سه شنبه, ۲۳ بهمن, ۱۴۰۳ / 11 February, 2025
مجله ویستا

بارانی باید تا رنگین كمانی برآید


بارانی باید تا رنگین كمانی برآید

آیا تاكنون از خود پرسیده ایم كه چرا تاریخ را نمی خوانیم و بر نادانسته های مان پای می فشاریم و می خواهیم همه چیز را خود تجربه كنیم مگر عمر انسان كفاف این تجـربه اندوزی هــا را می دهد, آن هم تجربه ای كه به بهای عمر گران قدر به دست می آید چرا باید تجربه های درازمدت را در مدتی كوتاه فراموش كرد تا دوباره گروهی دیگر همان ها را تجربه كنند

قرار است مطلبی در باب این‌ كه چرا احزاب در ایران پا نمی‌گیرند بنویسم. نمی‌دانم چه چیز در ایران به‌سادگی پا می‌گیرد و ماندگار می‌شود كه احزاب مورد دوم آن باشد؟ بهتر دیدم كمی با هم روراست‌تر باشیم و علت‌العلل را واقعاً چنان كه هست به جست‌وجو بنشینیم، از شعاردادن پرهیزكنیم و فرد غایب را متهم و بعد محكوم نكنیم تا خود راضی برگردیم، بلكه به‌راستی آن‌چه بر ما رفته و می‌رود را بدون حب و بغض مطرح‌كنیم تا آدرس‌های به اشتباه رفته را بار دیگر نرویم. گرچه ما استاد آزمون و خطا شده‌ایم و تجربه‌ی كسی را هم قبول نداریم و به ‌تجربه‌های خود هم غالباً عمل نمی‌كنیم.

برآن هستم كه با مرد بزرگ پهنه‌ی قلم و انسانیت جهان "تولستوی" هم‌نوا شوم كه می‌گوید: "باید از گفتنی‌هایی گفت كه احتمالاً بسیاری آن‌را می‌دانند ولی جراCت ابراز آن را حتی برای خودشان ندارند." اگر به‌راستی سر آن داریم تا از دردهای خود رها شویم، نخست باید درد را گفت و آن را شناخت تا سپس به مداوای آن توانا شد. حتماً شنیده‌اید كه علت‌العلل تمامی عقب‌ماندگی‌های‌ما را منتسب به دو علت می‌دانند:

یكم؛ دست‌های پنهان و آشكار استعمار و دوم؛ رویدادهای تاریخی گذشته، یعنی همان عملكردهای نیاكان‌ما. این درحالی است كه تنها این دو مورد علت عقب‌ماندگی ما نبوده است. ما باید رودربایستی را كنار گذاشته و از خود بپرسیم پس ما چه‌كاره هستیم؟ چه نقشی در بروز حوادث داشته و داریم؟ آیا ما در هیچ موردی كوتاهی نكرده‌ایم؟ نان كسی را به‌نفع خود یا نزدیكانمان نبریده‌ایم و همزمان در تابلویی زیبا این بیان عالی‌جناب شیخ خرقان را به دیوار اتاق‌مان نزده‌ایم كه "به این سرای هر كه درآید او را نان دهید و از ایمانش مپرسید؟ "افلاطون می‌فرماید" كامل‌ترین نوع بی‌عدالتی آن است كه عادل به‌نظر برسیم، درحالی كه عادل نیستیم." چرا در جمع یك نظر داریم و در خلوت نظری دیگر؟ این دوگانگی از چه رو است؟ آیا دست‌كم این صداقت را داشته‌ایم كه برای مبرا كردن خود، دیگران و ملت را متهم نكنیم؟ اگر چنین است چرا متوسط زمان كار مفید ایرانی‌ها در روز به‌جای هفت ساعت‌بیش از سی‌دقیقه نیست؟ آیا دولت از ما خواسته است كه كم‌كاری كنیم یا احترام بزرگ‌تر را كه از بُن‌مایه‌های فرهنگ ملی ماست، نگه نداریم‌؟ عزیزان بیندیشیم! گاهی خود ما مردم هم مشكل داریم. یا این‌كه چرا پس از چهل‌سال در خودروسازی كه چشم و چراغ صنعت ماست، هنور مونتاژكار هستیم؟ چرا هنوز كه هنوز است سالانه مقادیر بسیاری گندم، شكر و ... وارد می‌كنیم؟ پرسیده‌ایم چه بلایی بر سر كشت و صنعت نیشكر و تولید قند و شكرمان آمده است؟ آیا سالانه چندهزار تن برنج وارد نمی‌كنیم‌؟ درحالی‌كه روزگاری خود ما صادركننده بوده‌ایم. می‌دانید علت چیست؟ چون تجارت كاری زودبازده است ولی تولید پُرزحمت و زمان‌بر و پر از مشكل؛ و متأسفانه ما یادگرفته‌ایم كه بهترین راه كوتاه‌ترین راه است، چون از فردایمان مطمئننیستیم. یا هیچ‌وقت از خود پرسیده‌‌ایم چرا در میان ۱۷۴ كشور جهان رتبه‌ی نودوپنجمِ توسعه‌ی انسانی را داریم؟(۱) ‌آیا در تاریخ یكصد‌ساله‌ی گذشته‌ی عدلیه و دادگستری، هیچ مسؤول مجرمی را به‌خاطر ناكارآمدی و حیف و میل اموال ملی محاكمه كرده‌ایم؟ شاید تابه‌حال مسؤول خطا‌كاری وجود نداشته است! پس دلیل این كاستی‌ها و كمبود چیست؟ آیا از خود پرسیده‌ایم كه چرا امروز از موضوع یا فردی تعریف و تمجید می‌كنیم و فردا همان موضوع و فرد را به باد انتقاد می‌گیریم؟ آیا این روحیه‌ی متلون، بی‌ثباتی به‌همراه نمی‌آورد‌؟ ما یك روز مقام فردی را به منزلت فرشتگان و خداوندگاری می‌رسانیم و فردا او را به خاك سیاه می‌نشانیم و تا جانشینی شیطان تنزلش می‌دهیم. آیا این رفتار، نان به نرخ روز خوردن نیست؟ هزار سال پیش ناصرخسرو فرمود:

"چو تو خود كنی اختر خویش را بد

مدار از فلك چشم نیك‌اختری را"

آیا تاكنون از خود پرسیده‌ایم كه چرا تاریخ را نمی‌خوانیم و بر نادانسته‌های‌مان پای می‌فشاریم و می‌خواهیم همه‌چیز را خود تجربه‌كنیم؟ مگر عمر انسان كفاف این تجـربه‌اندوزی‌هــا را می‌دهد، آن‌هم تجربه‌ای كه به بهای عمر گران‌قدر به‌دست می‌آید؟ چرا باید تجربه‌های درازمدت را در مدتی كوتاه فراموش‌كرد تا دوباره گروهی دیگر همان‌ها را تجربه‌كنند؟ آیا كشوری سراغ داریم كه با جمعیتی حدود ۶۰ الی ۷۰ میلیون نفر، سالانه ۵/۲ میلیون نفر از شهروندانش به روانپزشك مراجعه‌كنند؟(۲) ‌آیا این وضع ترافیك و برخوردهای شخصی و جنگ اعصاب نتیجه‌ی فشارهای مریی و نامریی نیست؟ آیا كشوری را سراغ داریم كه از ۱۵۰ سال پیش تاكنون، این‌همه قربانی برای آزادی داده باشد و هنوز هم بر سر كوچك‌ترین مسایل حوزه‌ی عمومی و اجتماع مشكل داشته باشد (زنان، اقوام، جوانان، دانشجویان، كارگران و ...)؟ اگر به آمار(۳) ‌اعلام‌شده‌ی پرونده‌های مختومه‌ی دادگستری در سال ۱۳۷۶ كه بالغ بر سه‌میلیون فقره اعلام شده و همین‌طـور پرونده‌های مختومه‌ی سال ۱۳۷۷ كه ۳/۳ میلیون فقره بوده است (برای جمعیت ۷۰ میلیونی كه نصف آن‌ها زیر ۱۶ـ۱۵ سال هستند) نگاهی بیندازیم و اگر تعداد پرونده‌های مختومه‌نشده را هم به آن اضافه‌كنیم، به آسانی درمی‌یابیم كه گویا كشور ما ایران میدان جنگ است!؛ آوردگاهی كه در آن زد و خورد وحشتناكی به‌صورت نیمه‌پنهان جریان دارد، در حالی‌كه در آن یكدیگر را برادر خطاب می‌كنند. آیا به خلق‌و‌خوی عده‌ای از ما كه در هیچ جای دیگر دنیا دیده نمی‌شود، توجه‌كـرده‌ایم؟ این‌كه هنگامـی كه تلفــن می‌زنیم از مخاطب می‌پرسیم آن‌جا كجاست‌؟ و مخاطب هم بلافاصله می‌پرسد كجا را می‌خواهی‌؟ انگار هر دو طـرف اول سعـی می‌كنیم بفهمیم طـرف كیست و سپس خود را معرفـی‌كنیم. علت این امـر را می‌توان در عدم احساس امنیت یا بی‌اعتمادی حاكم بر روابط شهروندان دانست. این در‌حالی است كه احساس امنیت از ابتدایی‌ترین حقوق در زندگی انسان‌هاست. به آمار معتادان و بزه‌كاران كه هر ۵۳ ثانیه یك‌نفر از آن‌ها راهی زندان می‌شود اشاره‌كنم و از شرح این كارنامه درگذرم. عالی‌جناب مـولوی می‌فرماید:

"ز انبار پر از گندم، اگر یك مشت بنمایی

بدان‌گه جمله گندم را، توان دانست ای دانا"

ولی آن‌چه بسیار چشم‌گیر است، این‌كه با وجود تمام این كاستی‌ها، باز هم سیل تبریك و تهنیت و شادباش است كه به بعضی از مدیران به اصطلاح لایقی كه هر روز گوشه‌ای از این مملكت را به ركود می‌كشند و هیچ‌گاه مواخذه نمی‌شوند، گسیل می‌شود. به‌راستی چرا وقتی مدیری جدید از راه می‌رسد، هر آن‌چه را كه مدیر قبلی انجام داده است، مردود می‌شمارد و طرح‌های نیمه‌تمامش را هم معدوم می‌كند؟ مشكل كجاست؟ درحالی‌كه در دیگر كشورها، تمام آثار و نمادهای گذشتگان، حتی آثار ارتجاعی پیشینیان خود را حفظ می‌كنند و آن‌را با افتخار به آیندگان نشان می‌دهند و حداقل از این راه كسب درآمد می‌كنند. جایی در تاریخ خوانده‌ام آقا محمد‌خان به استخوان‌های پوسیده‌ی كریم‌خان هم رحم نكرده است و آن‌ها را پس از نبش قبر در محل ورودی درب اقامتگاهش دفن كرده است و عده‌ای از مردم هم شادمانی كرده‌اند! این نمونه را مقایسه‌كنید با ایتالیایی‌ها كه موسولینی را سروته آویزان كردند و او را اعدام كردند ولی هنوز مجسمه‌هایش را در بعضی از میادین باقی‌گذارده‌اند.

به‌راستی چاره‌ی درد كجاست؟ به باور من باید در آغاز راه به پنهان‌كاری‌ها و تعارفات پایان دهیم و به خود و توانایی‌های خود ایمان بیاوریم، باید به یك‌نوع خودآگاهی و بیداری ملی برسیم و پیش از هر چیز بدانیم كه بیگانه به‌خاطر ما، خود را به خطر نمی‌اندازد. از زبان عالی‌جناب سعدی شیرازی بشنویم:

"بشوی ای خردمند، از آن دوست دست

كه با دشمنانت بُوَد، هم‌نشست"

پس دست‌كم درد را برای خود و زیر گوش خود بگوییم كه از عوامل بسیار مشكلات بنیادین ما، یكی هم همین خلق و خوی ما ایرانی‌ها است؛ همین دوگانگی‌ها، حاشا كردن‌ها و تكذیب كاستی‌ها. اگر قرار بود مشكلات ما حل شود، حال كشور بی‌دردی بودیم، ولی ما بر مشكلات چشم می‌بندیم تا وقتی تبدیل به مسأله شود و به حدّ انفجار برسد و آن‌وقت، ستاد درست می‌كنیم و تازه كمیته‌ی بررسی تشكیل می‌دهیم و دو روز بعد هم كه جوّ آن رویداد فروكش كرد، آن‌را به فراموشی می‌سپاریم. درواقع ما مردمانی هستیم درمان‌گر نه پیش‌گیر، تا به حالِ مرگ نیفتیم، برای رفع مشكل اقدام نمی‌كنیم.

مهندس حسین شاه اویسی

* عضو شورای مركزی حزب ملت ایران

پی‌نوشت:

۱- گزارش توسعه‌ی انسانی در ۱۹۹۹ روزنامه‌ی "خرداد" شماره‌ی ۲۱۰

۲- روزنامه‌ی "صبح امروز" ۱۹ مهرماه ۱۳۷۸

۳- مصاحبه‌ی مطبوعاتی رییس قوه‌ی قضاییه در ۱۷ اسفندماه ۱۳۷۷


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.