پنجشنبه, ۳۰ اسفند, ۱۴۰۳ / 20 March, 2025
چگونه از طلاقمان به بچه ها بگوییم

وقتی زن و مردی از هم جدا میشوند، بچههایشان آسیب زیادی میبینند، اما اگر بدانیم چطور این قصه تلخ را برایشان بازگو کنیم، تا حدی به آنها کمک کردهایم بر ترسهایشان غلبه کنند؛ ترسهای ناشناختهای که پس از جدایی والدین، همه وجود آنها را فرا میگیرد...
اجازه بدهید خیلی بیپرده نکته مهمی را در آغاز بگویم؛ از آنجا که خانواده یک سیستم تمامعیار است، هر چقدر هم تلاش کنید، نمیتوانید آسیب ناشی از طلاق به هریک از اعضای خانواده را به صفر برسانید. در هر سیستمی، اگر یکی از اجزا حذف و سیستم دچار عدم تعادل شود، براساس اصل حیاتی سیستم، دیگر اجزا جای عضو حذفشده را پر میکنند تا سیستم دوباره به تعادل برسد. پس با هیچ راهکاری نمیتوان آسیب ناشی از طلاق و حذف عمدی یکی از اعضای خانواده را به صفر رساند.
طلاق آسیبهای آشکار و پنهان فراوانی روی بچهها دارد و حتی نسل بعد از آنها را هم متاثر میکند، بنابراین والدین به دلیل این آسیبهای غیرقابل جبران، حتما باید قبل از طلاق صددرصد مطمئن شوند راه دیگری برای حل مشکلات وجود ندارد. در غیر این صورت، راههایی برای بیان این حقیقت با فرزندان وجود دارد:
۱) هرگز بغض و کینه خودتان را به بچهها منتقل نکنید. همین که آنها را از داشتن کانون گرم خانواده محروم میکنید، برایشان کافی است و وارد کردن آسیب اضافی روا نیست.
از خانوادههایتان بخواهید هرگز با الفاظی چون «پدر فلانفلانشدهات» یا «مردک معتاد»، «مادر چنین و چنانت» در مقابل فرزندان در مورد همسر سابقتان صحبت نکنند.
۲) بچهها نمیخواهند این جدایی را باور کنند و تا مدتی در فاز انکار باقی میمانند. آنها در رویای خود و گاهی در قالب طرح واقعی، بهدنبال راههای دوباره جوش دادن این پیوند گسستهشده هستند و همیشه دغدغه و ترس دارند که مبادا حادثهای رخ دهد و مانع موفقیت آنها در این به خیال خودشان آشتیدادن شوند. باید در این باره با آنها جدی اما با ملایمت و مهربانی صحبت کنید و به آنها بگویید زندگی مشترک من و پدرت به پایان رسیده و ما به دلایلی که مربوط به خودمان ۲ نفر است، با هم مشکلاتی داریم و برای حل آنها تلاشهایی هم کردهایم (مثلا دکتر رفتیم یا با بزرگترها صحبت کردیم) اما نشد و دیگر نمیتوانیم همراه هم باشیم. رابطه ما دیگر مثل قبل نیست و با اینکه پدر تو یا مادر تو خیلی مرد یا زن خوبی است، تصمیم گرفتیم از هم جدا شویم. یادت باشد رابطه مامان با تو یا بابا با تو هیچ فرقی نکرده است و ما همیشه پدر و مادرت هستیم و مثل قبل دوستت داریم، فقط نشانی ما عوض میشود و دیگر در یک خانه زندگی نمیکنیم. اگر تا دیروز هر وقت میخواستی میتوانستی بابا یا مامان را ببینی و در همین خانه بود، از حالا میتوانی او را در کوچه فلان، پلاک فلان ببینی. هر وقت و ساعتی که خواستی، تو را برای دیدن پدر یا مادر میبریم.
۳) کودک تا مدتها خود را در این طلاق مقصر میداند. در این موارد مثلا مادر باید به او بگوید: «تو بچه خوبی هستی، من و پدرت از تو راضی هستیم و مطمئن باش که هیچ تقصیری نداری. ما مثل قبل مراقب تو و درس خواندنت هستیم. فقط به دو خانه مختلف نقلمکان میکنیم و حالا تو ۲ خانهداری، همین!»
۴) بچهها میترسند که مبادا بیپدر یا بیمادر شوند. به آنها اطمینان بدهید که هیچچیز، حتی سفر به یک شهر دیگر هم نمیتواند این رابطه را قطع کند. پدر و مادر به هیچوجه از فرزند خود جدا نمیشوند و حتی مرگ هم نمیتواند این عشق و رابطه را از بین ببرد. مثلا به او توضیح دهید که الان پدر یا مادر مرحوم من با اینکه در این دنیا نیستند اما هنوز پدر و مادر من هستند. به او بگویید که شاید پدر یا مادرت روزی با خانم یا آقایی آشنا شوند و یکدیگر را دوست بدارند. این به معنی آن است که آنها آن شخص را فقط از مادر یا پدرت بیشتر دوست دارند، نه از تو. تو همواره در قلب آنها جای خودت را داری و هیچکس برایشان مثل تو نمیشود.
۵) تا میتوانید جلوی آسیبهای بیشتر را بگیرید. لزومی ندارد علت طلاق را به بچهها بگویید. فرقی نمیکند فرزند شما چند ساله باشد، در پاسخ به علت سوال او در مورد جداییتان کافی است بگویید که این دلایل به ما ۲ نفر مربوط است و اصلا تو در این بین نقش یا تقصیری نداری. او نباید وارد مسایل بزرگترها شود و نباید وجهالمصالحه قرار بگیرد. مثلا مادر حق ندارد به بچهها بگوید پدرت معتاد یا مریض است. پدر و مادر هرکس جزو هویت او هستند. اگر پدر یا مادر را برای کودک، بد جلوه دهید، به بچه گفتهاید تو هم بد هستی! اگر هویت او را خدشهدار کنید، عزتنفس و اعتمادبهنفسش را میگیرید و آسیب زیادی به او خواهید زد. اصلا چه اصراری دارید او یکی از طرفین را مقصر بداند و دیگری را بیگناه؟ پدر یا مادر معتاد، دزد یا اصلا یک مخترع معروف، هر چه هست، هویت اوست. شما ۲ نفر با این جدایی به فرزندتان آسیب میزنید. چرا برای خوبتر جلوه دادن خود یا دیگری او را درگیر میکنید؟ کودک باید حس کند مادر و پدر خوبی داشته است. حتی اگر قانون، حق حضانت را به یکی از شما دهد و تعیین کند بچه هفتهای یا ماهی یکبار والد دیگر را ببیند، این است که قدرت اندازهگیری نیازها و عواطف بچه را ندارد. به او بگویید که این قوانین، مهم نیستند و او هر وقت بخواهد میتواند والد دیگر را ببیند و شما او را نزد او خواهید برد.
۶) در لحظاتی که با کودکتان هستید، تمام سعیتان را به کار ببندید که فارغ از همهچیز، فقط خوش بگذراند و حواستان باشد که هرگز از همسر سابقتان بدگویی نکنید؛ چون به هر حال، بخشی از هویت فرزندتان محسوب میشود. با اینکه حس تملک، حتی تا مدتی بعد از طلاق از همسرتان نسبت به او باقی میماند، اما باید باور کنید که دیگر از آن شما نیست و برای خودش زندگی میکند و تنها موضوعی که شما را به هم پیوند داده، وجود فرزندتان است بنابراین اگر همسر سابقتان تصمیم به تشکیل خانواده گرفت، این کار را در نظر کودک زشت جلوه ندهید و مثلا به او نگویید: «من جوانیام را فدا کردم و حالا بابات یا مامانت میخواهد با یک نفر دیگر عروسی کند! او از اولش هم ما را دوست نداشت.»
۷) از کودک که فارغ از دنیای شما بزرگترهاست، بهعنوان مخبر استفاده نکنید. بگذارید او در مدتی که مادر یا پدرش را بعد از چند روز میبیند، فقط به بازی و شادی بپردازد؛ نه اینکه حساس شود چه کسی رفت و چه کسی آمد تا برای شما خبر بیاورد. با این کار که متاسفانه در بسیاری از خانوادهها هم رایج است، به بچهها آسیب نزنید.
۸) در حاشیه طلاق، اتفاقهای خیلی بدی میافتد و مهمترین قربانیان طلاق، بچهها هستند. یکی از هزاران اتفاق تلخ همین است که نقش پدر یا مادر بین بچهها تقسیم میشود و معمولا فرزند بزرگتر به اجبار نقش مادر یا پدر را بر عهده میگیرد. اگر بچهها با مادر زندگی کنند، پسرخانواده برای خواهر و برادرش نقش پدری را دارد و اگر با پدر باشند، دختر بزرگتر در نقش مادر موظف میشود نقش «کودکوالد» را ایفا کند. گاهی دختربچهای ۱۱-۱۰ ساله عهدهدار نقش مادری میشود و و از پختوپز و نظارت بر درس خواهر و برادرش و تربیت آنها گرفته تا ایفای نقش مادری برای پدر خود بر دوشش میافتد. متاسفانه با گذشت زمان و روی روال افتادن امور خانه، فراموش میشود که این دختر کوچک خودش هنوز بچه است و به حمایت و رسیدگی نیاز دارد، به همین دلیل مراقبت از وضعیت روحی-روانی، عاطفی و حتی بیماری پدر بر شانههای کوچک او میافتد و زیر بار این مسوولیت سنگین و فشار، به بلوغ زودرس عقلی اجتماعی و عاطفی میرسد.
گاهی پدران حق به جانب و فریادزنان به محض ورود به خانه طلب چای و غذا میکنند و سراغ پیراهن اتوشدهشان را از دختری میگیرند که در سن نوجوانی است و نیاز دارد مادری در کنارش باشد و ریختوپاشها، سبکسریها و شیطنتهای این دورهاش را مادر و پدر جمعوجور کنند. آن پسر نوجوان ۱۵ ساله که در این سن باید نقش پدر خانواده را بازی کند، بدون تجربه نوجوانی این دوره را طی میکند و به جای دغدغههای دوران نوجوانی، دغدغهاش میشود مادرش و مشکلات او چه از نظر اقتصادی و چه دیگر مشکلات و مسایل زندگی که مخصوص بزرگترهاست. درگیریهای فکری او باعث میشود هرگز همسنوسالانش به دنیای او راهی نداشته باشند. از آنجا که طی مراحل رشد در شکلگیری ساختار شخصیتی نقش دارد، قطعا تجربهنکردن این مرحله، مشکلاتی را برای او در پی خواهد داشت. این زود بزرگ شدن یا زود وارد شدن به دنیای بزرگترها و قبول مسوولیتهای آنها و فشارهایی که تحملش خارج از توان بچههاست، حس خستگی و قربانی شدن به آنها میدهد.
دکتر بدریالسادات بهرامی
روان شناس
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست