جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

این همه فاصله برای چیست


این همه فاصله برای چیست

تا حالا هیچ فکرکرده اید که ما آدم ها چرا اینقدرازهم دیگردورشده ایم وچه عواملی باعث این فاصله ها شده است آیا تا بحال فکرکرده اید که اگرروزی واقعاً تنهای تنها شوید چه وضعیتی خواهید داشت براستی علت این همه دوری وفاصله چیست

تغییرات اجتماعی درتارو پود زندگی مدرن تنیده شده‌است .بدون تردید شروع این تغییرات درهرجامعه ای همراه با چالش ها و مقاومت ها و دل نگرانی‌هایی بوده است که مسائل ومشکلاتی را ببارخواهد‌آورد ومهم ترین دلیل این دل نگرانی، تحولات ودگرگونی‌های فراوانی است که به مروردرهمه نهادهای اجتماعی ازجمله وخانواده ها ببارآورده است . دراین بیان به نظرمی رسد گستره‌این تحولات در تمامی ابعاد و زوایای ساختی کارکردی خانواده به ویژه درکشورهای صنعتی به وجود آمده است . به نحوی که به نظر می رسد که نشانه های جدی ازهم پاشیدگی این کانون دیرپای اجتماعات انسانی در بسیاری ازجامعه های جدید ظاهرشده برمبنای‌آن جامعه شناسان ودانش پژوهان نظریاتی ارائه کرده‌اند. نقش خانواده دررشدوتشکیل شخصیت افراد برهیچ کس پوشیده نیست.خانواده اولین وتنها واسطه ارتباط جوانان با اجتماع است.درخانواده کودک ارزش ها وضد ارزش ها،اصول وقواعد اخلاق را‌می آموزد،چه ازلحاظ عاطفی،شناختی و. بچه ها وابستگی خاصی به خانواده دارندوبرای آنهاخانواده‌مهمترین نقش رادرزمینه ی تأمین نیازهای روانی دارد. درزمانهای گذشته بیشترنیازانسان درمحیط خانواده تأمین می شد. نیازبه غذا، کار، آموزش، پرستش ومحبت ونیاز به تشکیل خانواده، ازجمله نیازهای اساسی انسان هستند. درآن زمانها تأمین همه یا دست کم بخشی ازعمده این نیازها به عهده خانواده بود، بنابراین خانواده ها برای تأمین نیازهای مختلف خود، کارهای زیادی را نیزدرمحیط خانواده انجام می دادند؛ ولی بشرهمیشه به دنبال زندگی راحت تروروشهای بهتروآسانتربرای رفع نیازمندیهای خود بوده است.

انسانها به خوبی دریافته اند برای اینکه در کاری به خصوص راههای بهتر را کشف کنند لازم است وقت زیادی را صرف آن کارکنند وتا حد ممکن ازپرداختن به کارهای دیگر خود داری کنند. در این میان به تدریج کسانی پیدا شدند که بیشتراوقات خود را صرف یک کار بخصوص می کردند. عده ای مثلاً خیاط و عده ای نجّارشدند وبه این ترتیب هرکس که متخصص یک کارویژه بود دست به همان کارزد، به این ترتیب ازوظایف درونی خانواده کم شد. درعوض خانواده ها به یکدیگر نیازمند شدند. خانواده ها از اینکه کاری خاص را انجام می دهند درکارهای متعدد وگوناگون سردرگم نمی شوند و راضی بودند. براین اساس تعداد بیشتری ازخانواده ها دورهم جمع شدند وشهرها را به وجود آوردند. بعد ازبه وجود آوردن شهرها برای رعایت نظافت محیط، ساخت مسکن، رفت و آمد در شهرلازم بود تا مؤسسه هایی به وجود آیند که نیازها را برطرف ومشکلات راحل کنند؛ مانند مؤسسه ای که وظیفه اش خارج کردن زباله ها ازداخل شهروانتقال آن به بیرون شهربود. امروزه این مؤسسه را شهرداری می نامیم. مؤسسه دیگر، اداره راهنمایی و رانندگی است که رفت و آمد وسایل نقلیه را کنترل می کند وبرای آموزش فرزندان، مؤسسه ای به نام مدرسه ایجاد شد؛ اما اینک نیز بسیاری ازنیازهای عمده واساسی انسان (علیرغم به وجود آمدن مؤسسات بسیار) درداخل خانواده ها تأمین می شود. هم مردم وهم مؤسسات یک جامعه نیازبه خانواده هایی سالم دارند تا بتوانند اعضای مفیدی به جامعه تحویل دهند.پس نتیجه می گیریم که بشرازابتدا درخانواده زندگی می کرده است. درگذشته خانواده ها تأمین بیشترنیازهای انسانها را داشته اند؛ ولی به تدریج با شهرنشین شدن انسانها تأمین همه نیازها ازتوانایی خانواده خارج می شود، خانواده ها تأمین این نیازها را به گروههایی به نام مؤسسه اگذارکرده اند. امروزه هرمؤسسه می کوشد تا بخشی ازنیازهای فردی واجتماعی مردم را تأمین کند.

متاسفانه خیلی ازافراد جامعه، سرشان توکارخودشان است وشاید بهتره بگویم یه جورایی داریم زیست می کنیم نه زندگی. خیلی از ما یه جورایی دچارروزمرگی شده ایم و یک سیکل بسته را هرروزتکرارمی کنیم. زندگیاهمش شده کاروکاروکار.روزهای تعطیل بیشتر شده. نه تنها خانواده ها با هم رفت وآمد ندارند،اعضای خانواده هم خیلی کم همدیگررا می بینندچه برسد به اینکه سریک سفره بنشینندوبا هم غذا بخورند. تعداد کسایی که می دونند اسم همسایه هاشون چیست انگشت شمارند وآنهایی که با همسایه هاشون رفت وآمدمی کنند، نایاب! رفت وآمدهای فامیلی هم تبدیل شدن به تماسهای تلفنی! تازه اگرمشغله ها اجازه بدهندودلخوریها امان‌بدهند! هرچیزی که قبلاًدسته جمعی بودنش باعث شادی وایجاد صمیمیت می شد حالا دیگرانفرادی برگزار می شود! حتی تفریح ها هم انفرادی شدند. نمی دونم داریم به کدوم سمت می رویم. گاهی ازفکرکردن به این قضایا دلم می گیرد.

این حرفها می تواند حرف دل اکثریت ما باشد. اینکه تقریباً درکل شبانه روزتنهاییم و تمامی کارهای روزمره مان را تنها انجام می دهیم. تنها غذا می خوریم. تنها اوقات فراغتمان را می گذرانیم. تنها تفریح می کنیم و… درخانه حتی با حضورتمامی افراد خانواده، خیلی کم پیش می آید که دریک زمان پای یک سفره بنشینیم ودرحین غذا خوردن، طعم حضورصمیمانه یکدیگررا نیزبچشیم. درزمان هایی نه چندان دورهمین اعتقاد ساده که همه باید با هم سریک سفره بنشینند وغذا بخورند، صمیمیت اعضای خانواده را دو چندان می کرد. اما درحال حاضرنه اینکه فرصتی برای دورهم بودن نباشد، نه!، انگارحوصله ای نیست برای اینکه کارهایی که امکان جمعی بودنشان هست، به صورت گروهی انجام دهیم. کم رنگ شدن صمیمیت ها می تواند علت های بسیاری داشته باشد، علتهایی که شاید به این سادگیها به ذهنتان نرسد. صمیمیت درگذشته ازجنس دیگری بود؛ یک جنس منحصربه فرد؛ جنسی که حتی وقتی به آن فکر می کنیم، یک حس شعف و نشاط خاص به سراغمان می آید. وجود این صمیمیت خاص، می توان علت های زیادی داشته باشد. صمیمیت لحظاتی از ارتباطات انسانی است که احساسات ظریف طرفین ابرازومحبت بین دو نفربرانگیخته می‌شود که به معنی علاقه‌ای واقعی و به دورازهرنوع آلایش‌است.درگذشته مردم برای گذران زندگی روزمره خود و خانواده این قدردرگیری ومشغله نداشتند. شما وقتی فکرآزادی نداشته باشید، آن قدر اززمانها درگیرهستید که درخودتان فرومی روید وحتی دیگران را نمی بینید ویا حضورشان را درک نمی کنید، چه برسد به این که بخواهید با آنها صمیمی باشید! مشکلات خانوادگی در حال حاضر باعث شده است فرصت شاد بودن و درک احساس صمیمیت در بین اعضای خانواده و بالطبع جامعه ازدست برود.یکی ازمصداق های صمیمیت دورهم جمع شدن‌وگپ زدن های دوستانه یا خانوادگی است. درگذشته تدارک یک مهمانی ودورهم جمع شدن ها، هزینه زیادی نداشت. بنابراین مراسمی که درآن طعم صمیمیت دوچندان می شد، به راحتی برگزار می شدند. اما حالا به دلیل گرانی وتورم،هزینه یک مهمانی، به خانواده ها از لحاظ اقتصادی فشاروارد می کند، بنابراین، دیگر تقریباً دوره برگزاری مهمانی های دوره ای به سررسیده است و شاید چون یکدیگررا خیلی کم می بینیم، با هم صمیمی هم نیستیم. زیرا با یکدیگرچشم وهم چشمی می کنیم ومخارج سنگینی برای برگزاری مهمانی های فامیلی وخانوادگی، صرف می کنیم، از نظر اقتصادی فشارزیادی را متحمل شده و مجبورمی شویم دیگرادامه ندهیم.بنابراین دورهم بودن ها، با هم بودن ها وفرصتهای درک صمیمیت وشادی را قربانی چشم وهم چشمی خود می کنیم.

یکی دیگرازعوامل دوری خانواده ها کم شدن اعتماد افراد نسبت به یکدیگراست.چون افراد فکرمی کنند، نمی توانند یکدیگررا بشناسند وممکن است اگربا کسی صمیمی شوند، مورد سوءاستفاده قرارگیرند، بنابراین ترس ازاین قضیه باعث می شود ازهم فاصله بگیرند. خیلی عجیبه! درست است که ما ازفرهنگ کهن دیروزخیلی فاصله گرفته ایم، اما هنوزازبعضی جملات قصارگذشته به نفع خودمان بهره می گیریم.یکی ازاین عبارات نقض که در حال حاضر بسیار به کارمی آیدهمین عبارت دوری ودوستی است.ما درحال حاضر اعتقاد داریم اگرازافراد دوربوده وزیاد با آنها ارتباط نداشته باشیم،عزیزخواهیم بود وهیچ درگیری ای هم بین مان پیش نخواهد آمددر حالی که چنین نیست. غافل ازاین که با دوری هیچ گاه دوستی وصمیمیت بوجود نخواهد آمد! وچه بسا بسیاری ازصمیمیت ها، با دوری افراد از بین برود ودیگر به دست نیاید.

یکی دیگراز این عوامل، تغییرسبک معماری گذشته با سبک معماری جدید است .اگربه خاطر داشته باشید ، درزمانی نه چندان دورسبک معماری منازل با سبک معماری امروزی خیلی تفاوت داشت. درآن زمان معماری خانه ها به صورت سنتی بود (اتاق هایی درامتداد هم دراطراف حیاطی که دروسط آن حوضی قرارداشت)، درحالی که درحال حاضردیگراز آن معماری خبری نیست و به معماری مدرن تغییر یافته است. محل سکونت اکثر افراد آپارتمان هایی با ابعاد مختلف است که بیشتر نقش محل استراحت و آسایش آنها را بازی می کند و دلگیر به نظر می رسد. شاید بگویید خوب منظور از بیان این حرفها چیست؟ خیلی ساده است، در قدیم حتی معماری منازل هم در دور هم بودن و ایجاد صمیمیت ها تأثیر بسزایی داشت. سبک معماری سنتی خود به طور غیرمستقیم حس گروهی انسانها را افزایش می داد، چون کارهایشان را در حضور یکدیگر و با هم انجام می دادند، حس همدلی و صمیمیت نیز در بین آنها افزایش می یافت. اما در حال حاضر شکل منازل به گونه ای است که به طور غیرمستقیم در منفرد زندگی کردن انسانها تأثیر می گذارد وحتی متاسفانه وسایل سرگرمی افراد خانواده نیزبسیارتغییر پیدا کرده است،در حال حاضر گسترش وسایل تفریحی انفرادی همچون انواع بازی های رایانه ای، دسترسی به اینترنت و چت، انواع شبکه های تلویزیونی و ماهواره ای و … باعث شده است افراد ترجیح دهند اوقات فراغتشان را به تنهایی بگذرانند. همین قضیه خود تا حدی باعث دور شدن افراد ازهم می شود.درصورتی که گذران اوقات فراغت به صورت دسته جمعی خود به نوعی درافزایش صمیمیت ها تأثیرگذاراست. احساس داشتن هویت و الگو در خانواده که نقطه اتکایی برای همه اعضای خانواده است. بررسی ها نشان داده است، کودکانی که ارتباط قوی با مادربزرگ و پدربزرگ خود دارند پیشرفت تحصیلی بهتری دارند و در میان جمع بزرگ ترها نیز راحت حرفشان را می زنند. البته احساس همه مادربزرگ ها و پدربزرگ ها نسبت به این امر یکسان نیست.

بعضی از آنان مشتاقانه منتظر در آغوش گرفتن نوه هایشان هستند تا دوباره خاطرات زمانی را که فرزند خودشان کودک بود، زنده کنند و برخی دیگر نیز از ترس پذیرفتن این واقعیت که سن آن ها بالا رفته است با بی میلی با این ارتباط کنار می آیند.پدربزرگ ها و مادربزرگ ها با انجام فعالیت های زیادی برای نوه های خود از جمله خواندن کتاب، ورزش، کاردستی و شرکت کردن در مراسم خانوادگی به نوعی اوقات فراغت و تنهایی خود را پر می کنند. برخی پدربزرگ ها و مادربزرگ ها وقتی نوه هایشان کمی بزرگ تر شدند، ارتباط خوبی با آن ها برقرار می کنند. از این رو پس از این که کودکان از مرحله نوزادی می گذرند، پدربزرگ و مادربزرگ می توانند ارتباط بین آنان و خود را محکم و ماندنی کنند. شما پدربزرگ و مادربزرگ می توانید راه کارهای زیر را درنظر بگیرید. صمیمیت لحظاتی از ارتباطات انسانی است که احساسات ظریف طرفین ابراز و محبت بین دو نفر برانگیخته می شود که به معنی علاقه ای واقعی و به دور از هر نوع آلایش است. این تعریفی است که برای صمیمیت در روان شناسی تحلیل رفتار متقابل در نظر گرفته شده است. اما هیچ نیازی نیست به این تعریف هم خیلی تکیه کنیم، همه ما می دانیم صمیمیت یعنی چه؟

با توجه به پدیده توسعه نیافتگی انسانی، افراد جامعه ما به سمت رضایت شدید مالی می روند، بدون اینکه به ارزش های انسانی توجه کنند و این باعث می شود افراد جامعه از هم دور شوند و همبستگی ملی تضعیف شده یا از بین برود. ما در شرایط فعلی در جامعه با آدم هایی روبرو می شویم که برایشان مهم است که ماشین لوکس و فلان گوشی موبایل را داشته باشند اما برایشان اصلاً مهم نیست که چه دوستی داشته باشند. این یک فاجعه است! چرا که از انسان های توسعه نیافته ای حکایت دارد. انسان هایی که نه به دیدن تئاتر می روند، نه با رمان آشنا هستند، نه با نویسندگی و هنر. جامعه فقط آنها را با پول آشنا کرده است. به عنوان نمونه جامعه ای مثل چین، از لحاظ اقتصادی سطح پایینی دارد، اما انسان های توسعه یافته ای دارد. انسان توسعه یافته یعنی انسان خردمند. انسانی که با مفاهیم مشخص جامعه مدرن و اجتماع سازمان یافته در تماس است و با آن هستی می یابد و خودش را در سرنوشت جامعه سهیم می داند. یعنی انسانی که به جای سرنوشت من به سرنوشت ما می اندیشد.

● چه باید کرد؟

۱) در گذشته اعضای خانواده مثل الان سلولی نبودند، یعنی خانواده‌ها سنتی بودند. (علاوه بر پدر و مادر، پدر بزرگ و مادر‌بزرگ هم حضور داشتند) همین امر می‌تواند به دلیل وجود افراد و نقش‌های بیشتر میزان صمیمیت بیشتری را تولید کند. یا این که افراد علاوه بر این که سخت‌کاری می‌کردند، سعی می‌کردند از هر فرصتی برای ایجاد شادی و صمیمیت بیشتر با اعضای خانواده استفاده کنند. مثلاً همه با هم غذا بخورند، همه با هم به مهمانی بروند، حتی دسته‌جمعی عصرانه ساده‌ای را به همراه چای در حیاط خانه صرف کنند و گپ بزنند.

۲) مهمترین ویژگی که می بایست بدان توجه خاصی داشت استقلال از سوی خانواده است. خانواده می تواند مهمترین منبع تأمین کننده استقلال فرد باشد، یا می تواند نوجوان را در رسیدن به حس فردیت و استقلال دچار تزلزل سازد. نوجوان در این دوران خود را برای مرحله جدیدی از زندگی اش آماده می سازد. او سعی بر آن دارد که بر رفتار کودکانه اش غلبه نماید. آمادگی دارد مسئولیت رفتارش را بر عهده گیرد و حتی آمادگی این را دارد که مسئولیت کارهای دیگران را نیز بر عهده گیرد.

۳) باید انسان هایی توسعه یافته تربیت کنیم. انسان توسعه یافته یعنی انسانی که علاوه بر خودش به دیگران نیز فکر کند. انسانی که معتقد است پیشرفت فردی عالی است و پیشرفت جمعی متعالی است. یکی از مهمترین نکاتی که باید در بحث تربیت انسان توسعه یافته در نظر داشته باشیم، ایجاد مکان های فرهنگی جمعی است؛ مثل ورزشگاه ها، فرهنگسراها، سالن های تئاتر که از این طریق انسان ها را به توسعه یافتگی جمعی تشویق کنیم وهمینطورصمیمیت ها ودوستی ها را با این گردهمایی ها وشادی های جمعی افزایش دهیم.

۴) اگرخانواده ها فرزندانی بهترتربیت کنند می توانند درزندگی اجتماعی تاثیرات بهتری بگذارند.فرزندان بهترمی توانند به وظایف خود عمل کنند و چه درمحیط خانواده و یا درمحیط مؤسسات واجتماع، کارهای خود را به نحو مطلوب انجام می دهند؛ در این صورت جامعه بهتری خواهیم داشت.

۵) صله ی رحم موضوع مهم دیگری است که به تدریج با گسترش آپارتمان نشینی، کمرنگ شدن فرهنگهای سنتی نظیر مهمان نوازی و جایگزین شدن فرهنگ غربی سودمحوری و فردگرایی، کمرنگ شدن انگیزه های دینی و من جمله صله ی رحم، شهرنشینی مدرن که لازمه ی آن پر بودن وقت و ذهن افراد از صبح تا شب است، مصائب رفت وآمد مثل ترافیک و بنزین و بعد مسافت، رواج ابزارهای وقت گذرانی مثل سینما و موسیقی و بازیهای کامپیوتری، ادامه تحصیل تا ۳۰ سالگی بچه ها که هیچ وقت بزرگ نمی شوند و عوامل متعدد دیگر ی می باشد.

۶) شاید بد نباشد متوجه این موضوع باشیم که ابزارهای مدرن ارتباطی نه تنها انسانها را به هم نزدیک نکرده اند، بلکه برعکس باعث فاصله گرفتن و دور شدن مردمان از یکدیگر و انزوای هرچه بیشتر آنها شده است

دکتر محسن بهشتی پور