ و آیا اگر این مرزها را جدا کنیم، آنگاه ناخواسته به دامن رویکردهای سکولاریستی از دین نیفتادهایم؟
به نظر میرسد هیچ گاه به توافق و تفاهم پایدار و روشنی در باب «تربیت دینی» دست نخواهیم یافت، مگر آنکه قبل از تفاهم در امور مربوط به تربیت دینی، در امور مربوط به «تربیت غیر دینی» به توافق مطمئن برسیم.
بنابراین قبل از هر چیز لازم است که با یک رویکرد سلبی، نظارهگر تربیت دینی باشیم.
هرگاه بدانیم که چه اموری دینی نیستند، در آن صورت نگاهمان به امور دینی متفاوت خواهد بود. به تعبیر «کریشنا مورتی» این مسأله همانند پاک کردن پنجرهای کثیف است که وقتی شروع به تمیز کردن آن میکنیم میتوانیم از آن به بیرون بنگریم. لذا در وهلهی اول باید ببینیم آیا میتوانیم آنچه را که تربیت دینی نیست فهمیده و ذهن خود را از آن پیراسته کنیم؟ به عبارت دیگر برای ترسیم و تصویر تربیت دینی به جای آرایش و تزیین و افزایش آن، باید به پیرایش و تهذیب و کاهش آن دست بزنیم. در آن صورت به این نتیجه دست خواهیم یافت که تربیت دینی در عین جامعیت و تمامیت آن در همهی ابعاد زندگی یک امر درونی، اشراقی و شهودی است که بیش از آنکه از طریق افزودن و آموزش دادن به دست آید، از طریق زمینهسازی و مکاشفه حاصل میشود.
تربیت دینی به یک معنا یعنی، فراهم کردن فرصتهای طبیعی و درون یاب تا شخص خود با تجربهی خویش و با آلام از فطرت خود بارقهی تعالی بخش دین را کشف نماید. تربیت دینی با «تجربهی دینی» ارتباطی جدایی ناپذیر دارد. تجربهی دینی، امری شهودی است که اعتبار آن قائم به خود و مستقل از مفاهیم، تصورات، اعتقادات یا اعمال دیگری و دیگران است. این تجربهی شهودی را نمیتوان از طریق تلقین یا تحمیل به دست آورد.
برخلاف آنچه که پارهای از مربیان و مبلغان به آن دامن میزنند، ایمان دینی به منزلهی تعلق خاطر مطلق فعلی است برخاسته از کل شخصیت آدمی که در کانون معرفت قلبی و شهودی او روی میدهد و تمامی اجزاء آن را در بر میگیرد. ایمان، خصوصی ترین و درونی ترین کشف آدمی است که با توعی جذبه و شود عاطفی و شوق و ذوق لذت بخش درونی همراه است و با آنچه که تحت عنوان آموزشهای دینی در مدارس در قالب نمره و تشویق و کارنامه صورت میگیرد متفاوت است.
«دین یابی» یک فرایند «درونی»، «فاعلی»، «شخصی» است، حال آنکه «دین دهی» یک امر «بیرونی» و «اقتباسی» است. تربیت دینی به معنای واقعی کلام هنگامی هویت مییابد که با «جوشش» و «عشق» همراه شود و «یافتن» جایگزین «بافتن» شود و خواستن «ارتجالی» و «کشف شهودی» جایگزین خواستههای کاذب و رفتارهای ظاهری و اقتباسی شود.
اعمال بیرونی که ریشه در ایمان و معرفت شهودی فرد ندارد اعمال دینی نیستند بلکه به واسطه یا نتیجهی دین و اعمال دینی در درون خود انسان جای دارند. هرگاه اعمال انسان توأم با دین باشد در این صورت انسان میتواند در تمام اعمال خود دینی عمل کند. پس عامل دورنی اساس ریشهی تربیت دینی و حس عرفانی و اشراقی میباشد.
بنابراین ایمان به معنای مواجهه شهودی آدمی با حقیقت مطلق یا مطلق حقیقت که در فرهنگ دینی، «خدا» نام دارد تلقی میشود. در این صورت دین و آداب و سنن دینی، زمینه و مقدمهای برای ایمان است تا فرد دین یاب به مدد بینش شهودی به فطرت خود که همان فطرت دینی و الهی است بازگشت نماید. از این رو، منشأ تربیت دینی فرآیندی دگرانگیخته و بیرونی نبوده، بلکه خود انگیخته و فطری است.
مواجههی شهودی مستلزم «بینش شهودی» است. نمیتوان صرفاً با آموزش و اطلاعات بیرونی به بینش نورانی دست یافت، هر چند این اطلاعات به منزلهی محرکهای اولیه و درون دادههای تحریک کننده میتواند زمینه این بینش را فراهم نماید. عقل و علم و فلسفه حداکثر آدمی را «خدادان» میکند، نه «خداخوان»! به قول «فروغی بسطامی»؛ «از خداخوان، تا خدادان، فرق¬هاست». این نوع ایمان با این کشف شهودی به گفتهی اقبال لاهوری- با «تجربهی باطنی» پدید میآید، نه با تفلسف و تعلّم محض! این ایمان یافتنی است، نه ساختنی؛ یک جریان ارتجالی است، نه اکتسابی.
ایمان، نه تعلیمی است و نه القایی؛ نه لفظی است و نه پدیدهای که از خارج وجود آدمی به درون او راه یابد، بلکه چشمهای است که از دورن فطرت آدمیزاده میجوشد و کاریزی است که در بطن و متن هر انسانی کشف میشود و منبع زلال آن در عمیق ترین لایههای وجود آدمی به ودیعه نهاده شده است.
در این تفسیر از ایمان و تربیت دینی، آموزههای بیرونی داده و یافتههای اکتسابی بی معناست. هر چه هست جوشش و کوشش درونی است و اکتشاف و شهود و تجربه.
به همین دلیل است که اقبال لاهوری با یک رهیافت درونی به دین میگوید:
چیست دین؟ برخاستن از روی خاک
تا زخود آگاه گردد جان پاک
از این رو، هر مؤمنی دین دارد هست ولی هر دین داری ممکن است مؤمن نباشد، لذا قرآن نیز میان اسلام (به مثابه دین) و ایمان (به مثابه جوهر دیانت) فرق نهاده است.
جنس معرفت در تجربهی دینی از نوع معرفت یا بینش شهودی است. معرفت دینی حالتی از ذهن و اندیشه است که شخص در لحظه «بصیرت» در اندرون خویشتن مییابد. بصیرت «باطنی» و شهود «اشراقی» عبارت است از جهش ناگهانی یک فکر یا نتیجه گیری منطقی از چیزی که مدتها در ضمیر ناآگاهمان نهفته است یا وضعیتی از ذهن است که از راه مشاهده یا آزمایش حاصل نشده باشد.
از این رو، معرفت شهودی بر مبنای «تجربهی خصوصی» است نه بر بنیاد فرضیه یا حدس و گمان اولیه. درستی این معرفت نه بر مبنای روشهای تجربی و آزمایشگاهی مرسوم؛ بلکه بر بنیاد «دل آگاهی» حاصل میشود و به این طریق به ژرفای موضوع یا موضوعهایی میرسیم که دیگران را از آن خبری نیست یا تکرار و نشان دادن راه رسیدن به آن برایمان میسر نیست.
بنابراین ایمان راستین را نمیتوان به صورت «تحکمی» و «ساختگی» پدید آورد بلکه باید زمینهای فراهم کرد که فرد بتواند آن را از «درون» «احساس» و نه اینکه از بیرون «اقتباس» کند. مربیان، معلمان و پدران و مادران نیز که در پی تربیت دینی کودکان هستند باید خود این احساس را از درون داشته باشند نه آنکه به شیوهی بازیگران نمایش «نقش» بازی کنند.
به نظر میرسد پارهای از افراد از توفیق «حس دینی» و داشتن ایمان درونی به خاطر همین آموزشها و اجبارها و فشارهای مرئی و نامرئی محروم میشوند. آنها علاوه بر این آفات ناخواسته، بیش از اندازه خود را درگیر و گرفتار پرداختهها و دستاوردهای مادی زندگی، آرزوهای دور و دراز، حتی دانشهای کاذب و کامیابی مضر کردهاند. در اثر این فشارها و گرفتاریهای ناخواسته است که امنیت و آرامش درونی که خود زمینه ساز ظهور ایمان و بن مایهی کشف و شهود و اشراق است از بین میرود. پس به عبارتی روشن تر، تربیت دینی به یک معنا فراهم آوردن امکان تجربهی دینی از طریق کشف شهودی است.
همین جا و بلادرنگ باید یادآور شویم که اگر شیوههای «اکتشافی» را در تربیت دینی جایگزین شیوههای «اکتسابی» کنیم و فرآیند «دین یابی» را در بستر تجربه «باطنی» تبیین کنیم، از یک آفت بسیار آسیب زا در تربیت دینی که همانا «ریاکاری» و «تظاهر به دین» است کاستهایم. متأسفانه در روشهای جاری تعلیم و تربیت رسمی،، این آفت به شکل بسیار بارز و رایج و گستردهای عوامل درون زای تربیت دینی را تهدید میکند.
به تعبیر یکی از هنرمندان فیلمساز سینما، مشکل تربیت دینی این نیست که ما دغدغه دین نداریم، بلکه ما دغدغهی تظاهر به دین داریم و برای همین است که تعداد «متظاهران» به دین به مراتب بیش از «معتقدان» به دین است. به دنبال این دیدگاه است که تربیت دینی صرفاً در فربه سازی کالبدها و ظواهر و شعائر دینی خلاصه میشود و همین پرداختن به قالب و کالبد بدون توجه به جوهره و سیرت و باطن دین سبب شده است که در نسل کنونی انقلاب که بیش از دو دهه از آن میگذرد ما شاهد ناهنجاریهای فزایندهای از نظر هویت ملی _ مذهبی و اسلامی آنها باشیم.
به واقع چرا آموزشهای دینی، به تربیت دینی نمیانجامد؟ چرا تبلیغات دینی به رفتارهای دینی نمیانجامد؟ چرا «درون شد»های دینی، به «برون شد»های دینی ختم نمیشود.
باید به این سوالات تکان دهنده پاسخهای قانع کننده داد.
افزون بر سوالات فوق، باید مرز افتراق میان «دین ورزی» و «دین پذیری» در قالب دین شکل گرا و دین تجربی از یک سو و دین درون زا و دین برون زا از طرف دیگر روشن شود. چرا که هر یک از این دو شکل و دو رویکرد به دین، روشهای متفاوتی را در نحوهی تربیت دینی میطلبد که با دیگری در تضاد خواهد بود.
انسان دین مدار، حقیقت جو و حنیف که بر خمیر مایهی فطرت خویش تکیه کرده است. برای معنی کردن دین به درون خویش رجعت میکند. زیرا حس دینی و از آن فراتر فهم و درک دین در جوهرهی وجودی اش به ودیعه نهاده شده است و بر اساس آیهی «نَفَخْتُ فِیهِ مِن رُّوحِی» «حس خداجویی» را در ذات خود و در ذات پدیدها مییابد.
در تربیت دینی، بنا نیست که صرفاً علم توحید و علم خداپرستی به افراد آموخته شود، بلکه افزون بر آن توحید و حس خداجویی در افراد به طور طبیعی و فطری کشف میشود. به این معنی که با فراهم ساختن زمینهها و شرایط مناسب، انسان فرصت آن را مییابد تا به خویشتن خویش بازگردد و به جستجو و کشف معنای دین بپردازد.
انسان متدین در ارتباط میان درون خویش و طبیعت و روابط علت و معلولی اعتقاد به واجب الوجود را لحظه به لحظه در فطرت خویش زنده و پویا حس میکند.
به همین سبب است که باید خدای «فیلسوفان» و خدای «عارفان» را از هم جدا کرد و خدای «یونان» و خدای «قرآن»، مفهومی متمایز به خود میگیرد.
خدای یونان، خدایی است که پویش و جوشش؛ خدایی بدون تحرک؛ یک علت العلل مجرد و محرک بدون حرکت. دین در این دیدگاه یک فرآوردهی بیرونی است که باید با روشهای تحکمی و یا تشویقی و تنبیه و شرطی سازی آن را درونی کرد.
اما حس مذهبی، مبتنی بر ایمان درونی، سرشار از زایندگی، معنایابی و لذت پایان ناپذیر از زندگی است. بر این اساس است که باید بین دیانت و حس دینی تمایز قایل شد. زیرا تعریفی که انسان از دیانت میکند بیشتر مبتنی بر مشاهدهی آثار و علائم دین داری از دیانت دیگران است، حال آن که حس مذهبی اساساً بر تجربه و احساس درونی فرد از دیانت است. در این دیدگاه، تربیت دینی نه یک فرآورده بیرونی بلکه یک فرآیند درونی و خودزاست و منشأ آن فطرت است و نه محیطی و برون زا.
ما میتوانیم حس دینی را در ابعاد متکثر رفتار و کردار خود از ساده ترین تا پیچیده ترین و از ارزشمندترین تا ناچیزترین اعمال خود و حتی مشاغل مختلف ببینیم. از جمله در مثالی که «اونامونو» آنجا که بیان میدارد میگوید:
فرض کنید کفش دوزی هست که از دوختن و فروختن کفش امرار معاش میکند و فقط به اندازهای که مشتریانش را از دست ندهد در کارش مایه میگذارد و کفش دوز دیگری را در نظر بگیرید که سطح بینش بالاتری دارد. زیرا به کارش عشق میورزد و به سائقهی غرور یک کسب افتخار میکوشد که عنوان بهترین کفش دوز شهر مملکت را به دست آورد، حتی اگر این عنوان فقط مایهی حیثیت و اعتبارش باشد و فروش و درآمدش را افزایش ندهد؛ ولی هنوز کمال اخلاقی و شرافت بیشتری در این پیشه میتوان سراغ کرد. و این شأن کفش دوزی است که میخواهد برای همشهریانش یگانه و بی رقیب و جانشین ناپذیر باشد و چنان با علاقه برای آنها پایپوش میدوزد که چون در میگذرد نه فقط از دست میرود بلکه از دست آنان میرود و شدیداً فقدانش را احساس میکنند و در دل می¬گویند که او نبایست میمرد. این احساس ناشی از این حقیقت است که آن کفش دوز همیشه نگران آن بود که مشتریانش هیچگونه نارضایتی نداشته باشند. و اصلاً «در غم پاهایشان نباشند تا بتوانند فارغ بال به حقایق برتری بیاندیشند. او از عشقی که به خدای نهفته در دل آنان داشت برایشان کفش میدوخت و دین دارانه» میدوخت!
این مثال را از این جهت انتخاب کردیم که ممکن است عدهای تصور کنند در مشاغلی چون کفش دوزی (از نظر ارتباط با حس مذهبی) رفتار دینی سخت نایاب است و افزون بر آن پاسخی به سؤال مطرح شده در مقدمهی این نوشتار باشد که چه رفتاری در قلمرو تربیت دینی است و چه رفتارهایی از این قلمرو خارج میشود و به خوبی مشاهده میشود که دین در همهی اعمال و حالات انسان میتواند وجود داشته باشد.
اساساً عمل عبادی متضمن پرستش برخاسته از دل انسان است. آنچه که در دل ریشه گیرد، هیچ عقل و استدلالی نمیتواند در برابر آن قد علم کند. فهم دین به آمیزهای از عشق و شور درونی همراه است و اگر غیر از این باشد جنس دیگری از فهم دین است که با جوهرهی عبودیت سنخیت ندارد. بنابراین، فرد دین دار و دین مدار در همهی لحظات و در تمامی ابعاد وجود و انواع رفتار خود، دینی است و دینی عمل میکند.
فردریش ماخر ( ۱۸۳۴- ۱۷۶۸) در نوشتههای پر نفوذ خود در قرن نوزدهم ادعا کرد که «تجربهی دینی» تجربهای عقلی و یا معرفتی نیست، بلکه «احساس اتکای مطلق و یکپارچه به مبدأ و یا قدرتی متمایز از جهان است». این تجربه «حسی و عاطفی» است، نه معرفتی.
در اینجا به نمونههایی از این تجربهی دینی که برخاسته از «جان آگاهی» و «دل آگاهی» است، به نقل از کتاب عقل و اعتقاد اشاره میکنیم تا نشان دهیم این احساس را نمیتوان از بیرون و به واسطهی روشهای تشویق و تنبیه و یا از طریق آموزشهای رسمی و کلاسیک به وجود آورد، بلکه باید این حس در درون فرد کشف شود:
الف: «من در نمازخانهای مینشستم و در همان لحظه که از لذات دعا و مراقبه (Meditation) بهره مند میشدم، بناگاه در اندرونم گرمایی خوشایند و غریب احساس میکردم. تا مدت¬های مدید حیران بودم که این گرما از کجا میآید تا به تجربه آموختم که از جانب خالق است نه مخلوق و از آن پس آن را دل انگیزتر و سرشار از حرارت یافتم».
ب: «در گذرگاه دشت لخت، در گودالی برف گرفته، در تاریکی روشنایی شفق، در زیر آسمان ابری، ... من سرشار از شعفی بودم... در جنگل جوان جاودانه جاری است. در این کشتزارهای خداوندی، سلطنتی شایسته و مقدس جشنی جاودانه بر پای داشتهاند... ایستاده بر زمین برهنه، سرم در نسیمی نرم فرو شد، به فضای نامتناهی برآمدم تمام وجودم از میانه برخاست. من دو چشم روشن شدن. من هیچم، من همه چیز را میبینم، جریان وجود کیهانی در من جاری است من پارهای، جزئی از هستی ام.
حال، این سوال مطرح میشود که: آیا این حس و تجربه را میتوان از طریق روشهای مدرسهای و ثمرهای و مکانیزمهای تشویقی و تنبیهی ترویج نمود؟
از این رو میتوان گفت: تربیت دینی یعنی تجربه متعالی از طریق بیداری و نیاز به دین و نه تحمیل آن و بنابراین فرق است بین «دینی کردن» و «دینی شدن». گویا این عبارت حکیمانه قابل تأمل است که:
«متدینان قدیم به خدایشان نیازمند بودند و متدینان جدید به موجودی نیازمندند که خدایشان باشد».
اگر قدری عمیق تر به این عبارت بیندیشیم و مفهوم و معنای نهفته در آن را با آنچه در اغلب روشهای جاری تعلیم و تربیت دینی صورت میگیرد مقایسه کنیم، به دریافت تکان دهندهای خواهیم رسید که برای دردمندان دین مدار بسیار خطرناک خواهد بود؛ که چگونه با دست خود _ اما ناخواسته و ناخودآگاه _ ضربه به ریشههای تربیت دینی و حس دینی کودکان وارد کردهاند! چگونه با تبلیغات صوری و اشباع افراطی، اشتها و «نیاز درونی به دین» را در میان نسل جوان و نوجوان کور میکنند! آنچه که خود در حال خلق شدن است و از درون در حال جوشیدن و بالیدن است، آنها با آموزشهای پی در پی و آزمونهای هراس آور آن را به خاموشی میکشانند.
راه برون شد از این بن بست خود ساخته، تغییر روش در تبلیغات دینی و تربیت مذهبی است. «خدایابی» با نیاز درونی و عشق و شور وجودی همراه است. در این نوع از تربیت دینی و حس مذهبی، خدا در «متن زندگی» فرد حضور دارد؛ حضوری که سرشار از انرژی و سازندگی و زیبایی است.
انسان خداجو و خداپرست، خدا را صرفاً نه تنها به منزلهی خالق هستی که به عنوان آفریدگار و دادار و بخشایش گر میستاید و میپرستد، بلکه افزون بر آن، خدایی را پرستیده است که ضامن جاودانگی بشر باشد. خدایی را میخواهد که در او امید به زندگی، معنی دهی به زیستن، و شوق و شور کمال خواهی را عنایت بخشد. به تعبیر «اونامونو»:
ما ننه به خداوند برای پی بردن به علت آفرینش (که این به جای خود لازم است) بلکه برای حس کردن و حفظ کردن غائیت و معنی بخشیدن به جهان نیازمندیم.
اگر بخواهیم فرآیند دین یابی را از طریق رهیافتهای درونی و منابع شهودی و اکتشافی تبلیغ کنیم، باید در روشها، نگرشها و اهداف تربیت دینی تجدید نظر کنیم. باید نظام برنامه ریزی آموزشی در مدارس را تغییر دهیم. نظام گزینشی در به کارگیری معلمان را دگرگون کنیم و شیوههای تبلیغی و تربیتی در مدارس را از نو بازسازی کنیم؛ زیرا آن چه که تحت عنوان تربیت دینی انجام میدهیم، در اغلب موارد نتیجهای معکوس به بار میآورد و دین گریزی را جایگزین دین پذیری میکند.
ما باید از آموزههای دینی و عرفانی برای کشف راهبردهای تربیت دینی بهره گیریم. از همان روشی که قرآن نشان داده و اولیاء دین تریوج کرده و عارفان دینی بر آن تکیه کردهاند، همان سبک و سیاقی که در فرهنگ عرفانی و در آموزههای مربوط به آن یافت میشود.
به عنوان نمونه در اینجا جلوهای از این آموزهها را در قالب عبارات زیبایی که از پیر هرات؛ خواجه عبدالله انصاری نقل است میآوریم که از نظر روش شناسی و رویکرد فطری و درونی به فرآیند دین یابی و ایمان درونی بسیار مهم است:
گویندگان از حق ترجمان با غیب اند به چهار زبان. زبان «عبارت» و زبان «بیان» و زبان «اشارت» و زبان «کشف».
عبارت «شریعت» راست و بیان «حکمت» راست و اشارت، «حقیقت» راست و کشف «محبت» راست، شریعت به «روایت» است و حکمت به هدایت است و حقیقت به «رعایت» است و محبت به «عنایت» است. شریعت را به دلایل «حاجت» و حکمت را به «مکاشفت» حاجت است و کشف را به «تفرید» حاجت است. هر چه به روایت است عنایت است و هر چه عنایت است آن بی نهایت است.
او در جایی دیگر بیانی دیگر از انواع آموزههای دینی را به نمایش میگذارد:
راسخان در علم ایشانند که انواع علوم ایشان را حاصل شده است:
▪ علم شریعت، علم طریقت، علم حقیقت،
▪ علم شریعت، آموختنی است
▪ علم طریقت، معاملتی (عمل کردنی) است
▪ علم حقیقت، یافتنی است
▪ علم شریعت را گفت، فَاسْأَلُواْ أَهْلَ الذِّکْرِ ( نحل ۴۳)
▪ علم طریقت را گفت، وَابْتَغُواْ إِلَیهِ الْوَسِیلَةَ (مائده ۳۵)
▪ علم حقیقت را گفت، وَعَلَّمْنَاهُ مِن لَّدُنَّا عِلْماً (کهف ۶۵)
آنچه که در عبارات فوق بیان گردید، حکایت از راهیابی به رهیافتهای درونی تربیت دینی است. رهیافتهایی که نه از طریق روشهای درسی و مشقی، بلکه با کشف و عنایت قلبی همراه با تفرّد و فرآیندهای باطنی همراه است.
هدف از طرح همهی این نمونههای ذکر شده، پی بردن به دیدگاهی از تربیت دینی است که ناظر بر فرآیند «دین یابی» به جای «دین دهی» میباشد.
نویسنده: دکتر عبدالعظیم کریمی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست